زندگینامه ابوشکور بلخی + عکس
زندگینامه ابوشکور بلخی + عکس
ابوشکور بلخی (زادهٔ نزدیک به ۳۰۰ (هجری) در بلخ) از شعرای نامآور سده چهارم هجری است که به زبانهای فارسی و عربی شعر گفتهاست. در باره زندگی و شعرهای او آگاهی چندانی بهجای نماندهاست. او در روزگار سامانیان میزیستهاست. ابیات و قطعات پراکندهای از آثار او در حدود ۴۰۰ بیت باقی است است.
ابوشکور از مردم بلخ بودهاست. مهمترین اثر او مثنوی آفریننامه بوده که در بحر متقارب سروده و چنانکه خود گفته در ۳۳۶ هجری به پایان رسانیدهاست. ابوشکور را شاعران سدههای پس از او در کنار شهید بلخی و رودکی ستودهاند. برای نمونه منوچهری چنین میگوید:
از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی بوشکور بلخی و بوالفتح بُستی هکذی
او جز آفریننامه شعرهای دیگری هم در قالبهای قطعه، قصیده و شاید غزل داشتهاست که از آنها تکبیتهایی به گونه پراکنده بهجای ماندهاست. شعرهای پراکنده او رادر کتابهایی چون لغت فرس اسدی، قابوسنامه، ترجمانالبلاغه، المعجم فی معاییر اشعارالعجم، مرصادالعباد، لبابالالباب عوفی و… میتوان یافت.
آفریننامه
این اثر برپایه برآوردهای انجام شده و سنجش بیتهایی که از آن در فرهنگها به عنوان گواه بهره برده شدهاست دست کم دو سوم شاهنامه فردوسی بودهاست. از آفریننامه تنها سیصد و اندی بیت به جای ماندهاست. این اثر را که در حکمت و اندرز و پند بوده و در بحر متقارب سرودهشده را یکی از شاهکارهای زبان پارسی دانستهاند. آفریننامه را ابوشکور به نام نوح بن نصر سامانی (پادشاهی از ۳۳۱ تا ۳۴۳) به نظم کشیدهاست،چنانکه میگوید:
خداوند ما نوح فرّخنژاد که بر شهر ایران بگسترد داد…
آغاز نگارش آفریننامه برپایه بیت زیر ابوشکور در ۳۳۳ (هجری) بودهاست:
مر این داستان کش بگفت از فیال ابر سیصد و سی و سه بود سال
او در بیتی دیگر میگوید که در هنگام آفرینش این اثر چندساله بودهاست:
سرانجام کاغاز از این نامه کرد جوان بود چون سی و سه ساله مرد
و از این بیت چنین برداشتکردهاند که سال زادن او نباید پیش از ۳۰۰ هجری قمری باشد.
مضامین شعری ابوشکور
سرایندگان بسیاری پس از ابوشکور بلخی از مضامین شعر او بهره بردهاند و اشعار تازهای را بر آن پایهها سرودهاند، برای نمونه در شعر زیر از ابوشکور:
به دشمن برت استواری مباد که دشمن درختیاست تلخ از نهاد
درختی که تلخش بود گوهرا اگر چرب و شیرین دهی مر ورا
همان میوهٔ تلخت آرد پدید از او چرب و شیرین نخواهی مزید
ز دشمن گر ایدون که یابی شکر گمانبر که زهراست، هرگز مخور
مضمون این شعر در هجونامه محمود-که کسانی از آن فردوسیاش میشمردند- آمدهاست:
درختی که تلخاست ویرا سرشت گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کارآورد همان میوهٔ تلخ بارآورد
گفتهشده که جامی به خواهرزادهٔ چامه سرایش هاتفی سپرد که این مضمون را جامهای دیگر بپوشاند و او چنین سرود:
اگر بیضهٔ زاغ ظلمتسرشت نهی زیر طاووس باغ بهشت
به هنگام آن بیضه پروردنش ز انجیر جنّت دهی ارزنش
دهی آبش از چشمهٔ سلسبیل در آن بیضه دم دردمد جبرئیل
شود عاقبت بیضهٔ زاغ زاغ برد رنج بیهوده طاووس باغ
همچنین ابوشکور در دو بیت چنین میگوید:
درختی که خردک بود باغبان بگرداند او را چو خواهد چنان
چو گردد کلان باز نتواندش که از کژّی و خم بگرداندش
و سعدی این مضمون را چنین میگرداند:
شاخ تر را چنان که خواهی پیچ نشود خشک جز به آتش راست
خود ابوشکور مضمون این بیت رودکی را گرفته:
هرکه نامُخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
و چنین برگرداندهاست:
مگر پیش بنشاندت روزگار که به زو نیابی تو آموزگار
و فردوسی نیز این مضمون را در چهارجای شاهنامهاش چنین آوردهاست:
نگهکن بدین گردش روزگار که به زو نیابی تو آموزگار
یکی نغز بازی کند روزگار که بنشاندت پیش آموزگار
کسی کو بود سودهٔ روزگار نباید به هر کارش آموزگار
گر ایدون که بد بینی از روزگار به نیکی هم او باشد آموزگار
در بیت دیگری که ظاهراً مطلع قصیده رثائیهای است، از کشته شدن امیری خبر میدهد:
آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد