بیوگرافی هریسون فورد – Harrison Ford
هریسون فورد (به انگلیسی: Harrison Ford) (زاده ۱۳ ژوئیه۱۹۴۲) بازیگر آمریکایی و از چهرههای قدیمی هالیوود است.مردم فورد را بیشتر با نقش هان سولو در فیلم میشناسند.در عین حال نقش دکتر ایندیانا جونز، باستانشناس و ماجراجوی سری فیلمهای ایندیانا جونز هم بسیار بر شهرت او افزوده است. بزرگترینسوپراستارهای هالیوود آنهایی هستند که بیشتریندستمزدها را میگیرند. “تام هنکس”، “مل گیبسون” و “جیم کری”، ۲۰ میلیوندلار پول میگیرند. چون اسم آنها تضمین کنندهیک فیلم است.
هریسون فورد ثروتمندترین سوپراستار سینما است. فیلمهای او نزدیک به شش میلیارد دلار فروشداشته است و در مورد جنگ ستارگان و ایندیاجونز از این هم بیشتر بوده است. فورد در شصت سالگی نیز برای هر عکسش ۲۵میلیون دلار دریافت مینماید. اگر از نظر مالی بهاین هنرپیشه بپردازیم، میبینیم که در تاریخ سینما برترین است. دلیل این اتفاق مشخص میباشد. در بیشتر فیلمها، او یک شخصیت تماما آمریکاییدارد و از آن جا که آمریکا همیشه خود را خوبمیداند، فورد نیز از نظر آنها شخصیتی دوستداشتنی دارد. فورد بیش از هر چیز به خاطر فیلمهای اکشن خودمعروف است. پس از چهار دهه کار در عرصه هنراو نقش و شخصیتهای متفاوتی را ایفا کردهاست.
تولد : ۱۳ ژوئیهٔ ۱۹۴۲
شیکاگو، ایلینوی
ملیت : آمریکایی
پیشه : بازیگر ، تهیهکننده
زمینه فعالیت : سینما
سالهای فعالیت: ۱۹۶۶ – تاکنون
زندگی
هریسون فورد در روز سیزدهم جولای سال ۱۹۴۲ در شیکاگو ایالت ایلینوی به دنیا آمد. پدر وی، کریستوفر فورد، بازیگر تبلیغاتی بود و مادر وی، دوروتی نیدلمن، بازیگر و گوینده رادیو بود. اجداد مادری او یهودی بوده و از مینسک در روسیه مهاجرت کردهاند. اما اجداد پدریش کاتولیک مذهب بوده و اصلیت آنها ایرلندی و آلمانی میباشد.
او همیشه مراقبهریسون و برادرش (تریسن) بود. هریسون در کودکی بسیار خجالتی بود و همیشه احساس میکرد با بقیه بچهها فرق دارد. در مدرسه پیوسته قویترها به او زور میگفتند و هر روز جونز آینده را به پارک میبردند و حسابی کتک میزدند و سپس از بالای تپهای به پایین قل میدادند. اوهیچ وقت از خودش دفاع نمیکرد. هر چند که از درون از خشم میسوخت، خشمی که سالها در او ماند ولی همیشه سیاست گاندی را در پیش میگرفت و صبر پیشه میکرد و با این عکسالعمل دشمنان خود را جریتر مینمود. سالهای دبیرستان را در مدرسه (مینتاون شیپ) در شمال شیکاگو گذراند. در آن جا نیز همچنان گوشه گیر بود. او در ورزش اصلا خوب کار نمیکرد و نمرههایش همیشه در سطح پایین بود. والدینش هیچ امیدی به موفقیت او در آینده نداشتند. از تنها چیزی که کمی لذت میبرد، کار در رادیو بود. صدای او اولین صدایی بود که از رادیو داخلی دبیرستان پخش شد.
پس از فارغالتحصیل شدن از دبیرستان در سال ۱۹۶۰، وارد دانشگاه ریپون شد و رشته ادبیاتانگلیسی را ادامه داد. رشتهای که از آن متنفر بود. کمکم علائم افسردگی در او نمودار گشت. مدتها پشت سرهم میخوابید و برایش سخت بود که بلند شود. او میگوید یک روز بعد از سه شبانه روز چرت زدن از رختخواب برخاستم تا به دانشگاه بروم. انگار همه چیز در حرکت آهسته بود. وقتی به کلاس رسیدم، آن قدر بیحال و بیحوصله بودم که نتوانستم دستگیره را بچرخانم و آن را بازکنم. برگشتم و دوباره به رختخواب رفتم. این حالت سه سال طول کشید.
در این سه سال کاری نمیکرد و اغلب در کلاسها شرکت نمینمود. او بعدها میگفت: “بهترین کلمهای که میشد به من گفت تنبل بود. چند روز قبل از فارغالتحصیل شدن استادان دانشگاه وضعیتم را فهمیدند و به من مدرک ندادند.” ولی در آن سالها دو اتفاق خوب برایش افتاد. یکی آشنایی با “ماریمارکوارت” بود که در سال ۱۹۶۴ یعنی یک سال پس از ترک دانشکده با یکدیگر ازدواج نمودند و صاحب دو پسر به نامهای “بنجامین” که بعدها سرآشپز شد و “ویلیارد” که معلم تاریخ شد، گشتند. اتفاق دوم آشنایی با گروه بازیگری “بلفری پلیرز” بود. او یک بار در آن گروه بازی کرد و از همان زمان بود که فهمید به این کار علاقه دارد. کارگردان گروه به او پیشنهاد داد که به کالیفرنیا برود و درس بازیگری بخواند.
فورد با آرزوهای بسیار ماری را در فولکس واگن قدیمی خود به غرب آمریکا برد و در مدرسه بازیگری لاگونا شروع به تحصیل نمود. همان زمان بود که به هنگام رانندگی کنترل خود را از دست داد و تصادف کرد و چانهاش زخمی شد. جای آن زخمهنوز هم روی صورت هریسون مانده است و او را در ایفای نقشها کمک مینماید.
در قسمت سوم فیلم ایندیانا جونز نشان میدهند که در کودکی شلاق به صورت ایندیانا خورده و جای آن هنوز هم روی چانهاش باقی است، و در فیلم دختر شاغل فورد میگوید وقتی در نوجوانی میخواستم خودم گوشم را سوراخ کنم، غش کردم و چانهام به لبه دستشویی خورد. در آن زمان استودیوهای فیلمسازی بزرگ از استعدادهای جوان بهره میبردند. بنابراین در سال ۱۹۶۵ هرسیون برای کار به کلمبیا پیکچرز رفت. آنها با او مصاحبه کردند ولی پذیرفته نشد.
قبل ازاین که سوار آسانسور شود فکر کرد به دستشوییبرود. وقتی از دستشویی بیرون آمد، دستیار کارگردان رادیو که به دنبال او میرود. او از فورد پرسید: “با ما قرارداد امضا میکنید؟ صد و پنجاه دلار در هفته خوبه؟” معلوم بود که خوب است وهریسون کارش را شروع کرد.
اولین فیلم او گرمای مرگ در شهر بازی نام داشت که در آن نقش خیلی کوتاهی را ایفا کرد. اولین و تنها حرفی که گفت این بود که از پشت پنجره گفت: “:آقای جونز… آقای جونز…” و پساز آن نقش کوتاه دیگری در یک فیلم کمدی بازیکرد. شرکت کلمبیا او را کنار گذاشت و در سال ۱۹۶۷ وارد شرکت یونیورسال شد.
نقشهای کم و کوتاهی به او میدادند. کسیتوجه چندانی به استعدادهای او نمیکرد. او در نقشهایی مثل گاوچران، جوان ژیگول، مظنون به قتل و… بازی کرد ولی نتوانست هنر خود را بهدیگران بشناساند. تنبلی و بیاهمیت بودن او ضربه سختی به او زد. یک روز یکی از کارگردانانبا لحن تحقیرکنندهای به او گفت: “این چه وضعبازی است”. هریسون پاسخ داد: “من سعی خودم را میکنم ولی من که یک ستاره نیستم” آن کارگردان گفت: “تونی کورتیس را ببین در اولین فیلمش یک قصاب واقعی است در حالی که میدانیم او دارد نقش بازی میکند و یک ستارهاست.” هریسون با بیحوصلگی جواب داد: “فکر کردم شما فکر میکنید قصاب است.” و کارگردان فریاد زد: “این لعنتی را از دفتر من بیرون بیندازید” این جور اتفاقات برای او پیشمیآمد.
چند سال بعد در فیلمی بازی کرد که داستان زندگی یک معلم بود. این معلم در قسمتیاز فیلم باید درباره عنکبوتها سخنرانی میکرد. هریسون یک رتیل خرید ودرمورد آن به مطالعهپرداخت. روز فیلمبرداری رتیل را درون یکقوطی با خود برد و فکر کرد حتما کارگردان از اینکار او خوشش میآید واز آن در فیلم استفادهمینماید ولی عکسالعمل کارگردان جور دیگریبود.
او فریاد زد: “این قوطی لعنتی را از این جا بیندازید بیرون’. اکنون فورد دو فرزند داشت و در یکخانه ۱۸۵۰۰ دلاری زندگی میکرد که باید پولآن را میپرداخت. یک روز بایکی از دوستانش به مغازه آنتیک فروشی رفتهبود. دوستش تصمیم گرفت دو میز که هر کدام۱۱۰۰ دلار قیمت داشتند را خریداری نماید. فورد گفت: این کار را نکن. من با ۲۰۰ دلار برایتمیز میسازم. دوستش ۴۰۰ دلار خرج کرد ووسایل کار را آماده نمود و رفت. ولی آن میزهاهیچ وقت ساخته نشدند و درعوض چند سال بعدفورد یک میز آنتیک برای دوستش خرید.
جنگ ستارگان
در سال ۱۹۷۲ فرد روس تهیهکنندهای که به توانایی بازیگری فورد اعتقاد داشت، از او برای فیلم جدیدی به کارگردانی کارگردان تازهکاری به نام “جورج لوکاس” دعوت کرد. در دیوارنویسی آمریکایی قرار بود فورد یکی از هنرپیشهها را کتک بزند. کمی بعد لوکاس به او پیشنهاد کرد که در فیلم آواز نیز بخواند ولی هیچکس صدای او را نپسندید به جز لوکاس، فیلم دیوارنویسی آمریکایی در زمان خودفروشخیلی خوبیداشت و مقدمهای بر کارهای بزرگ لوکاس در آینده بود. پس از آن در فیلم مکالمه به کارگردانی “فرانسیس فورد کوپولا” بازی کرد و این فیلم نیز در دهه هفتاد یکی از برترینها شد. ولی فورد هنوز هم به شهرت زیادی دست نیافته بود.
او همچنان نجاری میکرد و به “نجار ستارهها” معروف شده بود. یک روز که داشت درب خانه فرانسیس کوپولا را میساخت، جرج لوکاس از آن جا رد شد. وقتی فورد را دید با خود گفت: حیف است که یک انسان مستعد عمرش را هدر بدهد. جلو رفت و به او گفت میخواهد فیلم کوچکی بسازد واز او خواست در آن بازی نماید. این فیلم کوچکهمان جنگ ستارگان بود. لوکاس در ابتدایکار نمیخواست نقش “هان سولو” را در “جنگ ستارگان” به فورد بدهد، ولی کمی بعد متوجه شداو برای این کار بهترین است و بدین ترتیب فورد وارد کهکشان ستارگان شد.
ایندیانا جونز
سالهای دهه هشتاد موفقیتی باور نکردنی رابرای فورد به همراه داشتند. ابتدا او نقش هان سولو را بازی کرد. سپس در فیلم امپراتور سرنگون میشود، در نقش “دارت ویدر” بازی کرد و پس از آن نوبت به اوج موفقیتش در فیلم “مهاجمان صندوقچه گم شده” رسید. نویسندهاین فیلم جرج لوکاس و کارگردان آن استیون اسپیلبرگ بود. فیلمی کاملا کلاسیک با داستانیبسیار سرگرمکننده از جاسوسان، جویندگان گنج و نازیهای بد ذات. در این فیلمفورد برای اولین بار ایندیانا جونز شد.
جوانی باشهامت و تکه کلامهای فراوان، بالاخره فورد بهنقشی بزرگ رسید. “تام سلک” اولین انتخاب اسپیلبرگ بود ولی او در آن زمان با استودیوی دیگری کار میکرد و بدین ترتیب توجهات به هریسون فورد جلب شد. او بارها به هنگام فیلمبرداری زخمی شد. در نقش ایندیا جونز یکبار به سختی زانویش آسیب دید و در فیلم دیگریدو دندانش شکست. در فراری زانوی راستششکست و در فیلم دیگری دو تا از دیسکهایکمرش جا به جا شد و شانهاش در رفت. او با خندهمیگوید: “نجات دنیا کار سختی است”
سال ۱۹۸۲ در فیلم “ET” به کارگردانیاسپیلبرگ بازی کرد و در همان زمان با نویسندهآن فیلم ملیسا متسیون ازدواج نمود. زندگیمشترک آنها نیز تا سال ۲۰۰۱ ادامه داشت و صاحب دو فرزند دیگر به نامهای “مالکوم” و “جورجیا” شد. پس از آن در قسمت دوم جنگ ستارگان بازی کرد و به شهرتش افزود.
سپس نوبت به “ایندیا جونز و معبد قدیمی” رسید. در سال ۱۹۸۹ هریسون بار دیگر شلاق خود را به دست گرفت و در ایندیا جونز و آخرین نبرد در کنار شون کانری که نقش پدر او را داشت، ظاهرشد. از فیلمهای دیگر او میتوان به (ساحل پشه)، آتشین مزاج، شکار اکتبر سرخ، بازیهایمیهن پرستانه، فراری که در آن کاندید جایزه شد، (شش روز و هفت شب) اشاره نمود. او بهتازگی قرار است در فیلمی درباره جنگ عراق درنقش یک ژنرال آمریکایی ایفای نقش نماید. هریسون فورد یکبار گفت: “از دست دادن گمنامی چیزی است که هیچکس آمادگی آن را ندارد. وقتی این اتفاق برای من افتاد، تازه فهمیدم یکی از باارزشترین چیزها را از دستدادهام.” شهرت برای فورد چندان هم بد نبودهاست و او امروزه با موسسات بزرگ بینالمللیرقابت میکند. او قصد دارد ۱/۴ درصد از زمینهای خود را تبدیل به پارک ملی نماید. این مقدار زمین به اندازه کالیفرنیا میباشد. او آدم معروفی است ولی هرگز از نامش بهرهبرداری نمیکند.
فیلم شناسی
برخی از آثار سینمایی و تلویزیونی
۱۹۷۰ زابریسکی
۱۹۷۱ Dan August
۱۹۷۳ دیوارنویسی آمریکایی
۱۹۷۴ مکالمه
۱۹۷۷ جنگ ستارگان اپیزود چهارم: امیدی تازه
۱۹۷۹ اینک آخرالزمان
۱۹۸۰ جنگ ستارگان اپیزود پنجم: امپراتوری ضربه میزند
۱۹۸۱ دوندهای بر لبه تیغه شمشیر
۱۹۸۲ ای. تی. موجود فرازمینی
۱۹۸۲ مهاجمان صندوق گمشده
۱۹۸۳ جنگ ستارگان اپیزود ششم: بازگشت جدای
۱۹۸۴ ایندیانا جونز و معبد مرگ
۱۹۸۵ شاهد
۱۹۸۸ دیوانهوار
۱۹۸۸ دختر شاغل
۱۹۸۹ ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی
۱۹۹۳ فراری (فیلم ۱۹۹۳)
۱۹۹۵ سابرینا
۱۹۹۷ خود شیطان
۱۹۹۷ هواپیمای رئیس جمهور
۱۹۹۸ شش روز هفت شب
۲۰۰۰ آنچه در زیر است
۲۰۰۲ کی-۱۹: بیوهکن
۲۰۰۳ آدمکشهای هالیوود
۲۰۰۶ دیوار آتش
۲۰۰۸ ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین
۲۰۱۱ کابویها و بیگانگان
۲۰۱۳ بازی اندر
۲۰۱۳ گوینده ۲: افسانه ادامه دارد
۲۰۱۴ یکبارمصرفها ۳
۲۰۱۵ Adaline
۲۰۱۵ Star Wars Episode VII
عکس هریسون فورد
بیوگرافی هریسون فورد هنرپیشه هالیوود
زندگینامه هریسون فورد
عکسهای هریسون فورد بازیگر آمریکایی