زندگینامه خواجه حافظ شیرازی – Hafez
خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با: ۷۰۶ – ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.او از مهمترین تاثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته میشود.در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه شد و نام او بگونهای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت.هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار میشود.در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیدهاند.
نام اصلی : خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین شیرازی
زمینهٔ کاری : شعر، فلسفه و عرفان
زادروز : حدود ۷۲۷ – شیراز
مرگ : ۷۹۲ – شیراز
ملیت : ایرانی
جایگاه خاکسپاری : حافظیهٔ شیراز
در زمان حکومت : شاه شیخ ابواسحاق
رویدادهای مهم : یورش محمد مبارزالدین حکمران کرمان و یزد
لقب : لسان الغیب
پیشه :عرفان
سبک نوشتاری : سبک عراقی
دیوان سرودهها : کلیات حافظ
تخلص : حافظ
دلیل سرشناسی :غزل سرایی پارسی
اثرگذاشته بر : گوته
زندگی
خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود 727–792 هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است.
درباره ی سال دقیق تولد او بین مورخین و حافظ شناسان اختلاف نظر وجود دارد. دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در 727ه. ق و دکتر قاسم غنی آن را در 717 می دانند. برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعه هایی از حافظ ولادت او را قبل از این سالها و حدود 710 ق، تخمین میزنند. آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری و بعد از 710 واقع شده و به گمان غالب بین 720 تا 729ق، روی داده است .
اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و مادرش نیز اهل کازرون بودهاست. در اشعار او که می تواند یگانه منبع موثّق زندگی او باشد اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت میشود. آنچه از فحوای تذکرهها به دست میآید بیشتر افسانههایی است که از این شخصیّت در ذهن عوام ساخته و پرداخته شدهاست.
با این همه آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است آن است که او در خانوادهای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شدهاست. (با این حساب که کسب علم و دانش در آن زمان اصولاً مربوط به خانوادههای مرفه و بعضاً متوسط جامعه بودهاست.)
جوانی
در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و از همین رو به حافظ ملقب گشته است. در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق (متوفی 758 ه. ق) به دربار راه پیدا کرده و احتمالاً شغل دیوانی پیشه کرده است. (در قطعه ای با مطلع «خسروا، داد گرا، شیردلا، بحرکفا / ای جلال تو به انواع هنر ارزانی» شاه جلال الدین مسعود برادر بزرگ شاه ابواسحاق را خطاب قرار داده و در همان قطعه به صورت ضمنی قید میکند که سه سال در دربار مشغول است. شاه مسعود تنها کمتر از یکسال و در سنه 743 حاکم شیراز بوده است و از این رو میتوان دریافت که حافظ از اوان جوانی در دربار شاغل بوده است.)
علاوه بر شاه ابواسحاق در دربار شاهان آل مظفر شامل شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصور و شاه یحیی نیز راه داشته است.
شاعری پیشه اصلی او نبوده و امرار معاش او از طریق شغلی دیگر (احتمالاً دیوانی) تأمین میشدهاست. در این خصوص نیز اشارات متعددی در دیوان او وجود دارد که بیان کننده اتکای او به شغلی جدای از شاعری است، از جمله در تعدادی از این اشارات به درخواست وظیفه (حقوق و مستمری) اشاره دارد.
القاب
محمد گل اندام، دوست و همدرس او، نام و عنوانهای او را چنین آورده است: ”مولانا الاعظم المرحوم الشهید، مفخرالعلماء، استاد نحاریر الادبا، شمسالمله والدین، محمدالحافظ الشیرازی
دیوان
دیوان حافظ که مشتمل بر حدود 500 غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه و تعدادی رباعی است، تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوههای گوناگون، به زبان فارسی و دیگر زبانهای جهان به چاپ رسیده است. شاید تعداد نسخههای خطّی ساده یا تذهیب شده ی آن در کتابخانههای ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد.
غزلیات
حافظ را چیره دست ترین غزل سرای زبان فارسی دانسته اند موضوع غزل، وصف معشوق، می و مغازله است و غزل سرایی را باید هنری دانست ادبی، که درخور سرود و غنا و ترانه پردازی است.
با آن که حافظ غزل عارفانهی مولانا و غزل عاشقانهی سعدی را پیوند زده، نوآوری اصلی او در تک بیتهای درخشان، مستقل، و خوش مضمون فراوانی است که سروده است. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سورههای قرآن تأثیر گرفته است، که آن را انقلابی در آفرینش این گونه شعر دانسته اند.
رباعیات
چندین رباعی به حافظ نسبت داده شده که از ارزش ادبی والایی، هم سنگ غزلهای او برخوردار نیستند و در انتساب برخی از آنها تردید زیادی وجود ندارد. در تصحیح خانلری از دیوان حافظ تعدادی از این رباعیات آورده شده که ده رباعی در چند نسخه ی مورد مطالعه او بودهاند و بقیه فقط در یک نسخه ثبت بودهاست. دکتر پرویز ناتل خانلری در باره رباعیات حافظ مینویسد: «هیچ یک از رباعیات منسوب به حافظ چه در لفظ و چه در معنی، ارزش و اعتبار چندانی ندارد و بر قدر و شأن این غزلسرا نمیافزاید.»
امشب زغمت میان خون خواهم خفت وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست تا درنگرد که بی تو چون خواهم خفت
هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد هر پاک روی که بود تردامن شد
گویند شب آبستن غیب است عجب چون مرد ندید از که آبستن شد
ویژگی اشعار حافظ
برخی از مهم ترین ابعاد هنری در شعر حافظ عبارتند از:
رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی
رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر حافظ بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است. چنان که در بیت زیر “شب تاریک” و “گرداب هایل” و . . . را می توان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجــــا دانند حال ما سبــکبــاران ساحـــلها
رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ادبیات
این تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر) “مراعات النظیر” نامیده می شد، در شعر حافظ از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. به روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید:
ز شوق نرگس مست بلند بالایــــــــــــــی چو لاله با قدح افتاده بر لب جویــــــم
شدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست کشیده درخم چوگان خویش، چون گویم
لحن مناسب و شور افکن شاعر در آغاز شعرها
ادبیات شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، حافظ شاعر بزرگ، لحنی خاص را برای شروع غزل های خود در نظر می گیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرتبار و اندوهگین.
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
من و انکار شراب این چه حکایــت باشــد غالباً این قدرم عقــــــــل و کفایــــت باشــــــد
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویـــــش باید برون کشید از این ورطه رخت خویــــش
طنز
زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است.
پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتــوا داد که می حرام، ولی به ز مال او قافست
باده با محتسب شهر ننوشی زنهــــار بخورد باده ات و سنگ به جــام اندازد
ایهام و ابهام
شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است. نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد:
اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است.
دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت.
سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد:
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست
ایهام در کلمه “عهد” به معنای “زمانه” و “پیمان”
تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است.
واژههای کلیدی در اشعار حافظ
در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت میشود که هر یک نقش اساسی و عمدهای را در بیان و انتقال پیامها و اندیشههای عمیق برعهده دارد. به عنوان نقطه ی شروع برای آشکار شدن و درک این مفاهیم، ابتدا باید با سیر ورود تدریجی آنها در ادبیات عرفانی که از سده ی ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آغاز گردیده آشنا شد. از جمله ی مهم ترین آنها میتوان به واژهگانی چون رند و صوفی و می اشاره کرد:
خدا را کم نشین با خرقه پوشــــــــان رخ از «رند» ان بیسامان مپوشـــــان
در این خرقه بسی آلودگــــــی هست خوشا وقت قبای «می» فروشـــــــــان
در این «صوفی» و شان دَردی ندیدم که صافی باد عیش دُرد نوشــــــــــان
رند
شاید کلمهای دشواریاب تر از رند در اشعار حافظ یافت نشود. کتابهای لغت آن را به عنوان زیرک، بیباک، لاابالی، و منکر شرح میدهند، ولی حافظ از همین کلمه ی بد معنی، واژه پربار و شگرفی آفریده است که شاید در دیگر فرهنگها و در زبانهای کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد.
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمــی در عالم خـــاکی نمــیآید به دســت عالمــی دیــگر بباید ساخت وز نــو آدمـــی
رند در کلام حافظ کیست؟
رند از ساخته های اساطیری حافظ است، چون پیر مغان ، دیر مغان و جام جم. رند از یک سو «انسان کامل» را از عرفان می گیرد و از سوی دیگر رند به معنای قدیمی اش که شخص لاابالی یک لا قبای آسمان جل و در عین حال آزاده و گردنکش است و در برابر ارزشهای تحمیلی و دروغین طغیان می کند.
انگیزه دیگرش میل به آفریدن شخصیتی است در برابر زاهد که نقطه مقابل زاهد باشد و در تحلیل آخر به صورت خویش یعنی حافظ می پردازد و همه آرزوهای خود را که می خواهد آزاده و بی قید و وارسته و ملامتی باشد، در شخصیت ملامتی و قلندروار او باز می آفریند. حافظ از آنجا که می خواهد اهل تساهل و توکل، اهل ظرافت و زیباییهای زندگی، اهل نیاز و شکسته دلی در برابر خداوند و از همه مهمتر اهل عشق باشد رند را هم با همین صفات می سازد.
رند او همچون خود او نظر باز و نکته گو و بیزار از زهد و ریا و منکر خودنمایی های دروغین نام و ننگ و صلاح و تقوای مصلحتی و جاه و مقام بی اعتبار دنیوی است و در جامه رند و رندی شخصیتی می سازد ضد تکلف و تقشف، ضد ریو و ریا و سراپا امیدوار و پاکباز و عشق اندیش و جسوراندیش نه زبون اندیش، رند کلمه پربار و شگرفی است که در سایر فرهنگها و زبانهای قدیم و جدید جهان معادل ندارد و تا پیش از حافظ و بلکه در زمان او هم معنای نامطلوب و منفی داشته و متأسفانه با سعی حافظ امروزه نیز در معنای اولیه خود یعنی برابر با سفله و اراذل و اوباش به کار می رود. رند و رندی در حدود هشتاد بار در دیوان حافظ به کار رفته است.
صوفی
حافظ، همواره، صوفی را به بدی یاد کرده و این به سبب ظاهرسازی و ریاکاری صوفیان زمان او می باشد.
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد ای بســا خرقــه که مستوجــب آتــش باشـــد
می
می بده تا دهمت آگهی از سر قضـا که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
حافظ و پیشینیان
یکی از بابهای عمده در حافظ شناسی مطالعه ی کمی و کیفی میزان، گستره، مدل، و ابعاد تأثیر پیشینیان و همعصران بر هنر و سخن اوست. این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کردهاند: یکی از منظر استقلال، یگانگی، بینظیری، و منحصربه فرد بودن حافظ، و اینکه در چه مواردی او این گونه است. دوّم از دیدگاه تشابهات و همانندیهای آشکار و نهانی که مابین اشعار حافظ و دیگران وجود دارد.
از نظر یکتا بودن، هر چند حافظ قالبهای شعری استادان پیش از خود و شاعران معاصرش را همچون خاقانی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، عراقی، سعدی، امیر خسرو، خواجوی کرمانی و سلمایی دارد.
همین ویژگی کم مانند، و نیز عالَم گیری و رواج بی مانند شعر اوست، که از دیرباز شرح نویسان زیادی را برآن داشته تا بر دیوان اشعار حافظ شرح بنویسند. بیشتر شارحان حافظ از دو قلمرو بزرگ زبان و ادبیّات فارسی، یعنی شبه قارّه ی هند و امپراتوری عثمانی، برخاسته اند.
شارحان ترک عبارتند از:
سودی بسنوی (وفات 1000ه. ق)، نویسندهٔ شرح چهار جلدی بر دیوان حافظ
سروری (وفات 969 ه. ق)
شمعی (وفات 1000ه. ق)
سید محمد قونیوی متخلص به وهبی
تأثیر حافظ بر شعر دورههای بعد
تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگرچه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظ پژوهان شعر او را پایه گذار سبک هندی میدانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است. در مقدمه نسخه قزوینی و ستایشگر آمده است: غزل سرایی حافظ بدان رسید که چرخ نوای زهره و رامشگری بهشت از یاد.
بداد داد بیـان در غـــزل بدان وجهی که هیچ شاعر از این گونه داد نظم نداد
چو شعرعذب روانش زبر کند گویی هزار رحمت حق بر روان حــافظ باد
گستره شهرت حافظ
حافظ از جمله ی شاعرانى است که در ایام حیات خود شهرت یافت و به سرعت در دورترین شهرهاى ایران و حتى در میان پارسى گویان کشورهاى دیگر مقبول سخن شناسان گردید و خود نیز بر این امر وقوف داشت.
دیوان کلیات حافظ مرکب است از پنج قصیده و غزلها و مثنوى کوتاهى معروف به “آهوى وحشی” و “ساقى نامه” و قطعه ها و رباعى ها. نخستین جامع دیوان حافظ محمد گلندام است و بنابر تصریح او خود حافظ به جمع آورى غزلهاى خویش رغبتى نشان نمى داد.
ظاهراً حافظ صوفى خانقاه نشین نبود و با آنکه مشرب عرفان داشت در حقیقت از زمرهٔ عالمان عصر و مخصوصاً در شمار عالمان علوم شرعى بود و هیچ گاه به تشکیل مجلس درس نپرداخت بلکه از راه وظیفهٔ دیوانى ارتزاق مى نمود و گاه نیز به مدح پادشاهان در قصیده ها و غزلها و قطعه هاى خود همت مى گماشت و از صله ها و جایزه هائى که به دست مى آورد برخوردار مى شد.
از این میان دوران شیخ ابواسحاق اینجو (مقتول به سال 758) عهد بارورترى براى حافظ بود و به همین سبب افول ستاره اقبال این پادشاه شاعر را آزرده خاطر ساخت چنانکه چندبار از واقعه او اظهار تأسف کرد و طبعاً با چنین ارادتى که به شاه شیخ داشت نمى توانست قاتل او را به دیده محبت بنگرد خاصه که آن قاتل یعنى امیر مبارزالدین محمدبن مظفر مردى درشتخوى و ریاکار و محتسب پیشه بود و شاعر آزاده ما در چند جاى از شعرهاى خود رفتار او را به تعریض و یا به تصریح به باد انتقاد گرفته است.
جهان بینی حافظ
از مهمترین وجوه تفکر حافظ می توان به موارد زیر اشاره کرد:
نظام هستی، نظام احسن
نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند.
حافظ از بـاد خزان در چمن دهر مرنـــج فکر معقول بفرما، گل بی خــار کجاست؟
من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست که از آن دست که او می کشدم مـی رویم
عشق، جان و حقیقت هستی
عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چاره ای نیست.
در ازل پرتــــــــو حسنت ز تجلـــــی دم زد عشـــق پیدا شد و آتــش به همه عالــم زد
عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد دســـت غیب آمد و بر سیــنه نامـــحرم زد
تسلیم و رضا و توکل
تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل می دهد.
آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر داد توکل بایدش
درک و دریافت حالات حقیقی زندگی
فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی
به مأمنی رو و فرصت شمر طریقه عمر
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق
فرصت شمار و صحبت کز این دو راهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن
انتظار و طلب موعود
انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است:
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که از انفاس خوشش بوی کســـی مــی آید
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایــی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
حافظ و عرفان
عرفان به معنی یافتن حقایق از طریق کشف و شهود است. و عارف در اشعار حافظ به معنی شخص خودشناس خداشناس حقیقت جوی است. شهید مطهری در تماشاگه راز میگوید: دیوان حافظ یک دیوان عرفانی است. در حقیقت یک کتاب عرفان است به علاوه جنبه فنی شعر.
به عبارت دیگر دیوان حافظ عرفان است به علاوه هنر، دیوانی است که از عرفان سرچشمه گرفته و به صورت شعر بر زبان سراینده جاری گشته. بعضی هم برعکس عقیده دارند که عرفان محلی است که حافظ را به انسان و زمین پیوند میدهد و حافظ عارف مطلق نیست.
از دیدگاه عارفان جهان ازعشق بوجود آمده و با نیروی عشق باز میگردد. درعرفان تقابل میان عشق وعقل را به هنگام سخن گفتن ازعشق زمینی وآسمانی می بینیم. حافظ نیز درمیان این سنت دیرینه گام می نهد. حافظ بارها به عاشق بودنش صراحت دارد. تقابل عشق وعقل در ابیاتی که خواجه، عشق و رندی را در کنارهم می آورد به خوبی روشن است:
عاشق ورند و نظربازم و می گویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
خواجه درحدیث عشق غزل می سراید وعشق را والا تر از عقل میداند و نگار زیبای خود را که نه خط می داند و نه درس مسأله آموز مدرسین می سازد.در شعر حافظ آنچه جهان را به حرکت می آورد و این حرکت را دوام می بخشد عطش دستیابی به مبدا است که این همان عشق است. شرح عشق بدان گونه که مبنای وجود باشد پیش از حافظ نیز در شعر پارسی جایگاه خود را داشته است.
حافظ عشق را اشتیاق به جاودانگی انسان و به گسستن زنجیرهای زمان و مکان به شکستن هنجارهای اجتماع میداند در واقع عقل حافظ جان است و عشق میل به فناست. وحدت وجود از بحث های اساسی عرفان است که در شعر حافظ جایگاه خاصی دارد در شعر حافظ جهان با همه کثرت و رنگارنگی از حقیقت واحدی سرچشمه می گیرد و به سوی هدف یگانه پیش می رود.
حافظ در جهان عرب
حافظ اگرچه به هیچ کشور عربی سفر نکرد، اما پژوهشگران عرب تحقیقات و مطالعات قابل توجهی در زمینه حافظ شناسی داشتند. اولین پژوهشگر عربی که کتاب درباره حافظ نوشت ابراهیم امین الشورابی المصری بود که کتابی به نام حافظ الشیرازی شاعر الغناء والغزل فی ایران نگاشت و در آن به حافظ، اندیشههای حافظ و شعرهای او پرداخت. الشواربی همچنین شعر یوسف گمگشته باز آید به کنعان را به عربی ترجمه کرد:
یوسف المفقود فی اوطانه لا تحزنن عائدٌ یوماً الى کنعانهِ لا تحزنن
بیت الاحزان تراهُ عن قریب روضهً یضحک الوردعلى بنیانه لاتحزنن
هذه الافلاک إن دارت على غیر المنى لایدومُ الدهرُ فی حدثانه لاتحزنن
لست تدری الغیب فی أسراره لاتیأسنْ کم وراء السترمن أفنانهِ لا تحزنن
یا فؤادی إن یسلْ بالکونِ طوفانُ الفنا فلکُ نوح لکَ فی طوفانه لاتحزنن
منزلٌ جدّ مخوف و مرادٌ شاحطٌ لم یدم فجّ على رکبانه لا تحزنن
(حافظ) ما دمتَ بالفقر ولیلٌ مظلمٌ فی دعاء الله أو قرآنه لا تحزنن
طبیعت شرح طلب شعر حافظ
شعر حافظ بنا به ماهیّت و طبیعتش شرح طلب است. این امر، به هیچ وجه ناشی از دشواری یا دیریابی آن نیست، بلکه نشان از چند پهلویی است که حافظ سرسخت و بیباک به مبارزه با این بیماری پرداخته. حافظ رندانه در هوای پلشت زمان خود، جهانی آرمانی و انسانی آرمانی آفریده. آشنایی حافظ با ادبیات فارسی و عرب بر آشنایی او از دین اسلام – که کتاب اصلی آن قرآن به زبان عربی است – افزود و او را تبدیل به رندی آزاد اندیش کرد به گونهای که بخش زیادی از دیوان حافظ به مبارزه با ریاکاران اختصاص داده شده است:
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز
او تعصبات را کنار گذاشته و فارغ از هر قید و بندی به مبارزه با کسانی برخاست که دین و قدرت خود را به عنوان سنگر و سلاحی برای تجاوز به کار می بستند.
حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) در اشعار حافظ
دلبر حافظ معصوم است که همه عالم نسبت به پارسایی، عفاف و عصمت او اذعان دارند. دراین راستا حافظ از میان اهل بیت (علیهم السلام ) به محبوب عصر خود، یعنی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نظر داشته است. البته حافظ درباره حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) غزل گفته است نه قصیده، ولی سخن در اینجاست که تقریباً کمتر غزلی است که بیتی یا ابیاتی از آن مناسب با وصف حال امام غائب از انظار نباشد. سرانجام با آتش شعله ور عشق محبوب دو عالم، به دیدار حضرت حق شتافته است. حافظ نام حضرت را صریحاً در اشعارش برده و از ظهور او و نابودی «دجال»؛ مظهر ریا و تزویر و بدی و پلیدی سخن گفته است:
مـژده ای دل که مسیـحا نفسی مـی آیـد که از انفاس خوشش بوی کسی مـی آید
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخـور
گرچـه شیریـن دهنان پادشاهـند ولی او سلیمان زمانست کـه خاتم با اوست
کجاست صوفـی دجال فعل ملـحد شکل بگـو بسوز که «مهــدی» دین پناه رسید
گفتند خلایـق که تویی «یوسف ثانی» چون نیـک بدیدم به حقیقـت به از آنی
چنان که از سخن محمد گلندام برمیآید، حافظ در دو رشته از دانشهای زمان خود، یعنی علوم شرعی و علوم ادبی کار میکرد و چون استاد او، قوام الدین، خود عالم به قرائت سبع بود، طبعاً حافظ نیز در خدمت او به حفظ قرآن با توجه به قرائتهای چهارده گانه (از شواذ و غیر آن) ممارست میکرد و خود در شعرهای خویش چندین بار بدین اشتغال مداوم به کلام الله اشاره نموده است:
عشقـت رسد به فریاد ارخود به سان حـافظ قـرآن زبـر بخوانی در چـارده روایــــت
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هرچه کـردم همه از دولــت قرآن کردم
حافظ پژوهان شبه قاره
این گروه بیشتر از دسته پیشین به شعر حافظ و شرح نگاری برآن روی آوردهاند. تنها از ربع نخست سدهٔ یازدهم هجری تا ربع اوّل سده ی دوازدهم (حدود 100سال) 9 شرح کوچک و بزرگ در منطقه ی پنجاب نوشته شده است. به عنوان نمونه میتوان این دو را ذکر کرد:
مرج البحرین توسّط ختمی لاهوری در سال 1026ه. ق
مولانا عبدالله خویشگی قصوری که 4 شرح بر دیوان خواجه نوشت ( 1106ه. ق)
تفال به دیوان حافظ
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم نقشی به یاد خطّ تو بر آب می زدم
چشمم به روی ساقی وگوشم به قول چنگ فالی به چشم وگوش درین باب می زدم
مشهور است که امروز در خانه ی هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت می شود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین، و یا شب یلدا، با کتاب حافظ فال میگیرند. برای این کار، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال میگیرد ابتدا نیت میکند، یعنی در دل آرزویی میکند. سپس به طور تصادفی صفحه ای را از کتاب حافظ میگشاید و با صدای بلند شروع به خواندن می کند. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحه ای میخوانند و سپس کتاب حافظ را می بوسند، آنگاه با ذکر اورادی آن را می گشایند و فال خود را میخوانند.
برخی حافظ را «لسان الغیب» میگویند یعنی کسی که از غیب سخن میگوید و بر اساس بیتی از شعر حافظ او معتقد است که هیچ کس زبان غیب نیست:
زسرغیب کس آگاه نیست قصه مخوان کدام محرم دل ره در این حرم دارد
یکی از صنایع شعری ایهام است بدین معنی که از یک کلمه معانی متفاوتی برداشت میشود. ایهام در اشعار حافظ به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته. همچنین از مهم ترین خصوصیات شعر حافظ گستردگی مطالب ذکر شده در یک غزل اوست؛ به گونه ای که در یک غزل از موضوعهای فراوانی حرف میزند. از طرفی هر بیت شعر حافظ نیز به طور مستقل قابل تفسیر است. این ویژگیهای شعر حافظ باعث شده که هر کس با هر نیتی که دیوان حافظ را بگشاید و غزلی از آن را بخواند در مورد نیت خود کلمه یا جمله ای در آن مییابد و فرد فکر میکند که حافظ نیت او را خوانده و به وی جواب دادهاست. غافل از اینکه این ویژگی شعر حافظ است و در بقیه غزلیات او نیز کلمات یا جملاتی همخوان با نیت صاحب فال وجود دارد.
حافظ زمانی که درمانده میشود به فال روی میآورد:
ازغم هجرمکن ناله وفریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی میآید
فلسفه تفال به دیوان حافظ
نظر به اینکه حضرت حافظ، قرآن کریم را در سینه داشته و این امر ناگزیر در شعر او تاثیر گذاشته است، لذا به عقیده برخی تفال به دیوان خواجه ، خارج از مبنای عقل نیست. گاهی اتفاق افتاده که با تفال به دیوان خواجه حقایقی آشکار شده است. با این وجود به ذکر یک نمونه از تفال گذشتگان اشاره می کنیم:
شاه اسماعیل اول، مذهب تشیع را در ایران رسمیت بخشید تا آنجایی که دستور به انهدام قبور مشاهیری که معروف به تسنن بودند داد. شخصی از اطرافیان شاه به اسم (ملا مگس) حافظ را متهم به پیروی از طریق اهل سنت کرد و به تخریب مقبره او اصرار ورزید. شاه نیز این امر را موکول به تفال از دیوان خواجه کرد که این بیت در جواب آمد:
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم یعنی غلام شاهم و سوگند می خورم
شاه، این بیت را به منزله وفاداری نسبت به خود دانست اما ملامگس همچنان اصرار کرد که شاه دوباره دیوان را به تفال گشود و این بار خواجه در جواب گفت:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می بری و زحمت ما می داری
بعد از آن ملا مگس خاموش شد و دم بر نیاورد.
چرا به دیوان حافظ تفأل می زنند
هر هنر راستینی، عمق دارد و چند وجهی و پذیرای تعبیر و تفسیرهای چندگانه است. مانند لبخند مجسمه مشهور بودا و لبخند ژوکوند.
در قدیم به دیوان حافظ «لسان الغیب» لقب داده بودند که بعدها این صفت از شعر به شاعر رسید و به خود او اطلاق گردید. داستانهای مدون یا نامدون از راست درآمدن و موافق نیت افتادنهای غزل یا بیتی از غزلش به هنگام فال گرفتن هست؟ چرا مولانا یا سعدی یا سلمان غزلهایشان در اوج نیست و با آنها فال نگرفته اند؟ حافظ نه دارای کشف و کرامات است و نه حتی مدعی آنها، ولی نفس صادقی داشته است. غیب گو و غیب دان نبوده ولی به ژرفی و گستردگی زندگی کرده. گوشه های پنهان مانده را که کمتر کسی توانسته زندگی کند زیسته و اندیشه کرده و به شعر درآورده. از این رو شعر او آیینه دار طلعت و طبیعت یک قوم است و زندگینامه جمعی ماست.
از این رو عاشق و غریب و اسیر و دردمند، مهجور و آرزومند، مشتاق و منتظر و گبر و ترسا، مومن و آزاداندیش و عارف و عامی و مست و هوشیار همه نقش خویشتن را در آیینه صافی شعر او باز می یابند. شعر او تأویل پذیر است. باده های او را هم به انگوری بودن، می توان تفسیر کرد و هم عرفانی. برخی شعرهای او عرفانی نیست، مثل «ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد» که در شأن شاه شجاع است یا غزل «روز هجران و شب فرقت یار آخر شد» عرفانی می نماید، ولی مربوط به روی کار آمدن شاه شیخ ابواسحاق است.
طنزهای او را که سر به سر مقدساتی چون تسبیح و طیلسان (ردا، جامه بلند و گشاد) و خرقه و سجاده و نماز و روزه و مسجد و خانقاه و مشایخ شهر و امام شهر می گذارد، هم می توان به عقیدهمندی عمیق او به اصل شریعت و طریقت حمل کرد و هم به بی اعتقادی یا سست عقیدگی او و نیز بین عشق زمینی و عشق آسمانی او فرق خاصی نیست.
در اصل شاید بتوان گفت شعر او برای انسان عارف و دانا اوج لذت و ترقی پله های معرفت است و برای انسان جاهل و غافل، غرق شدن در گرداب جهل و گمراهی است. پس اگر حافظ از خودش یعنی ایمان خودش شک داشت این همه جرأت نداشت که با تسبیح و دلق و سجاده و کار و بار معاد و بهشت و نعیم اخروی و مشایخ شهر و منبر و محراب و مسجد سر به سر بگذارد، ولی اگر فقط جرأت داشت و ایمان نداشت باب پسند خاطر مومنان راستین قرار نمی گرفت.
عشق از دیدگاه حافظ
حافظ درباره عشق الهی که موضوع غزل های عرفانی اوست، صحبت می کند. در مورد عشق انسانی هم وقتی از معشوقان جسمانی و مادی صحبت می کند، خاطر نشان میکند که عشق وی همچون امری است که به یک سابقه ازلی ارتباط دارد. در غزلهای عرفانی حافظ، عشق مجازی همچون پردهای به نظر میآید که عشق الهی در ورای آن پنهان است.
دردعشقی کشیده ام که مپرس زهرهجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس
علاقه به شیراز
علاقه و دید حافظ به شیراز از منظر دیوان او و غزلیاتش بخوبی مشهود است و این اشارات با رویدادهای تاریخی زمان حافظ تطابق دارد. بنابراین در دیوان حافظ اگر غزلی شیوا و دلپسند خوانده میشود یقین در خلال ابیات آن رمزآسا و یا آشکارا واقعهای در روانش و در اندیشه اش سیر میکند. چراکه حافظ را نباید یک شاعر ساده اندیش و مبالغه گو به شمار آورد؛ زیرا وی پیش از اینکه حتی شاعر باشد به مسائل دینی و فلسفی و عرفانی کاملاً آشنایی داشته و بینش وی در منتهای دریافت تأملات و دقایق اجتماعی است. لذا دید و دلبستگی حافظ به شیراز از دو منظر قابل بررسی است: یکی مطابقت سرودههایش با رخدادهای جامعه که گاهی بر وفق مراد وی است و دیگر طبیعت متنوع و چهارفصل شیراز در آن برهه از زندگی حافظ.
حافظ بعد از تحصیلات و کنجکاوی اش در فراگیری علوم زمان به عنفوان جوانی میرسد. شهر شیراز به یمین دولت شیخ ابواسحق اینجو حکمران فارس از امنیت و آرامش کاملی برخوردار بود و مردم از جمله شاعر جوان ما با کمال آسایش و راحتی روزگار میگذرانیدند. اماکن خیر در شهر، مساجد، مدارس و خانقاه ها و املاک فراوانی که برآنها وقف کرده بودند به وفور یافت میشد.
شیخ ابواسحق پادشاهی آزادی خواه بود که مردم را در آزادی های اجتماعی مخیر میداشت. شیراز در یک زمینی هموار بنا شده بود که دور شهر بارویی از زمان آل بویه برجا مانده بود. بدین ترتیب حافظ جوان نیز در این جامعه آزاد بو اسحاقی با شعف و مصلحت جویی زندگی میکرد و مسائل سیاسی زمان را به دقت زیر نظر داشت. شیراز که به گفته ی ابن بطوطه بهشت روی زمین به شمار میآمد و از هر سو طرب و شادمانی بر آن بارز، در این روزها شاهد جنب و جوش حافظ جوان بود که هم از ثروت بهره داشت و هم از دانش. او از حافظان قرآن بود و در همین زمان قاریانی در شهر بودند که به آواز خوش، قرآن میخواندند.
با یورش محمدمبارزالدین حکمران کرمان و یزد به شهر شیراز سلطنت ابو اسحاق در هم پیچیده شد و این واقعه در شعر حافظ بازتابی تأسف انگیز دارد.
راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقه کبک خرامان حافظ که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود
دوران بعد از بواسحاق زمان استبداد مبارزالدین بود که اشعاری حاکی از خشم شاعر را به دنبال دارد. او پادشاهی تندخو و ستمکار و متعصب بود به طوری که حافظ اغلب او را «محتسب» مینامد و از اینکه آزادی و امنیت مردم را ضایع کرده حافظ در اندیشه آزاردادن اوست. ازاین جهت برخلاف عقیده محتسب به سرودن اشعاری تند به الفاظی از (می- میخانه- باده- مغ) میپردازد.
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
اگر چه باده فرحبخش و باد گلبیزست به بانگ چنگ مخور باده که محتسب تیزست
حافظ ستم بر همشهریان را برنمی تافت و رندانه در احقاق حق مردم تلاش میکرد تا اینکه شاه شجاع پدر ریاکارش را کور کرد و خود به جای او نشست و حافظ نیز چنین بشارتی را به شیرازیها میدهد که:
ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند وز وی جهان برست و بت میگسار هم
نکته دوم راجع به علاقه و دید حافظ به شیراز چنان که گذشت طبیعت سرسبز و مناظر بدیع و باغات دلگشای شیراز بود. بهار شیراز و عطر دل انگبز بهارنارنج آن لطف خاصی داشت و درختان سرو که باغها را پوشانده بودند و انواع میوه ها که در خاک شیراز پرورش مییافت دل از بیننده میربود. گردشگاههای فروان که از زمان سعدی نیز باقی مانده بود مردم را به طرف خود میکشانید.
شاعر آرمان طلب شیراز با نگاه تیزبین خود به بهار باصفای شهرش «نسیم روضه» شیراز را بدرقه راه مسافران میکند.
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس نسیم روضه شیراز پیک راهت بس
شاعر رند شیراز بر خلاف سعدی بزگوار دل از شیراز بر نکند و به سفر طولانی نپرداخت و یا اگر به سفری رفت یقین طولانی نبودهاست.
در مقام مقایسه نیز شیراز را بر شهر اصفهان رجحان میدهد.
اگرچه زنده رود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به
بلکه عمر خود را در شیراز که از صفا و زیبایی آن شهر و همچنین گلگشت مصلی و آب رکناباد خوشدل بود، صرف نمود. زیبایی طبیعت و روانی طبع شاعر نگرش عمیق او را در محیط پیرامون خود عجین کرده بود. لذا با نگاهی دقیق به مجموع غیب گویی نکرده، ولی از آنجا که به ژرفی و با پرمعنایی زیستهاست و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته، کار بزرگ هنری او آینه دار طلعت و طینت فارسی زبانان گردیده است.
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
سرودههای شاعران بزرگ برای حافظ
گوته، نابغه ترین ادیب آلمانی، «دیوان غربی – شرقی» خود را تحت تاثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظنامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد که از جملهٔ آنها میتوان به دو شعر زیر اشاره کرد:
حافظا، در غزل هایت میشنوم
که شاعران را بزرگ داشته ای
بنگر که اینک پاسخی فراخورت میدهم:
بزرگ اویی است که این سپاس به بزرگ داشتِ اوست
و همچنین:
خود را با تو برابر گرفتن، حافظا
راستی که دیوانگی است!
کشتی یی پُر شتاب و خروشان
به پهنهٔ پُر موج دریا در میآید،
و مغرور و دلیر به دلِ خیزابها میزند
آن و دمی است که اقیانوس درهم اش بشکند
ولی این تخته بند پوده همچنان به پیش میراند
در غزلهای سبکخیز و تندآهنگِ تو
خنکای سیال دریا است،
و فورانِ کوهوار آتش نیز
و گدازهها مرا در خود غرق میکنند
با این همه خیالی نیز درونم را میآکند
و شجاعت ام میبخشد
مگر نه آن که من نیز در سرزمینِ خورشید
زیسته و عشق ورزیدهام!
سروده نیچه برای حافظ
یکی دیگر از شاعران و فیلسوفان نامآور آلمان، نیچه، نیز در دیوان «اندرزها و حکمتها»، یکی از شعرهای خود را با نام «به حافظ (آوای نوشانوش، پرسش یک آبنوش)» به او تقدیم کرده است:
میخانه ای که تو برای خویش
پی افکنده ای
فراخ تر از هر خانه ای است
جهان از سر کشیدن می ای
که تو در اندرون آن میاندازی،
ناتوان است.
پرنده ای، که روزگاری ققنوس بود
در ضیافت توست
موشی که کوهی را بزاد
خود گویا تویی
تو همه ای، تو هیچی
میخانه ای، می ای
ققنوسی، کوهی و موشی،
در خود فرو می روی ابدی،
از خود می پروازی ابدی،
رخشندگی همهٔ ژرفاها،
و مستی همهٔ مستانی
تو و شراب
ترجمه های دیوان حافظ
تا کنون، شعر حافظ به دهها زبان در تمامی دنیا ترجمه شدهاست. ازجمله قدیمی ترین این ترجمهها میتوان موارد زیر را برشمرد
در تاریخ: 1680م، نویسنده: F. Meninski، نام و نوع اثر: Linguarum Orientalium اوّلین غزل دیوان حافظ – الا یا ایهاالسّاقی… – به نثرلاتین ترجمه شد، محل انتشار: وین
در تاریخ: 1767م، نویسنده: T. Hyde، نام و نوع اثر: Syntagma dissertationum اوّلین غزل دیوان حافظ – الا یا ایهاالسّاقی… – به نثرلاتین ترجمه شد، محل انتشار: آکسفورد
در تاریخ: 1771م، نویسنده: de Reviski، نام و نوع اثر: Specimen poeseos Persicae شانزده غزل از ابتدای دیوان حافظ به نثرلاتین ترجمه شد
در تاریخ: 1774م، نویسنده: J. Richardson، نام و نوع اثر: Specimen, Persian Poetry شانزده غزل از ابتدای دیوان حافظ به انگلیسی ترجمه شد، محل انتشار: لندن
افکار حافظ
روزگارحافظ روزگار زهد فروشی و ریاورزی بوده است. آنان به جای آن که به راستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت، اغلب، خرقه داران و پشمینه پوشانی بودند که بویی از عشق نابرده به تندخویی شهرت داشتند و پای از سرای طبیعت بیرون نمینهادند.
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
در برابر صوفی، حافظ ازعارف با نیکویی و احترام یاد کرده است. حافظ در این مبارزه به کسی رحم نمیکند شیخ، مفتی، قاضی و محتسب همه از کنایات و اشعار او آسیب میبینند.
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
حافظا میخور ورندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
او باده نوشی را برتر از زهد فروشی ریاکاران میداند:
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود بهتر از زهد دفروشی که در او روی و ریاست
برخی حافظ را مانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان میدانند که آزاداندیش است و دروغ ستیز و ضد خرافات.
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
آموخته ها ودانش حافظ
دروسی که حافظ آموخته است عبارتند از:
قرآن کریم
حافظ درمحضر قوام الدین عبدالله شیرازی به آموزش قرآن کریم پرداخت وبا پشتکار حافظ قرآن شد و توانست قرآن را در چهارده روایت از حفظ بخواند.
عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ قرآن زبر بخوانی در چهار ده روایت
منظور از چهار ده روایت چه بوده است؟
در قرن دوم ه.ق هفت نفر حافظ قرآن بودند که قرائت آنان مورد تائید همگان بود. این قاریان که قراء سبعه هستند هر کدام دو راوی دارند که در نتیجه 14 روایت از قرائت قرآن از راویان این هفت قاری شکل می گیرد و منظور چنین است که حافظ به سبک و سیاق تمام این چهار ده نفر راوی، قرآن را می توانست از حفظ بخواند که خود هنری بس بزرگ بود.
کشاف زمخشری
ازدیگر کتبی که حافظ به مطالعه و تحقیق درآن پرداخت و حتی تفسیری به آن نیز نگاشت کتاب کشاف زمخشری می باشد که مطالب آن پیرامون مباحث قرآنی و توضیح و تفسیر آیات مبارکه است.
کشف الفنون
این کتاب نوشته ی سراج الدین عمر عقلانی بود که حافظ آن را مطالعه نموده است.
حکمت و الهیات
وی در این باره نیز کتب بزرگانی چون بیضاوی، قطب الدین رازی، بو علی سینا و دیگر دانشمندان متقدم بهره برده است. که عبارتند از: مطالع شرح مطالع، طوالع انوار، مطالع فی شرح اطوالع و …
زبان و ادبیات عرب
حافظ به قدری در این علم پیشرف کرد که وی استاد مسلم زبان عرب گردید و توانست اشعاری در قالب و موزون عربی بگوید که تنها از کسانی بر می آید که به زبان عربی مسلط باشند. حتی در این زمینه از شیخ اجل سعدی نیز برتر است. خواجه در مدت عمر خود همواره در صدد کسب دانش بوده است و می توان گفت وی هرگز عمر خود را به بطالت نگذرانده است:
علم و فضلی که به چهل سال دلم جمع کرد ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
لکن خواجه پس از دورانی طولانی که در مکاتب مختلف به تحصیل علوم و فنون روز پرداخت به این نتیجه رسید که علوم ظاهری انسان را به یقین نمی رساند و درهمین راستا با خانقاه و صوفیان نیز حشر و نشر داشت و با اتکا به خداوند متعال طی طریق نمود.
بکوی عشق منه بی دلیل راه قدم که من بخویش نمودم صد اهتمام و نشد
آنچنانکه از این شعر بر می آید خواجه ظاهرا در این مرحله از سیر و سلوک عرفانی به نادیده هایی آگاه گردیده و مراحل کمال را گام به گام پیموده است و می فرماید:
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش که من این مسئله بی چون و چرا می بینم
در خــــرابــات مـــغــان نــور خــدا مــی بــیـنم این عـجـب بـین که چه نوری زکجا می بینم
غزلیات عارفانه این حکیم خردمند و شاعر فرزانه در این دوران آیینه تمام نمای افکار و روحیات خدا جویانه او بوده است و اگر شاعر هر شعری را بنا به تاریخ سرودن آن در جای خود قرار می داد به راحتی می توانستیم سیر عرفانی او را درک کنیم ولی بعد از مرگ حافظ اشعار وی بصورت الفبایی منظم شد.
اختلاف در نسخه هاى حافظ
ظاهر امر چنین مىنماید که در عصر اخیر، بیشترین پژوهش هایى که در باب حافظ انجام شده، در پیرامون اختلاف نسخههاى دیوان اوست، نه بحث در مبانى هنر او. اما در یک چشم انداز دیگر، همین مباحث مربوط به نسخه بدلها هم، در حقیقت، غیر مستقیم، بحث در هنر او و شیوه خلاقیت شعرى اوست.
اگراز بعضى موارد استثنایى صرف نظر کنیم، به خصوص در دایره نسخههاى کهن سال دیوان حافظ تا قرن نهم، عامل اصلى این اختلاف نسخهها شخص خواجه شمسالدین محمد حافظ است و هیچ کاتب و نسخه بردارى را در آن دخالتى نیست.
امروز، بر همه دوستداران جدى حافظ که مباحث مربوط به اختلاف نسخهها را تا حدى تعقیب کردهاند، مثل روز، روشن است که وى در سراسر حیات ادبى خویش پیوسته سرگرم پرداخت و تکامل بخشیدن به جوانب گوناگون هنر خویش بوده است. این تغییرات، گاه، در نتیجه فشارهاى سیاسى و اجتماعى ، عصر در شعر او چهره مىنموده است و گاه به علت دگرگونى در مبانى جمال شناسى هنر او.
البته نمونههاى نوع اول، یعنى تأثیر عوامل سیاسى، نسبت به عامل تکامل جمال شناسى، بسیار اندک است و از عجایب این که گاه همان عوامل سیاسى خود به گونه اى در جهت تکامل جانب هنرى شعر او نیز تأثیر داشته اند.
درگذشت حافظ
در مورد سال درگذشت او اختلاف کمتری بین مورخین دیده میشود و به نظر اغلب آنان 792ق، است. از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی (متولد 777 ق) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تألیف جامی (متولد 817ه. ق) به صراحت این تاریخ به عنوان سال درگذشت خواجه قید شده است. محل تولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز روی بر نقاب خاک کشیده است.
روایت است هنگامی که قصد دفن حافظ را داشتند، عدهای از متعصبان با استناد به اشعار حافظ دربارهٔ میگساری با دفن وی به شیوه ی مسلمانان مخالف بودند و در مقابل عدهٔ ی دیگر وی را فردی مسلمان و معتقد میدانستند. قرار شد که از دیوان حافظ فالی بگیرند که این بیت آمد:
قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ که گرچه غرق گناه است، میرود به بهشت
این شعر در بدخواهان شاعر تأثیر بسیاری می گذارد و همه را خاموش می کند.
آرامگاه حافظ
آرامگاه حافظ در شهر شیراز و در منطقهٔ حافظیّه در فضایی آکنده از عطر و زیبایی گلهای جانپرور، درآمیخته با شور اشعار خواجه، واقع شده است. امروزه این مکان یکی از جاذبههای مهمّ گردشگری به شمار میرود و بسیاری از مشتاقان شعر و اندیشه های حافظ را از اطراف جهان به این مکان می کشاند.
در زبان اغلب مردم ایران، رفتن به حافظیّه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیده است. اصطلاح زیارت که بیشتر برای اماکن مقدّسی نظیر کعبه و بارگاه امامان به کار میرود، بهخوبی نشانگر آن است که حافظ چه چهره ی مقدّسی نزد ایرانیان دارد. برخی از معتقدان به آیینهای مذهبی و اسلامی، رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسوم مذهبی همراه میکنند. از جمله با وضو به آنجا میروند و در کنار آرامگاه حافظ به نشان احترام، کفش خود را از پای بیرون میآورند. سایر دلباختگان حافظ نیز به این مکان بهعنوان سمبلی از عشق راستین و نمادی از رندی عارفانه با دیدهٔ احترام مینگرند.
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد شد
اسکناسهای هزار ریالی ایران از سال 1341هجری شمسی تا سال 1358با نمایی از آرامگاه حافظ چاپ و نشر میشد. سکههای پنج ریالی برنز ایران از سال 1371هجری شمسی تا سال 1378به نقشی از آرامگاه حافظ آراسته شد.
خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین شیرازی
بیوگرافی و عکس حافظ شیرازی
تصویر زیبا از اشعار حافظ شیرازی
آرامگاه حافظ شیرازی در حافظیه شیراز
عکسی از مقبره حافظ شیرازی
تصویر زیبای فال حافظ