در بستر خاطرات.هیموعزیزیان

 

اسم نویسنده:هیمو عزیزیان
اسم متن :در بستر خاطرات
تصور کن عصرکه می شود ،فارغ از دنیا یک لیوان چایی می ریزی و روی صندلی راک می نشینی.
ناگهان با یه تلنگر کوچک بر می گردی به خاطراتی که برای فراموش کردنشان روی نفس زندگیت قمار کردی.
گاهی اوقات لبخند تلخی می زنی به یاد روز هایی که از ته دل خندیده ای .
حتی ممکن است دیالوگ هایتان را هم زیر لب زمزمه کنی
در بین لبخند هات قطره ی اشکی روی گونه ات بچکد وبه تو یادآوری کند “خیلی در فراموش کردنش موفق نبوده ای.
تمامیه سکانس های زندگیت جلوی چشمانت اکران می شود.و تو فقط می توانی پشت سر هم مروارید های چشمانت را همراه با لبخندی که بی شک تلخیش را حتی عسل هم نمی تواند شیرین کند؛ به پایش بریزی.زمان می ایستد ونگاهت در چشمهایی که میخندد گره میخورد
تلفن زنگ می خورد و
به خودت می آیی.چاییت سرد سرد شده .چند ساعت گذشته و تو در آخرین لبخندت جا مانده ای.
از قول من به آدم ها بگویید:
-آهای آدما ،از زندگیتان ساده رد نشوید.
شاید زندگی روز مره ی شما چند سالی است که سقف آرزوی نفر دیگری شده

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا