آتیلاپسیانی: حالتکارمندی نداشتم !|مصاحبهایجذابباآتیلاپسیانی
آتیلاپسیانی
در پست مربوط به بیوگرافیآتیلاپسیانی می خوانید :
آتیلا پسیانی در سال 1336 در تهران به دنیا آمد
وی در خانوادهای هنرمند و با اصالت بزرگ شد. مادرش نیز مرحوم جمیله شیخی بازیگر سینما و تلویزیون بود.
پسیانی سال ۱۳۶۱ از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته کارگردانی و بازیگری تئاتر با مدرک لیسانس فارغالتحصیل شد.
وی در ابتدا با نقشآفرینی در مجموعه تلویزیونی محله بروبیا ظاهر شد و در سال 1362 با بازی در فیلم مرگ سفید وارد سینما شد.
پسیانی ازجمله بازیگران پرکار سینما بهشمار میآید، به طوری که تا سال 1372 تقریبا سالی یک فیلم بازی کرد و از آن سال به بعد او با بازیهای ماندگارش در فیلمهای روز شیطان، دوزن، نسل سوخته، آب و آتش در لیست بازیگران توانای سینمای ایران نامش ثبت شد
در کارنامه هنری آتیلا پسیانی علاوه بر بازیگری در تئاتر، تلویزیون و سینما، تجربه کارگردانی، دستیاری کارگردان، برنامه ریز، بازیگردان، انتخاب بازیگر و دستیاری صحنه و لباس به چشم میخورد
در اینجا گفتگوییباآتیلا پسیانی برای شما آماده کرده ایم ، با بیوگرافیها همراه باشید
همیشه برایم جالب بود که آتیلا پسیانی که ریشهاش در کارگاه نمایش است، بازیگری را از کجا یاد گرفته؟ آیا ریشه بازیگری شما هم از کارگاه نمایش است؟
قطعا همینطور است. برای اینکه ما در کارگاه نمایش زمانهای خیلی زیادی را با تئاتر سر میکردیم. حالت کارمندی را نداشتیم که هفت، هشت ساعت سر کار باشد و بعد برود. حتی اینجور هم نبود که فقط نمایشی را تمرین کنیم، بلکه، چه در حالت تولیدکردن نمایشی بودیم، چه نبودیم، همیشه تمریناتمان جاری و ساری بود و مرتب کار بدنی و موسیقی میکردیم. همه کارهایی که به شکل مستقیم و غیرمستقیم به بازیگری ربط پیدا میکرد را انجام میدادیم و ساعتهای بیپایان گفتوگوهایی داشتیم درباره تمامی پیشنهاداتی که از بسیاری از آدمهایی که بازیگری را میشناختند به ما میشد برای اینکه فلان نمایش یا فیلم را ببینیم. در کنار اینها، چه در کارگاه نمایش و چه زمانی که از طریق کارگاه نمایش در جشن هنر شیراز شرکت میکردیم، ورکشاپهای فراوانی هم با هنرمندان خارجی که بهترینهای زمان خودشان بودند داشتیم.
چیزی که از کارگاه نمایش به ما میرسد و رابطه آتیلا پسیانی با کارگاه نمایش را بیشتر از این زاویه میشناسیم، بهنوعی رویکرد یا روش برخوردی با تئاتر دارد؛ یعنی روشی که بعدها در ادامه در بروشورهایتان بهعنوان تئاتر تجربی از آن یاد میکنید و بارها تأکید کردهاید که ریشهاش را از کارگاه نمایش میگیرید.
همچنان برایم روشن نمیشود که آیا نسبتی بین بازیگریای که شما یاد گرفتید با آن رویکردی که در کارگاه نمایش نسبت به تئاتر وجود دارد، هست؟ بعدها آتیلا پسیانی را در مقام کارگردانی که خاستگاهش کارگاه نمایش است بهخوبی درک میکنم، اما در بازیگری همچنان برایم مبهم است که آیا به رویکرد مشخص کارگاه نمایش مربوط است یا به آموزههایی که ممکن است اگر در کارگاه نمایش هم نبودید، فرا بگیرید؟
درواقع جواب هر دو سؤال تو مثبت است و در هر دو وجود دارد. آن چیزی که من میگویم از کارگاه نمایش آمده، بهخاطر این است که کارگاه نمایش، محیطی بود که بازیگر، کارگردان و حتی نویسنده را بسیار آماده میکرد برای اینکه یکجور فولاد آبدیده شود تا همهجور تجربیات در آن اتفاق بیفتد. چون نفس تجربهکردن مهم بود. حتی تجربه بازیهای رئالیستی را داشتیم، منتها این یک شیوه تجربی بود و الزاما همه بازیهایمان بهعنوان بازیگری غیرمتعارف یا بازیگری خارج از محدودیتهای بازیگری همیشه نبود و بعضیوقتها هم خیلی برخورد رئالیستی یا ناتورالیستی بود، اما در قالب شکلگیری تجربی که روند تمرینهای کار ایجاب میکرد.
یادم است چندی پیش اتفاقا یکی از دوستان بازیگرمان به من گفت تمریناتی به من بگو که بتوانم بازیگر تئاتر تجربی شوم تا تو بتوانی با من کار کنی! گفتم ما اصلا بازیگر تئاتر تجربی نداریم و اصلا چنین چیزی وجود ندارد؛ یعنی مادر نوع تربیت نمایشیاش کاملا جدا از تئاتر تجربی بود، ولی در تئاتر تجربی من یکبار آمده و بازی کرده است. قالب بازیگریاش را هم من به هم نریختم، ولی از همان قالب بازیگری در نوع تجربی خودم استفاده کردم. بنابراین نمیتوانم بگویم که الزاما بازیگری تئاتر تجربی یک بازیگری غیرمتعارف است چون در بعضیجاها هست و در بعضیجاها نیست. تمام تعلیماتی که ما بهعنوان آرتیست در کارگاه نمایش میگرفتیم، رسوبهای بسیار مهم و عمیقی در ذهن ما نسبت به بازیگری داشت و بههمیندلیل من هیچوقت درباره کارگاه نمایش تصور نمیکنم که کارگاه نمایش محلی بود برای تمرین تئاتر، بلکه به نظرم میآید کارگاه نمایش محلی بود برای پیشبرد یکجور نهضت نمایشی.
این در جاهایی خودش را بروز میدهد؛ یعنی بدون اینکه من بخواهم یکباره در جایی بروز پیدا میکند؛ مثلا درحالحاضر در نمایش «باغبان مرگ» بازی میکنم و لحظاتی هست که حس میکنم این کاری که با پایم میکنم یا نگاهی که میکنم، چقدر برایم باستانی است. نمیدانم از کجا آوردهام و پیدایش میکنم بیاینکه بدانم از کجاست، اما بههرحال تجربیات تمام سالها هم در این قضیه تأثیر دارد و این دیگر فقط به کارگاه نمایش ربط ندارد و میتوانید کارگاه نمایش را بهعنوان یک پایه در نظر بگیرید که روی این پایه آجرهای دیگری هم چیده و تبدیل به تجربه حدودا ۵٠سالهای شده چون من الان درست ۴٩ سال است که کار بازیگری میکنم.
نزدیک به نیمقرن است که این تجربه وجود دارد. حتی بسیاری مواقع دربارهاش تصمیم نمیگیرم و حتی به آن فکر نمیکنم. فقط کلیدی را از نقش پیدا میکنم و خودبهخود در آن جاری میشوم. حالا بعضیوقتها درست و گاهی هم بهغلط. عین رانندگی که بعد از مدتی، در هنگام تعویض دنده به آن فکر نمیکنید و خودش عوض میشود؛ یعنی به این فکر نمیکنید که بهسرعت ۴٠ که میرسید، به دنده سه بروید، بلکه خودبهخود اتفاق میافتد. تو، موتور، دنده، خیابان و همهچیز با همدیگر به طوری عجین میشوید که تمام این اتفاقات میافتد.
مدیومها که تعویض میشود، باز همان مکانیسم اتفاق میافتد؟
بله، در تغییر مدیومها هم باز همان اتفاق میافتد؛ یعنی من در تمام این سالها همهجور کارگردانی را با همهجور خاستگاه نسبت به چیزی که دارند تولید میکنند، چه در کار تصویر و چه در کار صحنه دیدهام و همیشه هم سعی کردهام که با کارگردان کاملا عجین باشم و او را قبل از نقش کشف کنم. چون این برایم خیلی مهم است که کارگردان را قبل از نقش کشف کنم. کشف کنم و بدانم که چرا من را برای این نقش انتخاب کرده؟ بفهمم چه نقاط مشترکی بین من و این نقش وجود دارد که بتوانم آنها را تربیت کنم.
چند سال پیش که «باغبان مرگ» را در سالن شمس مؤسسه اکو دیدم، یک تأثیری از بازی آتیلا پسیانی در ذهنم ماند. با اینکه بارها در اجراهای خودتان معمولا شما را روی صحنه دیده بودم و شاید در یکی، دو تا اجرای دیگر هم که تعدادش محدود بوده؛ البته فکر کنم با کارگردانهای زیادی در تئاتر کار نکردهاید… .
خوشبختانه با اکثر کارگردانهایی که دوست داشتم کار کردم؛ فقط تو و رضا ثروتی ماندهاید! با شما دو تا هم کار کنم، دیگر هیچ آرزویی در تئاتر ایران ندارم.