بیوگرافی آدولف زوکر – Adolph Zukor

آدولف زوکر

آدولف زوکر (Adolph Zukor) در 7 ژانویه 1873 در “ریچه” (Ricse) مجارستان به دنیا آمد؛ در روستای کوچکی در منطقه مشهور پرورش انگور، توکی که اهالی اش کشاورز بودند. زوکر قبل از ورود به سینما کار خود را با فروش لباس خز آغاز کرد.

او برخلاف بسیاری از یهودیانی که به سینما پا گذاشتند قبل از ورود در کسب و کار خود موفق بود، درآمد خوبی داشت و کت و شلوار سفارشی دوز می پوشید. او با وجود شرایط خوب زندگیش از چیزی ناراضی بود؛ از نظر او صنعت خز پیشرفت اجتماعی اش را محدود می کرد؛ شناخته شدن و جایگاه اجتماعی برای زوکر بسیار مهم بود. زوکر می خواست جهان را کنترل کند.

او در سال 1903 به دنیای سینما علاقه مند شد و با شریک خود سالن نمایش “اتومتیک وودویل” را در نیویورک تأسیس کردند؛ این سالن دارای بیش از 100 دستگاه شهر فرنگ بود. با پیشرفت زوکر و شریکش در این مسیر و بازکردن سالنهای نمایش دیگر آنها صنعت خز را رها کردند. زوکر پس از آن نخستین سینمای خود را به نام “کریستال هال” تأسیس کرد و به نمایش فیلمهای کوتاه پرداخت؛ پس از مدتی به این نتیجه رسید که فیلمهای کوتاه ماندگار نیستند و به دنبال ساخت فیلمهای بلند رفت چرا که تغییر سبک و جایگاه فیلمها بود که می توانست او را به سطوح بالای اجتماعی برساند.

زوکر اعتقاد داشت تماشاگران آماده دیدن فیلمهای طولانی تر هستند. به همین منظور حق نمایش فیلمهای طولانی تر مثل “مصائب مسیح” و “ملکه الیزابت” را خریداری کرد. او پس از موفقیتی که به دست آورد، شرکت “famous players” را راه انداخت. اولین فیلمی که در آنجا ساخته شد “زندانی زندا” بود. او برای تثبیت قدرت خود در این صنعت، طرح ادغام شرکت خود با شرکت “لسکی فیچر پلی” به ریاست جس لسکی را مطرح کرد و پس از آن با ساخت فیلمهای بسیاری در استودیوی “فیمس پلیرز – لسکی” کنترل شرکت “پارامونت” که توزیع کننده فیلمهایشان بود را به دست گرفت و به ریاست رسید.

در اواخر سال 1919 زوکر با استفاده از سرمایه “کان” بانکدار یهودی، تلاشش را برای سیطره بر حوزه نمایش، علاوه بر تولید و توزیع آغاز کرد؛ “پارامونت” هر جا که می توانست ملکی می خرید و سالن نمایش خودش را می ساخت. به این ترتیب او توانست صنعت سینما را یکپارچه کند؛ به گونه ای که تولید، توزیع و نمایش در دستان یک نفر و آن هم خودش باشد. زوکر در کمتر از 20 سال از مالکیت یک سالن سینمای ساده در نیویورک به مالکیت یک شرکت سینمایی بزرگ رسید و تا زمان ظهور “ام جی ام” در دهه 1920 موجب حسادت افراد بود.

او به عنوان آخرین بازمانده رؤسای یهودی قدیمی بود که سرانجام در سال 1976 در سن 103 سالگی درگذشت.

خانواده

زوکر حدودا یک ساله بود که پدرش را در حادثه ای از دست داد. بعد از مرگ پدر، مادرش دوباره ازدواج کرد؛ 7 سال بعد مادرش نیز فوت کرد و ناپدریش از بزرگ کردن آدولف و برادر بزرگترش، آرتور شانه خالی کرد و آنها را پیش دایی شان به روستایی در همان حوالی فرستاد. دایی شان، “کایمن لیبرمن” روحانی یهودی سخت گیر، بدخلق و متعصبی بود که مطالعه علوم مذهبی را مهمترین وظیفه اخلاقی فرد می دانست و اساساً پسرها را را با این نیت پذیرفت که آرزوی خواهرش در بستر مرگ را برآورده کند و آن دو پسر زندگیشان را وقف یهودیت کنند. آرتور که جمع گرا و باهوش بود، چنین کرد و سرانجام خاخام معبد بزرگی در برلین شد. آدولف که درون گرا بود، چاره ای جز مطالعه یهودیت نداشت، رسم خانواده بود. یهودیت مسئله ای همیشگی در اذهان اعضای خانواده بود اما آنطور که خودش اعتراف می کرد نه می توانست زبان راز آلود تلمود، قانون یهود، را بفهمد و نه دوست داشت خاخام شود، او بعدها گفت: «از انجیل خوشم می آمد از داستانها و آدم هایش که مسحورم می کردند.»

همسر و فرزندان

زوکر با “لوتی کافمن” ازدواج کرد و همواره عاشق او بود. حاصل ازدواج آنها یک پسر و یک دختر بود؛ پسرش “یوجین زوکر” بود که به او بسیار سخت می گرفت و اغلب او بود که بار خشم پدرش را در مسائل کاری تحمل می کرد. وقتی یوجین پیشنهاد کرد که دانشگاه را تر ک کند و در عوض وارد صنعت فیلم شود، زوکر رفتار خیلی بی رحمانه ای داشت، گفت: «خب تو تصمیمت را گرفتی و حالا من می گویم چه شرط و شروطی دارم. اگر بروی کالج مخارجت را تا پایان کالج می دهم اما اگر بخواهی راه خودت را بروی –راهی که با آن موافق نباشم- فقط جای خواب و غذا بهت میدهم. همه مخارج دیگر را خودت باید تأمین کنی. به اندازه استعدادت پول می گیری؛ اگر اصلا استعداد داشته باشی. اگر بی استعداد باشی فقط چون پسر من هستی تحملت می کنند اما اگر می خواهی در کسب و کار به جایی برسی باید بهترین باشی.» زوکر از حرفش برنگشت. یوجین کارش را در بخش ترابری پارامونت شروع کرد اما هرگز مدیر استودیوها نشد.”میلدرد” دخترش که “میکی” صدایش می زدند، دردانه پدر بود و از معدود کسانی بود که می توانست به قلمرو پدر راه یابد اما پای کسب و کار هم که به میان می آمد این هم تمام می شد.
زوکر حتی بعد از مرگ همسرش، لوتی، در سال 1956 هم دوام آورد. یوجین، پسر زوکر می گفت پدرش مرگ لوتی را خیلی آرام پذیرفت چون آن دو تا آخرین لحظات کنار یکدیگر بودند.

فرزند ناخوانده

بی علاقگی آدولف زوکر به مسائل یهودی، برای او تنهایی و بی مهری همراه داشت. دایی اش، آرتور را به فرزند خواندگی گرفت ولی آدولف زوکر هرگز نفهمید که آیا قوانین مجارستان مانع شدند که او را هم به فرزند خواندگی بگیرند یا این انتخاب دایی اش بود؛ به هر حال زوکر “سامویل روزنبرگ”، مدیر فقیر مدرسه اش را جایگزینی برای پدر کرد. روزنبرگ به زوکر انجیل درس می داد و آنرا برایش ترجمه می کرد و به او محبت می کرد.
زوکر حتی در جوانی خودش را چندان با مذهبش تعریف نمی کرد. او بعدها گفت: «به یهودیت ارتدکس عمیق و کامل ایمان نداشتم.» و اعتراف کرد که با همکیشانش احساس همدلی نمی کند. واضح است که با این ویژگی ها، او انتظارات دایی اش را برآورده نمی کرد. او از روزنبرگ خواست موضوع را به دایی اش بگوید. این تصمیم لیبرمن، دایی اش را ناراحت کرد اما با وجود اینکه حس می کرد به او خیانت کرده اند، ترتیبی داد آدولف زوکر نزد دوستی خانوادگی که در روستایی همان نزدیکی مغازه بزرگ خرازی داشت، کارآموزی کند.
زوکر نتوانست آرزوی دایی اش را که دوست داشت خواهرزاده اش یک خاخم یهودی شود را برآورده کند و می گفت نمی تواند میان خود و یهودیت ارتباط برقرار کند، با این حال فرهنگ یهودی تا آخر عمر با او ماند.

سفر به امریکا و تحولی در زندگی

زوکر تحصیل را نوعی برتری نسبت به دیگران احساس می کرد. او که در مغازه خرازی مشغول به کار بود، متلک های دیگر کاراموزان آزارش می داد اما خیلی زود محبوبترین کارآموز شد و خانواده “بلو” که نزدشان کار می کرد او را پذیرفتند و با او مانند یکی از اعضای خانواده خود رفتار می کردند. او با مطالعه رمانهایی که فرزندان بلو آنها را می خریدند با امریکا آشنا شد و پس از گذراندن دوره 3 ساله کارآموزی تصمیم گرفت به امریکا برود.
زوکر در نامه ای به اداره ایتام درباره درخواست سفر دریایی به امریکا نوشت: «نه پدر و مادری داشتم و نه کسی که شبها دراز بکشد و فکر کند برای آموزشم چه کند. تنها بودم.» اعضای هیأت با مشاهده لحن صادقانه و دیکنزی زوکر متقاعد شدند و مبلغ لازم را به او دادند. به این ترتیب آدولف زوکر 16 ساله با 40 دلار که برای مصون ماندن از دست دزدان کشتی به جلیقه اش دوخته بود به امریکا رفت.

شروعی دوباره در امریکا

زوکر با ترک مجارستان تصمیم گرفت که کودکی و خودِ پنهانش را فراموش کند. او در امریکا همه چیز را از صفر شروع کرد؛ سالها بعد نوشت: «پا به خاک امریکا که گذاشتم، دوباره متولد شدم.»
زوکر در امریکا خیلی زود جا افتاد؛ به مدرسه شبانه رفت، شیفته مشت زنی شد و در میدان “تامپکینز” نیویورک در “لور ایست ساید” مسابقه های خیابانی داد که گوش شکسته اش یادگار از این دوران بود، به بیسبال علاقه مند شد و به تدریج همه نشانه های یهودی خود را که باعث جدایی از دیگران می شد را کنار گذاشت.

زوکر، فروشنده خز

زوکر در امریکا شغلهای زیادی را تجربه کرد؛ او مدتی را در نیویورک پیش یکی از دوستان مادرش  گذراند، مدتی نزد پسرعمویش که پزشک موفقی بود ماند، مدتی در یک مبل سازی استخدام شد و بعد از طریق یکی از کارآموزان بلوها که به امریکا مهاجرت کرده بود در یک مغازه خز فروشی مشغول به کار شد. زوکر دو سال در آنجا ماند، او که به سن 19 سالگی رسیده بود برای رسیدن به فرصت های بیشتر در فروش محصولات خز، تصمیم گرفت به شیکاگو برود.

تأسیس شرکت “خز نوین”

او در شیکاگو با دوستی به نام “مکس شوسبرگ” شریک شد؛ دوستش سفارش می گرفت و زوکر تأمینشان می کرد و به این ترتیب در اولین فصل سود خوبی به دست آوردند و پس از آن شرکت “خز نوین” را تأسیس کردند و یک شعبه از آن نیز در “پیوریا” باز شد. پس از آن “مکس شوسبرگ” که او هم مهاجری مجاری بود، تصمیم گرفت برای دیداری به مجارستان برود. در مجارستان او را برای خدمت اجباری به ارتش بردند. زوکر که شخصیتی منزوی و خجالتی داشت، برای گرداندن شرکت باید کار شریکش را که گرفتن سفارش بود نیز انجام می داد و این برایش مشکل بود اما خیلی زود فهمید که این کار را دوست دارد. در سال 1896 که شوسبرگ به امریکا بازگشت، آنها تصمیم گرفتند شراکتشان را پایان دهند؛ شوسبرگ شعبه پیوریا را گرفت و شعبه شیکاگو برای زوکر شد.

آشنایی با کان و نجات از ورشکستگی

پس از اینکه شعبه شیکاگو مال زوکر شد او تمام سرمایه خود را روی نوعی شنل خز سرمایه گذاری کرد اما شکست خورد. تنها چیزی که او را از ورشکستگی نجات داد “موریس کان” تاجر خز اهل شیکاگو بود که شیفته زوکر شده بود. کان نیز مانند زوکر مهاجری مجار بود که کسب و کار خز را از ابتدا آموخته بود و به تجارت آن می پرداخت. زوکر با کمک کان توانست بدهی هایش را بدهد. کان علاوه بر کمک به زوکر به او پیشنهاد شراکت نیز داد: سرمایه و فروش از کان، طراحی و تولید از زوکر. زوکر پذیرفت و در دسامبر 1896 شرکت “کان و شریک” را افتتاح کردند.
مدتی بعد زوکر با خواهرزاده کان، “لوتی کافمن” ازدواج کرد. شرکت کان و شریکش حدود یک دهه دوام آورد و زوکر را جوانی نسبتاً ثروتمند کرد. تا سال 1899 نیز شعبه ای را در نیویورک افتتاح کردند. با پیش بینی زوکر برای مد فصل سود شرکت بالا رفت و زوکر که هنوز 30 سالش هم نبود را ثروتمندتر کرد.

از آشنایی با سینما تا تأسیس سالنهای نمایش

با شرایط خوبی که زوکر داشت ظاهر و سبک زندگیش مثل جوانهای ثروتمند شهری بود. درآمد خوبی داشت، در یک محله مرفه نشین زندگی می کرد و لباسهای سفارشی می پوشید؛ اما از چیزی ناراضی بود از نظر او صنعت خز پیشرفت اجتماعی اش را محدود می کرد چرا که معتقد بود به صنعت لباس، صنعتی نسبتا سطح پایین وابسته است. او سالها بعد در مورد جذابیت سینما گفت: «سینما مثل تولید کفش یا ماشین نیست؛ جایی که یک الگو داری و کل سال از آن الگو پیروی می کنی.هر فیلم ذاتا یک موجودیت است. مؤلفه های خاصی هستند که باید بررسیشان کنی، مؤلفه های خاصی که باید براساس آنها بگویی؛ فکر نمی کنم این داستان را انتخاب کنم؛ فکر نمی کنم این فیلم را بسازم؛ فکر نمی کنم مردم چنین چیزی بخواهند. کل این کسب و کار لذت بخش است.»
زوکر در سال 1903 از طریق پسر عمه اش با سینما آشنا شد. البته پیش از آن زوکر با دیدن فیلم کوتاهی به نام “بوسه” که صحنه ای از نمایش موزیکال، ساخته توماس ادیسون بود به سینما علاقه مند شده بود. “مکس گلدستاین” پسر عمه زوکر برای گرفتن وام از او کمک خواست؛ او تازه از نمایشگاه پان – آمریکایی بوفالوی ایالت نیویورک بازگشته بود. در این نمایشگاه پسر عمه زوکر با “میچل مارک” نماینده فروش محصولات “توماس ادیسون” آشنا شده بود؛ مارک به او پیشنهاد کرده بود برای بازکردن سالنی با او شریک شود و او به این منظور نزد زوکر آمده بود.

تأسیس سالن نمایش “اتومتیک وودویل”

زوکر با وجود اینکه بسیار حسابگر بود این پول را داد و علاوه بر آن شریک خود، کان را متقاعد کرد که در خیابان چهاردهم سالنی برای خود راه بیاندازند. آن زمان خیابان چهاردهم، محله جرم خیز نیویورک، پر از مهاجرانی بود که دنبال هیجانهای ارزان قیمت بودند و زوکر اینگونه سنجیده بود که از این راه می تواند پول زیادی را به دست آورد. به این ترتیب دو شریک رستورانی متروک را اجاره کردند، صندلی هایش را برداشتند و بیش از 100 دستگاه شهر فرنگ در آنجا نصب کردند. به این ترتیب آنها در سال 1903 سالنی با نام “اتومتیک وودویل” را افتتاح کردند. سالن به مدیریت کان و صرفا سرگرمی و حاشیه ای برای کسب و کار خز بود اما زوکر نتوانست در مقابل جذابیتش مقاومت کند و از کان خواست جایشان را عوض کنند. کان هم پذیرفت. حالا هر دو به سالن علاقمند شده بودند از این رو شرکت کان و شریک شاخه فرعی “اتومتیک وودویل” شد. از طرف دیگر دو شریک با موفقیتهای سالن توانستند بودجه لازم را برای افتتاح سالنهای دیگر به دست آورند و به این ترتیب سالنهای دیگری را در “نیوآرک”، “بوستون” و “فیلادلفیا” باز کردند. چندی بعد آنها تصمیم گرفتند شرکت خزشان را منحل و فعالیتشان را فقط در سالنها متمرکز کنند.

“کریستال هال” نخستین سینمای زوکر

کان و زوکر از جمله یهودیانی بودند که به صنعت سرگرمی آمدند؛ مردان میانسال نسبتا ثروتمندی که برای سرمایه گذاری و گسترش کار خود وارد این صنعت شدند. زوکر که از سالهای فعالیتش در صنعت خز چیزهای زیادی درباره سلیقه عمومی یاد گرفته بود، تصمیم گرفت در طبقه بالای “اتومتیک وودویل” یک سینمای کوچک درست کند. این طبقه هیچ جذابیتی نداشت و مردم باید برای دیدن فیلم مبلغ بیشتری نسبت به سالنهای نمایش می پرداختند؛ زوکر برای ایجاد جذایبت، پلکان شیشه ای همراه با چراغها و آبشاری که از زیر آن می گذشت را طراحی کرد و نام آن را “کریستال هال” گذاشت؛ کریستال هال چنان جذابیتی داشت که برخی تنها برای دیدن این پلکان می آمدند.

از شکست تا پیشنهاد ساخت فیلمهای بلند

زوکر که می خواست هر طور که شده با فیلم سرو کار داشته باشد، با “ویلیام بریدی” مفسر مشت زن شریک شد و “هیلز تورز” را به راه انداختند؛ “هیلز تورز” سالن نمایش شبیه واگنهای قطار بود و فیلمهای کوتاهی از سفر را نمایش میداد. کسب و کار آنها در ابتدا آنقدر خوب بود که کارشان را به شهرهای دیگر گسترش دادند اما این نمایشها با گذشت زمان، تازگی خود را از دست دادند و از آنها استقبال نشد. به این ترتیب زوکر در مرز ورشکستگی قرار گرفت. او در مقابل بریدی که از او خواسته بود اعلام ورشکستگی کنند به شدت عصبانی شد و بریدی را به برادوی فرستاد و خود تمام مسئولیت سالنهای نمایش را برعهده گرفت. او این بار نیز از تجربه خود برای “کریستال هال” استفاده کرد و با تغییر شکل سالنها و نمایش فیلم در ساعات پایانی شب توانست در مدت 2 سال بدهی های خود را بپردازد.

پیشنهاد ساخت فیلمهای بلند

زوکر پس از درسی که از تجربه “هیلز تورز” گرفت مسیر زندگی اش را معین کرد. او در سال 1908 حس کرد که دیگر فیلمهای کوتاه ماندگار نیست؛ ماندگاری فقط با جذب مخاطبان طبقه متوسط کنار طبقه کارگر رخ میداد و مخاطبان طبقه متوسط را هم فقط با نمایش فیلمهای بلندتر و بهتر می شد جذب کرد. پیشنهاد زوکر برای ساخت فیلمهای بلند به معنای تغییری بنیادین در تعریف اولیه تصاویر متحرک بود. هر چند فقط او نبود که این پیشنهاد را مطرح کرد اما یکی از نخستین و مهم ترین حامیانش بود.
از آنجا که سالنهای نمایش خیابان چهاردهم هنوز پرمشتری بود، دلیل علاقه زوکر به سینما بیشتر روانی به نظر می رسد تا تجاری. او زمانی گفته بود: «همه مجارها یا دهقان اند یا هنرمند؛ گاهی هم هردو» اما زوکر قوی و جدی امریکایی آشکارا سودای هنر داشت. تغییر سبک و جایگاه فیلمها راهی بود که یک راست به سطوح بالاتر امریکای اصیل و اشرافی می رسید؛ جایی که زوکر همیشه آن را جایگاه خودش می دانست. سرپا نگه داشتن سینما با مخاطبان طبقه کارگر و مهاجر، کار دیگران بود. زوکر که پیوندهایش با این گروه عامدانه سست بود، می خواست سینما را به طبقه برتر معرفی کند.

تحقیق شخصی زوکر درباره سینما

در سال 1910 زوکر فیلمی درباره “مصائب مسیح” را تماشا کرد. پس از آن فورا حق نماش آن را در نیویورک و نیوجرسی خرید. بسیاری از این اقدام او تعجب کردند و این کار او را عاقلانه نمی دانستند اما نمایش فیلم در نیویورک موفقیت آمیز بود و ثابت کرد زوکر درست می گوید و تماشاگران از فیلمهای بلند استقبال می کنند.

اتحاد زوکر با “مارکوس لوی”

با ترویج فیلمهای بلند، مارکوس لوی کم کم چند سالن نمایش را به دارایی های خود افزوه بود و تبدیل به قدرتی در سرگرمی شده بود. در این شرایط زوکر به او پیشنهاد داد که شرکت هایشان را در قالب یک شرکت جدید به اسم “شرکتهای متحد لوی” ادغام کنند؛ فقط با یک شرط. زوکر بعدها گفت: «شرط من این بود، سرمایه گذاری کنم اما هیچ نقش فعالانه ای در تجات نداشته باشم. من به تجارت فکر نمی کردم فیلمها ذهنم را تسخیر کرده بودند.» لوی پذیرفت و در سال 1910 زوکر که از همه تعداتش رها شده بود کار خود را ترک تا به پژوهشی 3 ساله درباره آینده فیلم را انجام دهد. تحقیقی شخصی درباره آینده سینما.
زوکر و لوی نماینده دو راهبرد اساسی یهودیان صنعت فیلم بودند. زوکر به دنبال ارتقاء سطح کیفی فیلمها بود و لوی خواهان افزایش سطح کیفی سینماها. لوی سالنهای قدیمی نمایش را نوسازی می کرد و به شکل ترکیبی از سینما و سالن وودویل با بهایی مناسب بازگشایی شان می کرد. به این ترتیب با اجرای زنده و نمایش فیلم با قیمتی مناسب می کوشید طبقه متوسط را بدون از دست دادن طبقه کارگر به مشتریانش بیافزاید که مقدار سودشان نشان میداد این روش موفق است.

موفقیت فیلم “ملکه الیزابت”

زوکر با سود سهامش از شرکت لوی وضع خوبی داشت و سرگرم تحقیق درباره سینما بود. او سرتاسر اروپا و امریکا سفر کرد تا در یابد چه موضوعی برای تماشاگران جذاب است. او با کارگردانان ملاقات می کرد و سعی می کرد آنها به ساخت فیلمهای بلند متقاعد کند. او وقتی متوجه شد که فیلم “ملکه الیزابت”، فیلمی فرانسوی به نمایش درآمده، سریع حق نمایش فیلم را خرید.
فیلم “ملکه الیزابت” راهی برای محقق شدن آرزوی زوکر بود. او بلافاصله دفتری در منهتن را اجاره کرد و با الهام از شعار خود ساخته خود: بازیگران مشهور در نمایشهای مشهور، شرکت جدید خود را “فیمس پلیرز” (famous players company) نامگذاری کرد.
او سالن تئاتر لایسیوم، مرکز اجرای نمایشهای زنده را اجاره کرد و با استفاده از جذابیتهای سارا برنهایت –بازیگر معروف تئاتر که نقش ملکه الیزابت را بازی می کرد- شخصیت های مشهور صحنه تئاتر را به مراسم دعوت کرد. آغاز نمایش در 12 ژوئیه 1912 واکنشهای مشتاقانه ای در پی داشت. زوکر خوشحال بود که ثابت کرده فیلمهای بلند اگر خوب باشند از نظر اقتصادی موفق می شوند.

پافشاری زوکر برای ساخت فیلم بلند

تلاش سرسختانه زوکر در برقراری ارتباطات تئاتری در حین و مدت کوتاهی پس از نمایش “ملکه الیزلبت” تأثیر انگیزشی این پیشرفت شخصی را برای او نشان می داد. زوکر برای کسب اعتبار نیاز داشت شخص بانفوذی او را تأیید کند. با این هدف زوکر با “دنیل فرومن” تهیه کننده مشهور تئاتر آشنا شد و او را متقاعد کرد که اجازه بدهد از اسمش در “فیمس پلیرز” استفاده کند.
برای ساخت فیلم بلند باید تأیید شرکت تصاویر متحرک  که “توماس آلوا ادیسون” تأسیس کرده بود را کسب می کرد. زوکر از فرومن خواست پیش ادیسون برود و از او برای تولید فیلم مجوز بگیرد. ادیسون پذیرفت اما گفت شرکت “موشن پیکچرز پتنتز” نیز سهامدار هستند و دو نامه به مدیران ارشد این شرکت نوشت و توصیه کرد به زوکر مجوز بدهند. زوکر از این رویداد چنان به خود میبالید که از نامه ها کپی گرفت و قابشان کرد اما شادی اش زود هنگام بود.”جی جی کندی” مهندس و تهیه کننده سابق فیلمهای کوتاه که مدیر تراست ادیسون بود پس از سه ساعت که زوکر را منتظر نگه داشت، گفت: «حالا زمان مناسبی برای فیلمهای بلند نیست؛ اگر اصلا زمان مناسبی وجود داشته باشد.»

محقق شدن آرزوی زوکر با ساخت فیلم “زندانی زندا”

زوکر که می خواست هر جور که شده فیلم بسازد، همه سهمش از شرکت نمایشی لوی را به پول تبدیل کرد و این پول را در “فیمس پلیرز” به کار گرفت. چند ماه پس از آن برای تولید ملودرام ماجراجویانه “زندانی زندا” آماده شد که فرومن روی صحنه اجرایش کرده بود. زوکر در واقع با خرید حق اقتباس محصولات تئاتری و تبدیل آنها به فیلم سینمایی محصولات خود را تولید می کرد.
“جیمز کی هکت” کسی که سالها در نسخه تئاتری زندا بازی کرده بود، نخستین ستاره بازیگر نقش اول زوکر شد. زوکر منتقد “نیویورک ایونینگ جورنال” را استخدام کرد تا برایش تبلیغ کند. طولی نکشید و درست چند ماه پس از “ملکه الیزابت” به همان شهرتی که می خواست رسید. در دسامبر 1912 “ایونینگ جورنال” در مقاله ای نوشت: «امروز برجسته ترین شخصیت عرصه تصاویر متحرک آدولف زوکر است…» یا “نیویورک کلیپر” نوشت: «آدولف زوکر رئیس فیمس پلیرز یکی از عجایب هفتگانه صنعت تصاویر متحرک است…» و مقاله ای دیگر تأسیس فیمس پلیرز را شاید مهمترین مرحله پیشرفت هنر درام صامت می خواند.

ریاست زوکر در “پارامونت”

با ارتقای جایگاه سینما، زوکر خیلی زود به نوعی قدرت فرهنگی رسید و می خواست این فرآیند را تکرار کند. “پارامونت” بهترین هدف برای اجرای طرح قدرت طلبانه اش بود. “پارامونت” شرکتی بود که توزیع فیلمهایی را که زوکر تولید می کرد برعهده داشت اما 2 سال بعد، زوکر از شرایط قراردادی که با “پارامونت” بسته بود ناراضی بود. پس از آن بود که زوکر پیشنهاد ادغام با شرکت “لسکی فیچر پلی” را مطرح کرد. شرکت “لسکی فیچر پلی” که جس لسکی رئیس آن بود، دومین تولید کننده بزرگی بود که “پارامونت” توزیع محصولاتش را بر عهده داشت. جس لسکی با همان شیوه زوکر محصولات خود را تولید می کرد. پس از اینکه در سال 1916 شرکتها ادغام شدند، زوکر بیشتر فیلمهای خود را در استودیوی “فیمس پلیرز – لسکی” می ساخت. به این ترتیب زوکر و لسکی سه چهارم فیلمهایی را که “پارامونت” توزیع می کرد را می ساختند و در نهایت توانستند شرکت “پارامونت” را به کنترل خود درآورند. او بعد از رسیدن به ریاست “پارامونت” به آنچه می خواست سایر شرکا را وادار به عمل می کرد.

سالهای بعد از جنگ جهانی اول و یکپارچه شدن سینما توسط زوکر

سالهای بعد از جنگ برای زوکر برکت داشت. جنگ برای فیلمهای امریکایی بازارهایی را در اروپا ایجاد کرده بود و همزمان با سلطه این فیلمها بر ذهن مردم امریکا، این صنعت در امریکا هم اوج می گرفت. بعد از جنگ، سینما محبوب ترین صنعت در کشور بود. به دلیل بزرگ شدن بازار رقابتی، تولید فیلمهای بهتر یا توان مالی بیشتر، درآمدهای بیشتر با خودش می آورد. با پیشرفت این صنعت تولید کننده های زیادی منحصر شدند و توزیع و تولید در قالب موجودیت های قدرتمندی با یکدیگر ادغام شدند. برای تولید کننده و توزیع کننده ای چون زوکر این پیشرفتها بی نظیر بود.

استفاده از سرمایه “کان” برای تأمین سرمایه لازم به منظور گسترش “پارامونت”

در این میان صاحبان سالنهای نمایش اکنون بهتر با تولید کنندگان فیلم کنار می آمدند چون به لطفشان نیاز داشتند؛ زیرا آنها تصمیم می گرفتند برای خودشان فیلم بسازند. زوکر از این وضع ناراضی بود چرا که اگر سینمادارها می توانستند وارد عرصه تولید شوند، تولید کنندگان هم می توانستند فیلم نمایش دهند اما او برای این شرایط نقشه ای داشت؛ او مبارزه بی رحمانه ای را برای خرید و ساخت سالنهای نمایش آغاز کرد تا جاییکه “پارامونت” در هر بازار عمده یک سینمای درجه یک داشت اما زوکر برای تأمین سرمایه لازم که بیشتر از آن بود که از درون شرکت به دست بیاید، به بانکدار سرمایه داری نیاز داشت که به او اعتبار ببخشد. زوکر برای این کار “اتو کان” بانکداری در بانک “کان، لوب و شرکا” را که مانند خود او یک یهودی رویگردان از یهودیت و مشتاق همگنی با امریکا بود، انتخاب کرد. زوکر با این استدلال که سینما می تواند سلیقه عمومی را ارتقا دهد، از کان 10 میلیون دلار وام خواست. وامی که در قالب فروش عمومی سهام تأمین می شد.
پیش از پذیرش هر تعهدی بانک “کان، لوب و شرکا” تحقیقی گسترده درباره پارامونت و زوکر، اخلاقیات و توانمندی هایش انجام داد. وقتی همه چیز بررسی شد کان به این شرط که بتواند نمایندگانی را در رده های کلیدی شرکت تعیین کند، با فروش عمومی سهام موافقت کرد. زوکر نیز شرط کان را پذیرفت. همه این کارها برای این بود که زوکر اعلام کند بالاخره صنعت سینما را یکپارچه کرده است؛ تولید، توزیع و نمایش در دستان یک نفر و آن هم خودش است. زوکر در عرصه های مالی برای این صنعت اعتبار ساخت و با ایجاد عرضه ای قابل اتکا و تقاضایی مستمر با کنترل هر دو، بنیانهای اقتصادی اش را محکم تر کرد.

نگاه پارامونت به سینما

در بخش عمده دهه 1920 تا اوایل دهه 1930 که دوران رکود آغاز شد، فیلمهای “پارامونت” سایه ای از فرهیختگی داشتند. گرایشی که زاییده رئیس آن یعنی آدولف زوکر بود. زوکر، از همان زمان که “ملکه الیزابت” را با حضور “سارا برنهارت” ساخت، فیلم را منبع پیشرفت فکری می دانست. او در محوطه استودیوی پارامونت مدرسه ای راه انداخته بود تا آداب رفتاری را در قالب ادبیات، جامعه شناسی و متانت اجتماعی به هنرپیشه های جوان بیاموزد؛ صندوقی تأسیس کرده بود تا به نویسندگانی که جایگاه فیلمها را ارتقا می دهند جایزه بدهد؛ از مصاحبت با داستان نویس ها و فیلمنامه نگارها لذت می برد و دوستی محکمی با آنها داشت.
همکاران زوکر مخصوصا “جس لسکی” که چون زوکر در نیویورک مانده بود، از سیاست فرهیختگی اش حمایت می کردند. برای زوکر با حساسیت طبقاتی شدیدش، کالیفرنیا همیشه حقیر بود؛ کارخانه بود. مدتها پس از آنکه دیگر شرکتها کاملا به غرب رفته بودند، پارامونت استودیویی در محله آستوریای نیویورک داشت.

فیلمهای پارامونت مخاطب را به دنیای زرق و برق پرتاب می کردند

فیلمهای پارامونت عامدانه با برابری گرایی مخالف بودند شاید بهترین نمونه های فیلمهای “پارامونت” آثار “لوبیچ” بود؛ کمدی هایی شیطنت آمیز و پر ظرافت و کاملا متضاد فیلمهای ساده و باز کاپرا. فیلمهای این استودیو مخاطب را ارتقا نمی دادند بلکه او را به دنیای زرق و برق و روابط جنسی پرتاپ می کردند؛ دنیای که آدمهایش کنایه آمیز حرف می زدند، بی خیال عمل می کردند و به پاداش گرفتن فضیلتها شک داشتند.

ساخته شدن آثاری در پارامونت برای ادای احترام به امریکا

برخلاف جک وارنر یا هری کان، زوکر هیچگاه در مسائل هنری مداخله نمی کرد اما چون قراردادها را تأیید می کرد، فیلمنامه ها را می خواند، اجازه شروع کار را می داد و بودجه را بررسی می کرد، به اندازه آنها در استودیویش نفوذ داشت. مدرنیته، طبقه اجتماعی و پایبندی به کیفیت را در فیلمهایش بازنمایی می کرد، چیزهایی که بخشی از باز تعریف زوکر از خودش بودند. مثل زندگی زوکر، بسیاری از فیلمهای پارامونت و کلیت دستاوردهای استودیو متناقض بودند. استودیوی آراسته و درخشان زوکر فیلمهای وطن پرستانه بزرگی چون “دلاوران کهن” و “واگن سرپوشیده” را ساخت؛ فیلمهایی که ادای احترامشان به امریکا، عرض احترامی بود که زوکر به کشور منتخبش می گذاشت.

سقوط و صعودی دوباره

در اواخر سال 1931 وقتی “پارامونت” هنوز از پیامدهای رکود خلاص نشده بود، مدیران ارشد استودیو در جلسه ای دور یکدیگر جمع شدند و در میان آنها “کتز” خطاب به لسکی او را عامل فروپاشی شرکت دانست؛ لسکی نیز با شنیدن این حرف کنار کشید.
5 سال بعد از آن نیز، “پارامونت” قربانی جنگ زوکر با وال استریت بود که کاملا از “کتز” حمایت می کردند. زوکر از مداخله های هیئت مدیره عصبانی بود؛ هیئت مدیره ای که به گفته یکی از اعضا: «عمدتا از رؤسای خطوط آهن، مدیران بانکها و غولهای صنعتی مشابهی تشکیل شده بود که انگار انتخابشان کرده بودند چون هیچ چیز درباره صنعت فیلم نمی دانستند.» زوکر را مدتی به کالیفرنیا تبعید کردند. او ساعتها در میخانه تنها می نشست و هیچ کس فکر نمی کرد باید به مردی احترام بگذارد که تا چند سال پیش قدرت برتر صنعت فیلم بوده است.
زمانی که زوکر در محاصره سرمایه گذاران شرقی قرار گرفت، “لوئیس بی میر” رئیس شرکت “مترو-گلدوین-میر” (ام-جی-ام) به پسر زوکر تلفن زد و از او خواست تا به ملاقاتش برود. میر در این ملاقات به یوجین زوکر پیشنهاد داد او و پدرش به عنوان واحدی مستقل به ام-جی-ام ملحق شوند و علیه “پارامونت” بجنگند. زوکر پس از شنیدن این پیشنهاد گفت که هرگز “پارامونت” را ترک نمی کند. برایش مسئله ای حیثیتی بود که خودش و شرکتش را نجات دهد. ترک شرکت در آن شرایط به معنای پذیرش شکست بود.

قدرت گرفتن دوباره زوکر

در سال 1936 وقتی از “بارنی بالابان”، مالک رک و راست چند سینما خواستند مدیر شرکت شود، زوکر دوباره قدرت گرفت. به نوشته روزنامه نگاری «همان سرپیش خدمت و مدیر میخانه که نادیده اش می گرفتند دیوانه وار دور و برش بودند تا میزی را برایش آماده کنند. تهیه کننده ها، کارگردانها و ستاره های سینما از هر گوشه میزشان را ترک می کردند تا با زوکر حرف بزنند» اما در یان میان “جس لسکی” دیگر به “پارامونت” بازنگشت.

دردسر “هیتلر” برای زوکر

“آدولف هیتلر” مدیران یهودی را در موقعیت خاصی قرار داده بود؛ صرف نظر از بلایی که در آلمان سر همکیشانشان آورد. رادیکال ها می توانستند به لحاظ سیاسی، نه مذهبی محکومش کنند اما مدیران که بیشتر عمر خود را صرف کرده بودند تا خود را از یهودیان جدا کنند، نه می توانستند به مذهب پناه ببرند نه به اصول سیاسی. گروهی از آنها نازی ها را خیلی ساده نادیده گرفته، معتقد بودند که با موجود اینکه خیلی از یهودی ها جان خود را از دست داده اند اما عمر هیتلر و هیتلریسم تمام می شود و یهودیان باز آنجا خواهند بود؛ آنها معتقد بودند که یهودیان آلمانی نباید متقابلا بجنگند و یهودیان دیگر نقاط جهان نیز نباید دخالت کنند اما آنچه مدیران یهودی را به جنب و جوش انداخت کاری نبود که هیتلر با یهودیان اروپا کرد بلکه تهدیدهای تند او علیه یهودیان هالیوود بود.
آدولف زوکر مستقیما عواقب ناشی از ظهور هیتلر را لمس کرد. برادر زوکر، آتور در برلین خاخامی برجسته بود و مدتها قبل از اینکه هیتلر صدراعظم آلمان شود برای خطرات بالقوه نازی ها برای جامعه یهودی ها صحبت کرده بود. در سال 1932، بالاخره نتیجه گرفت که ماندن عاقلانه نیست اما به جای اینکه به امریکا برود، خانواده اش را به فلسطین برد و تا زمان مرگش در فلسطین ماند. خانواده خود زوکر فقط 3 هفته قبل از حمله هیتلر به لهستان از دست نازی ها گریخته بودند. در این میان زوکر در مصاحبه ای گفت: «فکر نمی کنم هالیوود باید با چیزی جز سرگرمی سر و کار داشته باشد. فیلمهای خبری به رویدادهای جاری می پردازند. ساختن فیلمهایی با اهداف سیاسی اشتباه است. مردم به سینما می روند که فراموش کنند. فیلم برای سرگرمی خوب است نه برای تبلیغات.» یهودی ها می گفتند هدف صنعت فیلم سرگرمی است اما باورش سخت بود.

حضور عالیجناب خاکستری در “پارامونت”

در اوایل دهه 1950، آدولف زوکر عالیجناب خاکستری شرکت بود، در دفترش در ساختمان پارامونت می نشست و همواره قصه هایی از گذشته می گفت. “مکس یانگستاین” که آن زمان از کارکنان جوان پارامونت بود، می گفت: «شهرتش به اسکیزوفرنیک بودن کنجکاوم می کرد. مرد ریزه میزه دلنشینی که بعضی وقتها شبیه خیاط ها بود و بعضی وقتها انگار سرش داشت از ایده منفجر می شد. خیلی زود فهمیدم که اگر بعد از ساعت ناهار پیشش بروی، می بینی روی صندلی چرم قهواه ای – سبزش نشسته؛ صندلی بزرگ و قدیمی و خیلی نرمش. تقریبا توی صندلی گم می شد چون کوچک اندام بود. خیلی وقتها بعد از ناهار برمی گشتم دفتر و حضور می زدم. بعد فورا مخابرات را می گرفتم و می گفتم آقای زوکر، آنجا هستید؟ می خواهم ببینمتان.»
یانگستاین در این جلسات با طرح سؤالهایی از زوکر او را وادار می کرد گذشته را بیاد آورد؛ زمانی که زوکر برای تأسیس پارامونت و فیلم ساختن می جنگید. یانگستاین می گفت: «آنچه می دیدم فهم دقیقش از قدرت بود. معتقد بود تا وقتی همه چیز را تا جاییکه قانون اجازه می دهد مهار نکرده ای، ضعیف هستی. معتقد بود نرم بودن، کنار آمدن و آدم خوبه بودن در این صنعت به جایی نمی رساندت.»

زوکر آخرین بازمانده غولهای یهودی قدیمی

زوکر که 80 سال بیشتر داشت، هنوز به پارامونت می رفت. او به خبرنگاری گفته بود: «توی جلسه ها درباره فیلمنامه ها یا سیاست های شرکت حرف می زنیم. لذت می برم که می توانم واکنش مردم را به انواع خاصی از فیلمها مطالعه کنم. اینجوری میفهمم چه داستانهایی به درد آینده می خورد، به دیگران می گویم و درباره اش حرف می زنیم. نمی گویم که روزگارشان بی من نمی گذرد –شاید بگذرد- اما حالا کار روزی 3، 4 ساعت مشغولم کند و هفته همین طور می گذرد.»
بارنی بالابان، رئیس پارامونت که محافظه کار و تقریبا کسل کننده بود، به زوکر احترام می گذاشت زیرا زوکر یادآور ریشه های شرکت بود. زوکر هم به بالابان می گفت پسره؛ اما زوکر همچنین نشان می داد که اوضاع چقدر عوض شده است. زوکر آخرین بازمانده غولهای یهودی قدیمی بود.
در سال 1927، وقتی پارامونت در اوج بود و زوکر قدرت داشت، 12 نفر از 19 کارگردان عضو هیئت مدیره شرکتیهودی بودند. در سال 1953 از 10 عضو 2 نفرشان یهودی بودند و اعضای هیئت مدیره هم سابقه سینمایی نداشتند؛ بانکدارها و کارخانه دارها وارد صحنه شده بودند. رؤیاهای خود زوکر درباره فیلمها محقق شده بود اما در این فرآیند بسیاری از یهودیان هالیوود که در این رؤیاها سهیم بودند از میدان بیرون رفته بودند.

سالهای پایانی عمر زوکر

زوکر وقتی جوان بود گفته بود بیشتر از بیشتر دشمنانش عمر می کند. همین طور هم شد. “ایرن میر سلزنیک”، دختر میر رئیس شرکت “ام-جی-ام” گفت: «افراد خیلی کمی بودند که یادشان بیاید [زوکر] چه آدم سر سخت و بی رحمی بوده است.» حالا کسی که به سنگدلی شهرت داشت، چروکیده و بی خطر و یادگاری زنده از هالیوود قدیم بود.
زوکر از جایگاهش خوشش می آمد و همچنان تسلیم سنش نمی شد. در 93 سالگی با وجود اینکه برای بهبود حالش مجبور بود روزانه حمام بخار بگیرد اما هنوز روزی 3 سیگار می کشید. زوکر در 96 سالی تنها در آپارتمانی در “بورلی هیلز” زندگی می کرد. در 97 سالگی هنوز روزی 2 ساعت به استودیو می رفت و طبق عادت همیشگی هر دوشنبه صبح سود و زیان “پارامونت” را بررسی می کرد. 100 ساله که شده بود به ساختمان بلندی در “سنچری سیتی” نقل مکان کرد. خانه دار جوانی برایش کار میکرد اما زوکر اغلب برای ناهار به باشگاه تفریحی “هیلکرست” سر می زد.
قبول نمی کرد از ویلچیر استفاده کند 50 متر فاصله آپارتمان تا آسانسور برایش 10 دقیقه طول می کشید؛ 10 دقیقه دیگر هم طول می کشید تا از محوطه پارکینگ هیلکرست به سالن غذاخوری برسد. دیگر سینما نمی رفت امام یوجین می رفت و بعد فیلمها را برایش تعریف می کرد.

مهمانی پارامونت برای صدمین سالگرد تولد زوکر

در 7 ژانویه 1973، پارامونت مهمانی بزرگی برای صدمین سالگرد تولد زوکر برگزار کرد. زوکر کت و شلوار به تن در طبقه بالا به مهمانها خوش آمد می گفت و شام می خورد. بیش از 1200 مهمان در سال باله “بورلی هیلتن” شب را گذراندند که به سبک “کریستال هال” اولین سینمای زوکر، تزیینش کرده بودند. نیکسون، رئیس جمهور وقت امریکا، به زوکر نشان افتخار داد. رئیس هیئت مدیره شرکت “گلف اند وسترن” که مالک پارامونت بود، گفت: «آقای زوکر تجسم رؤیای امریکایی است.» با این حال، زوکر در واقع تجسم دوام رؤیاهای امریکایی برای کسب احترام و باورشان به به قدرت اشرافیت بود. چند ساعتی که از جشن گذشت، زوکر هم میان جشن آمد، آشکار بود که احساساتی شده بود، گفت: «به خاطر این مهمانی باشکوه سپاسگزارم. این بهترین درمان ممکن است و تا آخر عمر با من می ماند.»

درگذشت

یوجین می گفت: «در 101 سالگی هنوز قوی بود. حدود 102 سالگی که مسائل جسمی اذیتش می کردند، کم کم ضعیف شد. آرواره هایش اذیتش می کرد چون دندانهایش لق شده بودند. برایش فاجعه بود که نمی تواند استیک بخورد. باید غذاهای آبکی می خورد و واقعا آزارش میداد اما شکایتی نمی کرد فقط غذا نمی خورد و به همین دلیل وزنش خیلی کم شده بود.»
افرادی به دیدنش می آمدند و او اصرار داشت که حتما مرتب باشد. یوجین می گفت: «همیشه حواسش به ظاهرش بود. همیشه اصرار داشت کروات و جلیقه داشته باشد… یادم نمی آید روزی اصلاح نکرده باشد…همین طور هم مرد. روی صندلیش، لباس پوشیده با کروات و پیراهن. همه چیز بی نقص بود.»
زوکر سرانجام در 10 ژوئن 1976 درگذشت.

عکس آدولف زوکر

آدولف زوکر

عکس عروسی آدولف زوکر

آدولف زوکر

بیوگرافی و عکس آدولف زوکر

آدولف زوکر

آدولف زوکر رئیس شرکت پارامونت

آدولف زوکر

عکس جوانی آدولف زوکر

آدولف زوکر

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا