گفتگوی نوروزی با سالار عقیلی و همسرش

گفتگوی نوروزی با سالار عقیلی و همسرش

 

گفتگوی نوروزی با سالار عقیلی و همسرش

 

حدود 18-19 سال پیش دختری 17-18 ساله به همراه مادرش در جشنواره موسیقی، راهی تالار رودکی می شوند. او که خودش یکی از شرکت کنندگان جشنواره است، در آن شب مهمان است و مخاطب جشنواره که اتفاق متفاوتی را تجربه می‌کند. دختر به همراه مادرش پس از دیدن چند اجرا به این علت که فردای آن روز امتحان دارد تصمیم می گیرند سالن را ترک کنند، آنها از صندلی خود بر می خیزند تا از گوشه ای آرام خارج بشوند. در آن لحظه به یکباره صدای پسر (17-18 ساله) که تصنیف صبحدم را در دستگاه سه گاه اجرا می‌کند توجه شان را جلب می‌کند، دختر و مادر اولین صندلی خالی را پیدا می‌کنند و می نشینند.

صدایی که توجه و تعجب آنها و کل حضار حاضر در تالار رودکی را بر می انگیزد و آن جوان کسی نیست جز سالار عقیلی. جوانی که اولین تجربه اجرای حرفه ای خود را در دوران هنرستان به همراه هم دوره ای هایش پشت سر می گذارد و این جرقه ای ابتدایی برای آغاز یک زندگی مشترک که با یک همکاری هنری کلید می خورد…. . بدون شک ظهور سالار عقیلی در عرصه موسیقی سنتی باعث شد توجه بسیاری از مخاطبان تئاتر که پیش از آن طرفدار موسیقی پاپ بودند، به این جنس از موسیقی اصیل نیز جلب شود. در واقع عقیلی فاصله مردم را با موسیقی سنتی که معمولاً مخاطبان فراوان اما خاص خودش را داشت، کم کرد تا این هنر اصیل ایرانی نیز طیف وسیع تری را به سمت خود بکشاند.

خالق آثار پرطرفدار «هوای آفتاب»، «مایه ناز»، «به نام گل سرخ»، «سعدی نامه»، «خوشه چین» و… گرچه فارغ التحصیل بازیگری است، اما به هنرستان موسیقی می رود و بیش از 5 سال نزد صدیق تعریف به فراگیری آواز می پردازد. خواننده ارکستر موسیقی ملی ایران که در کارنامه اش کار با گروه دستان و البته گروه راز و نیاز و… دیده می‌شود، با تصنیفی به نام «وطن» طرفداران وسیع جهانی پیدا کرد و توانست یکی از ترانه های ملی-میهنی را در سابقه موسیقی این مرز و بوم به نام خودش ثبت کند. خواننده تیتراژ مجموعه هایی چون: «تبریز در مه» ، «سالهای مشروطه»، «شیخ بهایی»، «شهریار»، «کلاه پهلوی» و…. به همراه همسرش حریر شریعت زاده پیانیست و نوازنده دف که دستی بر هنر آواز نیز دارد، مهمان یک فنجان چای نوروزی «بانی فیلم» شدند تا در فضایی متفاوت گپ و گفتی مفصل با آن زوج هنرمند در عالم موسیقی و آواز داشته باشیم. در این گفت و گو ساده و صمیمی نه تنها به موسیقی، بلکه به فاکتورهای یک زندگی مشترک موفق در عالم هنر پرداختم که ماحصل آن هدیه نوروزی «بانی فیلم» است به خوانندگان و علاقه مندان موسیقی اصیل ایرانی….

 

|نکته ای که در زندگی سالار عقیلی برای خیلی ها جای سؤال دارد، این است که چطور ممکن است او لیسانس بازیگری داشته باشد

می خندد

 

|اگر چه به لحاظ فیزیک،چهره و حتی بیان تمام ویژگی های یک بازیگر را دارید، اما به هر حال شما یک خواننده هستید؟

اجازه بدهید من قبل از هر چیز تبریک بگویم سال 93 را به مردم عزیز ایران و خواننده های روزنامه «بانی فیلم». امیدوارم سال 93 سال پربار، خوب و پر موسیقی و پر هنری برای هنرمندان و مردم باشد و ما هم بتوانیم خدمت کنیم. من از بچگی در دبستان کار بازیگری می کردم، کار تئاتر داشتم در جشن های مختلف و به خاطر علاقه ام مدام در این راستا تمرین می کردم.در کلٌ از بچگی به هنر علاقه مند بودم و خیلی فرق نمی کرد چه هنری باشد.

 

|در واقع از همان زمان کار موسیقی هم می کردید؟

بله از 7 سالگی موسیقی هم کار می کردم

 

|به هر حال موسیقی در فضای خانه شما وجود داشته

بله حدود 11 سال سن داشتم (یعنی 4 سال بعد از اینکه موسیقی را شروع کرده بودم) که در دبستان تئاتر کار می کردم. یادم می آید در دبستان رازی بودم و با یک سری از بچه ها یکی دو نمایش کار کردیم. آن زمان من تک خوان گروه سرود هم بودم. به هر حال هنر اتفاقی بود که مدام مرا از بچگی همراهی می کرد. تا اینکه آن بخش موسیقی اش بر بازیگری و تئاتر به قول معروف چربید!

 

|ابتدا وارد هنرستان موسیقی شدید سپس برای دانشگاه رشته بازیگری را انتخاب کردید؟

سال 72 حدود 21 سال پیش وارد هنرستان موسیقی شدم،اما به خاطر علاقه ام به بازیگری به دانشگاه آزاد رفتم و تئاتر خواندم. چندین فیلم سینمایی و تئاتر به من پیشنهاد شد..

 

|همان زمان فارغ التحصیلی؟

نه همین 4-5 سال پیش، قبول نکردم ، چون کار موسیقی را بیشتر دوست دارم و نمی خواهم در یک زمان دو کار پشت سر هم انجام بدهم.

 

|در واقع هراس این را دارید که یکی به دیگری لطمه وارد کند؟

بله نمی خواهم خدای ناکرده به کار موسیقی ام لطمه ای بخورد، چون کار موسیقی را بیشتر دوست دارم. به هر حال کار شخصی من امروز موسیقی است.

 

|در دوران دانشگاه هم اتفاق نیفتاد بخواهید بازیگری را هم تجربه کنید؟

چرا، در سطح خود دانشکده چند کاری را بازی کردم. من استادهای بسیار خوبی داشتم؛ زنده یاد حمید سمندریان، خانم رویا تیموریان، آقای امیر دژاکام، آقای باباشاهی، جناب محمد رحمانیان، خانم منیژه محامدی، آقای دکتر قطب الدین صادقی که از اساتید خوب دانشگاه بودم، آقای مهرداد رایانی مخصوص که در نمایش عروسکی بسیار به کارشان مسلط بودند. پس از فارغ التحصیلی در رشته تئاتر موسیقی برای من جدی بود، جدی تر شد.

 

|پس هیچگاه به پیشنهادهای بازیگری تان روی خوش نشان ندادید؟

حتی یک بار پیشنهاد شد نقش یک جوان موزیسین را که پدرش با موسیقی مخالف است و… را بازی کنم، قبول نکرد. دوستی آمد و خواست زندگی شخصی مرا بسازد ولی قبول نکردم.

 

|چرا؟

چون فکر می کنم، الان زود است شاید اگر 20 سال دیگر این اتفاق رخ بدهد خیلی بهتر باشد، شاید 20 سال دیگر این کار را کردم. باید زمان بگذرد تا اتفاقات بیشتری رخ بدهد.

 

|معلوم است دورتر ها را می بینید؟

من امروز که در خدمت شما هستم مسیرهای زیادی را طی کردم. اتفاقات بسیاری رخ داده تا من به اینجا رسیده ام. شاید درست نباشد که این جمله را بگویم، اما مجبورم  بگویم «خیلی تلاش کردم»، زحمت زیادی کشیدم و بدون زحمت چیزی را به دست نیاوردم.

 

|و معتقد هستید باید از سالار عقیلی خوب مراقبت کنید؟

بله، الان وظیفه خودم را خیلی سنگین می دانم. مبادا آدم کاری بکند که

 

|یک اشتباه کوچک؟

(مکث می‌کند) بالاتر از اشتباه، چون اشتباه قابل جبران است. انسان جایز الخطاست و اشتباه می‌کند، اما یکسری اشتباهات هست که قابل جبران نیست. مدام نگران هستم که این اتفاق رخ ندهد و من بتوانم مردم را برای خودم نگه دارم. دوست دارم همیشه با مردم باشم. میدانید مشهور بودن با محبوب بودن فرق دارد. خیلی ها مشهور هستند، اما محبوب نیستند، اما شما وقتی محبوب باشی مشهور هم می شوی! در این کار و کل در دنیای هنر فعالیت بسیار سخت است.

 

|چرا که حرفه ای بر لبه تیغ است!

دقیقاً، خیلی کار سخت است آدم باید بداند با کی می رود با کی می آید، کجا می رود، کجا نمی رود، چه کاری را می خواند، چه کاری را نمی خواند. یکی از اساتید روزی به من گفت مردم مرا به خاطر کارهایی که کرده ام دوست ندارند، به خاطر کارهایی که نکرده ام دوست دارند. این خیلی مهم است چون ما از نظر مردم هنرمند هستیم و خیلی کارمان سخت است. اگر از یک فروشنده خدای نکرده خطایی سر بزند، باز شما می روید و از او خرید می کنید، ولی اگر یک هنرمند روزی خطایی کند دیگر مردم صدایش را گوش نمی دهند، کارهایش را نگاه نمی کنند.

 

|چون یک ارتباط دلی برقرار شده است.

درست می گویی. معمولاً یک ارتباط عاطفی برقرار می‌شود. گاهی مخاطب با اثر هنری و هنرمند همذات پنداری می‌کند. شعری است می گوید گر چه چون تو زشت و بی هنر بودم ایمن از فتنه بشر بودم ؛کسی را که هنری ندارد هیچ خطری تهدید نمی کند. خطر کسی را تهدید می‌کند که کار را انجام می دهد، اثری هنری را خلق می‌کند، اثری را خلق می‌کند که با روحیه مردم بازی می‌کند. همیشه شما یکسری از اعضای جامعه را با چشم دیگری نگاه می کنید به طور مثال خلبان ها، پزشکان، هنرمندان موسیقی، بازیگران و… شما انتظار ندارید از این دست آدم ها کار خلاف و خطایی سر بزند. در صورتی که آنها انسان هستند، زندگی می‌کنند و می توانند خطا کنند، ولی اصلاً شما توقع ندارید.

 

|چون جایگاه شما در ذهن مردم متفاوت است.

بله نگاه مردم از بیرون به هنرمند، به پزشک، به یک خلبان و… متفاوت است. نمی خواهم خدای نکرده به دیگر مشاغل جسارت کنم، تمام مشاغل شریف هستند، اما برخی مشاغل جایگاهی متفاوت در میان مردم دارند. به هر حال شرایط ما طوری است که باید مراقب زندگی مان باشیم.

 

|نکته ای که در کار و فعالیت شما بیش از دیگر خوانندگان سنتی به چشم می خورد، فاصله نزدیکتان با مخاطب است و البته این بر می گردد به جنس کارتان.

من معتقدم هنر مال مردم است. هنری که ما به آن می پردازیم، متعلق به جامعه است .پس باید به مردم ارائه شود.مردم مثل دست هایی هستند که هنرمند بر روی آنها سوار است، اگر این دست ها از هم باز شود با مغز به زمین می خورد و نابود می‌شود. ما همیشه باید اول مردم را در نظر بگیریم، پس نباید هر کاری را انجام بدهیم. مردم هنرمندانشان را دوست دارند. آنها فکر می‌کنند حتی سالار عقیلی نباید زمین بخورد و دستش بشکند. می گویند چرا او دستش شکسته، او که هنرمند است! من خاطره ای دارم بد نیست برای مفرح شدن این گفت و گوی نوروزی برای خوانندگان «بانی فیلم» آن را تعریف کنم، من یک روز در صف نانوایی بودم

 

|مگر شما نان هم می خرید؟

(با خنده) همین سؤال شما را آن آقا پرسید که آقای عقیلی شما هم مگر می آیی و نان می خری؟ گفتم چرا که نه؟ من نانوایی در خانه مان ندارم! (با خنده)

 

|می دانید علت این سؤال چه بوده؟

نه!

 

|چون دیگر هنرمندانشان را در صف نانوایی ندیده اند؟

(مکث می‌کند) چرا نباید هنرمندانی بیایند و نان بخرند!

 

|شما خودتان چند هنرمند را در صف نانوایی دیده اید؟

(با خنده) مگر هنرمندان نان نمی خورند!

 

|چرا، ولی آن فرد اگر هنرمندان دیگری را هم در صف نانوایی دیده باشد، این سؤال را از شما نمی پرسد.

خب شاید آن آقا ندیده باشد. بقیه دیده باشند. من اصولاً آدمی نیستم که کارهایم را بیندازم گردن آدم های دیگر، همیشه هم دوستانه می گویند تو با این مشغله چرا از شخص دیگری نمی خواهی این کار (مثلاً ثبت نام پسرم در مهد کودک) را انجام بدهد؟ می گویم به چه کسی بگویم برود؟ من که کسی را ندارم. اصولاً آدمی هستم که دوست ندارم کاری را که مال خودم هست ،به گردن فردی دیگر بیندازم. دوست دارم از این طریق با مردم ارتباط بیشتری داشته باشم.

 

|و این به شما و کارتان کمک می‌کند؟

بله کمک می‌کند. من دوست ندارم کارهای خودم را گردن کسی بیندازم، ضمن اینکه این اتفاق به قول شما به من کمک می‌کند. حرف های مردم برای ما و کارمان درس است. بارها شده در همین صف های نان وجاهای عمومی تر من خیلی از مردم یاد گرفتم. ایرادات مرا حتی گرفته اند. یادم هست یکبار یک نفر به من گفت چرا شما موقع خواندن دستتان را تکان می دهید؟! این به من کمک کرد که شاید این کار را کمترانجام دهم. یا حداقل اینکه بروم به این مسئله فکر کنم. شاید افراد دیگر نظرات مختلفی در این خصوص داشته باشند. وقتی با مردم باشی، نکاتی دستگیرت می‌شود که هیچ جا نمی توانی به آن دست پیدا کنی. من دوست ندارم از مردم فاصله بگیرم.

 

|اینکه شما برخلاف سنتی خوان ها حتی به نام، از مردم فاصله نمی گیرید؟

بر می گردد به روحیه من!

 

|خب این مسئله مورد نقد و نکوهش همکارانتان در این عرصه نیست؟

نه چرا؟ اصلاً در این زمینه صحبتی نمی شود. ما اصلاً همدیگر را نمی بینیم.

 

|مگر ملاقاتی ندارید؟

واقعاً نه!

 

|چرا؟ علت خاصی دارد؟

برعکس تئاتر و سینما که همیشه جوامعی وجود دارد که بازیگران، کارگردانان و صنوف مختلف یکدیگر را مدام می بینند، موزیسین ها یکدیگر را کمتر می بینند مگر در مراسم ختمی، سر مزار هنرمندی و

 

|واقعاً این یک فاجعه است؟

قبول دارم و من از این مسئله همیشه گله مند بوده ام. متأسفم که ما باید همکارانمان را تنها در مراسم ختم ببینیم.

 

|علت این مسئله را چه می دانید؟

(به فکر فرو می رود)

 

|ممکن است علت این باشد که یکدیگر را در این عرصه کمتر قبول دارند و موفقیت هم را نمی توانند ببینند؟

بله شاید.

 

|انتخاب سالار عقیلی در خصوص ترانه ها و ملودی ها بر چه مبنایی صورت می گیرد؟ این حس وجود دارد که اتفاقات فضای روز جامعه در این انتخاب بی تأثیر نیست، اگر چه هرگز نگاه و روحیه سیاسی ندارید؟

من سیاست را نه دوست دارم ونه وارد آن می شوم. شاید امروز ندانم فلان وزیر محترم ماکیست و نامش چیست! من فقط سعی می کنم کار خودم را درست انجام بدهم. با هیچ نوع از موسیقی مخالف نیستم، ولی موافق موسیقی خوب هستم.

 

|و مبنای انتخاب تان چیست؟ اتفاقات روز جامعه؟ روحیه خودتان در آن دوره؟یا

اتفاقاً به این مسئله تا به حال فکر نکرده بودم. من هر ترانه و موسیقی را که دوست داشته باشم کار می کنم. معیار و ملاک هایی برای خودم دارم که براساس آنها کارم را انتخاب می کنم. متأسفانه یا شاید خوشبختانه یک تفاوت در کار ما با خیلی از مشاغل وجود دارد. من یک مغازه طلا فروشی را برای شما مثال می زنم. یکسری طلا و جواهرات پشت ویترین وجود دارد و شما به خیابان کریم خان زند می روید. هرکسی برود داخل مغازه ، پول از جیبش در بیاورد ، از چیزی خوشش بیاید و مبلغ آن را پرداخت کند، آن جنس را می خرد. هرکس می تواند با پول در جیبش آنجا خرید کند و تفاوتی وجود ندارد، اما در مورد کار ما اینگونه نیست. هرکسی بیاید کاری برای ما بخواند، ما آن را نمی خوانیم و آن پول را نمی گیریم.

 

|یعنی دست رد به سینه مادیات می زنید؟

پول را پس می زنیم. کاری را که هرگز جواهر فروش انجام نمی دهد و ممکن است در طول روز 50 انگشتر بفروشد هرکدام 3 میلیون تومان و 150 میلیون تومان درآمد داشته باشد. من هم می توانم روزی 10 CD قرارداد ببندم برای هرکدام 20 میلیون تومان هم بگیرم و بشود 200 میلیون تومان، ولی ما خراب و حتی نابود می شویم. این تفاوت کار ما با دیگر مشاغل است. کسی  که رستوران دارد صبح تا شب کلی غذا می فروشد، اما ما نمی توانیم صبح تا شب هنرمان را بفروشیم می توانی اما نمی خواهیم چون نابود می شویم.

 

|البته بوده اند افرادی در حرفه شما که این مسیر را رفته اند؟

خب نتیجه اش معلوم است. در مورد خود من شده است که روزی 9-10 پیشنهاد باشد اما شاید یکی دو تا از آنها را بپذیرم.

 

|به لحاظ ترانه تیتراژ هم کارهای ماندگاری در کارنامه تان دیده می‌شود. مشخص است در این راستا هم به آثار مختلف با تم های مختلف روی خوش نشان می دهید، از «تبریز در مه» و «سالهای مشروطه» در ژانر تاریخی معاصر گرفته تا «دختری به نام آهو» که یک رئال امروزی است و

 – البته همان یک کار بود. (منظور دختری به نام آهو است) آن هم شرایط خاصی بود.

 

|یعنی مبنای تان این است کاری با این شرایط را نپذیرید؟

دیگر قبول نکردم.

 

|چرا؟

در شرایط خاصی آن سریال را خواندم.

 

|مبنای شما در قبول تیتراژ یک سریال تلویزیونی چیست؟

بازیگران کار، کارگردان، متن فیلمنامه، فضای فکری کار و کارگردان، در کارنامه من سریال هایی چون «شیخ بهایی» بوده، «پریدخت»، «شهریار»، «سالهای مشروطه»، «تبریز در مه»….

 

|کلاه پهلوی؟

بله «کلاه پهلوی»

 

|و سریال «معمای شاه» که کار بعدی شما خواهد بود؟

بله، بعد از عید قرار است آن کار را بخوانم.

 

|چقدر تیتراژ سریال و فیلم در دیده شدن و ماندگاری یک اثر موسیقایی مؤثر است؟

در مورد من که خیلی زیاد، البته کارهای بسیار محکمی را هم انجام داده ام. هرگز کار سطحی و دم دستی نخواندم. در این 25 سال که من کار حرفه ای انجام داده ام (از 12-13 سالگی) یک چیز را خیلی خوب فهمیدم و آن این است که مردم می فهمند و قدر کار خوب را می دانند. گاهی که با برخی از دوستان هنرمند  صحبت می کنم، متأسفانه می شنوم که معتقدند مردم آگاه نیستند! مردم واقعاً خوب می فهمند و قدر کار خوب را می دانند؛ حالا چه در تئاتر باشد چه در سینما، چه در تلویزیون و چه در کنسرت موسیقی و… شما نگاه کنید وقتی یک فیلم سینمایی خوب در سینما ساخته می‌شود، مردم می روند حمایت می‌کنند و پرفروش می‌شود، ولی یک فیلم معمولی را نمی روند، چرا؟ به خاطر اینکه می فهمند این نشانه شعور بالای مردم ما است. این نشان می دهد مردم ما آگاه هستند.

 

|نمونه اش کنسرت مشترک شما و استاد فخرالدینی.

بله، دقیقاً شاید چنین کنسرتی 3-4 سال یکبار برگزار ‌شود و روی صحنه برود. کار بسیار قوی بود و حدود 6000 نفر از این کار استقبال کردند. 4 سانس برج میلاد پر شد.

 

|چه انرژی مضاعفی روی این کنسرت گذاشتید؟

من 22 آهنگ هر شب می خواندم و این انرژی را از مردم و البته حضور استاد می گرفتم.

 

|اینکه گاهی یک ترانه یا تصنیف بیشتر از مابقی گل می‌کند، ورد زبان ها می‌شود، و ماندگار می چیست؟

به عوامل مختلفی از جمله شعر بر می گردد. اینکه شعر با روحیات مردم مطابقت داشته باشد و همانطور که خودتان به درستی اشاره کردید، گاهی به روحیه آن دوره مردم نزدیک است. شاید «مرغ سحر» اگر امروز می آمد… (به فکر فرو می رود) البته من مثالی زدم که هر وقت بیاید، مصداق پیدا می‌کند. برخی تصانیف به دوره ای خاص بر می گردد هر چیزی زمان فروش خودش را دارد و باید زمان آن فرا برسد. کنسرتی که ما با استاد برگزار کردیم، شب عید بود، در واقع مردم وسط گرفتاری های شب عید و خانه تکانی هایشان 6 هزار نفر آمدند و در این کنسرت حضور پیدا کردند. من واقعاً از مردم عزیز تشکر می کنم که از هنرمندانشان حمایت می‌کنند.

 

|در واقع این استقبال را متصور نبودید؟

بله..

 

|گاهی اوقات ترانه و صدای خواننده یک جورهایی با هم در آمیخته می شوند، ترانه روی صدا می نشیند، اصلاً در یک آلبوم آن کار، کارستان می‌شود بدون اینکه خواننده از این مسئله از پیش مطلع باشد در کارنامه شما هم نمونه هایی از این دست دیده می‌شود؟

بله قبول دارم. گاه ترانه روی صدا می نشیند و گاهی خودمان به آن کار علاقه بیشتری داریم.

 

|یعنی می‌شود در یک آلبوم خودتان ترانه ای را بیش از مابقی دوست داشته باشید؟

 –بله. حتی شده در یک آلبوم آهنگ هایی بوده که من آن را دوست نداشتم.

 

|ولی خواندید؟

یا آن را در آوردیم یا اینکه من به اصرار و احترام آهنگساز آن را خواندم. شاید در یک CD من 2 کار را اصلاً دوست نداشته باشم، امادر رودربایستی خوانده ام ولی تا آنجا که در توانم بوده آن را حذف کرده ام.

 

|گفتید یکسری فاکتور برای انتخاب ترانه و آهنگ هایتان دارید، ولی از آن فاکتورها نام نبردید.

ـ من همیشه خودم را جای مخاطب می گذارم. می گویم الان یک آلبوم از سالار عقیلی وارد بازار شده، فردی آن را خریده، داخل ضبط ماشین خودش می‌ گذارد. چه انتظاری از آن آلبوم و سالار عقیلی دارد؟ من همیشه از همسرم در این مورد سوال می کنم. قبل از اینکه  آلبوم بیاید بیرون به همسرم می گویم کار را گوش کند. به هر حال خانمم قبل از اینکه با من ازدواج کند، از طرفداران من بود اگر چه من آن زمان خیلی شناخته شده نبودم. من به همسرم می‌گویم آلبوم را طوری گوش کن که انگار سالار عقیلی همسر تو نیست. این کار را داخل ضبط ماشین خودت می گذاری و گوش می دهی آیا با شنیدن این کار خوشحال می‌شوی؟ چه انتظاری از این کار داری؟ این آلبوم تو را جذب می کند، یا اینکه می گویی چرا سالار این آهنگ ها را خواند ای کاش نمی خواند. من همیشه نظر ایشان را می‌پرسم. در همین لحظه حریر شریعت زاده همسر سالار عقیلی هم به ما اضافه می شود و پس از یک خوش و بش مجدد گفت‌ و گو را ادامه می دهیم.

 

|همسر شما نظرشان را صریحاٌ می گویند؟

ـ بله.

(حریر شریعت زاده می خندد)

 

|بدون رودربایستی؟

ـ بله

 

|و نظر همسرتان در کارتان تاثیرگذار است؟

ـ بله بسیار زیاد برای من مهم است. یادم می آید ترانه و آهنگی پیشنهاد شد (نام نمی برم) خیلی آن را دوست نداشتم و نمی خواستم آن کار را بخوانم. همسرم گفت این کار با صدای تو قشنگ می شود بخوان! واقعاً می خواستم بروم وکار را رد کنم. شاید اگر یکی- دو روز گذشته بود، تماس می گرفتم، عذرخواهی می کردم و می گفتم من نمی توانم این کار را بخوانم. شاید باورتان نشود آن کار یکی از پر فروش ترین ها شد.

 

|یکی از نقاط عطف کارنامه موسیقایی شما بازسازی و بازخوانی آثار موفق و ماندگار قدیمی است. نمونه اش «خوشه چین» استاد بنان که در اجرای مجدد شما هم با استقبال بسیار زیادی مواجه شد؟

ـ «خوشه چین» را 40 سال پیش استاد بنان خوانده بودند و من یکبار دیگر آن را برای مردم زنده کردم. خواستم این اثر از یاد جوان ترها نرود. من یکی از وظایف خودم می دانم این را که کارهای قدیمی را بازسازی کنم تا به دست فراموشی سپرده نشود. من خیلی از کارها را بازسازی کردم به طور مثال «سبک بار» برای اولین بار در «مایه ناز» منتشر شد و من آن را با همسرم کار کردم. همین «خوشه چین» پس از 40 سال با صدای من و پیانوی همسرم بیرون آمد و مورد توجه واقع شد. البته من این کار را از خودم نمی دانم

 

|البته اگر یک اثر ماندگار پس از 40 سال دوباره مخاطبش را جذب کند (مخاطب امروز با تفاوت نگاه و سلیقه) به سبک و سیاق جدید اجرا نیز بر می گردد؟

ـ بله حتماً به سبک اجرا نیز مرتبط می شود.

 

|در این سالها کم نبودند آثاری که بازسازی و بازخوانی شدند و با اقبال عمومی مواجه نشدند؟

ـ بله… بازسازی هم مهم است. اینکه چه کسی و چگونه این بازسازی را انجام می دهد. شما اگر یک کاری را بازسازی می کنید باید یا به آن اصل نزدیک باشد یا از آن بهتر باشد. اگر آن کار از اصلش بهتر نباشد شک نکنید سقوط می کند.

 

|ضمن اینکه در خصوص تصنیف زیبای «خوشه چین» شاهد این هستیم که چاشنی های جذاب و ملموس (امروزی) مرتبط به این دوره نیز در ساخت موسیقی و اجرای شما لحاظ شده است؟

ـ بله

 

|خانم شریعت زاده از شما یاد کردیم به عنوان یکی از منتقدان صدای سالار عقیلی…

شریعت زاده: از علاقه مندان و منتقدان!

 

|شما ابتدا به صدای سالار عقیلی علاقه مند شدید و سپس به خودش؟

شریعت زاده: بله…

عقیلی: متاسفانه گول صدای مرا خوردند! (می خندد)

شریعت زاده: زمانیکه ما با هم آشنا شدیم سن  هر دوی ما خیلی کم بود…

 

|حدود 17 ـ 18 سال سن داشتید؟

شریعت زاده: بله 17 ـ 18 ساله بودیم که من ایشان را در جشنواره موسیقی دیدم. خودم هم در آن جشنواره در بخش جوان شرکت کرده بودم. من برای پیانو و ایشان برای آواز، دنبال کسی می گشتم که بتوانم با او همنوازی کنم…

 

|در واقع نگاه اول تان تنها همکاری بود؟

شریعت زاده: بله فقط همکاری، من دنبال یک خواننده جوان بودم که بتواند یک جورهایی پاسخگوی ساز من که رنگ و بوی خالص ایرانی دارد باشد.

 

|سبک مرتضی خان محجوبی…

شریعت زاده: بله دلم می خواست صدایی باشد که بتواند با من در این راستا همکاری کند. حالا چه خانم و چه آقا؟ فرقی نمی کرد دنبال این بودم که اتفاقی چنین رخ بدهد.

 

|ضمن اینکه شما خودتان هم اگر اشتباه نکنم کار آواز می کردید و در این راستا نیز دستی بر آتش داشته اید؟

شریعت زاده: بله من با خانم پریسا سال های سال آواز کار کردم.

عقیلی: ایشان یکی از بهترین شاگردان خانم پریسا بودند.

شریعت زاده: من از 7 ـ 8 سالگی با خانم پریسا آواز کار کردم. در واقع از کوچکترین شاگردان ایشان بودم.

 

|چرا دیگر ادامه ندادید؟

شریعت زاده: نشد دیگر!

 

|محدودیت ها؟

شریعت زاده: هم محدودیت ها و هم اینکه وقتی ایشان وارد زندگی من شدند در بحث آواز یک افسردگی به سراغ من آمد! (می خندند) چون می دانستم هر کاری کنم به پای ایشان نمی رسم.

 

|سالار عقیلی چرا مشوق همسرش را در این مسیر نبود؟

عقیلی: باور کنید من تشویق می کردم!

 

|این تشویق چگونه بود؟

عقیلی: می گفتم بیا با من بخوان!

شریعت زاده: نمی شد دیگر…

 

عقیلی: نمی دانم چرا وقتی با من ازدواج کردند نطق شان کور شد. (خنده همه) البته منظورم از نظر آوازی بود.

شریعت زاده: وقتیکه صدای ایشان را برای اولین بار شنیدم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. اصلاً می خواستیم بلند شوم و بروم خانه، یادم هست من امتحان داشتم به مادرم گفتم بلند شوید که برویم چون الان اعلام کردند در این زمان بچه های دانشجو کار گروه نوازی دارند ما هم از صبح کلی موسیقی شنیده بودیم. واقعاً یادم هست که دیگر حوصله شنیدن موسیقی نداشتم. بلند شدیم که از سالن بیائیم بیرون به یکباره صدای ایشان را شنیدم تصنیف صبحدم را می خواندند در دستگاه سه گاه، همان جا من ایستادم، اصلاً متوقف شدم و اولین صندلی را که دم دست بود پیدا کردم و روی آن نشستم.

 

|یعنی اگر آن روز رفته بودید شاید امروزی وجود نداشت؟

ـ بله دقیقاً، یادم هست در کل سالن رودکی محو صدای این جوان 17 ـ 18 ساله شده بودند که چقدر عالی است. خیلی‌ها احساس می‌کردند این صدا متعلق به این آقا نیست و دارند play back پخش می کنند. من پچ پچ های در گوشی را می‌شنیدم که می‌گفتند این صدا که به این سن و سال نمی خورد…

 

|آن کار و آن روز اولین اجرای حرفه ای و جدی شما در یک جشنواره بود؟

عقیلی: (می خندد) بله… باورکنید خودمان هم نمی دانستیم چگونه در آن جشنواره شرکت کردیم. ما هنرستانی بودیم و اصلاً نمی دانستیم جشنواره چیست. گفتند باید بروید و آنجا اجرا کنید، گفتیم برویم، تمرین کردیم و…

 

|پیشنهاد همکاری از سوی شما بود؟

شریعت زاده: بله، راستش را بخواهید من با مادرم جاهای مختلف هنری را می رفتیم فیلم، تئاتر، کنسرت و… همیشه پس از آن کار یا اثر با مادرم راجع به محتوای آن کنسرت بحث می کردیم. مادرم از بچگی با من اینگونه رفتار می کردند و دوست داشتند آن محتوای موجود در اثر هنری را از من بپرسند. وقتی که این اجرا تمام شد مادرم از من سوال کرد فکر می کنی صدایی که از این جوان شنیدی جنس صدای چه کسی بود؟ این جوان شاگرد چه کسی می تواند باشد؟ من گفتم صد در صد مطمئن هستم این آقا شاگرد صدیق تعریف است.

 

|واقعاً تا این حد مشخص بود؟

شریعت زاده: بله خب من آن زمان به شدت پیگیر کار آواز بودم. خیلی گوش می کردم و جنس صداها را تا حدودی خوب می شناختم.مطمئن بودم که ایشان با آقای تعریف کار کرده اند.

 

|من صدای صدیق تعریف را خوب می شناسم و جنس صدای ایشان را کمتر در صدای سالار عقیلی حس می کنم.

شریعت زاده:آن زمان بود.

عقیلی:بله ایشان استاد من بودند و همیشه آدم متاثر از استادش هست.

 

|فکر می کنم در ادامه شما تحت تاثیر اساتید و صداهای مختلف کم کم به یک جنس خاص صدا دست پیدا کردیدکه البته می توان از سبک و جنس صداهای بزرگسالان این عرصه را در آن جستجو کرد؟

عقیلی:من شاگرد داشته ام که حتی سال ها موهایش را شبیه به من درست می کرد.  آدم خیلی تحت تاثیر اساتید خودش قرار می گیرد. من هر چه دارم از استاد تعریف دارم…

 

|من هم در دوران دانشکده(سوره) افتخار شاگردی ایشان را داشتم و در همان مدت زمان کم توان و قدرت ایشان را در انتقال دیدم، انصافاً در طول دو ترم دوستان من که به هیچ وجه در این عرصه نه حرفی برای گفتن داشتند و نه علاقه ای، علاقه مند شدند و آموختند …

عقیلی: درست می فرمایید واقعاً ایشان در کارشان معتبر بودند و من خودم را مدیون ایشان می دانم.

 

|نکته جالب اینکه ایشان هم دانشجو و فارغ التحصیل تئاتر بودند؟

عقیلی:بله همین طور است و آقای تعریف استاد بسیار خوبی هستند در انتقال مفاهیم…

 

|صدیق تعریف که جایگاه خودش را در عرصه آواز دارد و بسیاری هستند که علاقه مند جنس صدای ایشان هستند . اما آیا همه خوانندگان کار بلد می توانند اساتید خوبی هم باشند؟

عقیلی: نخیر، این مسئله دارای نکته ای است که من همیشه راجع به آن صحبت می کنم . شاید در کشور خود ما دو سه نفر باشند که هم خواننده و هم مدرس خوبی هستند، یکسری هستند که استاد آواز هستند اما در بخش اجرایی نمی توانند و بر عکس هستند افرادی که اجرای خوبی دارند اما نمی توانند تدریس کنند ما کمتر داریم استادانی که بتوانند شاگردان خوبی تربیت کنند.و امروز به خوانندگان خوب کشور اضافه کنند.

 

|خب برگردیم سر وقت آن همکاری مشترک…

شریعت زاده: ما مدت ها با هم همکاری می کردیم پیانو و آواز، بعد تصمیم گرفتیم CD محجوبی و استاد بنان را باهم بازسازی کنیم. مدت ها با هم تمرین می کردیم اولین کنسرت مشترک ما در فرهنگسرای شفق برگزار شد. چندین سال با هم همکاری داشتیم.

عقیلی: ما یک جورهایی باهم و در کنار هم بزرگ شدیم.

شریعت زاده:با خلق و خوی هم بزرگ شدیم. با بد و خوب هم بزرگ شدیم.

عقیلی:در طول این سال ها مدام سعی کردیم یکدیگر را اصلاح کنیم.

 

|از کی احساس کردید این همکاری مشترک می تواند به شراکت در زندگی نیز بیانجامد؟

شریعت زاده:وا… جوری شده بود که مسؤولان و مرکز موسیقی تالار وحدت به ما اعتراض می کردند که چرا شما با هم ازدواج نمی کنید؟!آنها مدام به ما پیشنهاد می دادند . وقتیکه ما نامزدی مان را اعلام کردیم هیچ کس نمی پرسید با چه کسی؟ همه می دانستند ما مدت ها با هم بوده ایم . یک جورهایی از جنس هم شده بودیم.

عقیلی: ما نوزده سال است که با هم هستیم . 19 سال!

 

|این اتفاق و ازدواج متاثر از پدیده موسیقی چقدر در حرفه شما تاثیر گذار بود؟

عقیلی: بسیار زیاد، در مورد خودم باید بگویم اگر من با ایشان ازدواج نکرده بودم شاید به اینجا نمی رسیدم . شاید در کارم اینقدر پیشرفت نکرده بودم.

 

|این یک تعارف است؟

عقیلی: (خیلی جدی) من اصولاً تعارف ندارم! این را جداً می گویم و همه جا گفته ام که یکی از دلایل پیشرفت من در حرفه ام وجود همسرم بوده است.

 

|هنر شما(آواز) یک هنر حسی است در واقع هنرمند در این حرفه جدا از شناخت تکنیک و دارا بودن استعداد و خلاقیت نیازمند یک حس و حال در زمان کار است. شاید همین فاکتور نقطه تمایز بسیاری از خوانندگان موفق (به لحاظ جذب مخاطب) و دیگران است. چقدر این انرژی را شما از یکدیگر می گیرید؟ به خصوص در زمان یک اجرا یا کنسرت مشترک؟(آن نگاه های چشمی که میان شما و اعضای گروه تان در زمان اجرا وجود دارد ولی با همسرتان قطعاً از یک جنس دیگر خواهد بود)

عقیلی: خیلی زیاد، من جواب شما را با این نکته می دهم که ما هیچ وقت با هم تمرین نمی کنیم. وقتیکه روی صحنه می رویم هر دویمان می دانیم که باید چه کنیم.اینقدر که با هم نزدیک هستیم حس همدیگر را می خوانیم . یعنی هر آهنگی را که بخواهیم کار کنیم بدون تمرین اجرا می کنیم . یعنی ایشان می دانند من فلان بیت یا قطعه را چند بار می خوانم و من هم می دانم که ایشان چند بار جواب می دهد و بعد از این جمله چه جمله ای را می نوازد. چند تا پایه می زند تا من شروع کنم به خواندن، فقط می گویم یک برنامه دست و با هم روی صحنه می رویم. همین…

 

|در مورد بقیه اعضای گروهتان هم ماجرا به همین منوال است؟

عقیلی: نه خب با آنها که باید حتماً تمرین کنیم.

شریعت زاده: در برخی مواقع که اشتباهی هم رخ می دهد خیلی سریع می توانیم یکدیگر را اصلاح کنیم . چون هم خصوصیات روحی یکدیگر را داریم و هم به لحاظ تکنیکی جنس کار هم را می شناسیم . خیلی اوقات ok هایی را که روی صحنه به من می دهند حس آرامشی را به من منتقل می کند.

 

|و بر عکس؟

شریعت زاده: وقتی که حس می کنم یک جور مضطرب مرا روی صحنه نگاه می کنند شاید با یک کوچولو خشم و عصبانیت ، مطمئن هستم خراب کرده ام یا اینکه از آن جواب من راضی نبوده اند.همیشه به شوخی به سالار می گویم حتی اگر من جایی را خراب کردم یا آن طور که باید اجرا نکردم لطف کن روی صحنه بد نگاه نکن !(می خندد)

 

|چقدردر انتخاب ترانه ها، تصانیف و… شما سالار عقیلی را همراهی می کنید؟سبک و سیاق این مشورت چگونه است؟

شریعت زاده:ایشان صد در صد کارهایشان را پیش از انتخاب با من مشورت می کنند. یعنی اگر با ایشان همراه هم نباشم وقت می گیرند تا با هم مشورتی داشته باشیم. در اکثر مواقع هنگام ضبط در استودیو سعی می کنم همراهشان باشم . در استودیو می نشینم و سعی می کنم انرژی مثبت برای شان داشته باشم.موقعی که از کار خسته می شوند سعی می کنم انرژی بدهم تا حال و احوالشان در زمان اجرا خوب بشود. خیلی وقت ها صدابردارها به من می گویند الان موقعی است که تو باید اینجا بنشینی و روحیه بدهی ! سالار خسته است. بارها شده آن  چه که باید بخوانند را می‌گیرند و می‌گویند من الان نمی‌توانم تصمیم بگیرم باید بروم و یک دور هم با همسرم کار را بشنوم . من هم سعی می کنم کاملاً منصفانه نظر بدهم. اگر حس کنم کاری باعث خراب شدن ایشان می شود حتماً می گویم. خودم را جای مردم و طرفداران می گذارم و می گویم من اگر این کار را از سالار عقیلی بشنوم صددرصد ناراحت می شوم.

 

|به بحث خستگی در کار هنر اشاره کردید. خیلی از مردم و حتی خواص حس می‌کنند کار هنر حالا در حرفه شما خوانندگی و آواز، کاری نیست که در آن خستگی و فرسودگی وجود داشته باشد، شاید این به آن علت است که معمولاً میوه کار شما به دست مخاطب می رسد.

-علت این است که هیچ گاه هنر به عنوان یک شغل محسوب نمی شود، همیشه به آن به چشم یک سرگرمی نگاه شده است. با خودشان می گویند هیچ کس از سرگرمی خسته نمی شود، به طور مثال شما صبح تا شب بروید پارک و هوای خوب بخورید که خسته نمی شوید! مدام به شغل ما به چشم یک سرگرمی نگاه شده در حالی که این حرفه ماست کار دیگری بلد نیستیم. گاهی فکر می کنم اگر من خواننده نمی شدم احتمالاً بیکار بودم چون کار دیگری بلد نیستم.

 

|اما شما فارغ التحصیل بازیگری هستید؟

-قبول ولی برخی از اقشار جامعه حرفه ما را به عنوان سرگرمی می بینند البته برخی هم مثل اقشار فرهنگی و… شغل ما و ماجراهایش را می شناسند. خیلی ها احساس می‌کنند همه چیز مدام در زندگی ما Ok است. همیشه کنسرت داریم و پول خوب می گیریم، بهترین زندگی را داریم…

-شریعت زاده: مدام در سفر هستیم و…

-عقیلی:من تمام دنیا را به واسطه هنر رفته ام اما هیچ کجا را نتوانستم درست ببینم!  صبح رسیدم، شبش هم کنسرت داشتم، آخر شب هم برای یک اجرای دیگر به شهر دیگر رفته ام. مثلاً شما می‌شود بروید آمستردام و موزه مادام توتو را نبینید؟ شاید باورتان نشود اما من 4 بار به آمستردام رفته ام بدون اینکه به آن موزه بروم.

شریعت زاده: در اکثر کشورهای آمریکا و کانادا اجرا داشتیم اما هنوز آبشار نیاگارا را ندیدیم.

عقیلی: الان من ویزای 4 ساله کانادا را دارم ولی می دانم که نمی توانم بروم. مردم خبر از جنس کار ما ندارند همیشه می گویند آواز دهل شنیدن از دور خوش است!

شریعت زاده:  همین هفته گذشته رفسنجان کنسرت داشتیم، دوستان خیلی تلاش کردند که ما برویم و آثار باستانی رفسنجان را ببینیم.

عقیلی: اما واقعاً نمی‌شد.

شریعت زاده: چطور ممکن بود؟ ما 2 سئانس در روز کنسرت داشتیم هرچه فکر کردیم دیدیم شدنی نیست.

عقیلی: من 15 روز پیش عسلویه کنسرت داشتم. صبحانه را عسلویه خوردیم. نهار را در تهران در فرودگاه خوردیم و شام را هم در ارومیه… تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! دوستان در رفسنجان بهترین رستوران را برای ما هماهنگ کرده بودند تا برویم برای نهار، اما من خواهش کردم اگر ممکن است در همین هتل غذا بخوریم. چون یکی دو ساعت فقط صرف رفت و آمد ما می شد. من باید به حمام می رفتم و مقدمات قبل از اجرا را انجام می دادم و…

 

|این شرایط چند بار در سال برای  شما ایجاد می‌شود؟

عقیلی: زندگی ما همیشه همین طور است!

 

|پس کی استراحت می کنید؟

عقیلی: قبل از مصاحبه به شما گفتم واقعاً خسته شدم و می خواهم یک مدت استراحت کنم. اگر بگذارند!

 

|در این انتخاب مگر مختار نیستید؟

عقیلی: بله ولی ارتباط خوبم با مردم اجازه نمی دهد دست رد به سینه اجرا بزنم. مسئله ای که شاید تنها ماجرایی است که من و همسرم بر سر آن تفاهم نداریم همین است که من مردم را اول دوست دارم و بعد خانواده ام…

 

|واقعاً؟

شریعت زاده: (می خندد)

عقیلی: خوب و بد بودن اش را نمی دانم این نظر شخصی من است. اول مردم بعد خودم و خانواده ام. نمی توانم دست رد به سینه مردمم بزنم. شاید یکی از دلایلی که من پر کار هستم و کارهای بیشتری نسبت به دیگر خواننده ها می پذیرم همین مسئله باشد. نمی توانم بگویم من برای مردم نمی خوانم در رودربایستی قرار می گیرم و می پذیرم.

 

|از این رودربایستی کردن ها ضرر هم کردید؟

عقیلی: بله، ضررش این است که ما همیشه روی هوا (در سفر) هستیم مدام کنسرت از این سو به آن سو.

 

|خب این که خیلی خوب است؟

عقیلی: باور کن من دوست ندارم خودم این همه CD بیرون بدهم. اینقدر مدام و پشت هم اجرا بروم، دوست دارم هر سال 1-2 CD  داشته باشم.

 

|آن اوایل حدود سال 80 هر دو سه سال یک بار CD  و آلبوم داشتید.

-عقیلی: خب آن زمان خیلی شناخته شده نبودم. الان ماجرا خیلی فرق می‌کند. وقتی کار شما خوب می‌شود تعدا تقاضا ها هم بالا می رود این را حتی می‌شود به شکل قابل محسوس با یک رستوران که غذای خوب دست مردم می‌ دهد مقایسه کرد. من اگر بخواهم همه پیشنهادهایم را بپذیرم می‌دانید سالی چند کار باید بیرون بدهم؟ (رو به همسرش) اگر ما تمام پیشنهادها را بپذیریم سالی چند CD می‌شود؟

شریعت زاده: سالی 20 تا 30 تا!

 

|موافق هستید از وجوه اقتصادی کارتان هم صحبت کنیم؟ (مردم از این انرژی پشت اجرای یک کنسرت مطلع نیستند و تنها به وجوه اقتصادی آن توجه دارند چون دغدغه امروز مشترک همه مردم همین مسئله است)

عقیلی: بله، ولی ما از جان مایه می گذاریم. من شب کنسرتم با استاد فخر‌ الدینی وقتی از صحنه آمدم پایین، نمی‌توانستم حتی راه بروم. 5 ساعت تمام سر پا ایستاده بودم. استاد فرهاد فخرالدینی بدون هیچ اعتراضی با 76 سال سن بدون هیچ استراحتی سرپا بودند. من به استاد گفتم من 37 سال سن دارم دیگر نمی توانم سرپا بایستم اما ماشاا… به توان شما! حالا من گاهی می رفتم بیرون و بر می گشتم راه می رفتم، نوازنده ها یک جا نشسته اند اما استاد در آن سن و سال؟! واقعاً جای تقدیر دارد. 5 ساعت در هر شب سرپا ایستادند. واقعاً اگر شما بخواهید مایه بگذارید و درست کار کنید حرفه ما سخت است. شما برای هر کاری وقت بگذارید، انرژی بگذارید، کارتان هم خوب شود به لحاظ اقتصادی پول دار هم می شوید!

 

|شما از اوضاع اقتصادی کارتان رضایت دارید؟

عقیلی: برای من پول درآوردن خیلی راحت است.

 

|چه خوب!

عقیلی: برای من پول در آوردن مثل آب خوردن است.

 

|تا الان به صدای خوب شما خیلی‌ها غبطه می‌خوردند این فاکتور را هم به آن اضافه کردید؟

شریعت زاده: (می خندد)

عقیلی: اما با این اوصاف از اینگونه کار کردن فرار می‌کنم!

 

|برایتان تا به حال پیش آمده که فقط برای پول کار کنید؟

عقیلی: (مکث می‌کند) خب بعضی وقت ها در شرایط بد اقتصادی قرار می گیریم. برای من این شرایط پیش آمده، به عنوان مثال  10 تا چک پاس نشده داشتم در آن زمان هم خانه و هم ماشین خریده بودیم و در یک وضعیت بحرانی قرار داشتیم. به همین خاطر مجبور می شدم کاری را که دوست نداشتم انجام بدهم. شاید این اتفاق یکی دو بار رخ داده باشد اما اگر همیشه شما بخواهید با نگاه اقتصادی کار کنید این در طولانی مدت به هنرتان صدمه می زند!

 

|امروز شما در شرایط مراقبت از سالار عقیلی هستید؟

عقیلی: بله، در میان 2 تا 3 هزار کار 2-3 کار ضعیف خیلی به چشم نمی آید!

 

|اهالی موسیقی پاپ در هنگام ارائه یک آلبوم یا اثر دلهره و استرس گرفتن یا نگرفتن آن کار را در نظر مخاطب دارند و به شدت منتظر بازخورد ها هستند شما هم این دلهره را در زمان ارائه یک آلبوم دارید؟

عقیلی: در مورد من شرایط به این شکل نبوده تا به حال، چون من کاری را می پذیرم که می دانم مخاطب با آن برخورد خوب دارد. مثل سناریویی است که بازیگری می خواند و می فهمد این کار خواهد گرفت یا نه، آن وقت جواب می دهد. ببین ما 3 مدل کار داریم یک کاری  که انسان  را بسیار بالا می برد، یک کاری که هنرمند را زمین می زند و یک کاری که در همان جایگاه تو را ثابت نگاه می دارد. من کاری را انجام می دهم که من و آثارم را بالاتر می برد و مخاطبم را افزایش دهد و جایگاهم را ارتقا می دهد.

 

|هیچ گاه حس می کردید که تصنیف «نام جاوید وطن» تا این حد گل کند و بازخوردی اینگونه از سوی اقشار مختلف داخل و خارج کشور دربر داشته باشد؟

عقیلی: واقعاً نه!

 

|شما چطور (رو به شریعت زاده)؟

شریعت زاده: تا این حد نه ولی اگر راستش را بخواهید من از سالار خواستم که این کار را بخواند.

عقیلی: من اصلاً نمی خواستم این کار را بخوانم

شریعت زاده: من از ایشان خواهش کردم.

عقیلی : می دانید یک تصنیف بود که در کنسرت می خواستیم با ارکستر ملل اجرا کنیم آقای پیمان سلطانی آمدند و گفتند این تصنیف را شما اجرا کنید خوب است و می گیرد گفتم می دانم خوب است ولی من نمی توانم یک تصنیف اجرا کنم و بروم. من حداقل باید 3-4 کار بخوانم. بعد با توافق ایشان ما تصنیف های از «خون جوانان وطن لاله دمیده» و «مرغ سحر» و «وطن» به همراه یک آواز را اجرا کردیم . من یک دفعه نفهمیدم چه اتفاقی افتاد که این تصنیف کارش به اینجا کشید و این همه بازخورد داشت.

 

|البته تیتراژ سریال «تبریز مه آلود» (وطنم ای شکوه پابرجا) هم از آثار ماندگار شما بود؟

عقیلی: بله من آن کار را هم خیلی دوست دارم.واقعاً ترانه بسیار خوبی را آقای دکتر افشین یدالهی سروده بودند. واقعاً ترانه های ایشان تصویری هستند. پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت، شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت این شعر واقعاً پر از تصویر است.

 

|شناخت شما از هنر درام در کنار موسیقی می تواند در خواندن تیتراژ موثر و مفید واقع شود؟

عقیلی: بله، من سعی می کنم قبل از خواندن تیتراژ بخش هایی از فیلم را ببینم . به کارگردان های عزیر می گویم اگر امکانش هست برایم فیلم را بفرستند تا آن را ببینم و در فضای کار قرار بگیرم و بعد تیتراژ را بخوانم.

 

|گاهی ترانه تیتراژ سریال ضعیف می شود؟

عقیلی: من هم این را شنیده ام و لطف مردم است اما آن کارگردان هم زحمت خودش را کشیده و بی انصافی است از زحمات کارگردان و عوامل دیگر غافل باشیم.من اصولاً اعتقادم به مجموعه است نه به شخص و فکر می کنم موفقیت یک اثر به تلاش مجموعه عوامل است نه یک نفر... شما نمی دانید آقای ورزی چقدر برای سریال هایشان زحمت می کشند؟ ما نباید زحمات گروه را نادیده بگیریم.

 

|خیلی ها اعتقاد دارند قبل از ظهور سالار عقیلی طرفداران موسیقی پاپ بیش از موسیقی و آواز سنتی بود(که اصولاً مخاطب خاص خودش را دارد) با سالار عقیلی خیلی ها به این جنس کار هم علاقه مند شدند.

عقیلی: من موسیقی پاپ وسنتی را جدا ازهم می دانم ولی این صحبت شما را در مورد کارهای خودم زیاد شنیده ام. خیلی ها بوده اند که موسیقی اصیل دوست نداشتند و با کارهای من علاقه مند شدند. من هم این را شنیده ام . مردم پاپ را دوست دارند و گوش می کنند . ما هم سعی می کنیم مردم موسیقی سنتی را هم دوست داشته باشند و گوش بدهند. ما باید کاری کنیم که یک بچه 5 ساله و یک پیرمرد 80 ساله، یک جور از کار سالار عقیلی لذت ببرند اگر این اتفاق رخ بدهد شما موفق هستید . در خصوص تصنیف «وطنم وطنم» این اتفاق رخ داد. از سراسر دنیا به من زنگ می زدند تبریک می گفتند و گریه می کردند. مردی 75 ساله از آمریکا تماس گرفت و به پهنای صورت گریه می کرد که من عاشق این کار هستم. این برای من افتخار است که پدری می گوید فرزند 6 ساله من به این تصنیف علاقه مند است. این یعنی شما یک تلورانس 70 ساله را سرویس می دهید.

 

|خودتان به موسیقی پاپ علاقه مند هستید؟(برخی از همکاران سنتی  خان شما نسبت به این نوع از موسیقی موضع دارند)

عقیلی: نه من گوش می کنم.

شریعت زاده : ما با هم طبیعتاً گوش می کنیم.

عقیلی: پاپ فاخر را دوست دارم گفتم من مخالف هیچ نوع از موسیقی نیستم . من موافق موسیقی خوب و درست هستم. من CD افراد زیادی را در ماشین دارم و گوش می کنم از جمله رضا صادقی، گاهی هم صدای آقای حامی، آقای محمد اصفهانی را هم دوست دارم.

 

|شما؟

شریعت زاده: من هم رضا صادقی را دوست دارم. برای اولین بار کنسرت روزبه نعمت الهی را هم رفتیم، دوست داشتم.

عقیلی: روزبه هم خیلی خوب و درست می خواند.

شریعت زاده:ما نیما مسیحا را هم دوست داریم.

عقیلی: بله نیما مسیحا دوست خوب من است صدایشان را گوش می دهم.

 

|کنسرت هم می روید؟

عقیلی:یک زمان می رفتیم الان نه، چون شرایط مهیا نیست.مردم لطف دارند و…

 

|نظم کنسرت با حضور سالار عقیلی بر هم می خورد؟

عقیلی: بله ما نظم را بر هم می ریزیم.

 

|و سینما چطور؟

عقیلی:آرزو دارم با خانمم به سینما بروم. اما به خاطر همین موضوع نمی‌ رویم.

شریعت زاده: گاهی اوقات پسرمان از این موضوع گله مند است. پسرم نمی‌ تواند پدرش را در جمع پیدا کند.

عقیلی: وقتی که پسرم را جایی برای بازی کردن می برم او اذیت می شود چون مردم جمع می شوند با من عکس بگیرند و… او خسته و ناراحت می شود.

 

|و این کمبود را برای او چگونه جبران می کنید؟

عقیلی: بیشتر خانمم زحمت می کشد.

شریعت زاده: خارج که می رویم راحت هستیم.

عقیلی: بله آنجا کسی ما را نمی شناسد راحت هستیم .

شریعت زاده: (می خندد)

عقیلی: آنجا می رویم شهربازی خودمان هم همراه او سوار وسایل بازی می شویم.

 

|پسر سالار عقیلی حرفه پدرش را ادامه می دهد؟

عقیلی:بله ویلون می زند آواز می خواند تنبک می زند.

 

|گویا یک کنسرت مشترک خارج از کشور هم داشتید؟

شریعت زاده: بله در کنسرت آلمان…

 

|می تواند جای پدرش را پر کند؟

عقیلی: نمی دانم باید ببینم چه می شود!

 

|تعطیلات نوروز شما چگونه خواهد گذشت؟

عقیلی: به گروه ارکسترم گفتم تا 4 فروردین آماده باشند. امسال صحبت کیش شده که هنوز قطعی نشده ما پارسال قشم بودیم . هنوز برنامه ما مشخص نیست. بیشتر سعی می کنیم استراحت کنیم. 20 روز تعطیلی عالی است.

 

|تعطیلات را در تهران می گذرانید؟

عقیلی: بخشی را در تهران و بخشی را به سفر می رویم.

 

|پیشنهاد محل مسافرت را کدامیک می دهید؟

شریعت زاده: معمولاً با هم تصمیم می گیریم.

عقیلی:روحیه ما خدارو شکر مثل هم است.  آنچه را من دوست دارم ایشان هم دوست دارند . مثلاً اگر من بگویم عید نوروز را برویم آلمان، ایشان قبول می کنند ، مثلاً بگویم برویم شمال ، ایشان قبول می کنند، حتی اگر بگویم برویم کرج…

شریعت زاده: فرقی نمی کند هر کجا که با هم باشیم خوش می گذرد.

 

|و پیام نوروزی این زوج هنرمند برای اهالی و خوانندگان «بانی فیلم»؟

عقیلی: من مجدداً به مردم عزیزمان تبریک می گویم و باز می گویم امیدوارم در سال 1393بتوانیم آثار خوب و قابل قبولی را خلق کنیم. چند اثر هم دارم که ان شاءا… به صورت تصویری سال آینده منتشر خواهد شد. یکی همین کنسرت همراه با استاد فخرالدین است . یک کار هم با آقای کیوان ساکت داریم که در قالب DVD در می آید یکی دو کار CD موسیقی هم هست. سال پربار ، پرموسیقی و پر هنری را برای مردم عزیز کشور آرزو می کنم. سالم باشید و سلامت.

شریعت زاده: من هم آرزو می کنم سال 1393، سال شادی و همراه با سلامتی برای مردم کشورم باشد. اول برای کوچولوهای عزیز آرزوی سلامتی و تندرستی می کنم. همیشه پسرم و سلامتی او برای من در درجه اول اهمیت قرار داشته است. امیدوارم در سال جدید کانون همه خانواده ها گرم باشد و درکنار هم خوش باشند و آرام. اینها همه فاکتورهایی است که من همیشه برای زندگی خودم آرزو می کنم و برای مردم کشورم. بهترین لحظه زندگی برای من وقتی است که در کنار همسرم باشم وقتی یک ساعت از ایشان دور باشم حس می کنم یک نیمه من نیست .همیشه این را به خودشان هم می گویم. دوست دارم همه خانواده های ایرانی درکنار هم شاد باشند و خوشحال و سال آینده پر از شکوفایی هنر و موسیقی برای ایرانیان عزیز باشد .

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا