مصاحبه با مهرداد ضیایی بازیگر سریال مادرانه

مصاحبه با مهرداد ضیایی بازیگر سریال مادرانه

 

 

کاوه سریال «یلدا» و منوچهر مجموعه «آشپزباشی» را اگر با محمد جواد سریال «مادرانه» و دیگر تجربه‌های سید مهرداد ضیایی در بازیگری، از جمله سریال‌های «یک مشت پر عقاب»، «راه بی‌پایان»، «بی‌گناهان»، «تاوان» و حتی «قلب یخی» در نقش مهرداد بهرنگ کنار هم بگذارید،

در خواهید یافت که اگر چه خط مشترکی به لحاظ نوع بازی در میان تمام شخصیت‌ها محسوس است اما خلق متفاوت، قابل باور بودن و به دور از هر گونه اغراق و درشت نمایی فاکتور اصلی کار این بازیگر است. کارنامه قابل قبول ضیایی را می‌توان به سال‌ها سابقه فعالیت روی صحنه تئاتر مرتبط دانست اگر چه در این سال‌ها او رضایت چندانی از شرایط ندارد و مثل خیلی‌ها انتظار روزهای بهتری را به خصوص در عرصه فرهنگی می‌کشد.

ضیایی مهمان یک فنجان چای «بانی فیلم» شد تا از محمدجواد «مادرانه» بگوید اما در لحظاتی با هم سرکی به خارج از دنیای فیلم و سریال هم کشیدیم و

گفت‌وگوی بازیگر فیلم‌های «به رنگ ارغوان»، «به نام پدر»، «کتاب قانون»، «مارمولک» و … با بانی فیلم پیش روی‌تان است.

 

قبل از اینکه برویم سراغ سریال «مادرانه» و محمدجواد، یادم می‌آید در گفت‌وگوی قبلی‌مان صحبت از نگارش فیلمنامه‌ای برای داود میرباقری می‌کردید.

بله، آن کار قرار بود برای عید نوروز نوشته شود، من قصه آن کار را طراحی کرده بودم و تلویزیون گویا می‌خواست کار طنز باشد، در حالیکه قصه من به اندازه‌ای که تلویزیون می‌خواست فضای مفرح نداشت. خود میرباقری هم چون کاری را که می‌خواست انجام بدهد نشد، سراغ کار دیگری رفت و این قصه همچنان ادامه دارد.

 

پس پروژه آن کار هنوز بسته نشده است؟

نه بسته نشده است، البته این نوروز که گذشت

 

و رفت تا نوروز دیگر

بله تا نوروز دیگر که احتمالاً ما را اسفندماه مطلع می‌کنند.

 

یادم هست در حال نگارش کتابی هم در حوزه امور اجتماعی بودید؟

بله کتابی را که در حوزه تاریخ اجتماعی است در دست تألیف و ویرایش دارم. در این پروژه با همسرم خانم ژیلا تقی‌زاده همکاری می‌کنم، جدای از آن ترجمه یکسری هایکو را در قالب کتاب در دست دارم، ترجمه کتاب دیگری نیز در رأس برنامه‌هایم هست امیدوارم که امسال بتوانم آن را به اتمام برسانم، چون حتماً امسال باید کار را تحویل ناشر بدهم. در وضعی که نمی‌توانم بگویم بحرانی بلکه فاجعه بار نشر درکشور ما که واقعاً این وضعیت برای ملتی که تمدن‌ساز بوده،شرم‌آور است و در عصری که بخشی از بار نشر را رسانه‌های دیجیتال بر عهده دارند، وضعیت ما اینگونه است. فکر می‌کنم هر جای دنیا بود چند وزیر باید استعفا می‌دادند، اما اینجا آب از آب تکان نمی‌خورد. امیدوارم در آینده‌ای نه چندان دور وضع بهتر شود. امیدوارم که چند ماهی مجبور به بازی کردن نباشم تا کارهای نوشتاری‌ام را به نتیجه برسانم. برای چند کاری دعوت شده‌ام که اگر ناگزیر شوم می‌پذیرم و گرنه کار خودم را انجام می‌دهم.

 

و اما فیلمنامه «مادرانه» که مهرداد ضیایی را با دغدغه‌‌های دیگرش جذب کرد و به محمدجواد رساند؟

سعید نعمت‌ا… خیلی زود زبان شخصی خودش را به دست آورد و به نظر من کاملاً تصادفی زبان شخصی نعمت‌ا… مورد توجه و سلیقه تلویزیون قرار گرفت. ممکن بود به سادگی این تصادف اتفاق نیفتد، به این معنی که از نظر من سعید نعمت‌ا… نویسنده خوبی است آزمایش‌های بسیار خوبی را پس داده است و این تصادف هم به کمکش آمد تا این اتفاق خجسته رخ بدهد و سعید بتواند همچنان در ژانر مورد علاقه‌اش کار کند و بنویسد. بسیاری از نویسندگان هستند که این تصادف برای‌شان اتفاق نیفتاده است. سعید بسیار نویسنده و انسان شایسته‌ای است و می‌داند که چه می‌کند، ولی ای کاش سلیقه و دریافت مدیران در سازمان طوری بود که این دایره وسیع می‌شد و افراد دیگری هم مثل سعید نعمت‌ا… این فرصت را پیدا می‌کردند تا بیشتر و بیشتر عرض اندام کنند.

 

پیشنهاد محمدجواد از طرف خود سعید نعمت‌ا… بود یا جواد افشار؟

اولین بار فکر می‌کنم خود سعید این پیشنهاد را کرد. من دورادور با کارهای او آشنا بودم، قلمش را دوست داشتم. به نظرم در عین حال که در نوشته او رعایت یکسری از فاکتورهای اجباری تلویزیون به چشم می‌خورد، اما یک نوع آفرینندگی در کارش دیده می‌شود که آدم به فیلمنامه جذب می‌شود. در مورد نقش تلفنی با هم صحبت کردیم. اتفاقاً من آن زمان با حجت‌ قاسم‌زاده کار می‌کردم. خیلی سریع و در ظرف چند دقیقه با هم دوست شدیم، انگار که آشنایان سالیان سال هستیم و جواد افشار هم که بسیار آدم شریفی است و بسیار روی کارش اشراف دارد دست به دست هم دادند تا این همکاری رخ بدهد. البته نباید فراموش کنیم آقای شفیعی تهیه‌کننده این سریال هم بسیار آدم خوش نام و نیک نامی است. ولی متأسفانه این روزها خوش نامی و نیک نامی به کار نمی‌آید، چون با وضع پرداخت‌های تلویزیون بسیاری از آدم‌های خوش نام و نیک نام در پرده شرم فرو رفته‌اند متأسفانه! لازم هست من همین جا از دو تهیه‌کننده نام ببرم که کارهای بسیار خوبی ارائه دادند، اما تلویزیون پس از نزدیک به یکسال با آنها تسویه حساب نکرده است. آقای بهروز خوش رزم و آقای علی‌اکبری جزو خوش نام ترین تهیه‌کنند‌ه‌های کشور ما هستند. آقای خوش رزم از دهه پنجاه (سال‌های 51-52) کار تهیه می‌کنند و چنین رفتاری بسیار تأسف‌آور است که من احساس کنم کسانی که من دوستشان دارم و با آنها همکاری داشته‌ام، مدام چشم‌های شرمگین دارند و این مرا می‌رنجاند در حالیکه آنها نیستند که باید این حال را داشته باشند

 

از آنجا که قاعده این نیست که نویسنده با بازیگران یک پروژه (سریال) وارد مذاکره شود، می‌توان حدس زد سعید نعمت‌ا… بر مبنای بازیگرانش می‌نویسد که چنین رابطه‌ای را با آنها ایجاد می‌کند. می‌توان حس زد این شخصیت (محمدجواد) هم برای شما نوشته شده باشد.

نمی‌دانم این را، من در طول این 22 سال نقش‌های بسیار متفاوت و متضادی را بازی کردم. به خصوص خارج از تلویزیون که نقش‌ها تنوع بیشتری دارد مثل رادیو، تئاتر و سینما، اما چند باری من در تلویزیون نقش‌های کاملاً مثبت یا کاراکترهای خاکستری متمایل به سفید را بازی کردم. اجرای نقش‌های کاملاً مثبت، خاکستری یا خنثی فشار بسیاری را به بازیگر وارد می‌کند. در حالیکه نقش‌هایی که بالقوه یا بالفعل هستند، با توجه به محدودیت کمتر در اجرا، برای بازیگر راحت‌تر و جذاب‌تر است. اصولاً کنش و واکنش بازیگر در نقش‌های مثبت محدود است و ناگزیر باید از روش‌های ابداعی و همچنین روش‌های تجربه شده خودش و دیگران استفاده کند تا به نتیجه برسد. در ذهن سعید نعمت‌ا…، محمد جواد کسی بود شبیه به برادرش، برادری که مرحوم شده و بسیار انسان نیک نفس و عزیز بوده است، یکی از الهامات سعید نعمت‌ا… در خلق محمدجواد برادرش بوده است

 

با همین نام محمدجواد

خیر نام دیگری داشته است. شخصیت محمدجواد بر خلاف اکثر شخصیت‌های مثبت تلویزیون که قرار است الگو باشند شعار نمی‌دهد و اتفاقاً دافعه ندارد. من نمی‌دانم چه اصراری است حتماً کاری بکنند که شخصیت‌های مثبت آزاردهنده باشند یا اگر آزاردهنده نباشند

 

غیر واقعی باشند

هم غیر واقعی است و هم اینکه فرهنگ ناخودآگاه، ناخودآگاه رد می‌کند. بخش پنهانی از فرهنگ و عرف این گونه شخصیت‌ها را به صورت ناخودآگاه در ذهن خودش قضاوت می‌کند و آن را مردود و باطل می‌شمارد و دروغ می‌پندارد، چرا که مقایسه‌های بسیاری در ذهن خودش دارد، اما ما سعی کردیم کاری کنیم این شخصیت مثبت بیش از اینکه دافعه ایجاد کند، جاذبه ایجاد کند و هر کس سعی کند بخشی از وجودش را در او ببیند. در عین حال که او یک آدم است مثل همه آدم‌ها، عصبانی و خشمگین می‌شود، مهربانی می‌کند، سعی دارد کار خوب بکند، به همین سادگی! من توجه شما را به این مسائل جلب می‌کنم تا بگویم اگر این خصوصیات وجود نداشت، شاید این کاراکتر نمی‌توانست مرا هم به سمت خودش بکشد. بله محمدجواد هم ممکن است دست و پایش بلرزد و هر خطایی را انجام بدهد اما بیش از هر چیز آدم کریمی است اما خب این آدم رحیم و کریم هم مثل هر انسان دیگری جایزالخطاست ممکن است عصبانی شود، قضاوت‌های عجولانه کند، قضاوت نادرست کند و ممکن است برخی اوقات به جای اینکه عقلش را به کار بیاندازد، احساسش را به کار ببندد. در مجموع باید بگویم نقاط ضعف دیگران را ندارد و در راهی که با دوست نزدیکش اردلان می‌روند، طبیعی است که با هم بسیار درگیر شوند. این نوع دوستی، یک نوع رفاقت ویژه مردانه است که شما خیلی نمونه‌هایش را دیده‌اید و البته دستمایه بسیاری از شخصیت‌نویسی‌های دراماتیک است، چرا که موقعیت‌های بسیار جالبی ممکن است بین این شخصیت‌ها ایجاد شود.

 

به خصوص اینکه دو کاراکتر کنتراست (به لحاظ رفتار و اخلاق) یکدیگر را جذب کرده‌اند؟

بله دقیقاً، فرمول کاراکترهای مردانه که با هم تضاد و تناقض دارند و در عین حال نمی‌توانند از هم جدا شوند، قابلیت یک اثر کمدی را هم دارد، اگرچه ممکن است شما با آن یک ملودرام تلخ یا هر چیز دیگری بسازید به هر حال فرمول، فرمول خوب و مورد استفاده‌ای است.

 

جالب اینکه در یک ملودرام تلخ حتی به قلم سعید نعمت‌ا… نیز گاهی از تقابل این دو شخصیت متضاد، لحظاتی خنده‌آور ایجاد می‌شود.

ـ بله کاملاً یک فضای فرحناک ممکن است ایجاد کند و ممکن است ما به رفتارهای آنها بخندیم. نکته مهم همین‌جاست که گاهی در فضاهایی که خود نویسنده هم احساس می‌کند سیاه و تاریک است، اما طنز کلامی یا موقعیت‌های ایجاد شده توسط کارگردان، کمک می‌کند تا ما یک نقطه چینی در این خط ممتد داشته باشیم و نفس خودی برای این کار باشد. از قضا طبق فرمول‌های کلاسیک ملودرام خوب است که ما مدام اشک نداشته باشیم و در واقع لبخندی هم در حدفاصل دو خط تیره موجود باشد تا ملودرام هم شکل درستی به خودش بگیرد. بنابراین به نظرم می‌رسد محمدجواد در نگارش و کارگردانی شخصیتی موفق بوده، ولی در اجرا نمی‌توانم قضاوت کنم.

 

قبول دارید برخی از بازیگران به بعضی از نقش‌ها نزدیکی بیشتری دارند و انتخاب درستشان بخشی از کار را پیش می‌برد؟ (نمونه‌اش نزدیکی فیزیک چهره، لحن و بیان مهرداد ضیایی به محمد جواد موجود در ذهن سعید نعمت‌ا… و جواد افشار)

ـ من خیلی این مسئله را قبول ندارم. معتقد هستم که کسی اگر بازیگر هست، باید هر کاری انجام دهد یعنی توانایی‌اش را داشته باشد. احساس می‌کنم انتخاب ما باید مبتنی بر توانایی‌های ما باشد، اگر قرار باشد در بازیگری از امکانات بالفعل بازیگر استفاده شود، به نظرم از یک جا کار به زمین می‌خورد؛ چه به عنوان نویسنده و چه به عنوان کارگردان باید فکر کنیم صرفاً نمی‌شود به این اتکا کرد. علی‌القاعده یک بازیگر هر کاری را بتواند انجام دهد و از پس هر نقش باید بتواند برآید. قاعده این است که در مورد نقش اردلان باید به چند نفر دیگر نیز جز مهدی سلطانی فکر شده باشد، ولی در نهایت یکی انتخاب شود. این به آن معنا نیست که آن چند نفر که انتخاب نشده‌اند نمی‌توانستند آن کار را انجام دهند، در واقع یک عقل جمعی حکم کرده در میان چند کاندیدا یک نفر انتخاب شود، فرمول از پیش تعیین شدن نقش برای نویسنده، فرمولی است که در سینما و تلویزیون آمریکا هم بسیار مورد استفاده قرار گرفته، ولی مسئله اینجاست که از این فرمول به جای اینکه خلاقیت بیرون بزند و چیزهای نو در حوزه بازی و نویسندگی ایجاد شود یک تکرار ایجاد خواهد شد و این تکرار لطمه زننده خواهد بود.

 

چه فاکتورهایی از سوی شما به نقش اضافه شد؟

ـ الان خیلی نمی‌توانم راجع به این مسئله شسته و رفته حرف بزنم. من هم مثل هر کس دیگری استفاده می‌کنم از آنچه تا به حال آموخته‌ام، شخصاً تجربه کرده‌ام. تجربه دیگران و چیزهایی که سعی می‌کنم بیافرینم برای من خیلی مهم است. خلق یک اتفاق جدید از آنچه موجود است. اگرچه در ذات یک اثر تلویزیونی تکرار وجود دارد، اما تلاشم این است فاکتورهایی در کارم ایجاد کنم که تماشاگر را درگیر کند. البته هر چقدر در کار عقل جمعی حاکم باشد و هر چقدر نویسنده انعطاف بیشتری داشته باشد و کارگردان منعطف باشد و خودشان را خدایان یگانه کار تصور نکنند، کار طبیعتاً هنرمندانه‌تر خواهد بود.

 

و اینجا این تعامل برقرار بود؟

ـ بله تقریباً، اینگونه است به هر حال ما هم در حال آزمایش یکدیگر هستیم. من این را به طور کلی گفتم، اما در کل کاری مرا جذب می‌کند که هر کس برای دیگری امکان کار و آفرینندگی به وجود بیاورد و کار سینما، تئاتر و تلویزیون که در ذات خودشان دموکراسی‌ترین هنرها هستند، تبدیل به یک کار کارخانه‌ای نشود که یک سر کارگر و ارباب دارد و بقیه فرمانبر هستند. به نظرم چنین کارهایی ارزش چندانی ندارد.

 

تا اینجای سریال محمدجواد و جایگاه و تاثیرش بر قصه و شخصیت اردلان تعریف شده و به یک نقطه مشخص رسیده است. آیا به این کاراکتر در روند قصه بیشتر از این نزدیک خواهیم شد با قصه‌ای مستقل و…؟

ـ بله امکانش وجود داشت، منتها بزرگترین موانع برای لایه‌کاوی کاراکترها ممیزی تلویزیون است. یعنی همیشه نویسنده، کارگردان و بازیگر این مشکل را دارند. وقتیکه می‌خواهند به چند لایگی شخصیت بپردازند، با ممیزی‌های رنگارنگ، غیرقابل توضیح و شگفت‌انگیز تلویزیون مواجه ‌‌ می‌شوند. تعجب می‌کنم که گویا سال به سال تلویزیون علاقه‌مندتر می‌شود به اینکه سطر به سطر داستان را بیشتر بررسی کند. اصلاً اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد ما چنین مشکلاتی نداشتیم! من نمی‌دانم چرا از اوایل دهه هشتاد این همه هنرمند شدند مدیر، اگر لازم بود مدیران و ناظران بر کارها هم هنرمند باشند چرا پس نام مدیر بر آنها نهاده شده یا برعکس!

فکر کنم راجع به کاراکتر «محمد جواد» خیلی خط قرمز وجود نداشته باشد!

 

ـ چرا آقا! در هر لحظه ممکن است ما به خط قرمز برسیم، محمد جواد آدم مهربانی است درست است؟

بله

ـ خب این مهربانی را ما باید در لحظات مختلف ببینیم. یکی از این مهربانی‌ها، مهربانی با همسرش هست. ما اصلاً نمی‌توانیم بگوییم محمدجواد عاشق زنش هست! این خنده‌دار نیست؟! امیدوارم شرایط طوری شود که بتوان به لایه‌های مختلف یک شخصیت پرداخت. متأسفانه نظر مدیران سازمان آنقدر تنگ و محدود شده که کار بسیار مشکل است در حالیکه آنها هستند که از هر نظر به مردم بدهکارند اگرچه طوری رفتار می‌شود که گویا ما عوامل یک اثر هنری بدهکار هستیم!  نمی‌فهمم اگر توضیح ما را به عنوان یک مرجع نپذیرند توضیح چه کسی را می‌پذیرند! شخصیتی که حتی نتواند فراز و فرود عاطفی‌اش را نشان بدهد، چقدر می‌تواند جذاب باشد؟ از کجا معلوم که این آدم به خاطر بچه‌دار نشدن نرود یک زن دیگر بگیرد؟ خب ما باید یک دلیل برای این ایستایی و ماندگاری‌اش بیاوریم. مگر اینکه احساس کنیم (مثل فیلم‌هایی که دوبله می‌شوند) همه آدم‌های دنیا مثل ما بهداشتی زندگی می‌کنند، هیچکس سیگار نمی‌کشد و تمام نوشیدنی‌های مورد مصرف آب گازدار است!

 

و جواد افشار را در مقام کارگردان چقدر موفق و با اشراف در کار دیدید؟

ـ جواد افشار یک انسان دلسوز و رفیق است و فکر می‌کنم دلسوز بودن و رفیق بودن که از آن به سادگی نام برده می‌شود این روزها کیمیاست یعنی کارگردانی که رفیق باشد با عواملش و تنها برای خودش دل نسوزاند کیمیای عجیب و غریبی شده است.

 

بقیه سریال‌های امسال را هم دنبال کرده‌اید؟

ـ تو که می‌دانی من تلویزیون نمی‌بینم!

 

و سریال «مادرانه»….

ـ گاهی بر حسب اتفاق بخش‌هایی از کار را دیده‌ام.

 

حرف آخر این فنجان چای

ـ امیدوارم همه ما از این وضع به زودی عبور کنیم و به شرایط بهتری برسیم.

بانی فیلم

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا