مصاحبه با علی درستکار مجری برنامه این شب ها
مصاحبه با علی درستکار مجری برنامه این شب ها
شاید علی درستکار سیمایی خیلی جدی داشته باشد، اما میتوان با او درباره مشکلات برنامههای معارفی تلویزیون رک و صریح سخن گفت و حرفهای خوبی شنید. درستکار برای گفتوگو درباره برنامههای مذهبی، گزینه مناسبی به نظر میرسد؛ چراکه اجرای برنامه «این شبها» در این مدت طولانی او را به یکی از نمادهای این ژانر تلویزیونیتبدیل کرده است. درستکار در برنامه این شبها کمتر درگیر حال و هوای مهمان برنامه میشود و تلاش میکند طبق همان اسلوب خاص خودش حرکت کند. اجرای این شیوه در یک برنامه معارفی که در آن هر واکنشی میتواند بسرعت رنگ ریا و تزویر یا برعکس بیاعتقادی بگیرد برای یک مجری کمی دشوار است و از همین رو شاید بتوان تداوم و ثبات درستکار را در چنین شرایطی دلیلی بر موفقیت وی بهشمار آورد.
به نظر میرسد برنامههای معارفی یکی از دشوارترین برنامههای تلویزیونی برای اجرا باشد. مخاطب بشدت شما را زیر نظر دارد و به هر واکنشی از سوی شما عکسالعمل نشان میدهد. این طور نیست؟
دقیقا. گاهی بیننده پیام میدهد تو چقدر بیاحساسی. چرا اشک نمیریزی یا… البته این اتفاق کم میافتد، اما ترسش همیشه وجود دارد. هفته قبل حس و حال زیادی در برنامه نداشتم، چون مهمان برنامهام آن طور که توقع داشتم، نبود. یک روحانی خارج رفته با تحصیلات دانشگاهی و منبر آنچنانی نتوانسته بود روند دلخواه مرا در مصاحبه ایجاد کند و متوجه نشد سوالات اولیه برنامه را برای گرم کردن بحث پرسیدهام. بنابراین این احتمال وجود داشت مخاطب واکنش نشان بدهد.
معتقدم بجز مجری، مهمان یک برنامه تلویزیونی هم باید هوش رسانهای داشته باشد. گفتوگوشوندهای خوب و گفتوگوپذیر باشد. باید پرسشپذیر باشد و تشخیص بدهد هر پرسش به کدام بحث تعیین شده برمیگردد و به اندازه و به تناسب پاسخ بدهد، نه آنچه میداند و هر آنچه میشود گفت را بگوید. قرار نیست در یک برنامه تلویزیونی هر چه درباره یک موضوع هست را مطرح کنیم. من تا به حال بارها درباره برنامههای معارفی، اجرای این برنامهها، برنامهریزی سازمان در این باره و موارد زیادی از این دست مصاحبه کردهام، بیایید این بار درباره کارشناسهای دینی حاضر در این برنامهها و گفتوگوهای تلویزیونی حرف بزنیم! به نظرم لازم است مهمانان تلویزیون هم رسانه را بشناسند، موضوع برنامه را فهم کنند و با کسی که کار را به آنها ارجاع داده، ارتباط بگیرند و آنقدر بپرسند و بجویند که موضوع برنامه را به طور کامل بشناسند و ازریز موضوعات، مقتضیات زمان پخش و شبکه نمایشدهنده مطلع شوند. کارشناسی که مهمان یک برنامه معارفی است، باید بداند مخاطبش کیست و حرفهایش چطور به این مخاطب ارائه میشود؛ آیا به صورت زیرنویس ارائه میشود یا با صدای خودش. کارشناس مذهبی تلویزیونی باید بداند هر برنامهای در چه زمانی ارائه میشود، مثلا پیش از عزاست یا بعد از عزا، در اوج شادی پخش میشود یا بعد از آن، برای فضاسازی به نمایش درمیآید یا جزو برنامههای اصلی است.
میخواهید بگویید کارشناسانی که شما به برنامه دعوت میکنید درباره این نکات کنجکاو نیستند؟
درباره موضوع برنامه سوال میکنند، همکاران من هم میگویند موضوع مثلا توحید است، جواب میدهند: بسیار عالی، موفق باشید. البته بعضیها ممکن است دو سوال دیگر هم مطرح کنند یا درباره زمان پخش هم از این بابت اطلاع بگیرند، اما بیشتر از این بابت که بدانند چه ساعتی کجا باشند. متاسفانه کارشناسان تلویزیونی از روی کنجکاوی حرفهای و رسانهای از برنامهسازان سوال نمیکنند.
شاید از کارشناسان دینی نباید توقع داشت کنجکاوی رسانهای داشته باشند!
نه، این توقع من بیجا نیست؛ چرا که منبر یا مجلس امام حسین(ع) یا مجلس وعظ هم نوعی رسانه محسوب میشود و کارشناسان دینی این رسانهها را خوب میشناسند. چطور است که برای مجلس جوانان یک سخنرانی تنظیم میکنند و برای مسنترها یک سخنرانی دیگر، سخنرانی که برای مجلس خانمها تنظیم میکنند با سخنرانی مجلس آقایان فرق دارد! یا مثلا اگر به مجلس دانشجویان، دانشآموزان یا اساتید دعوت شوند، سخنرانیهای متنوعی ارائه میکنند! آیا سخنرانی در نمازجمعه تهران با نماز جمعه شهر کوچکی مثلا در ایلام متفاوت نیست؟ سخنرانی در یک روز عادی با سخنرانی در روز آزادسازی خرمشهر یا شکست حصر آبادان یا سقوط هواپیمای فلان فرق ندارد؟
با این شیوه تعداد محدودی کارشناس مذهبی با تلویزیون همکاری خواهند کرد!
بله. همین حالا هم تعدادشان محدود است. اصلا سوال بعدی شما از من میتواند این باشد که دلیل محدودیت کارشناسان مذهبی تلویزیون چیست؟ جواب این است که آشنایی با رسانه و هزار مسأله دیگر باعث محدود شدن تعداد کارشناسان مذهبی شده است ازجمله این که وقتی قرار باشد یک کارشناس مذهبی در تلویزیون حضور داشته باشد باید مقوله چهره و سیما هم مدنظر قرار بگیرد.
این مورد الان در تلویزیون رعایت میشود؟
اگر نمیشود دلیلش تنگ آمدن قافیه است، چون دوستان برنامهساز اصرار دارند شخصیتهای متنوعی در تلویزیون حضور داشته باشند.
یعنی شما معتقدید اگر تعداد این کارشناسان محدود باشد، خوب است؟!
نه، حرفم این است که محدودیتها از روی ناچاری است، اما رسانه وظیفه دارد چهرههای متعدد و متنوعی از کارشناسان دینی و دینپژوهان را به جامعه معرفی کند.
فکر میکنید ما به تعداد کافی کارشناس و دینپژوه داریم که از هزار و یک مولفه حضور در تلویزیون هم برخوردار باشند؟
نهچندان.
تلویزیون چطور میتواند چیزی را که نداریم ، به جامعه معرفی کند؟
شاید بهتر باشد حرفم را اصلاح کنم. به نظرم تعداد کارشناسانی که مولفههای لازم را برای حضور در تلویزیون داشته باشند، کم نیست. به عبارتی بودن و نبودن این افراد نسبی است، چون بخشی از محدودیتها را خود تلویزیون ایجاد کرده و اگر آنها را بردارد، تعداد کارشناسان مذهبی متناسب با برنامههای مختلف تلویزیون کم نیست.
حقیقت این است که برنامهساز برای دعوت از کارشناسان مذهبی با آزادیها و محدودیتهایی روبهرو میشود که چندان هم منطقی نیست. یک کارشناس اگر برای حضور در رسانه صلاحیت ندارد برای حضور در هیچ شبکهای صلاحیت ندارد و اگر مجوز حضور در تلویزیون را دارد، میتواند در هر شبکهای حضور داشته باشد،اما شبکههای تلویزیونی تعاریف خاص خودشان را دارند و بر مبنای همین تعاریف از کارشناسان متناسب دعوت به همکاری میکنند.
در برنامههایی که با ایدئولوژی و جهانبینی سر و کار دارد، ایدئولوژی و جهانبینی کارشناس مدنظر قرار میگیرد، نه معیارهایی مانند سن، گروه مخاطبان برنامه، مناسبت خاص و تعریف یک شبکه. این مساله را بارها شاهد بودهام.
اگر تلویزیون معیارهایی مانند سن، گروه مخاطبان برنامه و مناسبت خاص را در نظر بگیرد چه اتفاقی خواهد افتاد؟
اگر منطقی، حرفهای و منصفانه این مساله را در نظر بگیرند، محدودیتها پذیرفتنی میشود؛ مثلا فلان کارشناس جوان است و هنوز برای مخاطب پذیرفتنی نیست که بخواهد در زمینه دین عرضاندام کند یا بهمان کارشناس مذهبی مخاطب او را به عنوان کارشناس نمیپذیرد یا کارشناسان مذهبی مانند کتابها دستهبندی شوند.
تا اینجا از صحبتهای شما این طور برداشت کردم که برخی مشکلات به محدودیتهایی برمیگردد که مخاطب برای برنامههای مذهبی و مجریان آنها ایجاد میکند، برخی دیگر به کارشناسان مربوط است، احتمالا برخی برنامهسازان معارفی هم از مرزهای جاافتاده فراتر نمیروند، قید خلاقیت را میزنند و همه اینها دست به دست هم میدهد تا یک برنامه معارفی به پدیده تبدیل نشود. درست است؟
چرا به مدیران اشاره نکردید؟
برنامهسازان و مدیران را در یک گروه گنجاندم، مقصود از برنامهسازان، مدیران هم هستند که در تولید برنامه نقش دارند.
مدیران برنامهساز نیستند و تاثیر خاص خودشان را بر یک برنامه دارند که ممکن است با برنامهسازان همراستا نباشد. همه اینهایی که دربارهشان صحبت کردیم، میتواند محدودیتهایی برای یک برنامه معارفی ایجاد کند، اما ذهن انسان میتواند از محدودیتها عبور کرده و خلاقیت ایجاد کند. بنابراین در محدودترین شرایط هم امکان خلاقیت وجود دارد. اینجاست که باید رفت سراغ برنامهسازان و از آنها پرسید چرا خلاقیت ندارند و آن وقت حتما حرفهایی درباره رنجش پیش میآید؛ رنجشهایی که برنامهسازان از سازمان متبوع خودشان دارند؛ مانند تاخیر در پرداخت دستمزدها، تشویق نشدن، ارزیابیهای غیرکارشناسانه و میدان نیافتن.
اما تمام مواردی که تا اینجا به آنها اشاره کردید درباره برنامههای دیگر هم صدق میکند و مختص برنامههای معارفی نیست!
بله، ولی بحث ما درباره برنامههای معارفی است و درباره این دسته از برنامهها داریم صحبت میکنیم.
اما دیگر برنامهها به اندازه برنامههای معارفی به یکنواختی نرسیده است…
وقتی میخواهیم درباره راه حق و راه دین و سعادت برنامه بسازیم، چون برخلاف غریزه و نفس مردم حرف میزنیم خود به خود دافعه ایجاد شده یا به عبارتی جاذبه ایجاد نمیشود. درست است همه دوست دارند رستگار شوند و هر کسی با هر دینی در ذات خود به خدا اعتقاد دارد، اما همین آدمها دوست دارند بدون زحمت به هر آنچه میخواهند دست پیدا کنند، حتی به رستگاری و جالب است به خواستهها و نیازهای غریزیشان هم اهمیت میدهند.
اما از آنجا که برای رسیدن به رستگاری لازم است انسان از خیلی خواستهها و میلهای خود بازداشته شود، بنابراین از نشستن پای منبر و برنامه مذهبی اکراه دارد. حضرت رسول(ص) میفرمایند: حفت الجنه بالمکاره و حفت النار بالشهوات؛ یعنی بهشت به ناخواستنیها و ناملایمات آمیخته شده و جهنم و آتش با ملایمات و شهوات آمیخته شده است.
بهشت را به بها دهند یعنی همین! باید چیزی بدهیم تا به بهشت برویم و از دست دادن برای انسان دشوار است. همه ما دوست داریم بدون از دست دادن یا هزینه کردن، به دست بیاوریم. از این رو برنامههای معارفی نیازمند جاذبه مضاعف و متمایزی است. اگر چه موانعی که بر سر راه برنامههای معارفی وجود دارد همانهایی است که بر سر راه دیگر برنامهها هم وجود دارد، اما درباره برنامه معارفی همین مقدار محدودیت هم نباید وجود داشته باشد.
برنامهساز معارفی به خلاقیت بیشتری نیاز دارد. من با اصول، ضوابط، مقررات و نظم مخالف نیستم و سخت معتقدم همه باید در چارچوب قواعد و مقررات عمل کنند، نه در چارچوب موانع خودساخته، سلیقهای و بازدارنده و فرساینده! ما نمیتوانیم مروج ضدارزشها باشیم، اما میتوانیم ضدارزشها را معرفی کنیم. چه اشکالی دارد؟ مقوله «تعرف الشیاء به اضداد» یک اصل عقلی است؛ به عبارت دقیقتر یکی از راههای معرفی هر چیزی این است که ضدش را معرفی کنیم، روز را زمانی میتوانیم بفهمیم که شب را درک کرده باشیم. چرا برای معرفی دین، کفر را معرفی نمیکنیم؟ چرا وقتی حق را معرفی میکنیم، باطل را نمیشناسانیم. چقدر از واعظان ما در همین ماههای محرم و صفر لشکر یزید را معرفی میکنند؟ چرا این کار را نمیکنند؟ چند نفر از آنها واقعا بلد هستند این کار را بکنند؟ چرا فرار میکنند و میترسند بگویند در لشکر یزید هم کسانی بودهاند که ظهر عاشورا نماز خواندند! برای این که میترسد در توجیه آن به لکنت بیفتد. چرا نمیگوییم در چند روزی که آب را بر یاران امام(ع) بسته بودند، گاهی آب میآوردند! اینها همه به خاطر محدودیتهایی است که برخی از آنها را حتی خود کارشناسان دینی ایجاد کردهاند، برخی را هم بزرگترهای ما در تلویزیون به وجود آوردهاند.
میتواند بخشی از آن هم به این مربوط باشد که مردم دوست دارند واقعه عاشورا را دراماتیکتر بشنوند.
شاید این طور باشد، اما رسانه وظیفه دارد فکر و نگاه مردم را رشد بدهد. مگر مردم باید همان طور که خودشان میخواهند ما را مدیریت کنند؟! باید آنچنان که منطق و دین برایمان وظیفه تعیین کرده، مردم را روشن کنیم. روشنگری وظیفه رسانه است؛ البته که وظیفه رسانه انتقال پیام است، اما انتقال پیام برای چه؟ به چه منظور؟ صرف ارسال پیام کار رسانه انجام نشده است! انتقال پیام زمانی هدف است که برای روشنگری انجام شود. رسانه چقدر اقناعی عمل میکند و چقدر القایی؟! برای اقناع مخاطب رسانه باید بتواند همه جوانب یک موضوع را با آزادی معقول و نسبی مورد بررسی قرار دهد. در تضارب آرا و بده بستانهای اندیشه، ذهن مخاطب ورزیده میشود و رشد پیدا میکند؛ مخاطبی که ذهنش پر از پرسشهایی است که شبکه ماهوارهای معاند برایش میسازد، پرسشهایی که عمقی ندارد و با هزار برنامه و ترفند به ذهن مردم ریخته میشود. این مردم با ریشههای فرهنگی عمیق گاه چنان متزلزل میشوند که یک سوال ساده آنها را از متن غافل میکند! اصلا لازم نیست مخاطب را از راه و مکتب منحرف کنند. همین که ذهن مخاطب درگیر سوالات حاشیهای شود برایشان کافی است، چون تا مخاطب بخواهد به جواب برسد دهه گذشته و تمام شده و این سوال خارش یا خراشی شده که همیشه در ذهنش میماند.
مخاطبی که پای برنامه شما مینشیند به چه چیزهایی میرسد؟
مردم ما دیندار هستند، افرادی به برنامه این شبها اظهار محبت میکنند که به لحاظ ظاهری چندان سنخیتی با مذهب ندارند، اما میدانم به مراتب رفیعتر و متدینتر از من مدعی هستند که ظاهر دینی دارم. همینجا از همه مردم ایران به خاطر آن که احتمالا در ذهنم به آنها از بالا به پایین نگاه کردم، عذرخواهی میکنم. واقعا همه بر من اولی هستند و من در مقابل آنها احساس حقارت میکنم.
فکر میکنید ساختار گفتوگومحور برنامه این شبها هم ناشی از محدودیتهایی است که به آنها اشاره کردید؟
این بحث حرفهای است، تعریف برنامه این شبها گفتوگومحور است. چرا این انتقاد به لری کینگ وارد نمیشود یا برنامه هارد تاک یا آن همه مجری و برنامه گفتوگومحور در شبکههای ماهوارهای، چون فلان برنامه از CNN پخش میشود پس درست است! من میگویم برنامه این شبها یک برنامه گفتوگومحور تعریف شده و بیننده این برنامه دوست دارد ۷۰ دقیقه بر مباحث آن تمرکز کند. مخاطب برنامه این شبها را پسندیده و همین کافی است.
چرا در بخش معارفی همیشه طرح های گفتوگومحور برای برنامهسازی ارائه میشود؟
این را از مدیران و تهیهکنندگان بپرسید.
چطور است دوباره به موضوع کارشناسان برگردیم. آنها در این بخش نقشی ندارند؟
بله، این طور برای همه ما بهتر است؛ کارشناسان دینی ما باید بپذیرند گروه بزرگی از آنها برخی تواناییها درباره تبلیغ دین را ندارند یا به دست نیاوردهاند یا در خود نپروراندهاند؛ تواناییهایی مانند پاسخ به پرسش، ظرفیت مورد سوال قرار گرفتن، تحمل پرسش داشتن، شنیدن و شنونده بودن، قضاوت نکردن و خود را در دسترس قرار دادن.
برخی از این موارد به تلویزیون و برنامهسازی ارتباطی پیدا نمیکند؟
چرا، وقتی تعداد کارشناسان توانمند کم باشد، افرادی که به تلویزیون و برنامههای ما میآیند، محدود شده و همین باعث ملال میشود، ضمن این که دانششان هم تمام میشود، مگر این که پیوسته دانش خود را نو کنند. این مساله، هم باید از مبدا ترمیم شود و هم در مقصد که نقطه بهرهبرداری از این امکان است. معتقدم تلویزیون باید به طور نظامیافته نیازهای به روز شده خود را اعلام کند تا در مقام اطلاعرسانی و روشنگری و کار رسانهای، هر چه کمنقصتر ظاهر شود.
تلویزیون باید خواستهها و مطالبات خود را از کارشناسان هم اعلام کند و بگوید باید این طور مطالعه داشته باشید، باید این طور حرف بزنید، یا مثلا اعلام کند من کارشناسی میخواهم که بتواند این طور حرف بزند؛ به عبارتی مدیران تلویزیون باید خواستهها و توقعاتشان را خیلی روشن به کارشناسان منتقل کنند. چرا آقای رحیمپور ازغدی در تلویزیون مخاطب و دوام پیدا کرده است؟ آقای قرائتی چرا هنوز تکراری نشده است؟ برای این که این افراد زحمت میکشند، مطالعه میکنند و به روز میشوند، اما این هر دو عزیز هم در مقام گفتوگوشونده ظاهر نمیشوند، چون سخنران خوبی هستند. بسیاری از عزیزانی که به برنامه این شبها هم آمدهاند، همین طور بودهاند. سخنوری و توان سخنرانی کردن یک توانایی است و امکان مکالمه و گفتوگو، توانی دیگر.
درست است که منبر هم رسانه است، اما با رسانهای مانند تلویزیون قابل مقایسه نیست. فکر نمیکنید تلویزیون و برنامهساز باید به کارشناسان خود اطلاعات بدهد و او را برای حضور در برنامه آماده کند؟
بله حق با شماست، نشستن در مقابل دوربین یک برنامه تلویزیونی کار سادهای نیست. هر روحانی خوب لزوما نمیتواند یک گفتوگوکننده خوب باشد و هر گفتوگوکننده خوب نمیتواند خطیب توانمندی باشد. هر کسی توانمندی خاص خودش را دارد؛ مثلا استاد بهاءالدین خرمشاهی باید بنویسد چون در نوشتن توانمند است؛ یکی مثل من هم باید حرف بزند، زیرا من در نوشتن به اندازه حرف زدن توانمند نیستم. من پرسشگر خوبی هستم چون در این باره ممارست کردم و پخته شدم، اما معلوم نیست پرسششونده خوبی باشم. تلویزیون میداند چه باید بکند و اگر سوال شما این است باید جواب بدهم مدیران تلویزیون فقط باید به آنچه میدانند، عمل کنند.
نمیخواهید در این باره توضیح بدهید؟
تلویزیون منابع متعددی برای برنامهریزی و هدایت برنامهسازان و کارشناسانش در اختیار دارد. یکی از منابع موثق تلویزیون پیامهایی است که از طریق مردم میرسد. جمعی از کارشناسان خبره، جامعهشناسان، روانشناسان و رسانهشناسان باید بر حسب هر موضوع تکتک پیامها را بخوانند. البته در سازمان گزارشهایی از سوی روابط عمومیها از پیامهای مردمی تهیه میشود و در اختیار مدیران قرار میگیرد، اما تهیه این نمودارها و گزارشها فوری و طبق روال خاصی انجام میشود که کلیشهای، جاافتاده، تکراری و کهنه شده است. مدیران تلویزیون باید نظر مخاطب را بدانند، بخوانند، در ظرف کارشناسی بریزند، اجتهاد حرفهای کنند، تکلیف تعیین کنند و آن را در اختیار برنامهسازان و حتی مخاطبان قرار بدهند.
یکی دیگر از منابع در اختیار سازمان، تجربه برنامهسازان پیشین و پیشکسوت است؛ یعنی همه آنها که در بخشهای مختلف یک برنامه حضور داشتهاند، اما متاسفانه استفاده از تجربه پیشکسوتان در فرهنگ ما وجود ندارد و در نهایت تقدیر و تجلیل و صورتی از احترام و تکریم را جایگزین میکنیم. احترام به پیشکسوت آن است که تجربیاتش استخراج، بررسی، دستهبندی و مستندسازی شود. مثلا اگر گروه تولید یک برنامه موفق باسابقه عوض شد، باید بتواند یک فایل از اطلاعات و تجربیات خود را در اختیار گروه جدید قرار دهد.
از سوی دیگر، مخاطب هم باید فرق گفتوگو با سخنرانی را بداند؛ چراکه مخاطب از مجری برنامه گفتوگومحور توقع دارد حرف نزند! مجری برنامه گفتوگومحور باید گفتوگو کند، پاسدار زمان باشد و خط سیر بحث را مشخص کند. درست است مهمان و کارشناس برنامه خوب حرف میزند یا حرف خوبی میزند، اما هر حرف خوبی جایش در هر برنامهای نیست. کارشناس باید به سوال مجری برنامه جواب بدهد. کارشناس اگر میخواهد سخنرانی کند، امکانات زیادی در اختیار دارد. نیازی نیست در یک برنامه گفتوگومحور همه حرفهایش را بزند.
در برنامه این شبها به شما گفته میشود از چه زاویهای حرف بزنید و بحث را به چه سمت و هدفی هدایت کنید؟
در هر برنامه موضوع را هم از من میپرسند!
موضوع برنامه را از شما میپرسند؟
بله، البته برای من جای امتنان دارد، اما فراموش نکنیم این مساله هدفمند نبوده و اتفاق افتاده است، من برنامه را دست گرفتم. پس افتاد به دست من!
به شما ابلاغ شده که قرار است این شبها چه نوع برنامهای باشد و در کنار دیگر آثار تلویزیونی چه جایگاهی دارد؟
زمانی که قرار بود برنامه کارش را شروع کند و در جلسههای طراحی برنامه، درباره اهداف آن صحبت شد و گفتند قرار است این برنامه چه بکند و چه جایگاهی داشته باشد. محتوای برنامه، اهداف و حتی ساختارش تعریف شد و میدانستیم قرار است برنامه این شبها چه بکند. این برنامه، هم تعریف دارد و هم هدف.
البته طی ۲۰ سال گذشته همیشه این طور نبوده است. تهیهکنندگان دقایقی با من صحبت کردهاند و بعد خود من بودهام که آن مقدار گفتوگوی جزئی، سطحی و دمدستی را پخته و پروراندهام و اگر جلسه دوم و سومی با تهیهکننده برقرار شده با همکاری هم مباحث را به کمال رساندهایم. خیلی وقتها هم خودم اجتهاد کرده و برنامه را پیش بردهام. درباره این شبها گفتوگوهای مفصل، جلسات متعدد و بسیار جدی و حتی گاهی مباحثه داشتیم. مباحثه و تبادل نظر کافی و جامع داشتیم، حتی به قم سفر کردیم و با عالمان دینی تبادلنظر داشتیم، با دوستان خبره یا متخصصان درباره برنامه صحبت کرده و نظراتشان را پرسیدهایم.
با همه اینها ممکن است مانند برنامه هفته قبل چیزی که میخواهید حاصل نشود!
بالاخره در مقام عمل و آن هم درباره برنامهای که جریان دارد، خیلی عجیب نیست. مثلا در ۷۰۰ برنامه اگر یکی دو بار نتیجه مورد توجه نشده باشد، مهم نیست، اما اگر این اتفاق در ۷۰ برنامه رخ بدهد، میتوان گفت بیهدف پیش رفته یا رودست خوردهایم. گاهی ممکن است مجری برنامه چند شب حس و حال ایدهآل یا نزدیک به ایدهآل نداشته باشد. تا زمانی که مجری به مرز مردودی نرسد، این اتفاقات تا حد زیادی طبیعی است. البته شاید هم نباشد؛ چون وقتی کسی مجری یک برنامه زنده است باید همیشه حالش خوب باشد و هوشیاری خود را حفظ کند. اصلا الان به این نتیجه رسیدهام حتی یک جلسه هم برای مجری موجه نیست که حالش خوب نباشد. در این مورد به خودم نمره رد میدهم، چون بارها به دلیل نوع برخورد همکارانم و کلی چیزهای دیگر در وضعیت ایدهآل نبودهام. اصولا کسی که حساسیتهای اینچنینی دارد برای کار کردن در فضای مقرراتی و ظریفی مانند صدا و سیما مناسب نیست. کسی که با یک سوال و یا با یک امر و نهی کوچک ناراحت شود، شایسته کار کردن با رسانه نیست. کار در تلویزیون حساس است.
تهیهکنندگی را رها کردید، چون اعتقاد داشتید کار شما نیست؛ اجرای برنامههای سیاسی را رها کردید، چون احساس کردید نباید این کار را بکنید و حالا در اجرا هم به خودتان نمره خوبی نمیدهید. انتهای این روند به کجا میرسد؟
بله ممکن است؛ البته جواب چنین انتقادی این است که اگر روحیه حساسی داری، خودت را عوض کن. باید خودم را بسازم. البته به نظر خودم در ده سال گذشته خیلی ورزیدهتر شده و به روح و ظرفیت خودم وسعت دادهام، ولی همیشه میتوان بهتر بود و خوبتر شدن سقف ندارد. البته خیلی هم خودشکنی نکنم! از آن سو هم باید همکاران ما مماشات بکنند و بدانند با هر کسی چطور برخورد کنند. در مورد یک تهیهکننده، مهمان، مجری، کارگر صحنه و همه آدمهایی که وارد سازمان میشوند، نباید به یک اندازه حساس شد. درجه حساس شدن به هر کدام از عوامل تولید از سوی هرکدام از مسئولان فعال در سازمانی مانند رادیو و تلویزیون باید متفاوت و کارشناسیشده باشد. بنا را باید بر آسانسازی و سرعتبخشی امور بگذارند. باید با این فرض مسئولیت را برعهده گرفته باشند که قرار است امور را پیش ببرند. این همکاری مانند یک جاده دوطرفه و یک ترازوی دوکفه است، براساس تعامل و بده بستان پیش میرود و باید به رضایت جمعی منجر شود.
ژست گرفتن همیشه هم بد نیست!
علی درستکار سال ۱۳۴۶ در تهران متولد شد، اما وقتی هنوز کودکی بیش نبود همراه خانوادهاش در یزد ساکن شد و تا پاییز ۶۵ که برای تحصیل در دانشگاه امام صادق(ع) به تهران برگشت، همان جا زندگی کرد. از لحن حرف زدن، اطلاعات و کلماتی که به کار میبرد، میشود فهمید تحصیلاتش در چه زمینهای است؛ درستکار در رشته «معارف اسلامی و تبلیغ»، دروس اسلامی و حوزه شامل فقه و اصول و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب و نیز در رشته ارتباطات درس خوانده و در نهایت به برنامههای معارفی و مذهبی رسانه ملی راه پیدا کرده است.
درستکار همیشه به حضور در تلویزیون علاقه داشت و مترصد فرصت بود تا در این رسانه مشغول به کار شود. این خواسته سال ۷۳ محقق شد و او کارش را با گزارشگری برای برنامه صبح بخیر ایران شروع کرد. درستکار در فاصه بین گزارشگری تا اجرای تلویزیونی کارهای دیگری را تجربه کرد که از آن جمله میتوان به دستیاری تهیهکننده، تهیهکنندگی و کارگردانی اشاره کرد.
بخشی از سفرنامه صبا با اجرای اقبال واحدی و به تهیهکنندگی و کارگردانی علی درستکار برای برنامه صبح بخیر ایران تهیه شد، همچنین او گزارشهای متعددی به زبانهای انگلیسی و عربی از حضور سران کشورهای اسلامی در تهران تهیه کرده که اگر هیچ کدام از اینها در ذهن مخاطب نمانده باشد، حتما مخاطبان برنامه تهران ۲۰ اجرای او را در این برنامه به خاطر دارند.
چیزی نگذشت که همکاری علی درستکار با تلویزیون به سمت برنامههای سیاسی کشیده شد و او از سال ۷۹ با گروه سیاسی شبکه یک، دو و سه همکاری کرد و برنامه رودررو را برای شبکه خبر ساخت، اما بهار سال ۸۰ به این نتیجه رسید که وقتی در رشته علوم سیاسی تحصیل نکرده بهتر است اجرا و تهیه برنامههای سیاسی را به عهده نگیرد. او به همین سادگی از اجرای برنامههای سیاسی برای همیشه خداحافظی کرد و با تهیه برنامه پلاتو در شبکه چهار وارد دنیای برنامههای علمی و فرهنگی شد. این تهیهکننده سابق و مجری فعلی تلویزیون گاهی دست به قلم میبرد و برای روزنامهها مقالاتی مینویسد، اما چند سالی است برای همراهی با نسل جوان به صورت جدی وبلاگنویسی را ادامه میدهد. با همه اینها برنامه اینشبها برای علی درستکار اتفاقی متفاوت بوده است. درستکار در برنامه این شبها بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت و از آنجا که تصمیم گرفته بود به خاطر روحیاتش تهیهکنندگی را هم کنار بگذارد، همه تلاشش را به اجرا معطوف کرد.
به نظر میرسد علی درستکار با حضور در این برنامه به جایگاه متناسب با تواناییهایش دست یافته است، چراکه این حضور به خاطر اعتقادات و شیوه اجرای این مجری رنگ و بوی متفاوتی به خود گرفته است.
درستکار از چهره و تصویر خودش لذت میبرد و از آن دست مجریانی است که بیپروا از این علاقه صحبت میکند. او ژست گرفتن را دوست دارد و نهتنها برای فرم دستها و چهرهاش برنامهریزی میکند بلکه گاه طوری به لنز دوربین نگاه میکند که گویی به چشم مخاطبانش زل زده است.
البته این روزها که نمره عینکش از قبل بیشتر شده، کمی نگاه به لنز کوچک دوربین در تاریکی استودیو برایش دشوار شده، اما همچنان تلاش دارد مانند گذشته از قابلیتهای ظاهری خود نیز در اجرای یک برنامه تلویزیونی بهره بگیرد.
دیدگاه و احساس درستکار به تلویزیون و تصویر خودش در جعبه جادو زمانی جذابتر میشود که در نظر داشته باشیم او مجری یک برنامه معارفی است!
آذر مهاجر / گروه رادیو وتلویزیون