هیمو عزیزیان،لذت چایی
شیر سماور را باز میکنم ، آب داغ روی چایی داخل قوری می ریزد و بوی چایی همراه با بخار آب از قوری بیرون می زند،صدای قل قل سماور در حال جوش می آید و من برای چند ثانیه تورا به یاد می آورم .می دانی…
دلم روز های خوش باتو بودن را می خواهد.
دقایقی باهم تویی آلاچیق وسط حیاطمون ،زیر درختان بهارنارنج و گیلاس و سیب بنشینیم .
بارانی آرام ببارد و بوی عطر درختان تازه شکوفه زده با بوی خاک نم دار در هم آمیزد و هوارا عطرآگین کند.
روبه رویت بنشینم،صبر کنم نفس بکشی و من از بازدمت نفس بکشم .
تو حرف بزنی و من با لبخند خیره به چشمانت نگاه کنم و نگاه کنم .
و در آخر تو بگویی “خوب نظرت چیه؟
و من بی هواس بگویم “هر آنچه بر لب تو جاری می شود،مقدس است!
بخندی و صدای قهقه هایت ملودی آرامبخش ،بند بند وجودم شود.
خیره به تو، تا آخرین جرعه چاییم را می نوشم.
با بهت بگویی “دیونه ،اون چایی که سرد بود”
و من با لبخند جواب بدهم :
-لذت چایی در گرم و تازه بودنش نیست ،در کنار تو نوشیدنش است…
#هیموعزیزیان