زندگینامه شیخ صدوق – Sheikh Saduq

بدون تصویر

ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق و اِبنِ بابُوَیْه (زادهٔ ۳۰۶ ـ قم و درگذشتهٔ ۳۸۱ ـ شهر ری) از علمای شیعه در قرن ۴ و از بزرگان علم حدیث است.

نام کامل : محمد بن علی بن بابویه

نسب : علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی

تاریخ تولد : ۳۰۶

زادگاه : قم ایران

محل تحصیل : قم، ری، مشهد

محل زندگی : قم، ری، مشهد، بلخ

محل مرگ : ۳۸۱ شهر ری، ایران

مدفن : حرم گورستان ابن‌بابویه

شاگردان : شیخ مفید حسین بن عبیدالله غضائری – هارون بن موسی تلعکبری – علم‌الهدی، سید مرتضی و …

تالیفات : من لا یحضره الفقیه – علل الشرایع – کمال الدین و تمام النعمه – التوحید – الخصال و …

زندگی

رئیس المُحَدثین ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابَوَیهِ القمی ملقب و معروف به شیخ صدوق و ابن‌بابویه در سال 305 هجری قمری، در شهر قم متولد شد. یکی از معروف‌ترین خاندان‌های بزرگ که بیش از سیصد سال در مرکز ایران دانشمندان نامور از آن برخاسته‌اند خاندان بابویه است که صدوق بزرگ‌ترین شخصیت این خاندان به شمار می‌رود.

شیخ صدوق فراگیری علوم را از نزد پدر خود آغاز کرد و در دوران عمر خود اساتید بزرگی را دید و سفرهای بسیاری کرد و هر جا که توانست از مشایخ و راویان حدیث بهره‌ها جست و احادیث فراوانی را جمع‌آوری کرد. در شهرهای مختلف با تشکیل دادن جلسات بحث و گفتگو با متعصبان باطل گرا به اثبات حقانیت امامان معصوم(علیهم‌السلام) و نشان دادن صراط مستقیم و به تبلیغ عقاید شیعه و رفع شبهات می‌پرداخت.

میراث ماندگار وی کتاب من لایحضره الفقیه است که دومین کتاب از کتب اربعه حدیثی شیعه به شمار می‌رود. سرانجام این عالم مجاهد در سال 381 ه.ق دعوت حق را لبیک گفت و در شهر ری دیده از جهان فروبست. پیکر پاکش در میان غم و اندوه مردمان در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم مدفون گردید. امروزه آرامگاهش به نام ابن‌بابویه در شهر ری مشهور و قبر منورش زیارتگاه مسلمانان است.

نسب و خاندان

بابویه جد اعلای صدوق است . اولین کسی که از این خاندان لقب ابن‌بابویه گرفت پدر صدوق یعنی علی بن حسین بن موسی بن بابویه است . مادر وی نیز از اهالی دیلم، نواحی گیلان بود.

ابن‌بابویه خود از دانشمندان بنام شیعه بوده و بیش از یک‌صد کتاب در موضوعات مختلف نگاشته است . وی پیشوای شیعه در قم و اطراف آن در زمان خود بوده و در عصر امام حسن عسکری علیه‌السلام و غیبت صغرای حضرت ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در عهد نیابت خاصه حسین بن روح می‌زیسته است.

ابن عالم بزرگ وارسته و پارسا در قم مغازه‌ای داشت که در کنار کارهای علمی بخشی از وقت خود را به کسب‌وکار می‌پرداخت و با درآمد آن مخارج زندگی خویش را تأمین می‌کرد. اما در حقیقت او دانشمندی سترگ بود که نه تنها در مجامع علمی آن روز از مقام و منزلت علمی بالایی برخوردار بود هم‌اکنون نیز مورد احترام دانش‌پژوهان و اساتید بزرگ علوم اسلامی است.

داستان ولادت شیخ صدوق

علی بن بابویه پدر شیخ صدوق بیش از پنجاه سال سن داشت اما هنوز فرزندی نداشت و بسیار دعا کرد که خداوند به او فرزند صالحی عنایت کند، از این رو به حضرت ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه) متوسل شد و بر آن شد تا نامه‌ای به امام و پیشوای خود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) بنویسد و از ایشان بخواهد تا برایش دعا کند. کاروانی از قم به عراق می‌رفت. در بین آن کاروان یکی از دوستانش به نام “ابوجعفر محمد بن علی الاسود” را یافت که می‌توانست نامه وی را به مقصد برساند.

او نامه‌ای به محضر پیشوای خود ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه) نوشت و به وی سپرد تا در عراق به حسین بن روح بدهد و از او بخواهد که این نامه را به حضرت برساند.

ابوجعفر گوید: من نامه او را به حسین بن روح نوبختی نماینده حضرت صاحب‌الامر مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه) رساندم و پس از سه روز به من خبر داد که ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه) دعا کرده و برای ابن‌بابویه نوشتند: «برای تو از خداوند خواستیم دو پسر روزیت شود که اهل خیر و برکت باشند.» پس از دعای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود که خداوند متعال سه فرزند پسر به او عطا فرمود که اولی و سومی فقیه بودند: محمد و حسین؛ و دومی حسن، نیز اهل عبادت بود.

تحصیلات و اساتید

شیخ صدوق در محضر پدر، علوم و معارف را همراه با تربیت‌های عملی و اخلاقی فراگرفت. پدری که در اوج علم و فقاهت و شهرت، زندگی خود و فرزندانش را از راه مغازه‌ای کوچک در بازار قم و در نهایت زهد و قناعت می‌گذرانید. شیخ صدوق بیش از بیست سال از دوران پر برکت حیات پدر را درک کرد و افزون بر پدر، در مجالس و محافل درسی بزرگان علم و ادب نیز حاضر می‌شد. در سن 22 یا 23 سالگی بود که پدر را از دست داد.

پس از آن‌که به مرتبه بالایی از تحصیل رسید برای درک محضر اساتید بزرگ و حدیث شناسان آن دوران سفرهای علمی خود را آغاز کرد و شاید بتوان گفت که یکی از عوامل مؤثر در موفقیت وی اساتید بسیار زیادی است که دیده و از خرمن علوم آن‌ها خوشه‌ها برگرفته است. از همین رو نمی‌توان به طور کامل اساتید او را شمارش کرد. دانشمند محقق “شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی” در پیش‌گفتار کتاب شریف “معانی الاخبار” که شرح زندگانی شیخ صدوق را نگاشته، 252 تن از اساتید صدوق را نام برده است. افزون بر آنان، شیخ از هفتاد عالم دیگر نیز حدیث نقل کرده‌است.

اساتید قم

از مشایخ ابن‌بابویه در این دوره می‌توان پدرش علی بن بابویه، محمد بن حسن بن احمد بن ولید، محمد بن علی ماجیلویه و احمد بن علی بن ابراهیم قمی را ذکر کرد اما بررسی اسناد روایات ابن‌بابویه نشان می‌دهد که در میان حدود 250 استاد شناخته شده خود بیش از همه از پدرش و ابن ولید استفاده کرده و تحت تأثیر آن‌ها بوده است.

سفرها

شیخ صدوق بخش عمده‌ای از عمر بابرکت خود را برای نیرومند ساختن مذهب شیعه در مسافرت گذرانید، به طوری که بعضی از بزرگان، او را به عنوان جهانگردی پوینده برای دانش‌آموزی ستوده‌اند. وی در هر گوشه‌ای از جهان اسلام، آوازه کتاب یا محدثی را می‌شنید، به سوی او می‌شتافت. سفرهای پرمشقت این خدمتگزار مکتب اهل‌بیت؛ به نفع مذهب تشیع و از روی اهداف خاصی صورت می‌گرفت.

از جمله این اهداف، می‌توان به دستیابی به احادیث، آشنایی با دانشوران، شنیدن احادیث بدون واسطه از راویان و تبلیغ مکتب تشیع اشاره کرد.

سفر به ری

یکی از حوادث مهم دوران زندگی شیخ صدوق روی کار آمدن سلسله ایرانی نژاد و شیعی مذهب آل‌بویه بود که میان سالهای (322 – 448) هجری قمری بر بخش بزرگی از ایران و عراق و جزیره تا مرزهای شمالی فرمان راندند. در واقع شیخ صدوق به خواهش رکن الدوله دیلمی از قم به ری سفری نمود.

به نظر می‌رسد علت اصلی این دعوت و عزیمت، خلاءیی بوده که از هجرت شیخ کلینی از ری به بغداد و سپس رحلت او پیش آمده است. در حقیقت وجود شیخ صدوق در ری می‌توانست منشأ برکات فراوان باشد، و آن بزرگوار نیز با توجه به اهمیت موضوع دعوت رکن الدوله را پذیرفت و زادگاه خویش را رها کرد و عازم ری گشت.

بحث‌های بسیاری که صدوق در مدت اقامت خود در ری در موضوعات مختلف اسلامی به ویژه در دو موضوع مهم امامت و غیبت حضرت ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با رهبران مذاهبی مختلف انجام داد شاهد خوبی بر این مدعاست. حاصل آن گفتگوها که برخی نیز در حضور رکن الدوله بود کتاب‌های ارزشمندی است که از آن فقیه نامی باقی مانده است.

مرجعیت فتوایی

پس از آن سفرهای زیادی هم به شهرهای نیشابور و عراق و بغداد و کوفه و مشهد نموده و از علمای این دیار و بلاد بلخ [در شمال افغانستان] و همدان و سرخس و فـَرغانه و سمرقند [هردو در ازبکستان] و اُشروسَنـَه [در تاجیکستان] نیز اخذ حدیث کرده‌است. چون آوازه فضل شیخ صدوق در علوم فقه و حدیث در همه جا پیچیده بود، به هر شهری قدم می‌گذاشت، تمام فضلا از شیعه و سنی به محضرش می‌آمدند و به فضلش اعتراف می‌کردند، چنان که خطیب بغدادی می‌گوید: «محمد بن علی بن حسین بن بابویه، به بغداد آمد و در آنجا از پدرش حدیث روایت می‌کرد. وی از شیوخ شناخته‌شده شیعه بود». کسانی که از نزدیک نمی‌توانستند مشکلات علمی خود را از او بپرسند، به وسیله نامه از وی استفاده می‌کردند. او به حق، مرجع علمی و فرهنگی جویندگان حقیقت بود.

مشایخ (اساتید) شیخ صدوق در سفرها

در نیشابور از مشایخ بزرگ آن شهر چون عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری، حاکم ابوعلی حسین بن احمد بیهقی و ابو طیب حسین بن احمد رازی حدیث شنید. در آن شهر اهالی آن جا گرداگرد او را گرفتند و وی با بحث‌های روشنگرانه خود تشتت فکری عجیبی که نسبت به غیبت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان آن‌ها رواج داشت، از بین برد.

در مرو نیز از گروهی دیگر از محدثان حدیث شنیده و نقل کرده‌است. از جمله: محمد بن علی شاه فقیه و ابو یوسف، رافع بن عبدالله بن عبدالوهاب بن عبدالملک.

سفرهای مغرب

شیخ صدوق پس از سفر به بغداد از عده‌ای دیگر از بزرگان حدیث شنید از جمله: حسین بن یحیی علوی، ابراهیم بن هارون و علی بن ثابت والیبی. وی ضمن استماع از مشایخ بزرگ آن شهر برخی مناظرات ارشادی نیز داشته است. همین اقامت کوتاه برای جمعی از مشایخ بغداد چون شیخ مفید، این امکان را فراهم کرد که از وی استماع حدیث کرده و اجازه دریافت کنند.

در سال 354 وارد کوفه شد و از مشایخ آن جا استماع حدیث کرد که امکان استماع از افزون بر 10 شیخ بزرگ کوفی از جمله ابوالقاسم حسن بن محمد سکونی، محمد بن بکران نقاش و احمد بن ابراهیم فامی را برای وی فراهم کرد.

در همان سال برای زیارت بیت‌الله الحرام و انجام مناسک حج عازم حجاز شد و در بازگشت به عراق در فید (میانه راه حجاز به عراق) با ابوعلی احمد بن ابی جعفر بیهقی دیدار کرده و از او حدیث شنیده است.

در همدان از مشایخ آن دیار چون قاسم بن محمد بن عبدویه همدانی، احمد بن زیاد بن جعفر همدانی و ابوالعباس فضل بن فضل بن عباس کندی استماع حدیث کرده و یا اجازه دریافت کرده‌است. سرانجام با ترک همدان به سفر غربی خود خاتمه بخشید و با توشه‌ای ارزشمند به وطن مراجعت نمود.

سفرهای مشرق

ابن‌بابویه در 367 ق راهی سفر مشرق شد. از شواهد تاریخی برمی‌آید که شیخ صدوق سه بار به مشهد سفر کرده‌است و در آن جا بر سید ابی البرکات علی بن حسین حسینی و ابی بکر محمد بن علی حدیث خواند.

او در ماه ذیحجه در مشهد بود، سپس به نیشابور رفته و تا شعبان 368 ق در آن جا سکنی گزید. تصریح به این‌که مجلس 89 از مجالس(امالی) وی در خانه سید ابی محمد یحیی بن محمد علوی برگزار شده، با علم به این‌که خانه این سید در نیشابور بوده و از محرم تا شعبان 368 ق مجالس 93-27 بدون انقطاع برگزار شده، این مطلب را ثابت می‌کند.

وی در روز 19 شعبان عازم ماوراءالنهر گردید. ابن‌بابویه در مسیر خود از مشهد به ترکستان می‌بایست شهرهای سرخس، مرو، مرورود، بلخ و سمرقند را به ترتیب پشت سر گذاشته باشد.

در سرخس از ابونصر محمد بن احمد سرخسی، در مرو از احمد بن حسین آبی، در مرورود از محمد بن علی بن شاه و ابو یوسف رافع بن عبدالله، در بلخ از افراد متعددی چون حسین بن محمد اشناتی و محمد بن سعید سمرقندی و در سمرقند از افرادی چون عبدوس بن علی جرجانی و عبدالصمد بن عبدالشهید انصاری استماع حدیث کرده‌است.

در سفری به فرغانه (جنوب شرقی ازبکستان کنونی) از جمعی از مشایخ آن دیار چون اسماعیل بن منصور قصار و محمد بن عبدالله بن طیفور دامغانی حدیث شنید. او در برخی از قرای فرغانه چون اخسیکت و جبل بوتک نیز به تحصیل حدیث پرداخته است.

در سفر به منطقه ایلاق (اطراف تاشکند کنونی) از محضر مشایخی چون حاکم بکر بن علی حنفی و علی بن عبدالله فقیه اسواری استفاده کرده‌است. ملاقات ابن‌بابویه با شریف محمد بن حسن علوی معروف به نعمه و تألیف کتاب من لایحضره الفقیه برای وی در همین شهر واقع شده است.

در بازگشت به نیشابور رفته و مدتی در این شهر اقامت کرد. در این دوره اقامت خود به تبلیغ اعتقاد شیعه در مورد غیبت پرداخته و حداقل بخشی از کمال‌الدین را تألیف کرده‌است. پس از آن مجدداً به ری بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند.

نشر معارف اهل بیت

شیخ صدوق، اسلام‌شناسی واقع‌بین بود که بدون پیروی از مکتب‌های انحرافی رایج زمان، با الگوگیری از شیوه‌های معمول در محافل علمی آن دوران، کار دیگر بزرگانی مانند استادانش ابن ولید، شیخ کلینی و دیگران را پی گرفت و به ثبت و ضبط احادیث رسیده از معصومان اهتمام ورزید.

وی با این کار احکام، آداب و معارف اصیل شیعی را برای همیشه ماندگار ساخت. شیخ با تحمل سفرهای دور و دراز، خود را به هر شهر و دیاری که به صورت کانون تبلیغات مخالفان اهل‌بیت درآمده بود، می‌رسانید و در برابر قدرت‌های شیطانی حاکم بر توده مردم، یک تنه به پا می‌خاست. او با تشکیل دادن جلسات بحث و گفتگو با متعصبان باطل گرا به اثبات حقانیت امامان معصوم(علیهم‌السلام) و نشان دادن صراط مستقیم می‌پرداخت.

برخی ویژگی‌های شیخ صدوق

ابن ادریس و سید بن طاووس در مورد وثاقت و عدالت وی اتفاق نظر دارند و این از قدیمی‌ترین اسناد وثاقت برای مرحوم صدوق است.

ابن‌بابویه در عالم حدیث نه تنها به عنوان ناقل، بلکه چنان‌که طوسی یادآور شده، به عنوان نقاد احادیث و آگاه به رجال مطرح است.

ابن‌بابویه خود از ارباب جرح و تعدیل است. او در ضبط اسناد، اصطلاحات مربوط به نحوه تحمل حدیث (که در آثار وی هویداست)، تفکیک لفظ از معنی در مواردی که یک حدیث با اسناد متعدد ذکرشده، روایت حدیث واحد با اسناد مختلف، مانند حدیث اثناعشر جابر بن سمره از 19 طریق مختلف، بسیار دقیق است.

اغلب آثار حدیثی ابن‌بابویه آمیخته‌ای از احادیث شیعه با احادیث برگزیده اهل سنت است. ابن‌بابویه به عنوان یک محدث نه تنها میراث عظیمی را به آیندگان انتقال داده و بخش قابل‌توجهی از احادیث موجود در کتب روایی مسند شیعه پس از سده 5 ق، چون آثار خزاز، مفید، طوسی، ابن رستم طبری و دیگران را به خود اختصاص داده، بلکه در مورد انتقال آثار گذشتگان به آیندگان نیز نقشی اساسی ایفا کرده‌است، به طوری که نوری وی را یکی از 12 تنی دانسته که سلسله اجازات به ایشان منتهی می‌شود.

آثار و تألیفات

شیخ صدوق در بین دانشمندان از نظر وسعت معلومات و کثرت کتب و مصنفات فردی کم نظیر است. وی حدوداً 300 کتاب و رساله در موضوعات مختلفی از قبیل تفسیر، حدیث، اخلاق، عقاید، فقه، رجال و… نوشته بود که متأسفانه امروزه از میان آثار متعدد و ارزندهٔ وی کمتر از 20 اثر به دست ما رسیده است که عبارتند از:

التوحید: شامل مباحث توحیدی موجود در روایات

الخصال: دسته بندی احادیث مختلف بر مبنای اعداد

الأمالی: املای احادیث در مجالس متعدد با موضوعات متنوعی عمدتاً مشتمل بر مباحث اخلاقی، تاریخی و فضایل اهل بیت علیهم السلام

کتاب امالی حاصل جلسه‌های متعددی است که شیخ صدوق هفته‌ای دو روز، در روزهای سه شنبه و جمعه، از هیجده رجب سال 367 ه.ق تا یازده شعبان سال 368 ه.ق در مشهد مقدس املا فرموده و شاگردان ایشان نوشته‌اند. در اواخر قرن سوم ه.ق شیوه‌ای در میان دانشمندان اسلامی ظهور کرد که آن را فن امالی نامیدند. امالی جمع املا است و آن این گونه است که یکی از استادان و دانشمندان بزرگ در انجمن، مطالبی را ایراد می‌کرد و دیگران سخنان او را می‌نوشتند و جمع‌آوری می‌کردند تا به صورت کتابی می‌شد و آن را امالی می‌خواندند. از فقهای بزرگ شیعه، آثار گرانبهایی به این شکل به یادگار مانده که امالی شیخ صدوق از آن جمله است و اثری بس نفیس و ارزشمند به شمار می‌رود. متن کتاب همان متن احادیث است که با سلسله سند آورده شده است. در این کتاب تبحر شیخ بزرگوار صدوق، در جمع و حفظ احادیث فریقین شیعه و سنی به خوبی آشکار است. موضوعات مختلفی در این کتاب بحث شده‌اند که بیشتر آنها اخلاقی، تاریخی و نقل فضایل خاندان پیامبر اکرم – صلی‌الله علیه و آله – است.

در کنار هر کدام از مجالس، روز املا آن نیز ذکر شده است مثلا مجلس اول در روز جمعه 18 ماه رجب سال 367 املا شده است.  یکی از برجسته‌ترین بخش‌های امالی شیخ صدوق، مجالس مربوط به محرم‌الحرام و بیان حالات و اخبار شهادت سیدالشهدا(ع) است.

در مجلس سی‌ام و سی‌ویکم که اوج مباحث مربوط به ماه محرم است و شامل روزهای نهم و دهم ماه محرم می‌باشد، مرحوم شیخ صدوق به مقتل‌خوانی و بیان مصائب و حوادث این دو روز می‌پردازد.

کمال‌الدین و تمام النعمه: با موضوع غیبت و ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

جامعترین و کاملترین کتاب درباره اثبات وجود امام زمان (عج) و غیبت طولانی آن حضرت از نظر عقلی و نقلی است. در این کتاب از آیات قرآنی و روایات معصومان(علیهم السلام) و تاریخ انبیا به شیوهای بدیع استفاده شده و طول عمر حضرت ولیعصر (عج) با استدلالات منطقی و عقلی و روایات معتبر و ادلّه نقلی به اثبات رسیده و به اشکالات و شبهات مربوطه پاسخ داده شده است.

شیخ صدوق در مقدمه کتاب «کمال‌الدین» چنین نقل می‌کند: آنچه که باعث شد تا من این کتاب را تألیف نمایم این است که در سالی توفیق زیارت بارگاه مقدس مولایم حضرت امام رضا (علیه السلام) را پیدا کردم. هنگام بازگشت و مراجعت از مشهد در نیشابور اقامت کردم، در آنجا بسیاری از شیعیان به نزد من آمدند، در لا بلای صحبت و مجالست با آنها دریافتم که آنها درباره غیبت سرگردان و حیرانند و در مورد حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اشتباهات زیادی دارند. خیلی تلاش کردم که آنها را به حق وادارم و به راه راست بازگردانم و در این راه از روایت و احادیث خاندان رسالت استفاده می‌نمودم.

تا آنکه شبی نشسته بودم و درباره خانواده خود که در شهرری بودند فکر می‌کردم، کم‌کم خواب بر من غلبه کرد و در خواب عمیقی فرورفتم و دیدم که گویا مکه معظمه هستم و گرد خانه پر حرمت خداوند طواف می‌کنم و در دور هفتم است که پس از پایان طواف به کنار حجرالاسود آمده‌ام و آن را می‌سایم و می‌بوسم و میگویم: امانتی است که می‌پردازم و پیمانی است که ادا می‌کنم تا تو به وفاداری من گواهی دهی، در این حال مولای خودم حضرت حجت صاحب‌الزمان صلوات الله علیه را دیدم که بر در خانه کعبه ایستاده است، من با شوق توأم با پریشانی به او نزدیک شدم.

آن حضرت از چهره من راز درونم را دانست، بر او سلام دادم، آن حضرت جواب دادند و فرمودند: «چرا درباره غیبت کتابی تألیف نمی‌کنی تا اندوه دلت را زائل کند؟» عرض کردم: یا بن رسول‌الله درباره غیبت مطالبی نوشته‌ام، فرمود: «آنها بدین روشی که من دستور می‌دهم نیستند، اکنون مستقلاً کتابی درباره غیبت تألیف کن و غیبت‌هایی را که پیامبران داشته‌اند در آن بنویس.»

سپس حضرت تشریف بردند و من هراسان از خواب برخاستم و تا طلوع فجر و دمیدن سپیده دم به دعا و گریه و درد دل کردن و شکایت نمودن به درگاه خدا گذرانیدم و چون صبح شد، شروع به نوشتن کتاب «کمال‌الدین» نمودم تا امر ولی خدا و حجت او را اطاعت کرده باشم، درحالی‌که از خدا کمک می‌خواستم و بر او توکل می‌نمودم و از تقصیرات خود آمرزش خواستم.

ثواب الاعمال: روایات مربوط به اعمال نیک و پاداش آنها

عقاب الاعمال: روایات مربوط به اعمال ناپسند و جزای آنها

صفات الشیعه: روایاتی درباره خصوصیات و صفات شیعیان

فضائل الشیعه: روایاتی درباره مقام و منزلت شیعیان

علل الشرایع: روایاتی مشتمل بر علت برخی از احکام، عقاید و جریانات تاریخی

عیون اخبار الرضا: روایاتی درباره امام رضا علیه السلام و نیز روایات برجسته آن حضرت

معانی الاخبار: ذکر روایاتی در شرح اصطلاحات قرآنی، روایی، عقیدتی، فقهی و…

فضایل رجب، فضایل شعبان، فضایل رمضان: سه کتاب مشتمل بر روایاتی در فضیلت این سه ماه که در مجموعه ای به نام فضائل الأشهر الثلاثه گردآوری شده است.

المقنع: در علم فقه

الهدایه: در اصول دین و فروع فقهی

الاعتقادات: در عقاید وکلام روایی

کتاب اعتقادات را شیخ صدوق در مجلس روز جمعه 12 شهر شعبان 368 ه در نیشابور املاء فرموده و سبب این تألیف آن بوده که مشایخ حاضرین در مجلس از ایشان در خواست کردند وصف دین شیعه دوازده امامی را برای آنها به طریق اختصار املاء کند و لذا صدوق در این کتاب جمیع اعتقادات فرقهٔ ناجیه از ضروریات و غیرضروریات و وفاقیات و غیروفاقیات ذکر کرده و در نظر داشته که بعداً شرح و تفسیری بر آن بنویسد لیکن برای او میسر نمی گردد و لذا مرحوم شیخ مفید بر آن شرحی می نگارد.

من لا یحضره الفقیه: روایات فقهی و بخش اندکی از روایات اخلاقی و مواعظ

من لایحضره الفقیه؛ اثر ماندگار شیخ صدوق

دومین کتاب از کتب چهارگانه روایی شیعی است و نام کامل آن که مرحوم صدوق در مقدمه کتاب بدان تصریح کرده است؛ «کتاب من لایحضره الفقیه» است یعنی «کتاب آن کس که دسترسی به فقیه ندارد». شیخ صدوق نام این کتاب را از یکی از آثار زکریای رازی به نام کتاب من لایحضره الطبیب اقتباس کرده است. به این کتاب اختصاراً الفقیه نیز گفته می‌شود. این کتاب مشتمل بر قریب 6000 حدیث است.

شیخ صدوق تألیف فقیه را در سال 368 ق، به درخواست یکی از سادات بزرگوار شهر بلخ در ایلاق آغاز کرد. او از شیخ صدوق درخواست کرده بود مانند کتاب من لا یحضره الطبیب زکریای رازی در علم طب، او هم کتابی در علم فقه به نگارش درآورد تا مورد استفاده کسانی قرار گیرد که به علما و فقهای بزرگ دسترسی ندارند. از اینرو موضوع اصلی کتاب روایات فقهی است.

این کتاب  تا کنون مرجع و محل استفادهٔ مجتهدان، فقها و خواص و عوام است. ده‌ها نفر از علما و فقهای شیعه آن‌را شرح کرده، بر آن حاشیه زده و به فارسی ترجمه کرده‌اند. در میان آثار به دست آمدهٔ شیخ، فقط کتاب من لایحضره الفقیه کتاب جامعی در فقه و احکام مذهب شیعهٔ جعفری است. شیخ در مقدمهٔ کتاب این‌گونه آورده است: منظورم این بود که آن دسته از روایاتی را که بدان‌ها فتوا می‌دهم و به صحت آنها حکم می‌کنم، بیاورم و اعتقادم درباره‌اش چنین است که حجت میان من و پروردگارم می‌باشد. و همهٔ آنچه که در این‌جا آورده‌ام، از کتاب‌های مشهور و مورد اعتماد و مرجع استخراج کرده‌ام.

مشخصه های کتاب

استفاده از منابع دست اول روایی

شیخ صدوق در مقدمه کتاب می‌فرماید من روایات این کتاب را از اصول معتبر و مشهور روایی شیعه گرفته‌ام مانند:  کتاب حریز بن عبد الله سجستانی، کتاب عبید الله بن علی حلبی، کتاب‌های علی بن مهزیار اهوازی، کتاب‌های حسین بن سعید، نوادر احمد بن محمد بن عیسی، و بسیاری دیگر از اصول اولیه و منابع معتبر روایی.

باب بندی کتاب

چون موضوع اصلی کتاب احکام فقهیست؛ ابواب کتاب بر اساس مباحث فقهی سامان یافته است. شیخ در لابلای مباحث فقهی این کتاب، گاهی به تناسب بحث، برخی از ادعیه زیارات و روایات اخلاقی را نیز آورده است. مثلا پس از کتاب حج(در پایان جلد دوم فقیه) متن زیارت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)، موضع قبر ایشان، زیارت جامعه کبیره و رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام) را نقل کرده است.

کتاب النوادر

بخش پایانی کتاب با عنوان کتاب النوادر مجموعه ایست مشتمل بر 158 حدیث خواندنی شامل وصایا و مطالبی اخلاقی از معصومین علیهم السلام

فقه روایی

شیخ صدوق درپی تصنیف کتابی فقهی و نه حدیثی بوده است و چون (روایی) از الفاظ روایات اخذ می‌شود؛ احادیث فقهی را نقل کرده و همچون شیخ کلینی روایات مختلف و متعارض را نقل نکرده است بلکه فقط آنچه را که مطابق با فتوای خودش بوده را نقل کرده است.

مشیخه ای در آخر کتاب

برای پرهیز از طولانی شدن کتاب،  اسناد روایات را حذف کرده و برای اینکه موجب ارسال روایات نشود مشیخه‏ای در آخر کتاب فراهم کرده و بسیاری از اسناد خود را در آنجا ذکر نموده است؛ اما مشیخهٔ آخر کتاب کامل نیست و نزدیک به 120 راوی و طرق خود به آنها را ذکر نکرده است. برخی از محققان تعداد 3943 حدیث کتاب را دارای سند کامل و به اصطلاح مسانید میدانند و  تعداد 2055 حدیث آن مرسل است یعنی سند کامل ندارد. شیخ صدوق مجموع این احادیث 5998 را از 510 راوی نقل می‌کند.

دو گونه نقل روایات

شیخ صدوق روایات منسوب به ائمه علیهم السلام را دوگونه نقل میکند؛ گاه می‌گوید:قال الصادق(علیه السلام) و گاهی عبارت روی عن صادق(علیه السلام) را می آورد. گفته شده است مورد اول جایی است که به صدور حدیث اطمینان دارد و دومین مورد آنجاست که این اطمینان را ندارد.

فتواهای شاذ(نادر)

اکثر فتواهای شیخ در این کتاب با فتوای مشهور علمای شیعه موافقت دارد اما در موارد شاذ و نادری فتواهایی خلاف مشهور نیز به چشم میخورد مثل: جواز وضو با گلاب، وجوب تحت الحنک برای شخص  معمم، وجوب قنوت و…

شاگردان

مرحوم صدوق با پرورش شاگردان و طالبان دانش، به نگهداری و صیانت از میراث گران بهای حدیثی شیعه پرداخت. از میان مهم ترین شاگردان وی می تواند به دانشمند بلند آوازه، محمد بن نُعمان معروف به شیخ مفید نام برد که خدمات بسیاری به جهان اسلام ارائه کرد و آثار به جای مانده از وی حکایت از وسعت معلومات او دارد. به تعدادی از شاگردان شیخ اشاره می کنیم:

شیخ مفید

ابن غضائری

ابو عبدالله، حسین بن عبیدالله بن ابراهیمله

برادرش حسین بن علی بن بابویه قمی

شیخ جلیل، ابوالحسن جعفر بن حسین حسکه قمی، استاد شیخ طوسی

شیخ ابوجعفر، محمد بن احمد بن عباس بن فاخر دوریستی، معاصر شیخ طوسی

برادر زاده اش شیخ ثقه الدین حسن بن حسین بن علی بن موسی بن بابویه

حسن بن محمد قمی (مؤلف تاریخ قم)

علی بن احمد بن عباس نجاشی (پدر نجاشی)

شیخ ابو البرکات، علی بن حسن خوزی

ابو القاسم، علی بن محمد بن علی خزاز

ابو زکریا، محمد بن سلیمان حمرانی

وفات

شیخ صدوق این عالم بزرگوارسرانجام پس از گذشت هفتاد و چند سال از عمر شریف و پر برکتش در سال 381 ه.ق دعوت حق را لبیک گفت و در شهر ری دیده از جهان فرو بست. پیکر پاکش در میان غم و اندوه مردمان در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم مدفون گردید. امروزه آرامگاهش به نام ابن بابویه در شهر ری مشهور و قبر منورش زیارتگاه مسلمانان است.

جسد سالم شیخ صدوق بعد از هشتصد سال

حادثه‌ای در حدود سال 1238 قمری اتفاق افتاد که عظمت و اعتبار صدوق(ره) نزد زائران حرمش بیشتر معلوم شد و ارادت آنان نسبت به وی دو چندان گشت که شرح آن واقعه مطابق نقل علامه خوانساری در کتاب روضات الجنات بدین گونه است:

«از کرامات صدوق که در این اواخر به وقوع پیوست و عدّه کثیری از اهالی شهر، آن را مشاهده کرده‌اند، آن است که در عهد فتحعلی شاه قاجار در حدود 1238 هجری مرقد شریف صدوق که در اراضی ری قرار دارد از کثرت باران خراب شد و رخنه‌ای در آن پدید آمد.

به جهت تعمیر و اصلاح آن اطرافش را می‌کندند پس به سردابی که مدفنش بود برخوردند، هنگامی که وارد سرداب شدند، با جسدی عریان و مستورالعوره مواجه شدند که در انگشتانش اثر خضاب و در کنارش تارهای پوسیده کفن به شکل فتیله‌ها بر روی خاک قرار گرفته است.

این خبر به سرعت در تهران منتشر شد و به گوش سلطان وقت رسید، وی با جمعی از بزرگان و امنای دولت به جهت مشاهده حضوری به محل آمدند. جمعی از علما و اعیان دولت داخل سرداب شدند و صدق قضیه را به رأی العین مشاهده کردند. پس از آن وی دستور تعمیر و تجدید بنا و تزئینات آن بقعه را صادر کرد.»

صاحب روضات که در آن زمان 12ساله بوده می‌نویسد: «من خودم بعضی از افراد را که در آن واقعه حضور داشتند، ملاقات نموده‌ام.»

علامه مامقانی، صاحب تنقیح المقال، همین قضیه را نقل نموده و اضافه می‌کند:

چهل سال پیش سند صحیح از سید ابراهیم لواسانی (متوفای 1309ه ق) که از علمای بزرگ تهران بود برای من نقل شد که وی به چشم خود جسد مطهر را به همان حال که ذکر شد، مشاهده کرده است.

یکی دیگر از شاهدان قضیه، حکیم وارسته آقا علی مدرّس زنوزی، متوفای 1307 هجری قمری، است.

علامه مدرس زنوزی، فیلسوف و اهل منطق و استدلال است و چنانکه می‌دانیم چنین افرادی نوعاً تحت تأثیر شایعات و توهمات قرار نمی‌گیرند و هر شنیده‌ای را به سادگی باور نمی‌کنند بلکه برای اثبات هر قضیه‌ای دنبال دلیل و مدرک علمی و قطعی می‌گردند، وی خود یکی از شاهدان و ناقلان این کرامت است.

مناظرات شیخ صدوق در اثبات امامت بلافصل حضرت علی علیه السلام

قاضی نورالله شوشتری می‌نویسد: چون فضایل نفسی و نفسانی شیخ صدوق گسترش یافت و آوازه ریاست و اجتهاد او در مذهب شیعه امامیه به گوش رکن‌الدین، مشتاق ملاقات وی گردید و با تعظیم تمام، از ایشان درخواست نمود در ری حضور یابد. چون شیخ صدوق وارد مجلس شد، رکن‌الدوله او را پهلوی خود نشاند و اظهار نیاز بسیار نمود و چون مجلس آرام شد رو به شیخ صدوق کرد و گفت:

سوال اول: اعتقاد شیعه و سنی در مورد صحابه

ای شیخ، جمعی از اهل فضل، که در این مجلس حضور دارند، درباره عده ای از صحابه پیامبر، که شیعیان آنان را لعن میکنند، اختلاف نظر دارند. بعضی میگویند: لعن واجب است و برخی دیگر میگویند: نه تنها واجب نیست، بلکه جایز نیست. رأی شما در این مسئله چیست؟

شیخ صدوق پاسخ داد: ای ملک، بدان که خداوند ـ تبارک و تعالی ـ اقرار به توحید را از بندگانش نمیپذیرد، مگر پس از آنکه دست از پرستش سایر خدایان و اصنام برداشته باشند; چنانکه کلمه طیبه «لا اله الا اللّه» به این مسئله اشاره دارد. همچنین اقرار بندگان خود به نبوّت حضرت رسالت پناه را قبول نمیکند، مگر پس از تکذیب سایر مدعیان دروغین نبوّت که در عصر آن حضرت میزیستند; مانند مسیلمه کذّاب و اسود عنسی و سجاح و امثال ایشان. همچنین قول به امامت حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)را قبول نمیکند، مگر پس از تکذیب هر کس که در زمان آن حضرت متصدّی خلافت شده باشد.

رکن‌الدوله این جواب را از شیخ صدوق پذیرفت.

سؤال دوم: سرانجام کار خلفا

رکن الدوله پس از تمجید و تحسین وی، از ایشان پرسید: از شما میخواهم برای ما از سرانجام کار غاصبان خلافت بگویید؟

شیخ صدوق پاسخ داد: عاقبت و حقیقت حال آنان همان ماجراهایی است که هنگام نزول سوره «برائت» به وقوع پیوست و همگان بر آن اتفاق نظر دارند. حاصل این ماجراها دلالت میکند بر آنکه [خلیفه اول] از منسوبان حضرت خیرالانام نیست. همچنین داستان این سوره مبارکه بیانگر این واقعیت است که امامت علی بن ابیطالب(علیه السلام) از آسمان نازل شده است.

سوال سوم: داستان سوره برائت (توبه)

رکن‌الدوله از شیخ صدوق خواست تا داستان این سوره را به تفصیل بیان کند.

شیخ صدوق ادامه داد: ناقلان آثار از مخالف و موافق متفق هستند بر آنکه چون سوره «برائت» نازل شد، پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) ابوبکر را طلبید و به او گفت: «این سوره را بگیر و به مکه برو و در موسم حج، آن را از جانب من به اهل مکه برسان.» ابوبکر آن را گرفت و روانه مکه شد. چون برخی از راه را طی نمود، جبرئیل نازل شد و فرمود: یا محمد، خدای تعالی تو را سلام میرساند و میگوید: «لا یؤدّی عنک الاّ انت او رجل منک»; یعنی سوره «برائت» را جز خودت یا مردی که از جانب تو باشد به مکه نمیرساند.

با رسیدن این پیام، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) امر کرد که خود را به ابوبکر برسان و سوره «برائت» را از وی بگیر و این مأموریت را به انجام برسان. حضرت علی(علیه السلام) به موجب این دستور، به دنبال ابوبکر به راه افتاد و سوره «برائت» را از او گرفت و در موسم حج، آن را به اهل مکه رسانید.

تنها علی علیه السلام از پیامبر است

مفاد ماجرای مذکور به صراحت اشاره دارد بر اینکه خداوند ابوبکر را از پیامبر نمیداند و به موجب خبر مذکور، اگر ابوبکر از پیغمبر نباشد، تابع او هم نخواهد بود; زیرا این قول خداوند تبارک و تعالی است که میفرماید: (فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی) و هرگاه وی تابع آن حضرت نباشد دوستدار او هم نخواهد بود، به دلیل قول باری تعالی که میفرماید: (قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ) و هر که محبّ خدا نباشد مبغض او خواهد بود، و محبت پیامبر ایمان و بغض او کفر است. همچنین به وسیله این خبر ثابت میشود که علی بن ابیطالب(علیه السلام) از پیغمبر است.

هرچند روایات متعدد دیگری نیز بر این دلالت تمام دارد، که از آن جمله میتوان به موارد ذیل شاره نمود: مخالفان شیعه در تفسیر آیه شریفه (أَفَمَن کَانَ عَلَی بَینَه مِن رَّبِّهِ وَیتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ) روایت کرده اند که مراد از صاحب بینه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است و مراد از شاهدی که تالی او باشد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. همچنین از حضرت رسالت پناه روایت کرده اند که: «طاعه عَلی کطاعتی و معصیته کمعصیتی.»

نیز روایت کرده اند که چون حضرت جبرئیل در غزوه «احد» نظر به جانب حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) انداخت و دید که آن شهسوار معرکه «لا فتی» و مبارز میدان «هل اتی» در پیش روی حضرت رسالت پناه مجاهده مینماید، گفت: یا محمّد، این غایت یاری و جانسپاری است که علی(علیه السلام) در نصرت تو به جا می‏آورد. پیامبر فرمود: «یا جبرئیل، انّه منّی و انا منه.» پس جبرئیل گفت: «وانا منکما.»

نتیجه آنکه کسی که خداوند او را برای رساندن چند آیه از کتاب خود، آن هم به بعضی از مردم امین ندانست، چگونه صلاحیت دارد که در رساندن تمام آیات کتاب کریم و امامت، جمیع امّت او را امین بدانند و امام بخوانند، تا چه رسد به رساندن جمیع دین الهی، و حال آنکه خدا در عرش اعلا و از بالای هفت آسمان، او را عزل نموده است؟! و چگونه مظلوم نباشد کسی که ولایت او از آسمان نزول شده و دیگری آن را از دست او ربوده است؟

سوال چهارم: چگونه ممکن است که تمام امّت پیامبر در ضلالت و گمراهی باشند

سخن که به اینجا رسید، رکن‌الدوله رو به شیخ صدوق کرد و گفت: آنچه افاده فرمودی، بسیار واضح و روشن است. در این هنگام، یکی از مقرّبان رکن‌الدوله، که ابوالقاسم نام داشت و نزدیک او ایستاده بود، اجازه خواست که از شیخ صدوق سؤالی نماید و چون اجازه گرفت، پرسید: چگونه ممکن است که تمام امّت پیامبر در ضلالت و گمراهی باشند، و حال آنکه حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)فرمودند: «لا تجتمع امّتی علی الضلاله»؟

شیخ صدوق جواب داد: «امّت» در لغت، به معنای جماعت است و حداقل جماعت سه نفر است. برخی نیز گفته اند: حدّاقل آن یک مرد و یک زن است، اگرچه خداوند یک تن تنها را نیز «امّت» خوانده است; چنانکه در شأن حضرت ابراهیم(علیه السلام)فرموده: (إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتاً لِلّهِ حَنِیفاً) و حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) قُس را امّتی تنها خواند و فرمود: «رحم اللّه قُساً یحشر یوم القیامه امّه واحده.» پس بر فرض صحّت حدیث مذکور، میتوان گفت: مراد از لفظ «امّت» در آن حدیث، امیرالمؤمنین(علیه السلام)و تابعان سعادت قرین او هستند.

سؤال کننده گفت: ظاهر و مناسب آن است که کلمه «امّت» را بر عامّه مسلمانان حمل کنیم که به لحاظ تعداد، بیشتر از شیعیان هستند.

شیخ صدوق نیز فرمود: خداوند در مواردی از قرآن کریم، اکثریت را مذمّت کرده و از قلّت به نیکی یاد نموده است; چنانکه در آیه (لاَّ خَیرَ فِی کَثِیر مِن نَّجْوَاهُمْ) و این قول که میفرماید:(وَأَکْثَرُهُمْ لاَ یعْقِلُونَ); (وَلَـکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یشْکُرُونَ); (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ); (وَلَـکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یجْهَلُونَ); (وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ)، در مقابل، آیاتی از این دست آمده است: (الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ); (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکُورُ); (وَ مَنْ آمَنَ وَ مَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ) و همچنین این آیه شریفه که خداوند در شأن حضرت موسی(علیه السلام) فرموده نیز مؤید تخصیص امّت است: (وَ مِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّهٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یعْدِلُونَ.)

چون سخن به اینجا رسید، سؤال کننده ساکت شد.

سؤال پنجم: ارتداد مسلمین با وجود نزدیکی به عصر پیامبر صلی الله علیه و آله

امیر رکن‌الدوله گفت: ارتداد بسیاری از مسلمانان با وجود نزدیکی عهد آنان با زمان پیامبر چگونه توجیه پذیر است؟

استدلال اول

شیخ صدوق پاسخ داد: چگونه این مسئله توجیه پذیر نباشد، در حالی که خداوند در قرآن فرموده است: (وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ) و پس از آن فرموده:(أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ) همچنین ارتداد ایشان پس از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله)عجیبتر از ارتداد بنی اسرائیل نیست. زمانی که حضرت موسی(علیه السلام)به میقات پروردگار خود رفت و هارون را به عنوان خلیفه و جانشین (خود در میان آن قوم) گماشت، ولی به مجرّد آنکه وعده سی روزه به موجب فرمان الهی (وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْر فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَهً) به چهل شبانه روز افزایش یافت، قوم او صبر نکردند و سامری از میان آنان سربرآورد و از «حلی» و پیرایه های آن قوم برایشان گوساله ای ساخت و به آنان گفت: این است خدای شما.

و آنان از سامری متابعت نمودند و گوساله را پرستیدند و هارون خلیفه حضرت موسی(علیه السلام) را ضعیف و زبون ساختند و قصد کشتن او را نمودند; چنانکه آیه کریمه (قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یقْتُلُونَنِی) بر آن دلالت دارد و هرگاه این امکان وجود داشته باشد که امّت پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت موسی(علیه السلام)در ایام حیات او، آن هم به خاطر غیبت چند روزه مرتد شوند و با وصیت و وصی او مخالفت نمایند و از سامری اطاعت کنند و عبادت گوساله را بر دین بیفزایند، پس امت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز میتوانند پس از وفات ایشان، با وصیت و وصی او مخالفت نمایند.

رکن‌الدوله ضمن تمجید و تحسین این پاسخ، پرسید: آیا در این زمینه، استدلالی از این بهتر و روشنتر هم میتوان ارائه نمود؟

استدلال دوم

شیخ صدوق گفت: این پاسخ را نیز می‌توان ارائه نمود که مخالفان ما نیز قائل به وجوب وجود امام در میان امّت هستند، ولی با این حال، میگویند: حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت و هیچکس را به عنوان خلیفه خود معرفی نکرد. این مسئله سبب شد تا امّت ایشان دست به کار شوند و خود یکی را خلیفه گردانند.

بنابراین، طبق عقیده آنان مبنی بر اینکه پیامبر کسی را پس از خود خلیفه نساخت، باید یکی از این دو نظر را پذیرفت؛ یا تعیین خلیفه از سوی امّت ـ که بر خلاف عمل آن حضرت واقع شده ـ باطل است، و یا اگر آنچه را امّت کرده اند درست بدانیم، باید قایل شویم آنچه حضرت رسالت پناه کرده خطاست. پس خوب تأمّل کنید که صدور خطا سزاوار خداوند سبحان است یا سزاوار امّت؟

علاوه بر این، آنچه اهل سنّت به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)نسبت میدهند (از ترک وصیت و تعیین نکردن جانشین) لایق مقام و منزلت آن حضرت نیست; زیرا ما از عقل یک روستایی فقیر و مزدور بعید میبینیم که در آستانه مرگ باشد و از او بیل یا زنبیلی مانده باشد و بمیرد و برای فرزندان و ورّاث خود، وصیت نکند! پس چگونه ممکن است که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)از دنیا رحلت نماید و برای پس از خود، به کسی وصیت نکند و نظام کار امّت خویش را به نایبی حواله ندهد؟! و عجیبتر از همه آنکه اهل سنّت معتقدند؛ پیامبر خلیفه ای مقرّر نکرد اما ابوبکر با به خلافت رساندن عمر، با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)مخالفت کرد و باز عمر با قرار دادن خلافت در شورایی شش نفره، با پیامبر و ابوبکر مخالفت نمود!

امیر رکن‌الدوله این سخن را تحسین کرد.

سؤال ششم: علت خلیفه شدن ابوبکر

رکن الدوله از شیخ سؤال کرد: چه شبه هایی موجب شد که آن قوم ابوبکر را امام خود ساختند و او را بر دیگران مقدّم نمودند؟

شیخ صدوق گفت: آنها گمان میکنند که پیامبر هنگام بیماری خویش، ابوبکر را امام جماعت نموده و بدینگونه، او را بر سایران مقدّم کرده است; اما این خبر صحیح نیست; زیرا خود اهل سنّت در آن اختلاف دارند.

حتی بعضی از آنها چنین روایت کرده اند که چون پیامبر(صلی الله علیه و آله) از امامت ابوبکر اطلاع یافت، بر امیرمؤمنان علی(علیه السلام)و عبّاس تکیه کرد و به مسجد رفت و ابوبکر را از محراب دور نمود و خود در محراب ایستاد و ابوبکر پشت سر آن حضرت و دیگران پشت سرابوبکر نماز گزاردند.

برخی دیگر روایت کرده اند که حضرت رسول به حفصه گفت: به پدرت امر کن که بر مردم نماز جماعت بخواند. اگر این خبر صحیح بود، بدون شک، مهاجران در روز «سقیفه»، آن را به عنوان دلیلی محکم بر ضد انصار به کار میبردند و به ادلّه ضعیف، کلمات سخیف و مقدّمات عنیف تمسّک نمیجستند.همچنین چگونه ما ملزم به پذیرش خبر عایشه و حفصه باشیم، در جایی که احتمال آن میرود هدف آنان از نقل چنین خبری کسب منافع جهت خود یا پدرانشان باشد، در حالی که پدران آن دو، سخن صدیقه طاهره(علیها السلام)درباره مالکیت فدک را نپذیرفتند، با آنکه پیامبر آن را به ایشان بخشیده بود و چندین سال از ایام حیات پیامبر در تصرف آن حضرت بود.

همچنین مقام و منزلت والای حضرت سیدهالنساء به دور از ارتکاب هرگونه کذب و یا معصیتی است. این مسئله ای است که برای همگان روشن است. علاوه بر موارد مزبور، زمانی که حضرت امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین(علیهم السلام) و امّ ایمن گواهی بر مالکیت حضرت صدیقه طاهره دادند، ابوبکر و عمر گواهی حضرت امیر(علیه السلام) را در مقام کسب منافع شخصی دانستند و گواهی او را مردود شمردند.همچنین چگونه میتوان خبر عایشه و حفصه را صحیح دانست، در حالی که اهل سنّت خود روایت نموده اند که شهادت دختر در حق پدر درست نیست. نیز میگویند: گواهی زنان مادام که مردی با ایشان نباشد در بیشتر از ده درهم پذیرفته نمیشود.

سخن که به اینجا رسید، رکن‌الدوله گفت: حق آن است که شیخ صدوق میفرماید و تمام سخنان اهل سنّت خلاف و باطل است.

سؤال هفتم: اثبات 12 نفر بودن ائمه علیهم السلام

سپس رکن الدوله رو به شیخ صدوق کرد و ادامه داد: طایفه امامیه از کجا یقین پیدا کرده اند که ائمّه و خلفای رسول خدا دوازده نفرند؟

شیخ صدوق گفت: ای امیر، امامت فریضه ای از فرایض خداوند تبارک و تعالی است و تمام فرایض الهی محصور در عددی مخصوص هستند. برای مثال، خداوند در شبانه روز هفده رکعت نماز را واجب کرده و زکات را در چند موردِ مشخص از مالِ مسلمانان قرار داده و روزه را فقط در یک ماه از سال و حج اسلام را در مدت عمر، یک بار واجب کرده است. بر همین اساس، خداوند عدد ائمّه اطهار(علیهم السلام) را نیز محصور در دوازده نفر نموده است. همچنانکه در این اعمال نمیتوان گفت: چرا عدد رکعات نماز بیش از هفده رکعت و یا کمتر از آن نیست، پرسش درباره تعداد ائمّه و خلفای حضرت رسول هم بی معناست.علاوه بر این، خداوند عدد هیچیک از اعمال واجب مزبور را در قرآن کریم ذکر نکرده، بلکه بیان آنها را بر عهده پیامبرش گذاشته و حضرت نیز در احادیث شریفه خود، به تبیین آنها پرداخته است. این مسئله عیناً درباره ائمّه هدی(علیهم السلام)اتفاق افتاده، بدین معنا که تعداد آنها در قرآن مشخص نشده، بلکه فقط امر به اطاعت از “اولی الامر” وارد شده و پیامبر موظّف به بیان کمیت آن شده است.

رکن‌الدوله درباره این کلام شیخ صدوق گفت: ادلّه شما درباره عدد فرایض مورد پذیرش و قبول مخالفان نیز هست، اما این مسئله موجب آن نمیشود که سخن شما را درباره تعداد ائمّه نیز بپذیرند.

شیخ صدوق گفت: مخالفت دیگران با ما درباره تعداد ائمّه موجب بطلان قول ما نمیشود; همچنانکه مخالفت یهود و نصارا و مجوس و ملاحده، موجب ابطال اسلام و معجزات حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) نخواهد شد، و اگر قرار باشد یک خبر به مجرّد مخالفت مخالفان باطل شود، نباید به هیچ چیز علم پیدا کنیم; زیرا هیچ خبری نیست، مگر آنکه در آن خلاف و اختلافی وجود دارد.

رکن‌الدوله این سخن را نیز پسندید.

سؤال هشتم: زمان ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

رکن الدوله از ایشان درباره زمان ظهور حضرت ولیعصر (عج) پرسید؟

شیخ صدوق در جواب گفت: خداوند حضرت حجت را به سبب حکمت و مصلحتی از نظر مردم غایب ساخته است و در نتیجه، وقت ظهور را نیز کسی غیر خداوند نمیداند; همچنانکه در حدیث نیز آمده است: «مثل القائم من ولدی مثل الساعه» و خداوند در مقام ابهام حال ساعت فرموده است: (یسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیکُمْ إِلاَّ بَغْتَهً.)

سؤال نهم: توجیه عمر طولانی حضرت صاحب الامر

رکن‌الدوله گفت: چگونه ممکن است که انسانی بتواند اینهمه سال زنده بماند؟

شیخ صدوق گفت: این مسئله ای تعجب آور نیست. مگر شما خبر کسانی را که دارای عمرهای طولانی بوده اند، نشنیده اید؟

وی گفت: شنیده ام، اما به چنین خبرهایی یقین ندارم.

شیخ صدوق گفت: خداوند در قرآن کریم، از عمر طولانی حضرت نوح(علیه السلام) خبر داده و اینکه او قریب 950 سال زندگی کرده است.

رکن‌الدوله گفت: این خبر صحیح است، اما در زمان ما، حتی احتمال چنین عمر درازی وجود ندارد.

شیخ صدوق گفت: هر چیزی را که خدا و پیامبرش محتمل بدانند، قابل وقوع است، و پیامبر نیز فرموده است: «یکون فی امّتی کل ما یکون فی الامم السابقه حذو النعل بالنعل و القذه بالقذه.» پس طبق این حدیث شریف، داشتن عمر طولانی همانند گذشتگان، برای ما نیز محتمل الوقوع است و سزاوار آن است که این امر ویژه در افرادی خاص تحقق یابد که فرد شاخص آن در زمان ما، حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه) است.

سؤال دهم: توجیه سازگار بودن غیبت امام(علیه السلام) با انجام وظایف امامت

رکن‌الدوله گفت که شما میگویید: امام دوازدهم غایب و پنهان است، و حال آنکه علت نصب امام اقامه احکام، اعتلای دین و رسیدن به فریاد مظلومان است و اینگونه مسائل با غیبت امام(علیه السلام)سازگار نمیباشد؟

شیخ صدوق پاسخ داد: احتیاج به وجود امام برای بقای عالم است. همچنین خداوند به پیامبرش فرمود: (وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ) مادام که نبی در میان آنها باشد ما آنان را عذاب نخواهیم کرد; و همچنین است هرگاه امام در میان ایشان باشد; زیرا امام در جمیع امور ـ مگر در اسم نبوّت و نزول وحی ـ قائم مقام نبی است و این حدیث شریف نیز در میان محدّثان مشهور است که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)فرمودند: «النجوم امان لاهل السماء فاذا ذهبت النجوم اتی أهل السماء ما یکرهون و اهلبیتی امان لاهل الارض فاذا هلک اهلبیتی اتی اهل الارض ما یکرهون.» و نیز امام معصوم(علیه السلام)فرموده است: «لو بقیت الارض بغیر حجه ساعه لساخت باهلها.» و روایتی دیگر آن است: «لماجت بأهلها کما یموج البحر بأهله.»

چون کلام شیخ صدوق به اینجا رسید، رکن‌الدوله او را نوازش نمود و به حاضران در مجلس گفت: حق آن است که این فرقه برآنند، و دیگران بر باطلند و از شیخ صدوق درخواست نمود که در بیشتر مجالس او حاضر شود.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا