گفتگو با رضا عطاران نویسنده و کارگردان رد کارپت
جشنواره کن مهمترین اتفاق سینمایی در مجامع هنری سینماست و به دلیل اهمیتش در آینده سینماگران و علاقه مندان بسیاری تلاش می کنند تا در این جشنواره حضور داشته باشند.
افرادی که با هزار و یک رویا و سودای هنری به این جشنواره پا میگذارند تا یکی از برگزیدگان یا تماشاگرانی باشند که این بخت را دارند تا از نزدیک شاهد این رویداد سینمایی باشند.
رضا عطاران در فیلم «رد کارپت» همین شور و شوق را دستمایه قرار داد تا کمدی دلنشینی را بسازد بدون آنکه تحت تاثیر جو اصطلاحا هنری و پرهیاهوی جشنواره کن قرار بگیرد.عطاران روایتی شخصی، سرراست و دوستداشتنی را از جشنواره کن ارائه میدهد که دست بر قضا محدوده مخاطبانش فقط سینماگران حرفهیی یا علاقهمندان سرسخت فیلمهای جشنوارهیی نیستند بلکه هر تماشاگر علاقهمندی به سینما و هر فردی که بخواهد دو ساعت را با یک کمدی سرزنده بگذراند، میتواند به تماشای این فیلم بنشیند. گفتگوی پیش رو چند و چونی است در باب اینکه چگونه میشود در جشنواره فیلم کن اسیر وسوسه فیلم هنری ساختن نشد اما یک کمدی خوب برای تماشاگران سینما ساخت.
با توجه به شرایط خاص تولید فیلم «رد کارپت» که در محدوده زمانی جشنواره فیلم کن ساخته شد، روند تولید، شکلگیری ایده و ساخت فیلم در آن شرایط خاص چگونه بود؟
ایده اصلی فیلم برای آقای احمدی است که چند دوره قبلتر در جشنواره فیلم کن حضور و طرحی داشتند که آدمی معمولی دوست دارد به جشنواره فیلم کن برود و به فرش قرمز برسد. آقای احمدی این طرح را برای ساخت فیلمی کوتاه و هنری در نظر داشتند و با من در میان گذاشتند و من گفتم هستم. پس از اینکه این طرح را مطرح کردند و چند باری درباره طرح صحبت کردیم کمکم قرار شد از آن چارچوب فیلم کوتاه و هنری مرسوم فاصله بگیریم و در قالب این طرح میتوانیم حرفهای دیگری هم بزنیم.
از آن به بعد سعی کردیم به مقولات و مسائل دیگری مثل مسائل فرهنگی، اجتماعی و مسائلی که در سینمای ایران وجود دارد نیز بپردازیم. به این نتیجه رسیدیم که شخصیت اصلیمان میتواند هنرور سینما باشد. آدمی که متوهم است و دوست دارد در کن ارتباطاتی برقرار کند و به جایگاهی برسد که نهچندان عقلانی است و نه امکانپذیر. این وضعیت تنها به حرفه سینما و افرادی که در این حوزه شاغل هستند محدود نمیشود. این وضعیت میتواند مبتلا به همه افراد جامعه در هر حوزه و جایگاهی باشد. همان طور که شخصیت اصلی فیلم «رد کارپت» دوست دارد به جایگاهی بهتر برسد ما هم دوست داریم به جایگاه بالاتری برسیم، اتفاقات بهتری برای ما بیفتد و ارتباطات بهتری برای ما مهیا شود تا زندگی بهتر و کارهای قابل توجهتری داشته باشیم. کارهایی که در سطح جهانی دیده شود. بنابراین میشود گفت که زندگی این طوری است و در تمام سطوح زندگی این خواست و حس وجود دارد که از وضعیت حال و موجود رضایت نداریم و میخواهیم به سطح بالاتری برسیم.
در این وضعیت برخی توهمات بیشتری نسبت به تغییر شرایط و بهبود اوضاع دارند و برخی نه. آدمی که در قصه ما هست توهمات بسیاری نسبت به تغییر شرایط دارد، چنان که فکر میکند میتواند طرح فیلمنامه بعدی وودیآلن را به خود وودی آلن ارائه کند، میتواند با استیون اسپیلبرگ کار و حتی میتواند برای اسپیلبرگ خط مشی کاری تعیین کند تا آنجایی که در فیلم هم میبینیم که شخصیت اصلی داستان متنی را آماده میکند و میگوید بازیگران ایرانی نباید در صحنههای غیراخلاقی بازی کنند، بنابراین تو هم (اسپیلبرگ) نباید چنین فیلمهایی بسازی و هنرمندان سرمشق جوانان و آیندگان هستند و… پس میبینیم که تو هم شخصیت اصلی فیلم چقدر شدید است. شاید در زندگی واقعیمان چنین شخصیتهایی نباشیم اما حتما چنین آدمهایی را در زندگیمان دیدهایم، من که دیدهام و فکر میکنم شما هم دیده باشید. فکر ما این بود که چنین شخصیتی را پرورش دهیم تا از طریق دیدگاه این شخصیت و مواجههاش با موقعیتهای مختلف بتوانیم به طرح برخی مشکلات چندساله اخیر جامعه و سینمایمان بپردازیم.
میخواستیم به مسائل دیگری همچون غربت این سفرها، اختلافات فرهنگی و به مواجهاتی که در این سفرها پیش میآید پرداخته شود. همچنین بر اساس فیلمهایی که احمد احمدی از دورههای قبلی جشنواره فیلم کن گرفته بود و همهشان را با هم دیدیم و خیلی از لوکیشنها بر اساس همین فیلمهایی که دیدیم انتخاب شدند غیر از این فیلمها و سفر به کن مشکلات مشترکی در سفر به خارج از کشور وجود دارد که تصمیم گرفتیم از آنها در فیلم استفاده کنیم، مثل قضیه شلنگ که در فیلم استفاده کردیم، بر اساس همین تجربه سفر برخی از ایرانیها به خارج از کشور شکل گرفت.
پیشتولید این فیلم بر عهده آقای احمدی بود و آشناهایی که ایشان در کن داشتند و سه، چهار ماه پیش از شروع کار تماسهای لازم گرفته شد و ما میدانستیم جاهایی که باید برویم کجا هستند، رفتیم و آشناهایی را که باید با آنها کار میکردیم، میشناختیم. به جز بازیگران که اغلب همان جا مشخص میشدند بنابراین مرحله پیشتولید تا پیش از سفر به کن به طور کامل انجام گرفت. بزرگترین ویژگی این کار سادگی این کار بود که ما این ویژگی را چه در مورد وسایل و چه در مورد عوامل رعایت کردیم.
فیلم «رد کارپت» با توجه به آنچه در فیلم میبینیم و آنچه به طور کلی درباه شرایط تولید فیلم گفتید، چند درصد از فیلمنامه به طور کامل در ایران نوشته شد و چند درصد از آن بر اساس موقعیتهای بداهه در کن شکل گرفت؟
اصلی که به آن در فیلمنامه وفادار بودیم کلیت روند فیلمنامه بود که به طور کامل در ایران شکل گرفته و ابتدا و انتهای فیلمنامه برای ما مشخص بود و کلیت فیلمنامه را مشخص کرده بودیم اما در مورد جزییات به خودمان اجازه ندادیم که خیلی حساب شده پیش برویم چراکه شرایط تولید ما در کن به گونهیی نبود که بخواهیم همه چیز را به ترتیب و دقت مشخص کنیم، ما نمیتوانستیم در فیلمنامه بگوییم محل اقامت شخصیت اصلی اتاقی 10 متری با مشخصاتی خاص است و آن وقت به کن میرفتیم و به احتمال زیاد نمیتوانستیم دقیقا به چنین اتاقی با چنین مشخصاتی برسیم و به مشکل برمیخوردیم. بنابراین بخش انتخاب لوکشینها و انتخاب بازیگرها به طور کامل در کن صورت گرفت. به این ترتیب هر لوکشینی که شرایط فضایی و مالیاش با شرایط و نیازهای ما متناسبتر بود را انتخاب میکردیم البته این نکته مهم را در نظر بگیرید که بخشی از فیلم به شکل مستند به دست آمده و گرفته شده است و بخش دیگری از فیلم هم به شکل نمایشی انجام شد و به دست آمد.
میتوانید به شکل کمی بگویید چند درصد از فیلم مستند بوده و چند درصد نمایشی؟
60 درصد از فیلم مستند است و 40 درصد از فیلم نمایشی. در واقع بخشهای نمایشی فیلم علاوه بر پیشبرد قصه و درام فیلم این کارکرد را نیز داشت که بخشهای مستند فیلم را به یکدیگر مرتبط و کلیتی واحد را ایجاد کند. به همین دلیل بر مبنای بخشهای مستندی که داشتیم و به دست میآوردیم، هر شب بخشهای دراماتیک فیلمنامه را مینوشتم تا بخشهای مستند به هم پیوند بخورند.
به طور مثال در سکانس نردبانها ما اول صحنه جایگیری نردبانها را گرفتیم و بعد من صحنه قبل و بعدش را نوشتم که شخصیت اصلی چگونه این نردبان را جور میکند و موفق میشود که از نردبان بالا برود یا مثلا صحنههایی که پلیس هیچ جا مرا راه نمیدهد کاملا مستند است. مثال دیگر برخوردم با جیم جارموش و تیلدا سویینتون است که ما ابتدا صحنه این برخورد را به شکل مستند گرفتیم و سپس صحنه قبل و بعدش را به شکل نمایشی نوشتم. صحنه قبلیاش این بود که با کارت خانه سینما میرفتم وارد سالنی میشدم که جیم جارموش و تیلدا سویینتون در آن حضور داشتند و صحنه بعدش هم این بود که من در مورد برخوردم با این دو نفر صحبت میکردم که من توانستم جارموش و سویینتون را ببینم اما نتوانستم طرح را به آنها بگویم چون زبانم بند آمد به این نحو ارتباط بین بخشهای مستند و بخشهای نمایشی را برقرار میکردم.
پیش از این هم تجربه کار مستند و مواجهه با چنین موقعیتهایی را داشتید؟
این شکل تجربه کار مستند را نداشتم ولی همیشه واقعی بودن و واقعیت را در سینما خیلی دوست دارم حتی در سریالها و فیلمهایی که بازی میکنم سعی میکنم بازیام برای هر نقش واقعی و درست باشد. به دلیل همین تعلق خاطرم به واقعیت، مستند را خیلی دوست دارم. احساس میکنم هر چقدر به واقعیت نزدیک شوید هم نتیجه کار درستتر میشود و هم بیشتر بر دل مینشیند و تاثیر میگذارد.
آیا این علاقه به مستند باعث نشد که از چارچوب کلی که برای فیلمنامه و فیلم «رد کارپت» در نظر گرفته بودید، خارج شوید و در همان فضای مستند حرکت کنید؟
چرا این طور بوده است. مثلا همان سکانس نردبان که اشاره کردم، قرار بود که نردبانی را به هر ترتیب به دست آورم و نردبان را به محل فرش قرمز ببرم و از نردبام بالا نروم و فرش قرمز را ببینم قرار بود در آن سکانس فقط همان اتفاق باشد اما ناگهان آقایی آمد که از نردبان من بالا برود و دید من هستم و میخواست برود که من صدایش کردم و صحنه نوع دیگری ادامه یافت و شکل دیگری شد. از این دست موارد در بخشهای مستند فیلم بسیار پیش آمد و از آنها استفاده کردم.
چه میزان از این اتفاقات مستند و بداههپردازانه در نسخه نهایی فیلم به کار گرفته شد؟
آنچه در نسخه نهایی فیلم اتفاق افتاده این است که شما نمیتوانید تشخیص دهید که کدام بخشها مستند و کدام بخشها نمایشی است. کدام بازیگرها بازی کردهاند و کدام بخشها اصلا بازیگر نیستند و بازی نکردهاند. تشخیص این تفاوت کار سختی شده است و در طول کار سعی کردم که این اختلاف سطح بازیها به چشم نیاید. همان طور که گفتم 60 درصد فیلم واقعا مستند است و از بین این همه آدم که در فیلم میبینیم 7، 8 نفر هستند که میدانند بازی میکنند.
با توجه به آنچه درباره روند شکلگیری فیلمنامه و تولید فیلم توضیح دادید، تدوین چقدر در نتیجه نهایی فیلم «رد کارپت» تاثیر داشت؟
تدوین تاثیر زیادی داشته است، طوری که بخشهای نمایشی که به کلیت فیلم لطمه میزده در تدوین حذف کردیم و بیشتر به حفظ وحدت کلیت و لحن فیلم توجه داشتیم. به عنوان مثال در سکانس نهایی فیلم که پولم دزدیده شده بود و دربهدر میشوم، نامزد همسایهام مرا در ساحل حسابی کتک میزند اما این کتکخوری مفصل حذف شده است. به همین دلیل است که در پایان فیلم میلنگم. این صحنه نمایشی را حذف کردیم چراکه به کلیت فیلم لطمه میزد و میخواستیم یکدستی فیلم را حفظ کنیم.
سادگی ای که گفتید در این فیلم برای شما خیلی اهمیت داشت مشخصا مربوط به چه بخشها و عناصری از فیلم میشود؟
سادگی عنصر اساسی تولید فیلم «رد کارپت» است، چه در نسخه نهایی فیلم و چه در فرآیند تولید فیلم. تا جایی که ما در مورد وسایلی که با خود به کن بردیم این سادگی را لحاظ کردیم ما میتوانستیم تجهیزات زیادی برای فیلمبرداری ببریم اما حتی تجهیزات نورپردازی نیز با خود نبردیم.
یکی از دلایل کاربرد این سادگی نزدیک شدن به همان وجه مستند و اسنادی فیلم است که برایم خیلی مهم بود. در مقابل سعی کردیم با حداقل وسایل ضروری مثل دو دوربین «50» و یک پایه دوربین و تجهیزات معمول و مرسوم صدا کارمان را انجام دهیم. این معیار را در مورد انتخاب بازیگر نیز لحاظ و از انتخاب بازیگرانی که خیلی نمایشی بودند پرهیز کردیم و در هدایت بازیگران سعی کردیم خیلی راحت باشند. مثلا آن زنی که نقش صاحبخانه را بازی میکند، از او خواستیم تا لباس خودش را سر صحنه بیاورد و استفاده کند. همچنین در خیلی از مواقع انتخابهایم در مورد بازیگران مبتنی بر امکانات محدودی بود که در آن شرایط موجود بود و من از بین سه گزینه برای بازیگر باید یکی را انتخاب میکردم که فقط کمی از دو تای دیگر بهتر بود.
برای ارتباط برقرار کردن و هدایت بازیگران خارجی دستیار ویژه ای داشتید؟
همان آقایی که نقش دزد را بازی میکرد، به زبان فرانسه مسلط بود و در هدایت بازیگران به من کمک میکرد.
خودش بازیگر بود؟
نه «رد کارپت» اولین فیلمش بود. آنچه در طول تولید فیلم در کن برایم جالب بود همکاری و تعامل آدمهایی بود که در کن بودند. مثلا قرار بود بیرون رستورانی، فیلمبرداری کنیم در همان حین که مشغول فیلمبرداری بودیم مدیریت رستوران آمد و به ما گفت اگر بخواهید میتوانید در رستوران هم فیلمبرداری کنید و از این موارد همکاری خیلی زیاد پیش آمد و به نظرم فوقالعاده بود.
آیا در طول تولید فیلم در کن بنیاد سینمایی فارابی و نهادهای دولتی ایران همکاری مشخصی داشتند که کارهای تولید فیلم بهتر پیش رود؟
در مرحله پیشتولید کارهای مربوط به دعوتنامه توسط فارابی انجام شد اما در طول مدت تولید در کن همکاری از سوی فارابی صورت نگرفت. با اینکه ما دوست داشتیم چنین همکاری موجود باشد شاید آنها هم دوست داشتند اما عملا اتفاقی نیفتاد و همه کارها را خودمان انجام دادیم.
نام جشنواره کن به هرحال به عنوان فیلم هنری گره خورده است و در ابتدای صحبتهایتان اشاره کردید طرح اولیه برای تولید فیلمی کوتاه و هنری بوده است، آیا در طول تولید فیلم وسوسه نشدید فیلمی هنری بسازید؟
به هر حال در جشنواره کن تحت تاثیر فضای هنری قرار میگیرید ولی تولید ما طوری برنامهریزی شده بود و پیش میرفت که اگر هم وسوسه میشدم برای ساختن فیلم هنری دیر بود، باید با همان روالی که در نظر داشتیم پیش میرفتیم و اگر میخواستم به این وسوسه فیلم هنری بپردازم در نهایت با فیلمی چندپاره مواجه میشدیم و فکر میکنم اتفاق خوبی نمیافتاد.
از میان کارگردانانهایی که میدانستید حتما در فیلم خواهند بود فقط استیون اسپیلبرگ قطعی بود یا کارگردانهای دیگری هم قرار بود در فیلم باشند؟
بله، خیلی هم خوشحال بودیم که استیون اسپیلبرگ رییس هیات داوران کن است چرا که نام آشنایی در جامعه ما است، برخلاف امسال که جین کمپیون، رییس هیات داوران بود و به اندازه اسپیلبرگ آشنا و مشهور نیست و این شانس بزرگی برای ما بود.
حضور استیون اسپیلبرگ در جشنواره کن قطعی بود و در روند فیلم متوجه میشویم که قرار است شخصیت اصلی فیلم با استیون اسپیلبرگ دیدار کند اما در نهایت مواجهه شخصیت اصلی با اسپیلبرگ کماثر است و توقعات تماشاگر را برآورده نمیکند، آیا محدودیتهای تولید سبب این اتفاق شد؟
آنچه برایم مهم بود واقعی بودن این برخورد و اتفاق بود و آنچه در فیلم میبینید خیلی واقعی است. در کن این امکان را داشتیم تا صحنههای مفصلتری با آدمهایی که میشناختیم داشته باشیم. مثلا میتوانستیم با آقای فرهادی صحنه مفصلی داشته باشیم یا میتوانستیم در موقعیت دیگری اسپیلبرگ را ببینیم اما میخواستیم وضعیتی واقعی را داشته باشیم تا با کلیت فیلم هماهنگ باشد و نمیخواستیم صحنهیی نمایشی با اسپیلبرگ داشته باشیم و به فضای مستند فیلم لطمه بخورد.
در فرآیند تولید ایده یا طرحی بود که خیلی دوست داشته باشید حتما اجرا شود و در فیلم باشد اما موفق نشدید که آن رادر فیلم داشته باشید؟
بله، میخواستم زمانی که اسپیلبرگ روی فرش قرمز میآید با شاخهیی گل به سمت او بروم اما دیدم که نیروهای امنیتی همه با اسلحه دور اسپیلبرگ را گرفتهاند و این اتفاق امکانپذیر نشد.
بله، اما باتوجه به اینکه این برخورد جزو نقاط اوج فیلم هم محسوب میشود، به نظر میآید که میتوانست صحنه مفصلتر و موثرتری باشد؟
بله، در ذهن ما نیز چنین وضعیتی بود اما موانعی باعث شد که نتوانیم به آن وضع دست یابیم. نمیدانم خبردارید یا نه، در جشنواره کن سال گذشته یکی از حاضران در جشنواره کن به کریستف والتذ (از داوران جشنواره کن) با چاقو حملهور و همین مساله باعث شد تا حفاظت و امنیت در جشنواره تشدید شود. این وضعیت باعث شد تا شرایط برای صحنه برخورد با اسپیلبرگ خیلی سختتر شود.
برای اصغر فرهادی طرح و برنامهیی نداشتید که بتوانید از حضور ایشان هم در فیلم استفاده کنید؟
تصمیم گرفتیم که این کار را نکنیم، یکی به دلیل همان وضعیت امنیتی و مهمتر به این دلیل که اگر برخورد شخصیت اصلی فیلم با آقای فرهادی به سهولت صورت میگرفت این توقع برای تماشاگر پیش میآمد که دیدن و صحبت مفصل با اسپیلبرگ کاملا امکانپذیر است. برای اینکه وضعیت شخصیت واقعی به نظر بیاید، دزدی را قبل از دیدن استیون اسپیلبرگ قرار دادم.
فکر نمیکنید روند دراماتیک کاراکتر اصلی پس از رسیدنش به کن افت میکند و شخصیت نه با موانع جدی برخورد و نه شرایط منسجمی را طی میکند که این سفر برای او کار کرد تحول شخصیت، دقیقتر تحول دیدگاه شخصیت را داشته باشد؟
چرا قبول دارم، فیلم کمبودهایی دارد و الان که فیلم را میبینم متوجه این کم و کسریها میشوم و ای کاش اتفاقات دیگری میافتاد اما براساس شرایطی که داشتیم و میخواستیم از اتفاقات واقعی بیشتر بهره ببریم و از وضعیتهای نمایشی فاصله بگیریم، فکر میکنم در نهایت به منظورمان رسیدهایم.
نسبت به فیلم اول تان «خوابم میآد» فیلم «ردکارپت» را چگونه ارزیابی میکنید و به نظرتان این فیلم در ادامه فیلم قبلی بود؟
به طور کلی این فیلم با فیلم اولم خیلی متفاوت بود و فیلم بعدیام نیز احتمالا با این دو فیلم خیلی متفاوت خواهد بود. آنچه برای من خیلی اهمیت دارد این است که فیلمهای من شبیه فیلمهای دیگران نیست.
خود شما هم شبیه خیلیهای دیگر که در سینمای ایران کار میکنند، نیستید.
منظورم این است که «خوابم میآد» شبیه فیلمهایی که معمولا در سینمای ایران ساخته میشود نبود و پس از آن هم فیلمی شبیه «خوابم میآد» ساخته نشد. به نظرم «خوابم میآد» تولید سختی داشت و «رد کارپت» هم سختیهای خودش را.
در هر دو فیلمی که شما ساختهاید ما با آغازهای خیلی خوب، پایانهای نسبتا خوب و میانهای ناقص مواجهیم، به نظر خودتان علت این اختلاف سطح در کلیت دو فیلم چیست؟
تا حدی نظرتان را قبول دارم اما پایان هر دوفیلم خیلی خوب است، به خصوص پایان «خوابم میآد» اما پیش از پایان هر دو فیلم را میپذیرم که نقصهایی دارد و باید سعی کنم این نقصان را در فیلمهای بعدیام برطرف کنم.
یعنی شرایط بیرونی و خارج از کار در این نقصانها و کمبودها تاثیری نداشته است؟
نه، نقصهای فیلم را نباید بر گردن چیزی بیرون از کار انداخت و کارگردان باید مسوولیتش را بپذیرد.
عدم رضایت که گفتید در فیلم «رد کارپت» بر آن متمرکزتر بودید، مواجههیی که در فیلم از سوی شخصیت اصلی با آن شده خیلی خیرخواهانه و حتی سرخوشانه است، در حالی که این حس عدم رضایت میتواند باعث ایجاد خطر هم بشود و شخصیت اصلی را در موقعیتهای مخاطرهآمیزتری قرار دهد؟
کاراکتر «رد کارپت» از شدت سادگی متوهم شده است و این نکته خیلی برایم مهم بود و خواستم بیشتر بر این وجوهی که در فیلم میبینید بپردازم.
پیش بینی تان از اکران چگونه است؟
فکر میکنم اتفاقات خوبی برای اکران بیفتد و امیدوارم که اینطور بشود، چون اگر اکران «ردکارپت» در ماه رمضان موفق باشد، میتوان از سال آینده به اکران ماه رمضان امیدوار بود.
من با توجه به تبلیغات گسترده تلوزیونی به سینما رفتم..
ولی واقعا ی شیطنت و حقه رسانه ای باعث شد که این فیلمو ببینم و واقعا تاسف خوردم که چرا آقای عطاران باید همچین فیلمی رو بسازن..
وقتی که هنرمندان کشور خودمون اینجوری درباره ایران حرف میزنن و ی ایرانی رو در انتها دزد و بی سواد جلوه میدن..نباید توقعی ازبقیه داشت..