توصیف عشق-هیمو عزیزیان
توصیف عشق
هیمو عزیزیان
گفت: عشق را گر توضیحی هست بگو؟
گفتم؛ عشق یعنی شب نشینی باخدا
عشق یعنی اشک های بی صدا
تا سحر سر به سجده بی ریا
تا پگاه با دل خون راز و دعا
گوش به زنگی تا که رسد یک ندا
تا که دهی ثروت و مال به گدا
و آزاد کنی زقفس جسم را.
گفت زمیان عرش و ملکوتیان نه از بین فرش و عالمان؟
گفتم :عشق یعنی سفره های سیستان پرازنان
عشق یعنی لبخند حک شده ی یتیمان کردستان.
عشق یعنی خواب خوش لب دریای آلان
عشق زجه طفلان انفال که رفت تاآسمان
عشق یعنی آن شیر مردی که در سرمای کوهستان
سخت کوشید و عاقبت جانی داد در پی نان
واژگان را وارونه می نویسم آخر،او بابا بودکه نانی داد برای جان.
عشق یعنی سرشت پاک آن شهیدنیک زاد
که درس عشق را او جور دیگر به من یادداد
گفتا بجوعشق را در میان کودکان پاک وشاد
عاقبت یافتم انسانیتی که رفته بود برباد
عشق یعنی پروانه های دور شمع سین و صاد.(ص)
عاقبت سوختن درکلاس درس شین آباد.
عشق پژواک گلوله بود در کوچه های مهاباد
عشق یعنی طنین زجه ی مادران بر روی اجساد
منی که در میان دستان جنگل سوختم ورفتم بر باد.
منی که بر برهه ی آب سوختم و رفتم ز یاد.
و طفلی که در زیر آوار چشم بست و جان داد.
یخ زدم و یخ زدن واژه گانم بر نوک قلم
دردهایم را ننویسم حک می شود بر دلم
در کوچه پس کوچه های زندگی بی نور ولم
حتی ندارد مرز بانی این خاک و گلم
.
#هیموعزیزیان