زندگینامه انوری ابیوردی + عکس
زندگینامه انوری ابیوردی + عکس
حکیم اوحدالدین علی ابن محمد خاورانی انوری ابیوردی
زادروز : اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن ششم هجری قمری
سرخس
درگذشت : ۵۷۵ هجری قمری – ۱۱۸۹ میلادی
تبریز یا بلخ
آرامگاه : مقبره الشعرای تبریز یا بلخ
محل زندگی : سرخس, نیشابور و بلخ
نامهای دیگر : انوری ابیوردی
پیشه : شاعر، ریاضیدان، ستارهشناس، فیلسوف
سالهای فعالیت : قرن ششم هجری
سبک : قصیده، رباعی، غزل، قطعه
لقب : پیامبر قصیدهسرایان, حجهالحق, امیرالاجل العمید
دوره : سلجوقیان
مکتب : مکتب مشائی ارسطو
آثار : دیوان اشعار، البشارات فی شرح الاشارات
گفتاورد : «آن شد که ستاره میشمردیم بروز / اکنون همه روز و شب نفس میشمریم«
اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری معروف بهانوری ابیوردی و «حجّهالحق» از جملهٔ شاعران و دانشمندان ایرانی سده ۶ قمری در دوران سلجوقیان است.
انوری استاد قصیده سرای شعر پارسی و آراسته به هنرهای خوشنویسی و موسیقی بودهاست. او از دانشهای ریاضیات، فلسفه و موسیقی بهرهور و در اخترشناسی به زبان خود مرجع بودهاست. وجود گواهها و نشانههایی در شعر انوری سخن از آگاهی او از موسیقی دارد و همین امر برخی از پژوهندگان را برانگیخته تا او را موسیقیدانی تحصیل کرده بدانند.
زندگی
انوری از مردم روستای بازنه (بدنه) ابیورد و پدرش از کارگزاران درباری و به گفتهای سرپرست میهنه بود. او برای پسر خود میراث فراوانی به جا گذاشت که انوری همه را صرف خوشگذرانی و عیاشی کرد و پس از مدتی از فرط تهیدستی،ناچار به شاعری در دربار شاهان شد.
اطلاعاتی که از زندگی انوری ابیوردی وجود دارد به گزارشهایی باز میگردد که در تذکرهها و آثار ادبی مانند تذکره دولتشاه سمرقندی, تاریخ گزیده حمدالله مستوفی, لباب الالباب عوفی, مجمع الفصحای هدایت و تذکره آتشکده گردآوری شدهاست. همچنین خود آثار انوری نیز گزارشهایی از زندگی او بدست میدهد.
به گفته دولتشاه سمرقندی، او در جوانی، چندی در مدرسه منصوریه توس به دانش آموختن علمها پرداخت و دانشهای عقلی و نقلی از قبیل فلسفه، اخترشناسی، موسیقی، ریاضیات، پزشکی، منطق و ادبیات عرب را فرا گرفت. در شعرهای او اشارهای است که بر اثر علاقه به آثار پورسینا، عیون الحمه او را به خط خود کتابت کردهاست.
انوری سفرهایی به موصل، بغداد، بلخ، مرو، نیشابور و فرارود کردهاست، ولی در دوران کمال شاعری اقامتگاهش مرو، تختگاه سلطان سنجر سلجوقی بود. هنگامی که قطعهای در هجو مردم بلخ به نام انوری منتشر شد، خشم و غوغایی در مردم بلخ برانگیخت و کار به آنجا کشید که قصد کشتنش را کردند، اما جمعی از بزرگان بلخ مانند قاضی حمیدالدین بلخی صاحب کتاب مقامات حمیدی به شفاعت از او برخاستند و انوری جان سالم به در برد.
بیشتر، سال ۵۸۳ را سال درگذشت او میدانند. ادوارد براون وفات وی را در سال ۵۸۱ و بنا به عقیده هرمان اته و ژوکوفسکی در سالهای میان ۵۸۷ – ۵۸۵ عنوان کردهاست. انوری دارای طبعی قوی بوده، در بیان معانی مشکل به صورتی روان مهارت داشت، و چیرهدستی خود در قصیده و غزل را به اثبات رسانید. آرامگاه وی در بلخ است.هرچند که نیشابور و مقبره الشعرای تبریز را نیز بعنوان مدفن وی معرفی کردهاند.
آثار و تالیفات
دیوان انوری ، قریب به پانزده هزار بیت میباشد. این دیوان در قالبهای شعری مختلفی مانند قصیده و قطعه سروده شدهاست. بیشتر شهرت انوری برپایه قصاید اوست و اشعار فکاهی و هزل وی عمدتا در قالب قطعه میباشند. همچنین او دو اثر دیگر بنامهای البشارات فی شرح الاشارات و رسالهای در عروض و قوافی از خود بجای گذاردهاست. کتاب نخست شرح و حاشیهای است که انوری بر کتاب الاشارات ابن سینا نگاشته و بگونهای آن را تفسیر نمودهاست. از یکی از شاعان متقدم انوری به نام قطران تبریزی دیوانی در تهران نگهداری میشود که قویا اعلام شده که به خط انوری ابیوردی نوشته شده است و این با پیشینهای که از هنر خوشنویسی وی گفتهاند همخوانی دارد. همچنین انوری کتابی در طب یا نجوم بنام «کتاب مفید» بنام شاه قطب الدین مودود برزنگی حاکم موصل تالیف کرده بود. همچنین کتاب عیون الحکمه ابوعلی سینا را نیز بازنویسی کرده بودهاست.
شاعری
دیوان شعرهایش را ابتدا سعید نفیسی و سپس محمدتقی مدرس رضوی تصحیح کردهاند. انوری در قصیده و قطعه اعجاز میکند و از تلمیحگویان چیرهدست است. گفتهاند که از حیث روانی الفاظ و کلمات و ترکیبها به متنبی و سید حمیری و ابوالعتاهیه شبیهاست در زبان عرب. از لحاظ عقیدتی بسیاری چون قاضی تستری صاحب مجالس و الامین العاملی صاحب اعیان الشیعه و طهرانی مولف الذریعه و افندی و غیرهم قائل به تشیع وی هستند. از کتابهایی که درباره وی نگاشته شدهاست، مفلس کیمیافروش نوشتهٔ شفیعی کدکنی است. از ویژگیهای تاثیرگذار ا این ا میتان ذکر نمود که تقریبا برای تمامی همعصران و متاخران خود دارای احترام و منزلت مانده و همیشه اورا در ردیف بزرگترین شاعران فارسی سرای آوردهاند. انوری معانی و نکات ظریف را با اصطلاحات روزمره و نیز مفردات مکلف عربی میآمیخت و سبک و گونهای خاص خود پدید آورده بود. بسیاری از اشعار انوری هجو و هزل میباشد که انتقاد نیشداری به اوضاع زمان خود در آنها بیان میکردهاست.
پیامبری در شعر
شهرت انوری بدلیل قصاید و توانایی بالای پردازش ادبی اوست. در شعری که به جامی منسوب است آمده: <<در شعر سه تن پیمبرانند/هرچند که لانبی بعدی/اوصاف و قصیده و غزل را/فردوسی و انوری و سعدی>> . توان بالای انوری در بکارگیری اصطلاحات ادبی و عبارات لطیف و معانی بلیغ موجب شده تا بزرگان ادب ایران با او به دیده احترام نگاه کنند. کسانی مانند نظامی عروضی، جامی، آذر بیگدلی اورا از بزرگان ادب فارسی دانستهاند.
نمونهای از اشعار انوری
چه نازست آنکه اندر سر گرفتی؟ به یکباره دل از ما برگرفتی
ترا گفتم که با من آشتیکن رهاکرده، رهی دیگر گرفتی
دریغ آن دوستی! با من بهیکبار شدی در جنگ و خشم از سرگرفتی
مرا در پای غم کُشتیّ و رفتی هوای دیگری در سر گرفتی
نمونهای از یک غزل:
ای غارت عشق تو جهانها بر باد غم تو خان و مانها
شد بر سر کوی لاف عشقت سرها همه در سر زبانها
در پیش جنیبت جمالت از جسم پیاده گشته جانها
در کوکبهٔ رخ چو ماهت صد نعل فکنده آسمانها
داند همهکس که آن چه طعنهست دندانست بتا در این دهانها
دانش و مرتبۀ علمی
دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در پیرامون دانش انوری چنین مینویسد:
انوری از دانشمندان نامور روزگار خود به شمار میرود و اشعارش، در بردارندهٔ دانشها و معارف آن دوران است. اشارات، تلمیحات، تصویرسازی و مضمونآفرینیهایش، همه از استادی او در منطق، موسیقی، هیئت، ریاضی، علوم طبیعی، نجوم و حکمت حکایت دارد… انوری به ابن سینا اعتقادی تام داشت… وی همچنین کتابی در شرح اشارات ابنسینا با عنوان البشارات فی شرح الاشارات تألیف کرده بود…
کتابی در حکمت یا نجوم نیز توسط انوری نوشته شدهاست که به شاه قطبالدین، صاحب موصل، تقدیم کرده بود. به گمان شفیعی کدکنی این کتاب، احتمالاً همان کتاب مفید است که دولتشاه سمرقندی بدان اشاره کردهاست. یان ریپکا از ایرانشناسان اروپایی مدعی شده که از اشعار و آثار انوری برمی آید که وی تا حدودی به قانون جاذبه زمین پی برده بوده. او این را بویژه در شعری با عنوان: «شبی در حال مستی از بامی درافتاد و این قطعه را سرود» نشان دادهاست. در این قطعه وی افتادن خود را از پشت بام بر خلاف نظر همیشگی علمای آن زمان که آنرا مربوط به ماهیت جسم و میل و کشش درونی جسم به سوی پایین میدانستند این بار سقوط شی را به زمین و خواست و ماهیت زمین نسبت دادهاست. قطعه مذکور به این گونهاست:
گرچه شب سقطهٔ من هر که دید پارهای از روز قیامت شمرد
عاقبت عافیت آموز را گنج بزرگیست پس از رنج خرد
من که نیم دستخوش آسمان کی برم از گردش او دستبرد
پی نبری خاصه در این حادثه تا نشوی بر سر پی همچو کـُرد
واقعه از سر بشنو تا بپای پای بر این راه چه باید فشرد
سوی فلک میشدم الحق نه زانک تا بشناسم سبب صاف و درد
منزلتت گفت شوی بنگری تا کلهیت آید از این هفت برد
خاک چو از عزم من آگاه شد روح برو از غم هجرم بمرد
حلم مرا باز برو دل بسوخت راه نکو عهدی و یاری سپرد
از فلکم باز عنان بازتافت بار دگر زی کرهٔ خاک برد