گفتگو با پیمان قاسمخانی درباره سریال پژمان
گفتگو با پیمان قاسمخانی درباره سریال پژمان
پیمان و مهراب قاسمخانی به گواه کارنامهشان بیش از هر ژانری به کمدی علاقه دارند. نگاهی به سریالهایی چون پاورچین، شبهای برره، مرد هزار چهره، مسافران، ساختمان پزشکان و دزد و پلیس که برادران قاسمخانی به طور مشترک آنها را نوشتهاند، گواه این ادعاست. کمدیهایی که همه آنها جزو موفقترین و پربینندهترین سریالهای سالهای اخیر تلویزیون بوده است. پیمان قاسمخانی در سینما نیز آثار کمدی موفق و پرفروشی نوشته از نان و عشق و موتور هزار، مکس و مارمولک گرفته تا سن پترزبورگ و ورود آقایان ممنوع. به نظر میرسد قاسمخانیها رگ خواب مخاطبان خود را خیلی خوب پیدا کردهاند و اکنون امضای آنها پای یک اثر سینمایی یا تلویزیونی میتواند بسیاری را به تماشای آن ترغیب کند. با پیمان قاسمخانی به گفتوگو نشستیم تا درباره شکلگیری سریال «پژمان» برایمان بگوید. در این گفتوگو، مهراب هم همراه ما بود و به برخی سوالات جواب میداد.
پس از آن که ایده اولیه سریال از سوی پژمان جمشیدی مطرح شد، نگارش متن چگونه پیش رفت؟
پیمان: ماجرا به این شکل شروع شد که پژمان از موقعیتهایی برایم میگفت که در ارتباط با از دست دادن شهرتش اتفاق میافتاد. اینکه قبلا اکثر مردم او را میشناختند، ولی بعد از خداحافظیاش از فوتبال دیگر او را به یاد نمیآوردند. اینکه آدمی در دورهای و در سنین پایین آنقدر مشهور و شناخته شده باشد اما ناگهان در ۳۰ سالگی تمام شود و از دست دادن شهرتش را آن هم با این سرعت ببیند، موقعیت غمانگیز و تراژیکی است. حس کردم این موضوع در عین حال میتواند موقعیتی بسیار بامزه و خندهدار هم باشد. البته ابتدا به این سوژه به منظور نوشتن فیلمنامه یک فیلم سینمایی فکر میکردم. احساس میکردم ایده بسیار خوبی است و به همین دلیل از پژمان خواستم ماجراها و بلاهایی را که سرش میآید، بنویسد تا زمانی آن را کار کنیم. قضیه آن زمان برایم خیلی جدی نبود، چون مشغول نوشتن کارهای دیگری بودم و سرم شلوغ بود، هر چند پژمان هم اصلا چیزی یادداشت نکرد، اما باز هم جسته و گریخته ماجراهای جالبی را برایم تعریف میکرد. بعضی وقتها که همراهش بودم این اتفاقها را از نزدیک میدیدم و حس میکردم وقتی مردم او را میشناسند خیلی خوشحال میشود. به هر حال همچنان غیرجدی پیش میرفتیم تا زمانی که مدیران شبکه سه، پیشنهاد ساخت یک سریال را مطرح کردند و طرح این سریال را در قالب چهار پنج صفحه نوشتم که با استقبال آنها روبهرو و کار برایمان جدی شد.
از ابتدا هم قرار بود سریال درباره پژمان باشد و با اسم او ساخته شود؟
پیمان: بله، طرح اولیه سریال با نام پژمان به شبکه سه ارائه شد و درباره پژمان جمشیدی بود با همین مختصات و خصوصیاتها.
گویا اصرار خود شما هم بوده که پژمان در این سریال بازی کند؟
پیمان: بله، از همان اول تصورم این بود که اگر یک بازیگر این نقش را بازی کند، سریال شبیه کارهای دیگر میشود. تنها عاملی که میتوانست این سریال را از سایر آثار مشابه متفاوت کند بازی کردن یک فوتبالیست در نقش اول آن بود. خوشبختانه پژمان هم استعداد زیادی داشت و آنقدر پشتکار و علاقه از خود نشان داد که در همان جلسههای اول فهمیدیم انتخاب درستی خواهد بود. البته این شانس ما هم بود که آدمی با استعداد و باهوش مانند او به پستمان خورد. با این حال در همان زمان شکهایی هم البته بیشتر از طرف مدیران شبکه در این خصوص وجود داشت و آنها معتقد بودند اگر تمام بار سریال را بر دوش پژمان بگذاریم و او از پس آن برنیاید سریال زمین میخورد. ما هم گفتیم سعی میکنیم با گذاشتن بازیگران خوب در کنار پژمان، به او کمک کنیم و از آنجا که پژمان را کاملا میشناختیم و میدانستیم چقدر بانمک است، امید زیادی داشتیم سریال خوب از کار در آید.
اتفاقا پژمان هم خیلی خوب از پس نقش برآمد و بازی روان و زیبای او نقطه قوت سریال است.
پیمان: نتیجه کار فراتر از انتظارمان بود و همهمان را شوکه کرد. خودمان هم باور نمیکردیم و میگفتیم واقعا این پژمان است؟ برخی سکانسها را الان هم که میبینم شک میکنم نکند پژمان واقعا بازیگر است، چون خیلی مسلط بازی میکند و حتی کوچکترین جزئیات را هم به خوبی رعایت میکند. واقعا کمتر بازیگری دیالوگهایی را که من نوشتم بخوبی پژمان ادا کرده است. نقطه قوت بازی پژمان، صدا و بیانش است. بیانش فوقالعاده است و خیلی خوب میداند یک جمله را چگونه ادا کند و لحنش چطور باشد تا آن جمله بامزه شود. این کم چیزی نیست و از بامزه بودن فراتر است. اینکه بتوانی یک جمله ساده را چنین بیان کنی کار هر بازیگری نیست.
سروش صحت را چگونه راضی کردید که خطر بازی یک فوتبالیست در نقش اول سریالش را بپذیرد؟
پیمان: ما هیچوقت مشکلی با سروش نداریم. ما چهار نفر هستیم که در این مورد تصمیم میگیریم. من، سروش، مهراب و آقای چگینی. همیشه در کارهای مشترکمان،پیشنهادهای مختلفی را مطرح و از میان آنها انتخاب میکنیم. از همان اول هم که پیشنهاد بازی پژمان را مطرح کردم، همه و حتی خودم مردد و دودل بودیم، با وجود این مطمئن بودم بدون حضور پژمان این سریال موفق نخواهد بود. به همین دلیل از آقای چگینی خواستم در این خصوص پافشاری و مدیران شبکه را به بازی پژمان در سریال راضی کند.
سریال چهار نویسنده دارد. برای نگارش متن چطور تقسیم کار کردید؟
پیمان: ببینید، نوشتن متن ابتدا چندان منظم نبود و اوایل کار فقط یک مسیر داستانی مشخص داشتیم. در کارهای مشترکمان اول نویس ما مهراب است، یعنی من معمولا سه یا چهار قسمت اول سریالها را به مهراب میدهم تا بنویسد. نمیدانم چرا این کار را میکنم، اما خودم بیشتر در طراحی قصه تمرکز میکنم. در این کار هم با همین روال پیش رفتیم و قرار بود دو نفری کار را تمام کنیم، بخصوص اینکه قرار بود سریال ۱۳ قسمتی باشد و در نوروز پخش شود، اما وقتی پخش آن به تعویق افتاد و تعداد قسمتها زیاد شد احساس کردیم به کمک نیاز داریم و اینگونه بود که سروش صحت و ایمان صفایی هم به ما ملحق شدند و چند قسمت از سریال را هم آنها نوشتند.
مهراب: البته باید اعتراف کنم هیچوقت نوشتن قسمتهای اول قصه به اندازه این کار برایم سخت نبوده است، چون این قصه یکی دو سال در ذهن پیمان بوده و او از اول خیلی به آن وصلتر بود تا من. معمولا در کارهای مشترک، من هم از اول در جریان قصه قرار میگیرم و با همدیگر درگیر طراحی کار میشویم، اما درمورد این سریال قضیه فرق میکرد. حتی درباره موفقیت سریال و بازی پژمان در نقش اصلی هم نظرمان در کل مانند هم بود، ولی نگرانی پیمان از همه ما کمتر بود. میدانستیم سریال گل میکند، اما مطمئن نبودیم اینقدر مورد توجه قرار بگیرد. به نظرم این سریال بیشتر سریال پیمان بود.
پیمان: البته من هم خیلی نگران بودم، ولی زیاد رو نمیکردم (میخندد).
پس احتمالا افزایش تعداد قسمتهای سریال از ۱۵ به ۲۵ قسمت کارتان را سختتر کرده است؟
پیمان: نه برعکس، اتفاقا خیلی هم کمک کرد. اگر ۱۵ قسمت بود خیلی زود تمام میشد، در حالی که تعداد زیادی قسمتهای خوب در راه بود. فکر میکنم این داستان برای ادامه یافتن، جای زیادی داشت و خیلی خوشحال شدیم که ۲۵ قسمت شد. در کارهایی که این اواخر انجام دادهام، سریال خیلی به سلیقه من نزدیک بود و بیشتر از سایر کارهایم آن را دوست دارم.
مهراب: از آنجا که قصه خط داستانی ثابت و پیوستهای ندارد و به صورت اپیزودیک روایت میشود مشکلی برای ادامه دادن آن نداشتیم. ولی به نظرم همین ۲۵ قسمت کافی بود.
فکر نمیکنید نقش سرپرست نویسندگان که در بیشتر کارها به عهده شماست، مانند جایگاه مدیر فنی در فوتبال، صوری است؟
پیمان: به عنوان سرپرست نویسندگان، روی خط اصلی داستانها نظارت میکنم و از آنجا که سریال را چند نویسنده با نگاه و رویکرد مختلف مینویسند، داستانها را پس از نگارش میخوانم تا کار در نهایت یکدست باشد. برخی موارد را قاطعانه دوست ندارم و میخواهم حذف شود و مواردی هم که درباره آن اختلاف نظر وجود دارد با یکدیگر مشورت میکنیم تا به نتیجه برسیم.
مهراب: به نظرم حضور سرپرست، تاثیر زیادی در کار دارد. گاهی نویسندهها آنقدر درگیر نوشتن قصه هستند که برخی مسائل از دید آنها دور میماند، اما چون پیمان فضا را از بیرون میبیند، اشراف بیشتری به کار دارد و قلم نویسندهها را به هم نزدیک میکند تا سریال کاملا یکدست باشد. اتفاقا به نظرم نقش و جایگاه سرپرست نویسندگان در سریال مانند مدیر فنی نیست، بلکه او سرمربی است و تاکتیک را میچیند و ما بر اساس آن، کارها را انجام میدهیم.
فکر نمیکنید در صورت پخش سریال در نوروز، استقبال بیشتری از آن میشد؟
پیمان: خیلی مطمئن نیستم سریال در عید بیشتر دیده میشد. معمولا خودم در عید زیاد تلویزیون نمیبینم. نمیدانم مردم چه کار میکنند، ولی فکر میکنم اغلب در سفر هستند. مثلا میدانم ماه رمضان باکس بهتری است، اما عید را مطمئن نیستم. به هر حال به نظرم سریال در زمان خوبی پخش شد و موقعیت خوبی برای دیدهشدن داشت.
سروش صحت میگوید پیشبینیاش این بوده که سریال از قسمت ۹ به بعد دیده شود، اما پژمان بسیار زودتر و از همان قسمتهای اول گل کرد.
پیمان: این سریعترین گلکردن زندگیام بود (میخندد).
مهراب: یک خاطره از واکنش بینندههای این سریال بگویم. برای تماشای بازی ایران و تایلند به ورزشگاه آزادی رفته بودم. یکی از تماشاچیها متوجه ارتباط من با سریال شده بود، اما فکر میکرد من پژمان جمشیدیام و به این اسم صدایم میکرد. به او گفتم آخه من چه شباهتی با پژمان دارم (میخندد).
گنجاندن بخشهای خانوادگی در سریال هم به دیدهشدن آن کمک کرده و موجب شده بینندگان غیرفوتبالی هم از آن استقبال کنند.
پیمان: امتیاز قسمتهای خانوادگی این سریال را باید به آقای تختشید، مدیر گروه فیلم و سریال شبکه سه بدهم. سالهاست با وی همکاری میکنیم و او واقعا کار را میشناسد و همیشه ایدههایش بسیار خوب و درست است. وقتی او چند قسمت اول سریال را دید، گفت چرا خانواده را وارد نکردید. مردم دوست دارند مسائل خانوادگی را هم ببینند. این نکتهای بود که من به آن دقت نکرده بودم و خانواده قرار بود از قسمت چهار وارد سریال شود، اما پس از این پیشنهاد بود که دعوای لفظی پریسا و هدیه را به قسمتهای اولیه سریال اضافه کردم که واقعا هم موثر بود و نتیجه داد. به هر حال به نظرم حضور این مدیر توانمند و آگاه که شناخت بسیار خوبی از فیلمنامه و مخاطب دارد، شانس شبکه سه است. البته همینجا بگویم که دستمزد ما را آقای تختشید نمیدهد. یکوقت این تعریف و تمجید را پای پاچهخواری نگذارید (میخندد).
اما بخشهای فوتبالی بخصوص سکانسهای مربوط به پژمان و وحید خیلی جذابتر است و قسمتهای خانوادگی تا حدودی کشدار و کند است. نظر خودتان چیست؟
پیمان: خودم هم جاهایی را که پژمان و سام درخشانی با هم کَلکَل میکنند بیشتر دوست دارم. اسم آنها را گذاشتم پت و مت. ولی فکر میکنم در کل، خانمها قسمتهای خانوادگی را دوست دارند و آقایان و بخصوص اهالی فوتبال، ماجراهای پژمان را بیشتر میپسندند.
سام درخشانی هم بازی بسیار متفاوت و دلنشینی ارائه کرده است.
پیمان: کسی که من برای حضورش در سریال خیلی پافشاری کرده و بر سر آن کلنجار رفتم سام درخشانی بود. بچهها در این خصوص دودل بودند، اما اصرار کردم حتما او این نقش را بازی کند. سام را که میدیدم میدانستم خیلی به درد این نقش میخورد، یک آدم خونسرد که هیچ چیزی در دنیا رویش تاثیر نمیگذارد و هیجانزدهاش نمیکند. شاید اگر این پاسها و بده بستانها بین سام و پژمان نبود بازی پژمان هم کمتر دیده میشد.
در کل به نظر میرسد این هماهنگی میان تمام عوامل گروه وجود دارد و همین هم عامل موفقیت سریال بوده است.
پیمان: چند سالی است این اتفاق میافتد و ترجیح میدهیم با همین گروه کار کنیم چرا که به همه ما بیشتر خوش میگذرد و حرف یکدیگر را هم بهتر میفهمیم. نکته جالب دیگر این که ما آنقدر با آقای چگینی احساس راحتی میکنیم که هیچ وقت درطول این سالها برای کارهای مشترکمان قراردادی امضا نکردهایم.
مهراب: ما حتی در دفتر آقای چگینی کارهایمان را انجام میدهیم، ولی به آن میگوییم دفترمان (میخندد).
شما در سریال به هیچعنوان قصد نداشتید فوتبال را آسیبشناسی کنید. فقط در قالب شوخی تلنگری به برخی مسائل فوتبال زدید و از کنار آن رد شدید. این رویکرد عامدانه بوده است؟
پیمان: سریال اصلا داستان فوتبال نیست، روایت آدمی است که شغلش فوتبال است. از سوی دیگر ما داستان را از زاویه دید پژمان تعریف میکنیم. پژمان داستان آدمی سطحی و کمی عقدهای است که از هیچ موضوعی شناخت خاصی ندارد. به همین دلیل حرفهای او درباره افرادی که حقاش را خوردهاند یا دستهای پشت پرده فوتبال خیلی قابل استناد نیست. بر اساس شعوری که از پژمان در سریال میبینیم، قاعدتا باید همه حرفهایش بیربط باشد؛ بنابراین در جواب شما باید بگویم بله، کاملا عمدی بوده که به سمت آسیبشناسی فوتبال نرویم.
مهراب: یک نکته را نیز باید اضافه کنم. پژمان ما در بدنه فوتبال نیست که بداند در فوتبال روز ایران چه خبر است و چه اتفاقی دارد میافتد.
در واقع این هوشمندی شما بوده که وارد این مباحث نشده و به اشارهای بسنده کردهاید.
پیمان: حالا اسمش را دقیقا نمیتوان هوشمندی گذاشت.
مهراب: اما من این واژه هوشمندی را خیلی دوست دارم (میخندد).
پیمان: ما از اول اصلا هدفگذاریمان این نبود. حتی سعی کردیم شغل این شخصیت در پس زمینه باشد تا افرادی هم که علاقهای به فوتبال ندارند، سریال را بفهمند. تلاشمان برای رسیدن به این مساله بود. حالا شاید برخی قسمتهای سریال برای این گروه از بینندگان نامفهوم باشد. مثلا یک عمد و قراری که از اول داشتیم این بود که مطلقا زمین فوتبال را نشان ندهیم، حتی جاهایی بود که حس کردیم باید این کار را انجام دهیم، اما از این کار طفره رفتیم تا بگوییم این سریال، فوتبالی نیست.
مهراب: حتی در پلانی که از فوتبالیستها میبینیم که روی کاناپه نشسته و فوتبال میبینند باز هم خود فوتبال را نشان نمیدهیم.
فوتبال همیشه رشتهای پرحاشیه بوده و وقتی قرار باشد در قالب یک سریال کمدی به آن پرداخته شود این حاشیهها چند برابر خواهد شد. نگران حاشیههای احتمالی و اعتراضها و انتقادهای اهالی فوتبال نبودید؟
پیمان: سریال درباره یک آدم است و موقع نوشتن حتی یک لحظه هم فکر نکردم وقتی دارم پژمان را خنگ یا کتابنخوان نشان میدهم به این معنی است که همه فوتبالیستها چنین هستند. با این حال برای اینکه حساسیتهای اینچنینی ایجاد نشود، شخصیت محمد محمدی که یک بازیکن اهل مطالعه است را اضافه کردیم. واقعا هیچ عمدی در این خصوص نبوده، هر چند انتظار واکنشهای احتمالی را هم داشتم، چون قبلا دیده بودم برخی فوتبالیستها خیلی زود بعضی مسائل را به خودشان میگیرند و ناراحت میشوند، اما سعی کردیم نگاهمان همراه با همدلی و مهربانی باشد.
مهراب: من هم شخصا وقتی مینویسم اصلا به این مسائل فکر نمیکنم. بیشتر روی سوژه، قصه، شخصیتها و روابط بین آنها تمرکز میکنم. هیچ وقت درگیر این ماجراها نمیشویم که نکند به کسی بر بخورد. ممکن است یک وقت در حین کار پیش آمده باشد که با خودمان بگوییم، نکند آنچه گفتیم کسی را دچار سوءبرداشت کند، اما این موضوع عملا باعث نشده از کارمان بزنیم. تنها نگرانیام خانواده پژمان بود که به آنها برنخورد.
به هرحال برخی مردم هم دید چندان مثبتی به بازیکنان فوتبال ندارند و این موضوع، سوژه را حساستر میکرد.
پیمان: متاسفانه در جامعه ما فضا و دیدی درباره فوتبالیستها شکل گرفته و بیشتر مردم از رقمهای میلیاردی که آنها میگیرند، انتقاد میکنند. بسیاری از مردم بازیکنان فوتبال را از خود دور میدانند و تصور میکنند آنها متعلق به دنیای دیگری هستند، اما سریال نشان میدهد فوتبالیستها هم همان مشکلها و گرفتاریهای مردم عادی را دارند. فکر میکنم مسیر درستی رفتیم و این تصویر برج عاجی را که مردم از اهالی فوتبال در ذهن دارند، شکستیم. با این سریال کاری کردیم که مردم با فوتبالیستها احساس صمیمیت بیشتری کنند و به آنها نزدیکتر شوند.
شما هر دو پرسپولیسی دو آتشه هستید. وسوسه نشدید با استقلال و طرفدارانش بیشتر شوخی کنید؟
مهراب: راستی پیمان، به این موضوع فکر نکرده بودم. با هر دو تیم به یک اندازه شوخی کردیم (میخندد). واقعیت آن است با اینکه پرسپولیسی هستیم، اما اصلا در کار به این موضوع فکر نکردیم. تازه آدم بزرگ و مهم سریال، خسرو حیدری و یک استقلالی است. ما پرسپولیسی منطقی هستیم. دوست داریم استقلال همیشه دوم شود البته بعد از پرسپولیس (میخندد).
پیمان: من هم دوست ندارم استقلال تحقیر شود، مثلا بازی ششتاییها مرا خیلی ناراحت کرد. استقلال تا چهار تا راه دارد (میخندد). از شوخی گذشته در تمام کارهایم دوست ندارم موضع داشته باشم و در این کار هم همینطور بود. پرسپولیسی بودن بیشتر از آن جهت برایم لذتبخش است که با رفقای استقلالیام کلکل کنم و گرنه وقتی استقلال با تیمهایی غیر از پرسپولیس بازی میکند حتی طرفدار استقلال هستم. چطور میشود بازیکنانی مثل فرهاد مجیدی، جواد نکونام، آندو تیموریان، آرش برهانی، امیرحسین صادقی و خسرو حیدری را دوست نداشت. راستی برخی گفته بودند در سریال از فرهاد مجیدی انتقاد کردیم. همینجا اعلام میکنم مطلقا چنین نیست.
برای انتخاب فوتبالیستها و حضورشان در سریال باکسی مشورت هم کردید؟
پیمان: پژمان خودش یک کارشناس خبره بود. با عادل فردوسیپور هم در تماس بودم و پیشنهادهایی به ما داد که چه بازیکنانی را بیاوریم و با چه کسانی کار نکنیم، مثلا انتخاب حمید درخشان پیشنهاد او بود. همین جا باید از تمام فوتبالیستهایی هم که لطف کردند و در نقش خودشان بازی کردند، تشکر کنم. از بازیگرانی هم که به ما محبت داشته و در برخی قسمتهای سریال حاضر شدند، تشکر میکنم.
مهراب: روزهایی که سکانس مربوط به فوتبالیستها ضبط میشد، پشت صحنه با هم صحبت میکردیم و خیلی خوش میگذشت. حتی مهدی مهدویکیا تمایل نداشت بازی کند، ولی به ما لطف داشت و به پشت صحنه سریال آمد. من هم باید از نگاه حرفهای همه بازیگرانی که در کار حاضر شدند، تشکر کنم. این خیلی ظرفیت میخواهد. هر کسی این کار را نمیکند که همه کنار بایستند تا یک نفر دیده شود، تازه آن یک نفر هم بازیگر نباشد. پذیرفتنش سخت است. همه این بازیگران دارند به پژمان جمشیدی پاس گل میدهند.
حالا شانس آوردید که پژمان این پاسها را خراب نکرده و آنها را گل کرده است.
پیمان: به هرحال راهی پیدا میکردیم تا حالش را بگیریم (میخندد).
یعنی شوخیهای فراوانتان با پژمان و تکگل ملیاش کافی نبود؟
مهراب: با تکگل ملیاش که همیشه شوخی میکنیم، اما غیر از این گل، حساسترین گل زندگی حرفهای پژمان هم خودش ماجراست. میدانید آخرین برد پرسپولیس مقابل سپاهان در اصفهان با گل پژمان به دست آمده، اما به دلیل قطعی برق، فیلمی از آن موجود نیست.
پیمان: معلوم نیست آن گل را پژمان زده یا نه. بعید نیست بازیکن دیگری زده باشد (میخندد). ولی واقعا این میزان جنبه و ظرفیت شوخی داشتن و اینکه اجازه بدهید با اسم، شهرت و حتی خانوادهات در قالب یک سریال شوخی شود، چیز کمی نیست. از این نظر پژمان و خانوادهاش خیلی با ظرفیت هستند؛ در حالی که شخصیت اصلی پژمان کاملا با آنچه در سریال میبینیم متفاوت است و او و خانوادهاش کاملا فرهنگی هستند. جالب است بدانید پژمان خیلی بیشتر از ما به تئاتر میرود، بنابراین به نظرم کار پژمان کاملا خودویرانگرانه بود.
مهراب: البته همه از من بیشتر به تئاتر میروند. کلا در زندگیام پنج بار بیشتر تئاتر ندیدهام (میخندد).
این حجم شوخی با شخصیتهای حقیقی در یک سریال بیسابقه بوده است. شوخیهای شما فقط به فوتبالیستها هم محدود نمیشود. حتی برخی اهالی موسیقی مانند رضا یزدانی هم از این شوخیها بینصیب نماندهاند.
پیمان: رضا که دوست ماست. تازه به نظرم خیلی کم با او شوخی کردیم. خیلی حیف شد (میخندد). به هرحال وقتی ما در سریال از فوتبالیستها با اسم واقعیشان نام میبریم، اگر با بقیه به گونه دیگری برخورد میکردیم، غیرواقعی از آب در میآمد. بعمد این کار را کردیم و خوشبختانه تمام افرادی که با آنها شوخی کردیم سعهصدر داشتند و مدیران شبکه سه هم خیلی از ما حمایت کردند. در کل همه با ما راه آمدند تا این فضا شکل گرفت.
مهراب: رضا دوست صمیمی ما و پژمان است. اتفاقا فوتبالیست خوبی هم هست و بخصوص دروازهبانیاش حرف ندارد. فکر میکنم وقتی به ما اعتماد هست و میدانند نمیخواهیم کسی را خراب کنیم بحث توهین پیش نمیآید.
پژمان جمشیدی میگوید شما آدمهای بسیار مهربانی هستید تا وقتی به متنتان دست نزنند. این کار بشدت ناراحتتان میکند، بخصوص مهراب را که کاملا کلهشق است. درست میگوید؟
پیمان: (میخندد). درباره مهراب درست میگوید، مهراب یکسری خصوصیات لمپنی دارد و حتی ممکن است بر سر متناش با اطرافیان درگیر شود و به همین دلیل معمولا او را با خودم به جلسات کاری نمیبرم. مهراب از این نظر خصوصیات غیرحرفهای دارد، مثلا اگر کارگردانی نظری منفی درباره فیلمنامه مهراب داشته باشد، نمیگذارم مستقیم و رو در رو به او بگوید. اول خودم با آن کارگردان صحبت میکنم تا نظرش را تلطیف و به مهراب منتقل کنم. او واقعا بدون من خیلی سخت کار میکند. بارها پیش آمده من در کارها کنارش نبودهام و آن کار را نیمهکاره رها کرده و از کار کنار کشیده است. تنها آدمی که حرفش را گوش میکند، من هستم. اگر بگویم کل متن را پاره کن و آن را دور بریز، بدون سوال و تردید انجام میدهد. ما یک جورهایی شبیه دو قلوها هستیم. یک چیز بامزه بگویم درباره اینکه چقدر فکرهایمان شبیه هم است. مهراب داشت سکانس آخر فیلمنامهای را که خود نوشته بود، برایم تعریف میکرد و این متن آنقدر شبیه سکانسام در فیلم «قبر دوطبقه» بود که شوکه شده بودم. بدون آن که از کار هم خبر داشته باشیم هر دو متنی تقریبا مشابه نوشته بودیم. احتمالا اگر زمانی از یکدیگر جدا شویم هرکس اول متن را بنویسد، برنده است (میخندد). البته ما آنقدرها هم بسته نیستیم، بخصوص هنگام کار با سروش که زبان همدیگر را کاملا میفهمیم و اعتماد متقابلی به یکدیگر داریم.
مهراب: خیلیها میگویند اسمم زیر سایه نام پیمان است، اما این برای من یک امتیاز است و از این همکاری لذت میبرم. مهم نیست اسمم پایینتر یا بالاتر باشد. به این اصلا فکر نمیکنم چون سلیقههایمان خیلی به هم نزدیک است.
پس با این خصوصیات شخصیتی اگر مهراب قرار بود فوتبالیست شود حتما جزو بازیکنان یاغی فوتبال میشد؟
پیمان: اصلا الگوی مهراب در فوتبال کرمانیمقدم است، چون همه را در زمین میزد و از بازیکنان خارجی هم امثال هالک را خیلی دوست دارد (میخندد).
مهراب: الان در بازیهای پرسپولیس و استقلال چیزی که مرا اذیت میکند این است که همدیگر را در زمین نمیزنند. من بازیهای جنجالی را که درگیری و کتک کاری دارد بیشتر دوست دارم (میخندد). اکثرا هم بازیکنان خشن و گردن کلفتی مثل نیسکنز، بالاک و ندود را میپسندم.
ظاهرا مهراب در نوشتن تنبلتر است؟
پیمان: بله، هم تنبل است و هم خیلی وسواس دارد. بارها پیش آمده از او خواستهام یک دیالوگ را تغییر دهد، اما او تمام یک صفحه را از اول نوشته است. من چون سرپرست نویسندهها هستم مسئولیت بیشتری دارم و به همین دلیل، هم به مهراب فشار میآورم و هم خودم سعی میکنم سریعتر بنویسم، اما مهراب چون این مسئولیت را ندارد مقداری به خودش اجازه تنبلی کردن میدهد. البته عملا ما هر دو چندان مدیریت روی زمانمان نداریم. اگر میشد هر دوی ما یک سرپرست داشتیم خیلی خوب بود (میخندد).
این علاقه شما به کمدی از کجا میآید؟
مهراب: من به نوشتن آثار کمدی علاقهای ندارم. پیمان کمدی را دوست دارد و این ژانر انتخاب خودش هست، اما من نه. نه اینکه از کمدی بدم بیاید، ولی علاقهام بیشتر به آثار جدی است.
پیمان: بله، من همیشه کمدی را دوست داشتهام.
سالها پیش آرزویتان این بوده زمانی برسد که مخاطب با دیدن نام نویسنده به تماشای یک فیلم یا سریال ترغیب شود. به نظر میرسد اکنون این اتفاق درباره پیمان قاسمخانی افتاده است.
پیمان: به نظرم بله تا حدودی این اتفاق افتاده است.
رمز موفقیت قاسمخانیها چیست؟
پیمان: رمزی در کار نیست. رمزش تلاش و جان کندن زیاد است و اینکه سعی میکنیم همیشه خودمان را به روز نگه داریم. بیتعارف بگویم کارهایی که ما مینویسیم کارهایی نیست که جایزه بگیرد یا منتقدپسند باشد، اما شخصا سرگرمشدن برایم در اولویت است. هدفم این است که مخاطبان کارهایم را سرگرم کنم. فکر میکنم چیزهایی که خودم را سرگرم میکند به سلیقه تماشاگر هم نزدیک است. به همین دلیل همزمان که یک نویسندهام، یک تماشاگر هم هستم و این به کار خیلی کمک میکند. موضع ما موضع مردم است. ما تماشاگری هستیم که مینویسیم.
هیچوقت وسوسه نشدید فیلمنامهای بنویسید که به قول خودتان منتقدپسند بوده یا ارزش هنری داشته باشد.
پیمان: اعتراف میکنم در گذشته گرفتن جایزه و سیمرغ بلورین برایم خیلی جالب و جذاب بود اما بعدها وقتی دیدم کسی کمدی را تحویل نمیگیرد، آن ماجرا برایم حل شد. وقتی میبینم آثار کمدی اینقدر مورد استقبال قرار میگیرد خیلی برایم خوشایند است.
میتوان گفت یکی از دلایل استقبال از آثارتان طرح سوژههای داغ و جنجالی است.
پیمان: انتخاب یک سوژه جنجالی یا داغ میتواند یک فیلم یا سریال را منفجر کند، مانند اتفاقی که برای پژمان یا شبهای برره افتاد، اما میتوان با داستانها و سوژههای کلیشه و معمولی هم کار موفق و جدیدی ساخت و این اتفاق با خلق شخصیتهای خوب میافتد. سوژه خوب فقط کار را موفقتر میکند، اما صددرصد عامل موفقیت یک اثر نیست. مثلا ساختمان پزشکان سوژهای ساده و خانوادگی داشت، اما دلیل استقبال از آن تعریف درست روابط و شخصیتها بود.
آقای پیمان قاسمخانی! شما در کنار فیلمنامهنویسی در چند فیلم سینمایی به عنوان بازیگر حضور داشتید. این به دلیل علاقهتان به شهرت و چهرهشدن نیست؟
پیمان: واقعیت این است که من کلا آدم خجالتیای هستم و وقتی در مکانهای عمومی مردم مرا میشناسند، در عین حال که از لطف آنها بسیار خوشحال میشوم، معذب هم میشوم. اصلا با این قضیه راحت نیستم و اتفاقا با اینکه مرا نشناسند راحتترم اما از یک طرف شهرت در حرفه ما درهایی را برایمان باز میکند و خیلی به کار میآید. این داستان بازیگری من هم هیچ دلیلی نداشت و فقط به دلیل رودربایستیام از همکاران و دوستانم بوده است. از طرفی شلوغی سر صحنه فیلمبرداری هم خیلی مرا معذب میکند. شاید به همین دلیل است که هیچوقت نخواستم خودم کارگردانی کنم.
یعنی از بازیهای خودتان هم راضی نیستید؟
پیمان: سن پترزبورگ را بدم نیامد. البته الان که فکر میکنم سام درخشانی هم میتوانست نقشم را در این فیلم بازی کند. به هرحال بازیگری گرفتاریهای خودش را دارد و علاقه زیادی به آن ندارم.
مهراب: اما واقعا سن پترزبورگ را نمیشود بدون پیمان تصور کرد.
اکنون آرزوی پیمان قاسمخانی در حوزه فیلمنامهنویسی چیست؟
پیمان: همیشه دوست داشتم کاری بنویسم که بازار جهانی داشته باشد؛ یک کار پرفروش بینالمللی. کاری که همه دنیا ببینند. کلاً فروش را دوست دارم.
نویسندههای دوقلو
هرچند پیمان قاسمخانی شش سال بزرگتر از برادرش مهراب است، اما آنقدر اشتراک نظر و تفاهم دارند که خود را برادرانی دوقلو بدانند. شاید آنها تلهپاتی زیادی با یکدیگر دارند که حتی بدون اطلاع از کار یکدیگر، سکانسهایی مشابه مینویسند. نحوه ورود برادران قاسمخانی به دنیای فیلمنامهنویسی نیز یکسان بوده است. آنها اتفاقی به این عرصه قدم گذاشتهاند. پیمان قاسمخانی پس از پایان تحصیلات دانشگاهیاش در رشته آمار انفورماتیک تصمیم میگیرد تاجر شود. او به شرکت صادرات یکی از دوستانش میرود تا اصول تجارت را یاد بگیرد،اما سه چهار روز بیشتر نگذشته، میفهمد این کاره نیست. درست در همان روزها چشمش به یک آگهی دوره فیلمنامهنویسی میخورد و آدمی که در دوران مدرسه حتی انشاهایش را هم نمینوشته، در ۲۵ سالگی برای اولین بار دست به قلم میشود و با نگارش فیلمنامه «من زمین را دوست دارم»، کارگاه فیلمنامهنویسی را با موفقیت پشت سر میگذارد؛ فیلمنامهای که امتیازش همان زمان از سوی مرحوم سیفالله داد ـ استاد این کارگاه ـ خریده و از طریق ابوالحسن داوودی به فیلم تبدیل میشود. حالا ۲۲ سال از آن روزها گذشته و پیمان قاسمخانی یکی از معروفترین فیلمنامهنویسان کمدی سینما و تلویزیون است. او اما در کنار نوشتن، با حضور در فیلمهای سن پترزبورگ و زندگی مشترک آقای محمودی و بانو، بازیگری را هم تجربه کرده است.
مهراب قاسمخانی هم حکایتی تقریبا مشابه دارد و همچون برادرش، نوشتن را به صورت تجربی آموخته و در این حوزه تحصیلات آکادمیک ندارد. او که رشته دانشگاهیاش نقاشی است، نخستینبار به عنوان طراح صحنه به عرصه تلویزیون قدم گذاشت. چندی بعد به صورت اتفاقی شروع به نوشتن کرد، اما به قول خودش قضیه زمانی برایش جدی شد که «پاورچین» را به طور مشترک با برادرش نوشت تا عملا خود را نویسنده بداند؛ نویسندهای که گرچه تمام آثارش در سینما و تلویزیون کمدی است، اما آنچنان که خود میگوید علاقه چندانی به این ژانر ندارد.
عرفان جلالی / گروه رادیو و تلویزیون