هیمو عزیزیان،شعر
صدای لبیک گفتن حاجیان می رسد.
ثمره ی کال زندگیشان الان می رسد.
افسوس نمی دانم اشکال از چیست.
که آوای یتیم همسایه ام نالان می رسد.
آن تکه های یاقوتی قربانی را
عجیب است که به آشنایان می رسد.
ای مردم بدانید گم کرده اید قبله یتان
این نذر و نیازتان به آسمان نمی رسد.
حاجیان احرام بس است خدا همین جاست.
بر روی دوش کولبری که جسدش به آشیان می رسد.
هر روز تکرار ماجرای دیروز است و بس
این غم بی انتها آیا به پایان می رسد
شوره زاریست دنیایم زمزم را درمانش نیست.
کاش از نفس های پیامبر بارانی برسد.
حس می کنم این درد ها درمانی ندارد.
ای نوح دعا کن طوفانی برسد.
یا که خدای من ؛خودت لطفی کن .
بر دل مخلوقاتت ایمانی برسد.
ای کاش این تراژدی غمگین به پایان برسد.
#هیموعزیزیان