گفتگو با بهروز رضوی گوینده قصه های شبانه رادیو
گفتگو با بهروز رضوی گوینده قصه های شبانه رادیو
بهروز رضوی جزو گویندگانی است که نیاز به معرفی ندارد، چون شنوندگان رادیو و بینندگان تلویزیون سالهاست با صدای او زندگی کرده و قصههای شبانه او را گوش دادهاند. رضوی این روزها قصههایی با موضوعات گوناگون را در برنامه کتاب شب رادیو تهران برای شنوندگان روایت میکند. او با توجه به ارتباط صمیمانهای که با مخاطبانش برقرار میکند و احترام زیادی که برای آنها قائل است، توانسته روز به روز به محبوبیتاش بیفزاید. رضوی معتقد است گوینده حرفهای و موفق نباید خودش را در برنامه به رخ مخاطب بکشد و باید تمام تمرکزش روی متنی باشد که اجرا میکند. با رضوی درباره گویندگی رادیو و قصهگویی در این رسانه به گفتوگو نشستیم.
ما صدای گرم شما را در برنامههای قصهگوی رادیو میشنویم. شما سعی میکنید در اجرای هر کدام از قصهها با توجه به مضمون، لحن داستان و حتی ترجمه، حال و هوای خاصی به صدایتان بدهید. آیا قبل از خواندن قصه درباره لحن صدایتان فکر میکنید؟
واقعیت این است که این امر خیلی درونی در من اتفاق میافتد. نزدیک به ۴۰ سال تجربه در زمینه گویندگی به من کمک میکند هر قصهای را آنگونه که نیاز است روایت کنم. من همیشه به همکاران جوان و تازه نفسی که به رسانه میآیند و در کلاسهایی که دارم به گویندگان تاکید میکنم اگر میخواهند موفق شوند، خودشان را به حس متن بسپارند.
حس متن، گوینده را خیلی صحیح رهبری و هدایت میکند. برایتان مثالی میزنم؛ نثر صادق هدایت با نثر جلال آلاحمد فرق دارد. بنابراین گوینده باید هرکدام از این نثرها را به شکلی متفاوت روایت کند. در واقع متن، گوینده را وادار میکند چگونه قصه را بخواند. هر نویسندهای با توجه به حال و هوا، عادت و سوابقی که دارد، نثری مخصوص به خود دارد و باید سعی کند خودش را با متن تطبیق بدهد.
البته من آنقدر وقت ندارم بتوانم قبل از ضبط، داستان را مرور کنم و بخوانم تا لحنی متناسب با آن را انتخاب کنم. وقتی وارد استودیو میشوم، تهیهکننده و سردبیر متن را به دست من میدهند و من وارد استودیوی ضبط میشوم. گاهی پیش میآید هنگام خواندن متن تپق میزنم، اما این تپق به این دلیل است بعد از اینکه یک صفحه را میخوانم، احساس میکنم باید فاصلهگذاری کلمات را تغییر بدهم تا روایت قصه برای مخاطب دلنشینتر شود.
فرصت اینکه بتوانم خیلی دقت کرده و لحن مناسب انتخاب کنم، نیست. وقتی خواندن یک متن را شروع میکنم، سعی دارم لحنم ساده باشد و بعد از خواندن یک یا دو صفحه دستم میآید حال و هوای قصه چگونه است و باید متن را چگونه بخوانم.
شما اشاره کردید گوینده باید خودش را به حس متن بسپارد و این مساله را به گویندگان جوان هم توصیه میکنید، ولی شما سالها در این زمینه سابقه کار دارید و بدون تردید گوینده جوانی که کارش را تازه آغاز کرده و تجربهاش در کار کم است و مطالعه شما را هم ندارد، چگونه میتواند با تجربه اندکش در اینباره موفق باشد؟
به نکته خوبی اشاره کردید. متن داستان معمولا خیلی دیر به دست گوینده میرسد، بنابراین گوینده خیلی باید به کارش تسلط داشته باشد تا بتواند از پس کار برآید. ابتدا در شروع کار گویندگی این اتفاق نمیافتد و حس گوینده نسبت به متنی که قرار است اجرا کند، زیاد نیست، چون تجربهای در گویندگی ندارد و هنوز حسهای مختلف داستانها را نمیشناسد، مگر اینکه قبلا خودش کتابخوان بوده و مطالعه داشته باشد.
طبیعی است گویندگان در شروع کار نمیتوانند خودشان را به دست متن بسپارند و این اتفاق عملی نیست، اما من و دیگر اساتید و معلمان گویندگی به این مساله تاکید کرده و به آنها آموزشهای لازم را ارائه میکنیم تا بتدریج به گویندگی قصه در حوزههای مختلف مسلط شوند و آن را یاد بگیرند.
با توجه به اینکه جوانان امروزی عجول بوده، خیلی هم اهل مطالعه نیستند و دوست دارند سریع کارشان را انجام بدهند، چگونه آنها را راهنمایی میکنید که برای کار و مخاطبشان احترام قائل باشند تا مخاطب از شنیدن صدایشان حس خوبی دریافت کند؟
خود من هم در آغاز کار اینطور بودم. همه ما زمانی که به مدرسه میرفتیم، سعی میکردیم تندتند کتابهایمان را بخوانیم و روخوانی کنیم تا به دبیر و معلممان بگوییم خیلی درس خواندیم و بلد هستیم. این مساله حالت روانی دارد و همه دوست دارند زودتر کارشان به نتیجه برسد تا راحت شوند. این حالتها در ابتدا به سراغ آدمها میآید و رشد میکند، اما وقتی امنیت کاری پیدا کنیم و خاطر جمع شویم، زمانبندی درست میکنیم. گویندگان جوان هم به مرور زمان و با کسب تجربه یاد میگیرند چطور عمل کنند و عجول نباشند.
گاهی متن ۱۲ صفحهای را به من میدهند که ظرف نیمساعت بخوانم و آماده شوم آن را اجرا کنم. باز این مساله به شکل خودکار در من اتفاق میافتد که چگونه سرعتم را هنگام خواندن متن کنترل کنم و نه متن را لخت، شل و آرام بخوانم و نه اینکه شتابزده عمل کنم. میتوان یک متن را تند خواند، اما خبری از شتابزدگی و عجول بودن نباشد. باز هم تاکید میکنم متن بهترین راهنما برای گوینده است که چگونه عمل کند.
شما در طول این سالها به قول معروف به فوت و فنهای کار دست پیدا کردهاید. آیا همه این فنون را به شاگردانتان یاد میدهید یا اینکه از آنها میخواهید خود به دنبال پیدا کردن روش کار باشند؟
واقعیت امر این است که من آموزش آکادمیک برای گویندگی ندیدم و کارم را در این زمینه با تجارب قبلی، شخصی و آشنایی با ادبیات شروع کردم و وقتی هم فعالیتم را آغاز کردم، متکی به تجربیات شخصی بودم. بنابراین در کلاسهای آموزشی هم سعی میکنم تجربه خودم را به علاقهمندان منتقل کنم. ضمن اینکه اتفاقاتی که برای خودم افتاده و مساله بوده را برای گویندگان جوان گرهگشایی میکنم، ولی همه اینها بلافاصله از سوی نوآموز دریافت نمیشود و آنچنان که باید به آنها توجه نمیکند؛ اما باید به آنها فرصت داد.
خیلی از مواقع کارهایی را دوست داریم انجام بدهیم، اما توانایی ذهنی و مهارت عملی اجازه نمیدهد این کارها را انجام بدهیم، ولی به مرور زمان و با تکرار و تمرین خود به خود حاصل میشود.
هنگامی که قصههای شبانه را با صدای شما میشنویم، حس و حال خاصی برایمان دارد و به دلمان مینشیند، اما چرا گویندگان جوان در زمینه قصهگویی موفق نیستند و نمیتوانند حس خوبی را به شنونده منتقل کنند؛ این در حالی است که ما در ساختار و فرم برنامهسازی در رادیو پیشرفت کردهایم؟
به نظرم پاسخ شما در سوالتان است. دلم نمیخواهد از خودم تعریف کنم، اما موقع اجرای برنامه سعی میکنم طوری قصه را راحت بخوانم که طرف فکر کند خودش داستان را میخواند. هیچ وقت قصه را پیچیده نمیکنم تا حس خوبی به شنونده القا کنم. دلیل اینکه این حس را از گویندگان جوان نمیگیرید به این دلیل است که برای خودشان هم داستان جا نیفتاده است، آنها هم کتاب میخوانند؛ بنابراین طبیعی است در اجرا دچار اشکال شوند.
از سوی دیگر، تهیهکننده و سردبیر نباید هر برنامهای را به هر گویندهای بدهد. البته این عقیده من شاید خیلی عملی نباشد. ممکن است برای سردبیر و تهیهکننده این امکان فراهم نباشد با گویندهای که صدای خوبی دارد و استعدادش هم بد نیست، کار کند. حال ممکن است گوینده اهل مطالعه هم باشد، با متون روایی و ادبیات هم آشنایی داشته باشد و سرعت انتقال خوبی هم داشته باشد که تا چشمش به عبارتی میافتد، متوجه شود چگونه باید آن را اجرا کند تا به دل شنونده بنشیند.
وقتی گوینده عبارتی از کتاب را میخواند که ممکن است نقلکننده جمله یک فرد مسن، زن یا بچه باشد در این حالت باید گوینده سعی کند این را در صدای خودش لحاظ کند. البته منظورم این نیست که صدایش را زنانه یا مسن کرده و نقش بازی کند، بلکه با رعایت ظرافتهایی این مساله را به شنونده القا کند.
طبیعی است وقتی نقل قول تغییر میکند، باید راوی قصه هم به گونهای عمل کند که هر حالتی از شخصیتهای کتاب را به شنونده منتقل کند که جمله اعتراضی است یا همراه با عصبانیت. در این بازگو کردن قرار نیست صدایتان را شبیه کنید، بلکه طور خاصی باید باشد تا شنونده بیشتر با قصه همذاتپنداری کند.
با این تعریف که شنونده باید احساس کند خودش کتاب را میخواند، یعنی معتقدید شنونده نباید حضور گوینده را احساس کند؟
بله، شنونده نباید گوینده را حس کند. ما جایی در گویندگی موفق هستیم که خودمان را حذف کنیم. نباید این مساله گفته شود، بلکه باید باور کنیم این قاعده را در هر کاری که مشغول هستیم، رعایت کنیم؛ اگر گوینده تواناییهای خودش را به رخ مخاطب بکشد، مزاحم درک سالم و بیواسطه مطلب میشود. برخی مواقع گویندگان جوان حیفشان میآید صدایشان در بخشهایی از قصه از شفافیت یا شیکی بیفتد و از بین برود و به همین دلیل مرتب مراقب صدای خودشان هستند. در حالی که گوینده باید مواظب متن و نوع اجرای آن باشد.
هر فرد سبک نگارش برخی نویسندگان را دوست دارد و بعضی از سبکها را دوست ندارد و مسلما این اتفاق هم برای شما افتاده است. وقتی قرار است داستانی را روایت کنید که سبک آن را دوست ندارید، چگونه با آن داستان روبهرو میشوید؟
معمولا در آخر ضبط با سردبیر صحبت میکنم و میگویم این داستان خیلی هم خوب نبوده، اما این جمله را پایان کار به زبان میآورم و سعی میکنم کارم را درست انجام بدهم. در واقع سعی میکنم آن را به گونهای اجرا کنم که داستانی را دوست دارم، البته در این شرایط هم معتقدم شنونده نباید حس گوینده را دریافت کند. در این صورت گوینده میتواند بهترین ارتباط را با مخاطب برقرار کند.
حتی در خیلی از جاها میگویم متنی را که باور ندارید، نخوانید. البته این حرف خیلی در عالم حرفهای رادیو و تلویزیون عملی نیست، چون برای ضبط برنامه زمانی برنامهریزی و استودیو آماده شده است. بنابراین ما در این مواقع خیلی اختیار نداریم. در روند تهیه برنامه باید خودمان را با حس متن منطبق کنیم، حتی اگر قصه مربوطه با مسلکها، باورها، سلیقههای شخصی و اعتقادات ما یکی نباشد، ولی به هر حال قصهای باید خوانده و روایتی از طرف مخاطب شنیده شود.
فاطمه عودباشی / گروه رادیو و تلویزیون