گفت و گو با مجید صالحی بازیگر مجموعه ابله
طی چند سالی که مجید صالحی را میشناسم همیشه یک ویژگی در مصاحبه لذتبخشتر بود و آن هم احترامی است که برای همه همکارانش در این عرصه قائل است و اینکه بهرغم اندوختههای بسیارش هنوز عطش یادگیری و بهتر شدن دارد.
اهل غرور نیست و تا دلتان بخواهد اهل رفاقت و مرام گذاشتن است. شاید به همین علت است که به قول خودش خدا دیر یا زود خواستههایش را اجابت میکند. صالحی همیشه نان قلبش را خورده و حالا با «ابله» جهش بیشتری را تجربه خواهد کرد.
ماجرای منوچ قالتاق در شبکه خانگی
این روزها در حال بازی در مجموعه «ابله» هستم که برای نمایش در شبکه خانگی آماده میشود. من آخرین نفری بودم که به پروژه اضافه شدم. در این کار دو نقش دارم؛ یکی شخصیتی به نام منوچ قالتاق و دیگری تهیهکنندهای بهنام شکوهی. کاراکترهایی که مجزا هستند و فعلا هیچ ارتباطی با هم ندارند اما شاید در قسمتهای بعدی کار به هم مرتبط شوند.
آرزوی کار برای کمال تبریزی
یکی از آرزوهایم این بود که با کمال تبریزی کار کنم. البته هنگام ساخت مجموعه «سرزمین کهن» پیشنهاد بازی برای یک نقش جدی را به من دادند اما متاسفانه بهخاطر درگیر بودنم در کارهای دیگر این سعادت را نداشتم که در خدمت ایشان باشم. وقتی از بیرون قضیه به آقای تبریزی و کارهایشان نگاه میکنم شناسنامه بسیار خوبی دارند و هر ژانری که کار کردهاند بسیار خوب بوده و در یاد مردم مانده است؛ چه زمانی که «شیدا» را کار کردند و چه زمانی که «مهر مادری»، «لیلی با من است»، «طبقه حساس»، «مارمولک» و «همیشه پای یک زن در میان است»را، میبینیم که در کنار کارهای جدی، هر کار طنزی که ساختهاند شاخص و اثرگذار بوده است.
رضا عطاران گفت برو
وقتی میگویم کار با آقای تبریزی عالی است فقط بهخاطر شناسنامه موفق کاری ایشان نیست. یکبار با رضا عطاران صحبت میکردم و گفتم از طرف آقای تبریزی پیشنهاد بازی دارم. رضا به من گفت حتما برو! چون جدای از اینکه کارگردان توانایی است، کار کردن با او بسیار لذتبخش است.
وقتی وارد کار شدم دیدم درست است. دانش، آرامش و آگاهی در وجود آقای تبریزی است که به آدم لذت میدهد. این مسئله در کل گروه ایشان وجود دارد. هم خودشان و هم دستیارانشان، فضای آرامبخشی برای کار خلق میکنند. راستش سالها بود دلم میخواست در کاری بازی کنم که اینقدر آرامش داشته باشم.
شباهت گریم من به موارد واقعی
در مورد کاراکترهایی که در «ابله» دارم باید بگویم برعکس نظر شما شخصیتها غلو شده نیستند. وقتی گریم من کامل شد، در مورد شخصیت تهیهکننده، هرکسی میگفت شبیه کسی است و آدمهای مختلفی را اسم میبردند.
اتفاقا آدمهای بسیاری با این تیپ و قیافه در جامعه هستند و بعضیها هم جایگاه مشخصی دارند. یکی از حسنهای کار «ابله» گریمهای خوب آن است که حاصل زحمات جناب اسکندری است که سابقه درخشانی دارد و من هم با وی همکاریهایی داشتهام.
یک قاشق غیررئال
نمیتوان گفت «ابله» کار کمدی است. یک جنس خاصی دارد و بهدلیل فضایش شیرینی خاصی هم دارد. کاراکترهایی هم که من بازی کردم صرفا طنز نیستند و هرچه هست در دل موقعیتهای کار شکل میگیرد. البته نقش منوچ قالتاق تیپیکالتر است.
فضای «ابله» طوری است که به عبارتی میتوانم بگویم همه آدمهای داستان یک قاشق غیررئال در وجودشان دارند. شاید یک ذره فانتزی در هر کدام باشد. البته هنگام گرفتن کار، آقای تبریزی فضای متن فیلمنامه را به رئال نزدیکتر کردند. شاید هم به تعبیر شما فضایی از جنس «همیشه پای یک زن در میان است» داشته باشد.
دوستشان نداشتم
راستش، نقشها را خیلی دوست نداشتم؛ اما آنقدر آقای تبریزی را دوست دارم که اهمیتی به این موضوع ندادم و البته در پشت کار تهیهکنندهای چون محمد مسعود بودندکه کارهای شاخصی چون «هزاران چشم» و «سرزمین کهن» را داشتند.
وجود بازیگران و عوامل عالی هم اثرگذار بود. تکتک بازیگران کار بسیار متبحر و توانمند هستند مهران احمدی، محسن تنابنده، هانیه توسلی، احمد مهرانفر و… در هر ژانری کار کرده و بسیار موفق بودهاند.
عالی مثل احمد مهرانفر
درست است که هر یک از ما سبک طنز متفاوتی را کار کردهایم اما قطعا انتخاب بازیگران آگاهانه بوده و آقای تبریزی با یک دانش قبلی خواستند این هارمونی را ایجاد کنند. بچههای کار آنقدر حرفهای هستند که ایدههای هم را بپذیرند و سعی کنند شکلی از بازی را ارائه بدهند که درراستای خود کار باشد نه اینکه صرفا فقط به بازی خودشان فکر کنند.
تلاش همه بازیگرها این بوده که به کل مجموعه فکر کنند. مثلا احمد مهرانفر بازیگری است که با اصغر فرهادی، کاهانی، میلانی، مقدم و… کار کرده و در عین حال بازیاش در «پایتخت» یا «شاهگوش» را همه دوست داشتند و دیدند که چقدر عالی بود.
مهران احمدی تمامنشدنی
کار با مهران احمدی هم فوقالعاده است. او بسیار حرفهای است. از آن آدمهایی است که این حرفه برایشان مهم است. بازیگری را دوست دارد، برایش انرژی میگذارد، کار میکند و با گروه همراه هست. مهران احمدی بازیگر خلاقی است که به جزئیات نقش خیلی فکر میکند.
من درکنار او یاد میگیرم و لذت میبرم. وقتی او و امثال او را در کار میبینم مانند هوتن شکیبا، بهنام تشکر و… واقعا خدا را شکر میکنم که هستند. آنها در بازیگری تمام نشدنیاند و همیشه چیزهایی در چنته دارند و میتوانند سالهای سال بدرخشند. در گروه «ابله» همه اعضا در هر جایگاهی چه جلوی دوربین و چه پشت صحنه پر از موج مثبت و انرژی هستند. به من که خیلی خوش گذشت و از همه آنها ممنونم.
شخصیت بدقلق من
در مورد بازیگران «ابله» این نکته جالب و مهم است که همه آنها سابقه کار و تحصیل تئاتر دارند. برای من منهای آقای تبریزی، وجود این بازیگران هم مهم بود. همه آنها در صنف خودشان درخشیدهاند. پیرو آن حرفمم که گفتم نقشهایم را در کار دوست نداشتم اما «ابله» و تیم ساخت آن آنقدر چیزهای دوستداشتنی داشت که سعی کردم با نقش اخت شوم. نقش من ویژگی خاصی نداشت یا نسبت به نقشهای دیگر ویژگیهای بسیار کمتری داشت. حتی در متن هم شخصیت بدقلقی بود. سعی کردم با کمک باقی بچهها آن را درآوریم.
جلوتر از زمان
درمورد «ابله» میتوانم بگویم جنس کار از زمان خودش جلوتر است. چه در نوشتار و چه در کارگردانی و… شاید چنین کاری ریسک هم باشد. بیننده بعد از چند قسمت با کاراکترها همراه و با ساختار آنها اخت میشود اما مطمئن هستم اتفاق خوبی برای آنها میافتد. گروه سعی کرده کار باکیفیتی بگیرد و به اصطلاح کار بزن دررویی نیست.
تغییرات احتمالی در آینده
پخش اول کار عقب افتاد چون آقای تبریزی دوست نداشت کار به علت تم شیرین و طنزی که دارد در ماه صفر پخش شود و منتظر شدند بعد از این ایام کار را بیرون بدهند. این مسئله باعث شد که ما نتوانیم همزمان با پخش کار، بازتاب آن را بین مردم ببینیم اما به هر حال چند قسمتی این ویژگی را خواهد داشت که همزمان با فیلمبرداری پخش شود و سعی میکنیم چیزهایی را تغییر بدهیم تا با نظر مثبت مردم هموارتر شود.
مخالفت ذهنی با کمی گیجی
در این کار من همه چیز را به خود آقای تبریزی سپردهام و همه چیز زیرنظر ایشان است. گاهی در اجرای نقش خودم هم گیج میشدم که آیا درست است یا نه اما قطعا کسی که «مارمولک» را ساخته یا «لیلی با من است» را، خوب میداند که دارد چه کار میکند. من کاملا به ایشان اعتماد کردم. البته شاید درونم کنجکاو باشم و کلنجار میروم یا در ذهنم مخالفتی باشد اما وقتی رزومه ایشان را میبینم، میپذیرم و سعی میکنم یاد بگیرم.
ذهنیت بد در مورد فیلمهای سوپر مارکتی
در تمام دنیا برخی سریالها و فیلمها به شکل خانگی بیرون میآیند و این چیز اشتباهی نیست. حتی شبکههای کابلی دارند که شما برای تماشای برنامههای آن باید پول بپردازید. اما متاسفانه ذهنیت اشتباهی درمورد فیلمهای بهاصطلاح سوپرمارکتی ایجاد شد که بهخاطر پخش بیرویه برخی کارهای ضعیف بود. فیلمهایی که با برآورد 50، 60 میلیون تومان ساخته شدند، بازیگر شناخته شدهای نداشتند و تهیهکننده سواد و شناخت این کار را نداشت بلکه فقط صرف اینکه پول داشت و تنها برای اینکه کاری ساخته باشد، آنها را تهیه کرده بود.
این نوع آثار به شعور بیننده توهین میکنند اما در همین کارهای سوپرمارکتی هم یکسری کارها عرضه شدند که بسیار خوب بودند. خود مخاطب آگاه و فهیم است که کدام را انتخاب کند. مثلا «قلب یخی» ساخته سامان مقدم یا «شاهگوش» ساخته میرباقری. بستگی دارد چه کاری با چه هدفی ساخته شود.
موبایل، بسته اینترنتی و مکمل بنزین
یک چیزهایی در زندگی براساس تکنولوژی عوض میشود. خب زمانی ما چیزی به اسم نمایش خانگی نداشتیم اما حالا که هست باید بهدرستی از آن استفاده کنیم. زمانی موبایل نبود حالا که هست بگوییم من از موبایل استفاده نمیکنم چون هزینهاش زیاد است. گاهی اینطور است اما به استفادهای که دارد، میارزد. 15 سال پیش اینترنتی در کار نبود یا به این شکل نبود اما حالا طرف بسته اینترنتی میگیرد و در گوشی همراه خود استفاده میکند.
بهنظرم ماجرا سلیقهای است. سلیقه بعضیها هم این است که برای تماشای فیلمها و سریالهای سوپرمارکتی پول میدهند. نباید گفت سریالسازی در شبکه خانگی کار اشتباهی است چون مخاطب باید پول بدهد. مثل این است که بگوییم فوتبالیستهای ما سال 56 پول نمیگرفتند پس حالا هم پول نگیرند. نمیشود، سیستم تغییر کرده است. نمایش خانگی مانند مکمل بنزین است. بعضیها فقط بنزین میزنند اما بعضیها دوست دارند کنار بنزین از مکمل سوخت هم استفاده کنند.
دوره خرپلیس بازی کردن گذشته
همه تغییرات که بد نیست. دوره ما بچهها روی تشک میخوابیدند اما الان باید سیسمونی خرید. حالا بگوییم مگر نمیشود روی زمین خوابید؟ چرا میشود اما وقتی امکان است بهتری هست آن را دریغ کنیم؟ بچههای امروزی سریعتر و راحتتر با تبلت و کامپیوتر ارتباط برقرار میکنند. نمیتوانیم بگوییم بچه برود هفتسنگ بازی کند. خب زمان ما بازی خرپلیس بود دلیل نمیشود بچههای الان همان بازی را انجام دهند. درمورد تلویزیون هم همین است. واقعبین که باشیم تلویزیون نباید از رشد عقب بماند. باید بپذیریم تلویزیون در بعضی موارد جا مانده است.
تلویزیون بدون مخاطب
وقتی خانهمان را عوض کردیم یکی از فامیلها که خانه ما آمده بود، شب نزدمان نماند چون ریسیور نداشتیم و او میخواست سریالی را تماشا کند. این واقعیت است. امیدوارم با مدیریت جدید، برنامهریزیهایی بشود تا کارهای بهتری برای رقابت ساخته شود. زمانی با وجود سینما تلویزیون جایگاه خودش را داشت.
من در کارهایی بازی کردم که کلی بیننده داشت. الان مخاطبی به آن شکل وجود ندارد. باید برای جذب مخاطب برنامهریزی کرد. آقای میرباقری «شاهگوش» را ساخت و خسته نباشد. خیلی هم عالی بود اما ایشان کارهای فاخری چون «امام علی (ع)» و «مختارنامه» را ساخته است. باید قدر ایشان را بدانیم و شرایط کار را برای ایشان فراهم کنیم. «شاهگوش» را کارگردان دیگری هم میتواند بسازد. البته شاید هم سلیقه شخصی من باشد.
نادیده گرفتن تئاتر آزاد
فیلم «مجرد 40ساله» یک کار سینمایی مفرح است. در این کار همکاری خوبی با ماهایا پطروسیان، مهران غفوریان، امیر نوری، سیروس گرجستانی و. . . داشتم. بحث این است که به نظرم هر نوع خوراک فرهنگی باید برای مردم باشد. مثلا در حیطه تئاتر همانطور که تئاتر شهر را داریم، تئاتر ایرانشهر را هم داریم و تئاتر آزاد هم هست.
من در تئاتر ایرانشهر بودم، اما نمیتوانم چون به تئاتر آزاد علاقه ندارم آن را منکر شوم. نمیتوانم این قشر عظیمی که این کارها را دوست دارند، ندید بگیرم. اتفاقا خیلیها آن نمایشها را دوست دارند و سالنهایشان نیز پر میشود. خب آن سبک تئاتر هم باید باشد. همه که نمیروند تئاتر شهر.
در تدارک پایاننامه فوق لیسانس
امسال درگیر ترم سوم دانشگاه برای فوقلیسانس کارگردانی هستم. ترم بعد باید پایاننامهام را ارائه کنم. برای همین فرصتی برای کار تئاتر نداشتم. ابتدای سال پیشنهادی از دوست عزیزم، کوروش نریمانی داشتم با نام «دون کامیلو» که سر کار «مدینه» بودم و کمی هم حالم خوب نبود و نتوانستم بروم. کار آقای برهانیمرند هم بود با نام «مرگ فروشنده» که آن هم نشد. از طرفی هم درگیر دوقلوهایم بودم و نشد کاری بپذیرم.
نوکر همسرم و زحماتش
با آمدن دوقلوها زندگیام تغییر زیادی کرده است. طوری که دعا میکنم معجزهای شود که به هر ترتیبی 24 ساعت تبدیل به مثلا 30 ساعت شود چون واقعا وقت کم میآورم. اتفاق سخت و در عین حال بسیار لذتبخشی است. مثلا شش ماه گذشته و تجربه عجیبی بود. نمیگویم کمرم شکست فقط از چند جا ترک برداشت اما حالا که بچهها به نوعی تازه ما را میشناسند و لبخند میزنند خیلی خیلی لذتبخش است. البته بیشتر سنگینی و فشار بچهداری روی دوش همسرم است و من واقعا میگویم ممنونم و نوکرش هستم. مادر بودن بسیار سخت است و خدا همه مادرها را سلامت نگه دارد.
زحمت 10 برابر دوقلوها
همسایه ما یک فرزند دارند. به ما میگویند وقتی خسته میشویم مدام یاد شما میافتیم که دوقلو دارید و میگوییم شما چه میکشید؟ باید بگویم اینطور نیست که وقتی دوقلو داشته باشید زحمت شما دوبرابر میشود بلکه شاید زحمت شما 10 برابر شود. من آن اوایل شاید شبانه روز فقط یک ساعت میخوابیدم. اوضاع برای همسرم بسیار سختتر بود اما آن بیخوابی و. . .
برای سه ماه اول بود که طی شد. خدا را شکر بچهها با هم هماهنگ هستند.
از رسیدگی به یکی از آنها فارغ میشوید، نوبت رسیدگی به دیگری میشود. یکی را بغل میکنی آن یکی شیر برمیگرداند، یکی را میخوابانی آن یکی بیدار میشود و… اما بودن حنا و آروین واقعا لذت عجیبی است.
زیاد کردن رو برای خدا
خدا همیشه به من لطف داشته است. در مورد من هرچه از خدا خواستهام دیر و زود داشته اما سوخت و سوز نداشته است. زمانی با همسرم صحبت میکردم میگفتم خدا کند بچهها دوقلو باشند بعد که متوجه شدیم دوقلو هستند، بسیار ذوقزده شدیم.
بعد گفتم چقدر خوب است یکی از آنها پسر و یکی دختر شود. همسرم میگفت دیگر برای خدا رویت را زیاد نکن. وقتی دیدم اینطور شده از شدت هیجان نمیدانستم چه کار کنم. همیشه خدا را به خاطر این نگاه مهربانش شکر کردهام.
از دست دادن پدر در 11 سالگی
من 11 سالم بود که پدرم فوت شد. مادرم نیز به تازگی فوت شده است. این را واقعا میگویم که اگر والدینم زنده بودند به معنای واقعی کلمه دورشان میچرخیدم و روزی 20بار دست و پایشان را میبوسیدم.
تا خودت پدر یا مادر نشوی محال است متوجه شوی که برای تو چه کردهاند. الان تنها کاری که میتوانم انجام دهم این است که اگر پنجشنبهای یادم میرفت خیرات بدهم الان دیگر محال است یادم برود. بهخصوص زحمتی که آنها در دوره ما کشیدند قابل قیاس نیست.
آن روزها همیشه که آب گرم وجود نداشت، لباسشویی به آن شکل نبود و خیلی چیزهای دیگر مانند گاز، پوشک و… . مجبور بودند در فصل سرما حتی در حیاط شستو شو را انجام بدهند.
از پـوشک تا پــوشاک
خدا را شکر هزینهها جور میشود. البته دو نفر به جمع ما اضافه شدهاند که نه تنها هفته به هفته بزرگتر شده و پوشاکشان نیز بزرگتر میشود بلکه بحث پوشک، خوراک و. . . نیز هست. اما واقعا خدا را شکر همه چیز رو براه است.
زندگی ایده آل