زندگینامه محمد مصدق – Mohammad Mossadegh
محمد مصدق (۲۹ اردیبهشت یا ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ – ۱۴ اسفند ۱۳۴۵) سیاستمدار، دولتمرد، نمایندهٔ چند دوره مجلس شورای ملی، و نخستوزیر ایران در سالهای ۱۳۳۰ (۲۸ آوریل ۱۹۵۱) تا ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳) بود. او پس از قتل سپهبد حاجعلی رزمآرا به نخست وزیری رسید.
محمد مصدق چهرهای بود که ملی گرایی پرشور و استکبارستیز وی بر کشورهای خاور میانه همچون مصر و لیبی تأثیر گذاشت. او اولین سیاستمدار خاور میانه بود که با ملی کردن صنعت نفت پرچم مبارزه اقتصادی با قدرتهای استعماری را برافراشت. او به طرق مختلف سرمشقی برای سران ملیگرای دیگر همچون جمال عبدالناصر بود.
تولد : ۲۹ اردیبهشت یا ۲۶ خرداد، ۱۲۶۱ – ۱۹ مه یا ۱۶ ژوئن، ۱۸۸۲ میلادی
محله سنگلج، تهران، ایران
مرگ : ۱۴ اسفند، ۱۳۴۵ – ۵ مارس، ۱۹۶۷ میلادی
احمدآباد، ایران
ملیت : ایران
حزب سیاسی : جبهه ملی ایران
همسر : زهرا دختر میرزا زینالعابدین تهرانی و ضیاءالسلطنه
فرزندان : احمد، غلامحسین، منصوره، ضیا اشرف، خدیجه
محل تحصیل : مدرسه علوم سیاسی پاریس
دانشگاه نوشاتل سوئیس
پیشه : سیاستمدار
تخصص : ملی کردن صنعت نفت
دین : اسلام شیعه
کنیه (ها) : مصدقالسلطنه
زندگی
محمد مصدق در 29 اردیبهشت سال 1261 در تهران، در خانوادهای قجری متولد شد. مادر مصدق، ملک تاج، از شاهزادگان قاجار و پدرش، میرزا هدایتالله آشتیانی معروف به «وزیر دفتر» از بزرگمردان دوره ناصری بود. پدر وی در هنگام تولد محمد، وزیر دارایی (مستوفیگر) ناصرالدینشاه بوده است. محمد از همان سنین بسیار کم به مقامات و پستهای مختلف دست یافت. او نه سال داشت که ناصرالدینشاه لقب «مصدق السلطنه» را به وی بخشید؛ نامی که بعدها به محمد مصدق تغییر نام پیدا کرد. وی در سال 1275، زمانی که تنها 15 سال داشت از جانب شاه، مستوفی خراسان که معادل مدیر کل امور اقتصادی و دارایی فعلی بود، شد!
تحصیلات
محمد پس از فوت پدر به همراه مادر به تبریز رفت و تحصیلات مقدماتی خود را در آنجا گذراند. وی پس از تحصیلات مقدماتی همراه پدرخواندهاش، میرزا فضلالله خان وکیل الملک، منشی باشی ولیعهد (مظفرالدین شاه) به تهران آمد.
او در سال 1287، برای تحصیلات عالیه رهسپار اروپا شد. دو سال در مدرسه علوم سیاسی پاریس تحصیل کرد ولی به دلیل بیماری به ایران بازگشت و پس از توقفی کوتاه، مجدداً عازم اروپا شد و در دانشگاه نیوشاتل سوئیس به درجهی دکترای حقوق نائل شد. موضوع رسالهی دکترای وی که دانشکدهی حقوق تصویب کرده بود، «وصیت در حقوق اسلامی» بود.
ازدواج
مصدق در 19 سالگی با زهرا، دختر میرسید زینالعابدین ظهیرالاسلام که سومین امام جمعه تهران بود، ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر به نامهای احمد و غلامحسین و سه دختر به نامهای منصوره و ضیااشرف و خدیجه بود. همسر او در سال 1342، درگذشت.
فعالیتهای اجرایی
مصدق در اولین انتخابات مجلس شورای ملی انتخاب شد ولی به دلیل اینکه سن او به 30 سال تمام نرسیده بود، اعتبارنامهاش رد شد لذا برای ادامه تحصیل ابتدا به فرانسه و سپس به سوئیس رفت.
وزیر مالیه در کابینه صمصام السلطنه
مصدق با آغاز جنگ جهانی اول به ایران بازگشت و یکی از کارمندان عالیرتبهی دولت شد و در سمتهای معاون وزارت مالیه و رئیس ادارهی کل محاسبات خدمت کرد. در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و پس از چندی دوباره عازم اروپا شد. او علت رفتن خود به اروپا را چنین تشریح میکند: «برای همکاری با دولت وثوقالدوله از من دعوت شد چون نمیخواستم در آن دولت کاری قبول کنم، موافقت خود را موکول به استخاره نمودم، ولی عصر آن روز که وزرا به فرحآباد رفتند به عرض شاه رساندند و مرا در مقابل کاری انجامشده قراردادند. [من] چون حدود پنج سال، دو فرزندم در اروپا بودند و [آنها را] ندیده بودم، از قبول کار معذرت طلبیدم، از ایران رفتم و متجاوز از یک سال در سوئیس به سر بردم.»
استاندار فارس
در سال 1299 و در زمان مشیرالدوله، از مصدق دعوت شد به ایران بیاید و به عنوان وزیر دادگستری خدمت کند. به دنبال این پیشنهاد مصدق راهی ایران شد. وی از طریق هندوستان با یک کشتی به بوشهر و سپس از آنجا به شیراز، مقر حکومتِ دایی خود، فرمانفرما، وارد شد؛ چون فرمانفرما استعفا داده بود، تمام طبقات و احزاب و دستجات از طریق تلگراف انتصاب او [مصدق] را از نخستوزیر پیرنیا مشیرالدوله درخواست کردند و مصدق والی فارس شد. وی از اواسط سال 1299 تا فروردین سال 1300، والی فارس بود.
دکتر محمد مصدق در خاطراتش درباره والیگری فارس مینویسد: «من همیشه در این فکر بودم اگر روزی نتوانم در ایران به وطن خود خدمت کنم، محل اقامت خود را در سوئیس قرار بدهم… درخواست تابعیت نمودم… چون مدت اقامت من در سوئیس بیش از چهار سال نبود، مشمول مقررات قانون جدید نگردیدم. در آنجا بودم که قرارداد 9 اوت 1919 معروف به قرارداد وثوقالدوله بین ایران و انگلیس منعقد گردید که باز تصمیم گرفتم در سوئیس اقامت کنم و به کار تجارت بپردازم… بعد چنین صلاحدیدم که با پسر و دختر بزرگم که ده سال بود، وطن خود را ندیده بودند به ایران بیایم و بعد از تصفیهی کارهایم از ایران مهاجرت نمایم. این بود که از همان راهی که رفته بودم به قصد مراجعت به ایران حرکت نمودم.»
مخالفت با سید ضیاءالدین طباطبایی
با کودتای 3 اسفند سال 1299، کابینه سپهدار نیز سقوط کرد و کابینهی سیدضیاءالدین طباطبایی روی کار آمد. احمدشاه طی بخشنامهای تشکیل دولت جدید را به همهی ولایات مخابره کرد؛ اما مصدق چون دولت کودتا را قبول نداشت، از اعلام آن در فارس خودداری کرد. سیدضیاء تلگرافی تهدیدآمیز برای مصدق فرستاد ولی مصدق با او همکاری نکرد و در تلگرافی استعفای خود را به احمدشاه اعلام و به چهارمحال بختیاری رفت و تا پایان حکومت 100روزه سیدضیاء در آنجا ماند.
وزیر مالیه در کابینهی قوامالسلطنه
با سقوط سیدضیاء و آمدن قوام، مصدق عهدهدار وزیر مالیه شد. قوامالسلطنه در دوران صدرات خود که تنها 8 ماه طول کشید، برای وزیر مالیه خود برای ایجاد اصلاحات مالی، اختیارات تام در نظر گرفته بود؛ اما با پایان مهلت این اختیارات، مصدق برای تمدید آن با مخالفت تعدادی از نمایندگان مواجه شد و قوام که حمایتش از مصدق سودی نبخشید، در 29 دی سال 1300، استعفا کرد. به این ترتیب اختلافات مصدق با مجلس منجر به سقوط کابینه قوام شد.
استاندار آذربایجان
پس از سقوط کابینه قوام، مصدق در تاریخ 28 بهمن سال 1300، استانداری آذربایجان را با این شرط که ارتشیان تحت امر او در منطقه باشند، قبول کرد. ولی در اواخر کار به خاطر سرپیچی فرمانده قشون آذربایجان از اوامرش به دستور رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت استعفا داد و در 20 تیر سال 1301 به تهران مراجعت کرد.
وزیر امور خارجه در کابینهی میرزا حسین خان مشیرالدوله
وزارت مصدق بر امور خارجه از 24 خرداد سال 1302 تا 5 آبان سال 1302 به طول انجامید. در همین زمان بود که علمای عراق از جمله: آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و آیتالله نائینی به دلیل تحریم انتخابات فرمایشی عراق، به دستور دولت انگلیس از عراق به ایران تبعید شدند. علما از طرف احمدشاه و دولت، مورد استقبال و احترام قرار گرفتند و رضا خان که در آن زمان وزیر جنگ بود، بیشترین تلاش را در احترام علما از خود بروز داد. وزیر دیگری که در این زمینه تلاش نمود، دکتر مصدق بود که با رایزنی و تلاش دیپلماتیک توانست تبعید آیتاللّه خالصیزاده را از حجاز به ایران تبدیل کند و راه حلی برای بازگشت مجدد علما به نجف فراهم بیاورد.
آغاز کار در مجلس
نماینده مردم تهران در مجلس پنجم
دکتر مصدق از بهمن 1302 تا اردیبهشت 1330، با کنار گذاشتن یکسری کارهای اجرایی، وارد سمت وکالت مجلس شد. مصدق تا قبل از نخستوزیری معتقد بود انتخابات آزاد مهمترین مسئله است و تنها راه اصلاحات را اینگونه بیان میکرد: «تا انتخابات آزاد نباشد امید هرگونه اصلاحی را باید مردم این مملکت به گور ببرند و فقط در سایهی انتخابات آزاد است که میتوان قوانین تازه وضع و قوانین مضر را ملغی ساخت و در غیر این صورت هیچ عمل و اقدام مثبتی مورد ثمر نخواهد بود.»
مصدق در دوره پنجم مجلس یعنی 23 بهمن 1302 تا 23 بهمن 1304، نماینده مردم تهران بود و در همین زمان با رضاخان سردار سپه، نخستوزیر وقت که به پادشاهی رسیده بود، به مخالفت برخاست.
مخالفت ضمنی با رضاخان
مصدق در دوره پنجم که مجلس تحت نفوذ انگلیسیها بود، نماینده مجلس شد. در این دوره رضاخان به خاطر اعتراضی که به وی شده بود، قهر کرده، از حکومت کنارهگیری و به بومهن رفت. به دنبال تلگرافها و نامههای تهدیدآمیز فرماندهان ارتش در نقاط مختلف کشور به مجلس، هیأتی از نمایندگان مجلس به رهبری شخصیتهای منفرد مجلس از جمله دکتر مصدق رسماً به دیدار رضاخان رفتند و او را به تهران بازگرداندند.
در همین مجلس پنجم بود که ماده واحده انقراض حکومت قاجار و واگذاری حکومت موقت به رضاخان تصویب شد و مصدق نطق تاریخی خود را ایراد کرد. وی ابتدا در مورد خاندان قاجار گفت: «اولاً راجع به سلاطین قاجار، بنده عرض میکنم که کاملاً از آنها مأیوس هستم؛ زیرا در این مملکت خدماتی نکردهاند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمیکنم کسی منکر این باشد… بنده مدافع اینطور اشخاص نیستم. بنده مدافع اشخاصی که برای وطن خودشان کار نمیکنند و جرأت و جسارت حفظ مملکتشان را نداشته باشند و در موقع خوب از مملکت استفاده بکنند و در موقع بد از مملکت غایب بشوند، نیستم.» آنگاه، مصدق به تعریف و تمجید از رضاخان پرداخت و گفت:
«… اما نسبت به آقای رضاخان پهلوی، بنده نسبت به شخص ایشان علاقهمند هستم و ارادت دارم و در واقع آنچه به ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بوده و خودشان هم تصدیق عرایض بنده را فرمودهاند… اما اینکه ایشان یک خدماتی به مملکت کردهاند، گمان نمیکنم بر احدی پوشیده باشد. وضعیت این مملکت وضعیتی بود که همه میدانیم که اگر کسی میخواست مسافرت کند، اطمینان نداشت. یا اگر کسی مالک بود، امنیت نداشت و اگر [کسی] یک دهی داشت، بایستی چند نفر تفنگچی داشته باشد تا بتواند محصول خودش را حفظ کند؛ ولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفتهاند، یک خدماتی نسبت به امنیت مملکت کردهاند که گمان نمیکنم بر کسی مستور باشد و البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رئیسالوزرا، رضاخان پهلوی نام در این مملکت باشد؛ برای اینکه من یک نفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش میخواهم و حقیقت، از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال اینطور چیزها را داشتهایم…»
مصدق پس از نطق خود درباره بیکفایتی خاندان قاجار و بعد از آن، تعریف از رضاخان در مقام رئیسالوزرایی، محتاطانه وارد اصل موضوع شد و مخالفت خود را با ماده واحده رسیدن رضاخان به سلطنت بیان کرد.
نطق مصدق در مخالفت با رضاخان
مصدق در بخشی از نطق خود در باب مخالفت با واگذاری سلطنت به رضاخان گفت: «در مملکت مشروطه، رئیسالوزراء مهم است نه پادشاه. پادشاه فقط میتواند به واسطه رأی اعتماد مجلس یک رئیسالوزرایی را به کار بگمارد. خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیسالوزراء پادشاه بشوند آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت میکنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح میکند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد!»
پایان مجلس ششم و انزوای مصدق
مصدق در مجلس ششم از 19 تیر سال 1305 تا 22 مرداد سال 1307، نماینده مردم تهران بود. با اتمام مجلس ششم در سال 1307، مصدق که در دوره ششم با 8071 رأی نماینده مردم تهران شده بود، در دوره هفتم حتی در لیست ذخیرهها هم نامی از او به میان نیامد. در همین دوران بود که با آغاز حرکت سریع دیکتاتوری رضاشاه، دوره انزوای مصدق شروع و او خانهنشین شد و به احمدآباد، یکی از املاک خصوصی خود رفت و به مدیریت املاک خود پرداخت.
دستگیری و تبعید به بیرجند
مصدق در 5 تیر سال 1319، در باغ کاشفالسلطنه در تجریش که در اجارهی پسرش بود، دستگیر و به شهربانی انتقال داده شد. وی با قرار بازداشت، به زندان مرکزی منتقل و در 17 تیرماه به بیرجند تبعید شد. مصدق 5 ماه در زندان بیرجند ماند و زندان باعث شد او دو بار تصمیم به خودکشی بگیرد.
تبعیدی که مبهم ماند
علت دستگیری، زندانی شدن و تبعید مصدق به بیرجند یکی از مبهمترین نقاط زندگی اوست. بسیاری علت تبعید او را مخالفت با رضاخان می دادند و رضاخان بدین وسیله او را از حکومت خود دور می کند؛ اما برخی حوادث آن زمان را در دستگیری مصدق دخیل می دانند. مهمترین واقعه آن ایام برکناری احمد متین دفتری از نخستوزیری در 4 تیر سال 1319 و بازداشت وی بود.
متین دفتری(داماد مصدق) که از جمله مهرههای رضاشاه در اجرای فرامینش بود، بعد از شروع جنگ جهانی دوم، از جانب رضاشاه به نخستوزیری رسید که علت آن ارتباط نزدیک متین دفتری با آلمانها بود. او مدتی منشی سفارت آلمان در ایران بود. رضاشاه بدین وسیله میخواست با آلمانها روابط نزدیکتری برقرار کند. دفتری در این دوران سعی میکرد بدون اطلاع رضاشاه، ایران را به نفع انگلیس و بر ضد آلمان وارد جنگ نماید؛ اما برعکس آن را تبلیغ میکرد. او توانست قسمتی از اهداف خویش را عملی سازد. همین اهداف موجب برکناری وی از نخست وزیری شد. رضاشاه پس از آگاهی از اقدامات او، در 4 تیر سال 1319، او را اخراج و فردای آن روز دستور دستگیری پدر زن او، دکتر مصدق را می دهد. مصدق به زندان شهربانی منتقل و پس از 11 روز به بیرجند تبعید گردید.
بازگشت دوباره به سیاست
بازگشت از تبعید و آزادی
سرانجام، دست تقدیر ارنست پرون، جاسوس معروف و رفیق نزدیک ولیعهد (محمدرضا) را بیمار میکند و وی در بیمارستان نجمیه تهران که متعلق به مادر مصدق بود، بستری میشود. دکتر غلامحسین مصدق (پسر مصدق) به ازای حق المعالجه، رهایی پدر از خراسان را خواستار میشود و با پادرمیانی پرون و وساطت ولیعهد، مصدق از زندان آزاد و به احمدآباد منتقلشده و تحت نظر قرار میگیرد.
زمانی که در شهریور سال 1320، پس از اشغال ایران توسط نیروهای شوروی و بریتانیا، رضاشاه از سلطنت برکنار و محمدرضاپهلوی به جای پدر بر تخت سلطنت نشست؛ مصدق آزاد و به صحنه سیاسی کشور بازگشت.
نماینده مردم تهران در مجلس چهاردهم
مصدق با شرکت در انتخابات مجلس چهاردهم به صحنه سیاسی بازگشت. وی از 16 اسفند 1322 تا 21 اسفند 1324، نماینده اول مردم تهران در مجلس بود.
در مجلس چهاردهم، در تاریخ 11 آذر سال 1323، طرح تحریم امتیاز نفت، به ابتکار مصدق به تصویب رسید. دکتر مصدق در این مجلس از رأی اکثریت مجلس که وابسته به انگلیس بود، استفاده کرد و مانع از قراردادهای استعماری با شوروی و آمریکا شد. این قانون برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، به تصویب رسید که براساس آن دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران بودند منع میشد. در این قانون، مذاکره در مورد امتیاز نفت با خارجیها ممنوع شد و مجازات متخلفین، حبس از 3 تا 8 سال و انفصال دایمی از خدمت تعیین گردید و دادستان دیوان کشور هم موظف به پیگیری و رسیدگی به تخلف شد. در مادهی دوم این قانون چهار مادهای، فقط به نخستوزیر و وزیران اجازه داده شد تا برای فروش نفت مذاکره نمایند.
تحصن در دربار به دلیل دخالت دولت در انتخابات
با تأخیر در انتخابات مجلس پانزدهم به علت مداخلات قوامالسلطنه، شاه و ارتش، مجلس بالأخره در 25 تیر سال 1326، آغاز به کار کرد. مصدق که در آستانه انتخابات در نامهای به قوام، به دخالت دولت در انتخابات اعتراض کرده بود چون با بیاعتنایی دولت روبه رو شد همراه با عدهای از نمایندگان طبقات مختلف مردم، در دربار تحصن نمود؛ اما این تحصن به جایی نرسید و شاه حاضر به ملاقات با متحصنین نشد. سرانجام مصدق در دورهی پانزدهم رأی نیاورد و مجدداً راهی احمدآباد شد.
ملی شدن صنعت نفت
قرارداد الحاقی جرقهای برای ملی شدن صنعت نفت
پس از اشغال ایران توسط انگلیس و شوروی سابق و پس از آن آمریکا در جنگ جهانی دوم، رقابت استعمارگران بر سر منافعشان به ویژه نفت، تشدید شد. در این بین دولت انگلستان به منظور حفظ سلطهاش بر نفت جنوب و جلوگیری از استیفای حقوق ملت ایران، با مقامات وقت کشورمان وارد مذاکره شد تا قراردادی را به تصویب برساند. سرانجام در 28 تیر 1328، قراردادی میان دولت ایران و انگلیس بر سر نفت به امضای گس، نماینده دولت انگلیس و گلشائیان، وزیر دارایی ایران رسید. قراردادی که برای نهایی شدن نیاز به تصویب مجلس پانزدهم داشت. انگلیسیها تمام امید خود را به تصویب این قرارداد بسته بودند زیرا این قرارداد از هر جهت به نفعشان تنظیم شده بود. رزمآرا، نخستوزیر ایران و از عمال سرسپرده انگلیس، برای تصویب لایحه گس – گلشائیان یا قرارداد الحاقی بسیار تلاش کرد.
در مجلس پانزدهم اقلیتی 5 نفره از نمایندگان مجلس: حسین مکی، آزاد، حائریزاده، دکتر بقایی و رحیمیان با اقدامی زیرکانه و جالب به مقابله با این قرارداد برخاسته و با سخنرانیهایی که عامدانه به صورتی بسیار طولانی و همراه با اطناب طراحی شده بود همه وقت روزهای باقیمانده مجلس پانزدهم را گرفتند و با انقضای مجلس پانزدهم، انگلیس و شاه موقتاً ناکام ماندند. این جریان یکی از نقاط عطف مبارزه علیه استعمار و جرقهای برای آغاز نهضت ملی به شمار میرود.
ورود مصدق به مجلس شانزدهم و آغاز ملی شدن صنعت نفت
با شروع انتخابات دورهی شانزدهم، مصدق فعالانه در این انتخابات شرکت کرد. دکتر مصدق در 22 مهر سال 1328، به اتفاق 18 نفر دیگر به عنوان اعتراض به دخالتهای دولت در انتخابات، در دربار متحصن شد؛ اما دربار مانند دورهی قبلی، چندان اعتنایی به این تحصن نکرد و متحصنین 4 روز بعد (26 مهرماه) بدون اخذ نتیجه از تحصن خارج شدند. در این میان عبدالحسین هژیر، وزیر دربار، مسئول نابسامانی در انتخابات معرفی و گروه فداییان اسلام او را به اعدام محکوم کرد. وی در 13 آبان، مورد اصابت گلوله سید حسین امامی عضو فداییان اسلام قرار گرفت. 6 روز بعد، قتل هژیر کار خود را کرد و سید محمدصادق طباطبایی رئیس انجمن نظارت بر انتخابات طی اعلامیهای، بطلان انتخابات تهران را اعلام کرد و قرائت آرا متوقف شد. بنابراین انتخابات مجلس شانزدهم و آراء تهران با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار و صندوقهای ساختگی باطل اعلام شد و در نوبت دوم انتخابات، در 25 بهمن، دکتر مصدق به عنوان وکیل اول تهران به مجلس راه یافت و مجلس شانزدهم از 26 بهمن سال 1328، آغاز به کار کرد.
جبهه ملی مدافع ملی شدن صنعت نفت
در سال 1328، دکتر مصدق اقدام به پایهگذاری جبهه ملی ایران کرد. این جبهه از 19 نفر از افراد روزنامهنگار، نماینده مجلس و فعال سیاسی تشکیل شده بود. این طیف وسیع، ناهمگونی ایدئولوژیک بسیار داشتند که از امثال «عبدالرحیم طالباوف تبریزی» تا «مصدق» و حتی «مهندس بازرگان» را شامل میشد.
در اعتراض به آزاد نبودن انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی، مصدق به همراه افرادی در دربار تحصن کردند که چندی بعد همانها جبهه ملی را تشکیل دادند و این تحصن نخستین فعالیت آنها شد. هدف اولیهی جبههی ملی، آزادی انتخابات، مطبوعات و اصلاح قانون حکومتنظامی بود؛ اما این اهداف تحتالشعاع جریان نفت قرار گرفت و پس از چند جلسه مذاکرات این جبهه به مجلس نیز راه یافت. دکتر مصدق معتقد بود که اگر کار نفت اصلاح شود، امور انتخابات آزاد و آزادی مطبوعات پس از آن خودبهخود اصلاح میشود؛ در حالی که برخی دیگر از اعضای جبههی ملی بر عکس ایشان عقیده داشتند.
با راه یافتن اعضای این جبهه به مجلس شانزدهم، راه برای تصویب طرح ملی کردن صنعت نفت هموارتر شد.
فراهم شدن مقدمات ملی شدن صنعت نفت
جریان ملی کردن صنعت نفت، مدتها قبل از مصدق از جانب کسانی چون آیت الله کاشانی و رحیمیان مطرح شده بود. در این جریان، از یک طرف، آیتالله کاشانی بلافاصله پس از بازگشت از تبعید لبنان، مبارزات خود را وسیعتر نمود و با همکاری فداییان اسلام مردم را در قالب میتینگهای مختلف در حمایت از نهضت ملی شدن نفت به صحنه آورد. از طرف دیگر، با ترور هژیر و ابطال انتخابات فرمایشی و انجام انتخابات مجدد، مصدق، حسین ملکی، دکتر بقایی و … که از اعضای جبهه ملی بودند، به مجلس راه یافتند.
تشکیل کمیسیون نفت
در مسیر ملی شدن صنعت نفت، کمیسیون مخصوص نفت متشکل از 18 عضو بود که پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند 1329 به مجلس ارائه کرد. کمیسیون مخصوص نفت یا کمیسیون نفت در اول تیرماه سال 1329 (در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران) برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به قرارداد الحاقی گس – گلشائیان) تشکیل شد.
این کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند 1329 به مجلس ارائه داد که در آن دکتر مصدق، دکتر علوی، ناصر ذوالفقاری، جواد گنجهای، فقیه زاده، اللهیار صالح، حسین مکی، خسرو قشقایی، سرتیپزاده، جمال امامی، جواد عامری، دکتر نصرتالله قاسمی، حائریزاده، عبدالرحمت فرامرزی، دکتر محمدعلی هدایتی، دکتر شایگان، میر سید علی بهبهانی و پالیزی عضویت داشتند.
تسهیل روند ملی شدن صنعت نفت با اعدام انقلابی رزمآرا
پس از به وجود آمدن زمزمههایی در مجلس پیرامون ملی شدن صنعت نفت، رزمآرا، نخست وزیر وقت، سعی میکرد با تمام توان خود از ملی شدن صنعت نفت جلوگیری کند. وی در 3 دی سال 1329، در جلسه خصوصی مجلس شرکت کرد و به شدت علیه ملی شدن صنعت نفت سخن گفت و ملی شدن صنعت نفت را خیانتی بزرگ دانست. در واقع او قصد نادیده گرفتن مسئله ملی شدن صنعت نفت و مبارزات آیت الله کاشانی و جبهه ملی را داشت. آیت الله کاشانی و جبهه ملی برای از میان برداشتن رزمآرا به عنوان سد راه، اتفاق نظر داشتند؛ لذا با استمداد از فداییان اسلام در صدد اعدام انقلابی وی برآمدند که خلیل طهماسبی از فداییان خلق مسئولیت این طرح را بر عهده گرفت و سرانجام رزمآرا در 16 اسفند 1329 به هلاکت رسید.
پس از آن که رزمآرا، سرسختترین مخالف ملی شدن نفت از میان برداشته شد، قرارداد الحاقی گس – گلشاییان باطل و ملی شدن صنعت نفت مطرح شد. دکتر مصدق و آیت الله کاشانی دست در دست یکدیگر و هم صدا در داخل و خارج پارلمان نهضت را ادامه دادند و بالأخره صنعت نفت در روز 29 اسفند 1329 خورشیدی برای نخستین بار از استثمار کشورهای بیگانه به ویژه انگلیس خارج و ملی شد.
قانون ملی شدن صنعت نفت
با رشد جنبش، محافل سربسته تلاشهایی را برای سرکوب آن آغاز کردند و همزمان فشارهای سیاسی و اقتصادی از جانب انگلیس فزونی گرفت و با اعزام ناوگان جنگی به خلیجفارس این فشارها ابعاد نظامی یافت. در چنین موقعیتی کارگران نفت با اعتصابهای خود روند نهضت نفت را استحکام بخشیدند.
در فضای سیاسی – اجتماعی حساس آن روزگار سرانجام ماده واحده ملی شدن صنعت نفت که در واقع پیشنهادی بود که با امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت در مجلس شورای ملی، روز 17 اسفند 1329 به مجلس ارائه شد. متن پیشنهادی و تصویبشده این قانون به شرح زیر است:
«به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی، به امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرار گیرد.» مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در 29 اسفند 1329 تصویب کرد و نفت ایران به طور رسمی ملی شد.
پیشنهاد نفتی آمریکا و انگلیس به مصدق
با به قدرت رسیدن دکتر مصدق و اعلام تصمیم قاطع او در اجرای قانون 9 مادهای ملی کردن صنعت نفت، بحران روابط ایران و انگلستان وارد مرحلۀ جدیدی شد. ملی کردن نفت در ایران به عنوان یک رویداد بزرگ سیاسی و اقتصادی بازتاب داخلی و خارجی گستردهای داشت و میتوانست آثار تعیینکننده و سرنوشت سازی به پویش استعمارزدایی در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره برجای گذارد؛ به عبارت دیگر، ملی شدن صنعت نفت ایران ضربات سنگین و جبرانناپذیری بر انحصارات نفتی انگلیس بود به ویژه اینکه پیروزی این جنبش نیروی محرکهای برای مردم دیگر کشورهای منطقه به منظور دستیابی به حقوق خود بحساب میآمد.
از این رو برای مهار آن، طرحهای جایگزین متعددی از سوی انگلستان، آمریکا و مجامع بینالمللی ارائه شد که غالباً در پی مخالفت دکتر مصدق مورد قبول واقع نمیشد. در طول مبارزات ملی شدن صنعت نفت و طی تماسهایی که میان حکومت مصدق با دو کشور آمریکا و انگلستان و مجامع بینالمللی صورت گرفت، پنج پیشنهاد برای حل اختلاف نفت مطرح شد که پیشنهاد مشترک انگلستان و آمریکا در 1 اسفند سال 1331، چهارمین آن بود که مفاد آن به شرح ذیل است:
«موضوع غرامت شرکت نفت ایران و انگلیس به دیوان داوری بینالمللی رجوع شود.
به مجرد تحصیل توافق دربارۀ تصفیۀ غرامات، دولت آمریکا مبلغی به عنوان کمک به دولت ایران بپردازد که در آینده معادل آن به نفت از طرف ایران مسترد شود.
دولت ایران موافقت نماید که با یک سازمان بینالمللی که شرکت سابق در آن دخیل باشد، وارد مذاکره گردد.
دولت ایران حق کامل ادارۀ صنعت نفت خود را داشته باشد، البته به شرط پرداخت غرامت به شرکتهای نفتی.
دولت ایران در فروش نفت خود در بازارهای جهانی آزاد است.»
طرح مذکور از سوی جان فاستر دالس، وزیر خارجه وقت آمریکا و آنتونی ایدن، همتای انگلیسی وی تهیه شده بود که محتوای آن تفاوت چندانی با پیشنهادهای قبلی نداشت و بر اساس حفظ منافع شرکتهای نفتی آمریکا و همکاری با دولت انگلیس تنظیم شده بود که در نهایت دکتر مصدق طرح مذکور را به دلیل مغایرت با منافع ملی کشور رد کرد.
رد اتهامات در شورای امنیت و دادگاه لاهه
نخست وزیری مصدق
پس از استعفای حسین علاء که بعد از رزمآرا نخستوزیر شده بود، مصدق در 8 اردیبهشت 1330، نخستوزیری را پذیرفت. مصدق برنامه خود را اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت اعلام کرد.
شاه که همواره کوشش داشت افراد ضعیفی را نخستوزیر کند تا قدرت در دست خودش باشد، تحت تأثیر احساسات ناسیونالیستی ایرانیان که مقاومت در برابر آن امکانپذیر نبود، بر خلاف میل باطنی و از روی اجبار، تمایل مجلس به نخستوزیر شدن دکتر مصدق را پذیرفت.
شکایت دولت انگلیس از ملی شدن صنعت نفت
پس از به نخستوزیری رسیدن مصدق در اردیبهشت 1330، اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سرلوحه برنامه دولت قرار گرفت. با تصویب این قانون، شرکت سابق نفت ایران و انگلیس خلع ید و صنعت نفت ایران ملی اعلام شد. دولت انگلستان پس از تصویب لایحه ملى شدن صنعت نفت ایران در مجلس شوراى ملى، یک بار در 15 خرداد 1330 و یک بار در 6 مهر همان سال شکایتنامههای جداگانهاى را علیه ایران تنظیم و به شوراى امنیت سازمان ملل ارائه کرد. انگلیسىها در این دو شکایت، ملى شدن صنعت نفت در ایران را تهدیدى براى صلح و امنیت منطقه خواندند.
حضور مصدق در شورای امنیت
محمد مصدق با حضور در اجلاس شوراى امنیت در آمریکا در 21 مهر سال 1330 و توضیحات خود توانست این اتهام را رد و اهداف استعمارى بریتانیا در ایران را برملا کند.
وی با این حضور خود در سازمان ملل، درباره دلایل دولت ایران را در رد صلاحیت دیوان لاهه و شورای امنیت بیان و درباره فعالیت خائنانه شرکت نفت انگلیس و محروم نگهداشتن ملت ایران از حداقل زندگی سخنرانی کرد. سخنان مستدل و منطقی مصدق اعضای شورای امنیت را مجبور کرد که شکایت انگلیس را تا زمان اظهارنظر دیوان لاهه مسکوت بگذارند.
دفاع مصدق در دادگاه لاهه
یادآوری این نکته ضروری است که دکتر مصدق قبل از حرکت به سمت هلند در پیامی رادیویی گفته بود: «محاصره اقتصادی، جلوگیری از فروش متاع موجود، تحریکات در داخل، کارشکنی در خارج، تهدید خریداران نفت، اغوای همسایگان و مجاورین علیه ما، دسایس در بحرین و جزایر خلیجفارس، تعطیل ارتباطات تجارتی، توقیف امتعه و اشیایی که باید به ما تحویل دهند و اقدامات دیگر از این قبیل، اینها مسائل و مشکلاتی است که بعد از منتفی شدن شکایات انگلستان در شورای امنیت به ملت ایران تحمیل شده است. تمام این فعالیتها و فشارها به خاطر این است که مرا از پیشرفت منویات ملی مأیوس و ناامید نموده، به مطامع و منافع خود دست یابند ولی به لاهه میروم تا بار دیگر صدای مظلومانه و به حق ملت ایران را به جهانیان برسانم.»
در جلسه دیوان لاهه، در 31 خرداد سال 1331، مصدق سیاست استعماری انگلیس را محکوم کرد. به هر حال بعد از 12 جلسه بحث و بررسی، دادگاه به این نتیجه رسید که صلاحیت رسیدگی به شکایت دولت انگلیس را ندارد! و سرانجام در 31 تیرماه رأی به نفع ایران صادر شد و رأی صادره حق مردم ایران را تأیید میکرد.
بخشی از بیانات دکتر مصدق در دادگاه لاهه
«…نباید از آقایان این حقیقت را پنهان کنم که در نزد ما ایرانیان، تشویش جلوگیری از هرگونه عملی که در حکم مداخله در صلاحیت ملی باشد شدیدتر از سایر ملل است و علت هم این است که ما ملل شرق سالیان دراز مزهی تلخ مؤسسات اختصاصی و استثنایی را که صرفاً به منظور تأمین بیگانگان به وجود آمده بود چشیده و به چشم خود دیدهایم که کشور ما میدان رقابت سیاستهای استعماری بوده و ضمناً پی بردهایم که متأسفانه علیرغم آن همه امید و آرزو، جامعه ملل و سازمان ملل متحد نتوانستهاند به این وضع اسفناک که شرکت سابق نفت ایران و انگلیس در 50 سال اخیر مظهر برجسته آن بود خاتمه دهند. ملت ایران که از این وضع به ستوه آمده بود در یک جنبش مردانه، با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامت یکباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد …
در آن موقع دولت انگلیس به یک سلسله عملیات تهدید و ارعاب متوسل شد. چتربازان خود را به مجاورت سرحدات ایران و ناوهای جنگی را به نزدیکی آبهای ساحلی ما فرستاد. سپس دست به کار محاصره اقتصادی شد و خواست این منظور را با فشار اقتصادی و توقیف ارزهایی که در انگلستان داشتیم عملی سازد. در داخل ایران به کمک عمال و ایادی خود دسایسی علیه دولت و نهضت ملی بر پا نمود و در امور مالی و اقتصادی و صنعتی ما کارشکنی را تشویق کرد. در خارج تبلیغاتی به راه انداخت تا در کشورهای دیگر و محافل بینالمللی موجبات بدنامی ما را فراهم سازد …
اصل ملی کردن از حقوق مسلم هر ملتی است که تا کنون بسیاری از ملل شرق و غرب از آن استفاده نمودهاند… برای من جای تردید نیست که مقصود از مراجعه به شورای امنیت و دیوان بینالمللی، آن است که باز از ما تعهدات مشابه تحصیل کنند و حال آنکه یادگارهای تلخ و اجحاف امتیاز 1933 هنوز از خاطرهها محو نشده و اگر بنا بود ادارهی صنایع ملی شده را دوباره تسلیم بیگانگان کنیم، اساساً چه حاجتی به ملی کردن صنعت نفت داشتیم؟…»
استقبال آیتالله کاشانی از مصدق
پس از دفاعیات دکتر مصدق در لاهه، آیت الله کاشانی با ارسال تلگرافی به وی نوشت: «حضرت دکتر مصدق نخستوزیر محبوب ایران موفقیت حضرتعالی موجب سربلندی ایرانیان گردید. امیدوارم با فتح و پیروزی کامل به وطن مألوف مراجعت [کنید]. [از طرف] هیئت محترم نمایندگان ایران سلام میرسانم.»
آیتالله کاشانی همچنین برای استقبال از دکتر مصدق اعلامیهای صادر کرد و از ملت ایران خواست که برای قدردانی از خدمات مصدق و باطل کردن نقشه خائنینی که به تحریک انگلیسیها برای سقوط دولت در تلاش بودند، استقبال باشکوهی از نخستوزیر داشته باشند.
استعفای مصدق و قیام مردم در حمایت از او در 30 تیر
اختلاف شاه و مصدق بر سر نوع رفتار با انگلیسىها و همچنین انتظارات مصدق از شاه در مورد واگذارى اختیار وزارت جنگ به دولت و مخالفت شاه با این درخواست، سرانجام زمینه استعفاى مصدق در 25 تیر سال 1331 را فراهم کرد. شاه با فرصتطلبی، قوام سفاک را بر سرکار آورد و فضای اختناق شدیدی بر کشور حاکم شد که لبه تیز حملات آن متوجه مذهبیون مخصوصاً آیت الله کاشانی بود.
قیام 30 تیر سال 1331
آیت الله کاشانی و مردم ایران زمانی از این جریانات اطلاع یافتند که قوام با اعلامیه شدیداللحنی آزادیهای سیاسی را محدود کرد و با ارعاب و تهدید مردم، مراکز حساس شهر را به اشغال نیروهای نظامی درآورد.
آیت الله کاشانی به مخالفت شدید با قوام برخاست و با صدور اعلامیهای مردم را به مبارزه تشویق کرد؛ این در حالی بود که دکتر مصدق به احمدآباد محل اقامت خود رفته و سکوت اختیار کرده بود. در روز 29 تیرماه آیت الله کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام کرد: «اگر قوام نرود اعلام جهاد میکنم و خودم کفن پوشیده با ملت در پیکار شرکت مینمایم.»
پس از این موضعگیری قاطع، در 30 تیرماه بازار تعطیل شد و مردم به خیابانها ریختند و خواستار سرنگونی قوام شدند. به دستور قوام مردم به گلوله بسته شدند و عدهای به شهادت رسیدند.
شاه، حسین علاء، وزیر دربار خود را به محضر آیت الله کاشانی فرستاد تا با تطمیع و دادن امتیاز ایشان را به سکوت وادار کند؛ اما آیت الله کاشانی با لحن تندی به وزیر دربار گفت: «اگر بیدرنگ دکتر مصدق بر سر کار بازنگردد، شخصاً به خیابان رفته و مبارزه مردم را مستقیماً متوجه دربار میکنم.» سرانجام شاه مجبور شد در مقابل قیام عاشورایی مردم علیه حکومت، شهدایی که در این روز کشته شدند و موضعگیری بیسابقه آیت الله کاشانی که در آن فضای اختناق تنها از ایشان ساخته بود، عقبنشینی کند و به این ترتیب مصدق بار دیگر درحالیکه وزارت جنگ را نیز به دست آورده بود بر سر کار برگشت.
توطئه 9 اسفند سال 1331
مصدق قدرتی بلامنازع
بعد از پیروزی قیام 30 تیر و بازگشت مصدق به قدرت، نهضت به اوج اقتدار خود رسید، خصوصاً که در همان اولین روز، دادگاه لاهه به نفع ایران رأی صادر نمود و پیروزی دیگری برای ایران رقم خورد. رئیس مجلس، سید حسن امامی که از فراماسونهای برجسته و از طرفداران دربار و شاه بود، کنار رفت و آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی به ریاست مجلس انتخاب شد. مجلس شورای ملی نیز روز 30 تیر را به عنوان روز قیام مقدس ملی اعلام نمود و قوامالسلطنه را به دلیل کشتار مردم و قیام مسلحانه علیه ملت ایران، مفسد فیالارض شناخت و کلیه اموال او را مشمول مصادره دانست. در مجلس هم کمیسیونی برای تعقیب مسببین حوادث و کشتار 30 تیر تشکیل گردید.
با ضعیف شدن دربار و نمایندگانطرفدار شاه در مجلس و تقویت قدرت دکتر مصدق، مجلس شورای ملی طی مصوبهای دیگر بنا به درخواست دکتر مصدق، اختیارات قانونگذاری را برای شش ماه به او واگذار کرد و این در شرایطی بود که دکتر مصدق علاوه بر ریاست قوه مجریه، ارتش، فرماندهی کل قوا و اختیارات تام در قانونگذاری، عملاً در کشور قدرتی بلامنازع شده بود.
مشروطه طلبی مصدق
خسرو معتضد، مورخ، پژوهشگر و نویسنده کتابهای تاریخی در روایت این بخش از تاریخ معاصر ایران میگوید: «مصدق عقاید مشروطه طلبی داشت و میگفت: شاه باید فقط سلطنت کند. قانون اساسی و متمم قانون اساسی پیشبینی کرده که شاه باید به عنوان مظهری در بالا قرارگرفته تا احترامش حفظ شود. در قانون اساسی عنوانشده که شاه، برادران و خواهران شاه وقت، نمیتوانند صاحب مشاغل سیاسی و نظامی شوند. در مقابل شاه میگفت: «مصدق قصد براندازی ما را دارد او میخواهد در اینجا جمهوری برقرار کند، او میخواهد قاجار را دوباره بازگرداند.» مصدق در سال 1330، قرآنی برای شاه امضا میکند و میگوید: «من هرگز علیه اعلیحضرت اقدام نخواهم کرد، اگر روزی ایران جمهوری (جمهوری خلق) شود، بنده ریاست جمهوری را قبول نمیکنم.» و قرآن را برای شاه میفرستد.»
عقب نشینی شاه
شاه بعد از قیام 30 تیر عقبنشینی کرد. وی که تقریباً ارتش را از دست داده بود، به شدت توسط دکتر مصدق کنترل میشد به گونهای که حتی هزینههای شخصی دربار او نیز به دقت بررسی میگردید و بدون اجازه مصدق عملاً کاری نمیتوانست انجام دهد. تا جایی که حتی بعضی از اعضای خانواده سلطنت نیز از کشور تبعید شدند.
به گفته خسرو معتضد، محمدرضا شاه به خاطر مادر و خواهر خود اشرف مورد انتقاد مصدق بود. در شرایطی که هیچ کس از ایران نفت نمیخرید. مصدق از مادر و خواهر شاه انتقاد میکرد و میگفت: «من درحالیکه برای اعلیحضرت زحمت میکشم، اشرف با میدلتن ملاقات میکند و علیرضا همراه عدهای روزنامهنگار با میدلتن ملاقات میکند. از طرف دیگر ملکه مادر هر شب تعدادی سناتورها را جمع میکند… .» علاء در جواب گفت: «این حرفها چیست؟ اعلیحضرت شما را دوست دارند. اعلیحضرت از شما حمایت میکنند.» [درحالیکه شاه از مصدق حمایت نمیکرد.]
بیرون کردن شاه از کشور
خسرو معتضد بیان می کند: «در گزارش 6 اسفند سال 1331، در اسناد سفارت آمریکا آمده است: نخستوزیر با شاه صحبت کردند که املاک سلطنتی را نباید تقسیم کرد، درآمدهای آستان قدس رضوی باید به دولت منتقل شود. نخستوزیر ضمن اظهار وفاداری به شاهنشاه و تاج و تخت او، بیان میکند: «شاهنشاه اگر مایل است برود به صلاح اوست. عزیمت شاه مانع آن خواهد شد، قربانی توطئههای ضد دولتی شود، شما که بروید این توطئهها قطع میشود.»
آقای نخستوزیر به علاء میگوید: «اعلیحضرت فکر خوبی کردند که فوراً تهران را ترک کنند. شما میتوانید بدون درنگ ترتیب مدارک سفر را بدهید… و 9 هزار دلار در اختیار شاه میگذارد.»
توطئه 9 اسفند، توطئهای هدایت شده برای ازمیان برداشتن مصدق
خسرو معتضد این توطئه را اینگونه روایت میکند: «شاه که می پذیرد به خارج برود تصمیم می گیرد که زمینی برود و این ترفندی از جانب شاه بود که گفت: «من نمیخواهم با هواپیما بروم، میخواهم از طریق زمینی بروم… عتبات مقدسه کربلا و نجف زیارت را کنم.» اینها همه تمهید و مظلومنمایی شاه بود که اینطور جلوه دهد، دارند او را از کشور بیرون میکنند، با این مظلومنماییها میخواست، در عبور از مرز از رفتنش جلوگیری شود.»
شاه به ظاهر عنوان میکند که قصد سفر به خارج را دارد و هیچ کس باخبر نیست. وقتی مصدق برای خداحافظی به دربار میرود. در توطئهای هدایتشده از جانب شاه، عدهای قصد جان او را میکنند. عدهای از طرفداران شاه به رهبری آیتالله بهبهانی و اراذل و اوباش در جلوی کاخ جمع میشوند و پس از اینکه مصدق از درب دیگر خارج میشود، به خانه وی حمله میکنند و مصدق ناگزیر به ستاد ارتش و از آنجا به مجلس رفت و متحصن شد.
در پایان روز 9 اسفند در مقابله با شورش حالت فوقالعاده برقرار میشود. در این جریان حزب توده در روزهای 10 و 11 اسفند تظاهراتی را در پشتیبانی از مصدق برگزارمیکند، 60 نفر دستگیر و روزنامههای داد، مرد آسیا و سیاست شرق که روزنامههای طرفدار دربار بودند، توقیف و حکومتنظامی در کشور برقرار میشود. در پایان مصدق فهمید که مخالفانش را نباید دستکم بگیرد. مخالفان او را عدهای از درباریان، عدهای از وکلای مجلس و عدهای از دوستان قدیمش که در مسائل مختلف از او دلخور بودند، تشکیل میداد.
دیپلماسی کودتایی آمریکا، شوروی و انگلیس
مواضع آمریکا و نارضایتی مصدق
در کنار اختلافات داخلی، سیاستهای آمریکا و انگلیس در مسیر کودتا علیه دکتر مصدق و نهضت ملی به طور جدی پی گرفته میشد. دکتر مصدق در ملاقات با لوی هندرسون، سفیر وقت آمریکا در ایران، نسبت به حمایت این کشور از انگلیس و عمل نکردن به وعدههایش، وی را سرزنش کرد.
در اواخر خرداد 1332 ژنرال آیزنهاور در قبال درخواست کمک دولت ایران اعلام کرد: «چون دولت ایران توانایی فروش نفت خود را دارد، دولت آمریکا هیچگونه کمک مالی به ایران نخواهد کرد. افزون بر این تا رضایت دولت انگلیس جلب نشود، آمریکا از خرید نفت ایران خودداری خواهد کرد. با وجود این، ما نسبت به سختی و موقعیت دشوار ایران آگاهیم و امیدواریم تا وضع ایران بدتر نشده دولت ایران نظرات دولت انگلیس را بپذیرد.»
اما با وجود این، دکتر مصدق در نامهای به آیزنهاور از مواضع آمریکا در قبال ایران ابراز نارضایتی کرد و خواهان افزایش کمکهای اقتصادی آن کشور به ایران شد. آیزنهاور نیز به دکتر مصدق پاسخ رد داد و از او خواست تا فرصت باقی است اقداماتی برای جلوگیری از بدتر شدن اوضاع به عمل آورد. در 27 تیرماه سال 1332، 53 نفر از کارکنان اداره اصل چهار و سفارت آمریکا، تهران را ترک کردند و در کنار آن، مقادیری سلاح برای کودتا مخفیانه و تحت عنوان کمکهای انسان دوستانه اصل چهار وارد کشور شد.
چشمداشت شوروی به منابع ایران
اتحاد جماهیر شوروی نیز علیرغم شعارهای دفاع از منافع زحمتکشان، به منابع اقتصادی و سیاسی ایران چشم دوخته بود. روسها از تحویل 11 تن طلایی که به ایران به جهت صدور گندم به آن کشور مقروض بودند، استنکاف ورزیدند و همچنین عدم توان مصدق در جذب مشتری برای خرید نفت، سبب کاهش شدید توان اقتصادی کشور شد و سیاستهای مثبتی که در جهت صادرات غیر نفتی پیشگرفته شده بود، کفایت هزینههای کشور را نمیکرد.
کارشکنیهای انگلیس و اعتراض مصدق
دولت انگلیس که حتی با اقدامات حقوقی هم موفقیتی به دست نیاورده بود، به محاصره اقتصادی و مانورهای نظامی متوسل شد. با فشار انگلستان شرکتهای بزرگ نفتی از بارگیری نفت ایران سرباز زدند. انگلیس از متحدان اروپایی خود خواست که فعالیت اتباع خود را در شرکت ملی نفت ایران به حال تعلیق درآورد. انگلیس همچنین ارسال تجهیزات مورد استفاده تصفیهخانه آبادان را ممنوع کرد و مانع صدور آهن، فولاد و حتی قند و شکر و چای و کالاهای اساسی مورد نیاز مردم ایران شد!
پس از محاصره اقتصادی و با افزایش مشکلات مالی، دکتر مصدق در یادداشتی اعتراضآمیز به سفارت انگلستان در تهران خواستار دریافت مطالبات دولت از شرکت سابق و خسارات وارده شد که این نامه بدون پاسخ ماند! وی در مهرماه 1331 در نامهای دیگر به وزارت خارجه انگلیس خواستار پرداخت بدهی آن کشور به ایران شد که با پاسخ اهانتآمیز و طلبکارانه دولت انگلیس مواجه شد. چرا که آنها همچنان بر خواستههای نامشروع قبلی تاکید کردند و به صراحت منکر مطالبات ایران شدند!
سیاست انگلیس در ایران این بود که با تشدید بحران اقتصادی مردم را از نهضت ملی شدن صنعت نفت ناامید کند.
قطع رابطه ایران با روباه پیر
سرانجام مصدق دستور قطع رابطه با انگلیس را صادر کرد. این دستور در جلسه روز 30 مهر 1331 هیأت وزیران به تصویب رسید و مراتب آن بلافاصله از طریق وزارت امور خارجه به سفارت انگلستان در تهران ابلاغ شد. به موجب این دستور دیپلماتهاى انگلیسى موظف شدند ظرف مدت 10 روز خاک ایران را ترک کنند.
در روز 10 آبان 1331 اعضای سفارت انگلستان، ایران را ترک کردند. یک روز پس از این اقدام، مجلس شورای ملی، مجلس سنا را هم منحل کرد که به توصیه انگلیسیها تأسیس شده بود و در حقیقت محلی برای توطئه علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت و دولت مصدق بود.
رفراندوم و انحلال مجلس
قتل افشار طوس
سرتیپ افشار طوس در سال 1330، از سوی دکتر مصدق رئیس شهربانی کشور شد. بنظر میرسد او مهمترین عاملی بود که رفراندوم و انحلال مجلس هفدهم از سوی مصدق را سبب شد. گفته میشود افشار طوس به دست مأموران MI6 به قتل رسیده و افسران مطیع شاه که تحت امر رشیدیانها کار میکردند در اردیبهشت سال 1331، افشار طوس را ربوده، در محیطی امن نگهداری و به طور فجیعی به قتل رساندند. شاید کشتن وی به منظور تحت فشار قرار دادن دولت مصدق بوده است.
خسرو معتضد، در برنامه پلی به گذشته دراینباره میگوید:
«قتل افشار طوس باعث آبروریزی زیادی شد. مجله معروف ترقی که مجله بسیار پرتیراژی بود، یک مقالهای نوشت: “آیا برای امنیت کاری کردهاید. شما خیال میکنید اوضاع امروز کشور ما، دولت ما و حکومتی که بر این مردم بیگناه مسلط است و مقدرات ملت ایران را در دسترس گرفته کوچکترین تفاوتی با دوره شاه سلطان حسین دارد؟ مگر خواب قیلوله چه تفاوت با لمیدن در زیر پتو دارد؟ وقتی رئیس ملتی جرأت نکند از خانهاش بیرون بیاید و بخواهد زیر پتو با غش و ضعف … مقدرات 20 میلیون نفوس را تعیین کند، نه فقط سرقت و قتل رئیس شهربانی امر مهمی نیست بلکه سرقت خود پیشوا هم برای همه کس میسر است.
(این مجله که از طرفداران سرسخت دکتر مصدق بود، این مطلب را نوشت.) امروزه موضوع قتل تیمسار سرتیپ افشار طوس در دنیاهای متمدن و غیر متمدن به عنوان بزرگترین و عجیبترین موضوع روز نقل شده است… تمام جراید دنیا صفحات مهم خود را به این موضوع اختصاص دادند… نمیدانم برای چه دولت لازم داریم، برای چه مجلس میخواهیم… دولت باید برای ایجاد امنیت شدیدترین مجازاتها را اجرا کند، کسانی که موجب وحشت جامعه میشوند به فوریت و خارج از نوبت به مجازات برسند تا عبرت دیگران شود وگرنه منتظر حکم دیوان جنایی شدن، یک سال صبر کردن، ایجاد رعب نخواهد کرد، به نتیجه تأثیری که در امنیت عمومی لازم است، نخواهد رسید. این چیزی است که امروز ملت ایران از حکومت آقای مصدق انتظار دارد وگرنه هیچ کس امیدی به فردای خود ندارد و هیچوقت در کشور امنیت برقرار نخواهد شد.»
پیام مصدق به شاه
خسرو معتضد دراینباره میگوید: «دادگاه بررسی پرونده افشار طوس از اردیبهشت شروع و تا مرداد سال 1332 ادامه داشت تا اینکه سرانجام قاتلین آزاد شدند. بعد از این مصدق پیامی برای شاه میفرستد: «اعلیحضرتا من تمام موارد را کشف کردم [شاه، برادرش و سرلشگر زاهدی و افسران بازنشسته در پرونده افشار طوس دست داشتند.] اعلیحضرتا من اجازه ندادم برای حفظ مقام شاهانه کل پرونده منتشر شود که چه صحبتهایی شده، کجا دستور دادند و چگونه اقدام کردند، عوامل بیگانه به دستور بیگانه رئیس شهربانی مرا با آن وضع فجیع کشتند…»
این امر زخمی را بر جامعه میزند. رئیس شهربانی را کشتند؛ یعنی کسانی دستور دادند که رئیس شهربانی را به این وضع فجیع بکشند؛ یعنی آدم برای ماندن در مقام میتواند آدم بکشد، میتواند جنایت کند. آن هم آدمی در رأس مملکت.
با نبود امنیت در جامعه، هیئت 8 نفری که برخی از دربار بودند تشکیل شد. هفتهها طول کشید که آنها گزارشی تهیه کنند که این گزارش اساس سلطنت را متزلزل کرد. آنها در این گزارش بدون هیچ ابهامی دریافت مصدق را از قانون اساسی تأیید و تأکید کردند که به موجب قانون اساسی، شاه فقط باید سلطنت کند، درحالیکه به دولت اختیار دادهشده که حکومت کند. به دنبال آن مخالفتها شروع شد، طرفداران و مخالفان به جان هم افتادند.»
رفراندوم مجلس هفدهم
از خردادماه 1332 مخالفت نمایندگان طرفدار شاه، به رهبری میراشرافی که یکی از چهرههای وابسته به سازمان جاسوسی انگلیس بود، علیه دولت بسیار شدید شد و هتاکیها در ضمن سخنان پیش از دستور به «دولت ملی» آن چنان بالا گرفت که سرانجام مصدق تصمیم گرفت که با انجام رفراندوم، مجلس هفدهم را که مرکز توطئه علیه خواستههای مردم شده بود، منحل کند. این رفراندوم در روز 18 مراد ماه 1332 انجام شد و مردم ایران به انحلال مجلس رأی دادند. شرکت گسترده مردم در رفراندوم 18 مرداد و پشتیبانی شگفتآور مردم از خواستههای دولت ملی موجب شد که دو کشور انگلیس و آمریکا به این فکر بیفتند که کودتایی که از ماهها پیش آن را طرحریزی کرده بودند به مرحلۀ اجرا درآورند و انحلال مجلس یکی از دلایلی گشت که راه برای کودتا سهلتر شود.
استاد معتضد، بر اساس اسناد تاریخی تصمیم مصدق برای انجام رفراندوم را اینگونه بیان میکند: «یکی از حوادث سال 1332 که سروصدای زیادی را به دنبال داشت مسئله رفراندوم دکتر مصدق بود. دکتر مصدق میخواست مجلس را منحل کند. او معتقد بود در این مجلس عناصر مخالف دولت زیاد هستند و اقدامات مجلس به دولت لطمه وارد میکند.
مسئله دیگر که مصدق در دادگاه نظامی و حسین مکی در خاطرات خود بیان میکند مسئله انتخاب یک نماینده ناظر از مجلس شورای ملی بود برای کمیسیون بانک ملی (کمیسیون محرمانه بانک ملی که نشر اسکناس بود) دولت پول نداشت، انگلیسیها مقدار زیادی پول ایران را از ایران خارج کرده بودند. دولت میخواست 300 یا 230 میلیون اسکناس چاپ کند برای آنکه اقتصاد مملکت به گردش در آید و میخواست این کار محرمانه انجام شود.
مکی برای عضویت در کمیسیون نشر اسکناس کاندید میشود؛ اما اختلافاتی بین دکتر مصدق و حسین مکی ایجاد شده بود. ممکن بود اگر مکی به کمیسیون نشر اسکناس برود احتمال این بود که اعلام کند، دولت میخواهد اسکناس بدون پشتوانه چاپ کند.»
مطرح کردن انحلال مجلس از جانب مصدق همه را علیه او شوراند که از مهمترین آنها دوست و همراهش، آیت الله کاشانی بود. دکتر مصدق با این کار دوستان صمیمی خود را میرنجاند.
اشتباهات مصدق
آزادی مطبوعات
خسرو معتضد بر اساس اسناد موجود اینگونه بیان میکند: «مصدق در اولین روزهای نخستوزیری، اعلام کرد که مطبوعات آزاد است و به شهربانی نامهای نوشت و گفت هر دشنامی به من از جانب مطبوعات اهمیتی ندارد، بگذارید مطبوعات آزاد باشند. 3200 امتیاز که دکتر مصدق به روزنامهها داد به ضرر خود او تمام شد. این روزنامهها به مصدق هتاکی میکردند، یکی از روزنامهها، روزنامه شورش بود که به نظر 5 روزنامهنگار معروف و سرشناس ایرانی، روزنامه بسیار بدی بود؛ روزنامه توهین، روزنامه فحاش، هتاک. روزنامهای با انواع توهینها، کارهای زشتی از قبیل کشیدن عکس وکلای مجلس به صورت انواع حیوانات، توهین به رئیس کلانتری، توهین به مراجع دینی. مصدق در دوران اختیارات، قانونی را گذاشت که بر اساس آن کسی حق ندارد به مرجع اول روحانیون توهین کند.»
آزادی حزب توده
معتضد یکی دیگر از کارهای بد دولت در این دوره را تصمیم به آزادی حزب توده بیان میکند و میگوید: «حزب توده نوکر مسکو بود و درست در آن دوران بحران، کاری میکرد که بین مصدق و دوستانش اختلاف بیفتد؛ ازجمله بهتانهایی و توهینهای به آیت الله کاشانی. حزب توده در خیابانها تظاهرات میکند.»
انتصابات نادرست
مصدق یک هفته پس از واقعه 30 تیر و بازگشت مجدد به نخستوزیری و وزارت جنگ، در انتخاب کابینه و سایر مسئولین به بهترین نحو حق خویشاوندان خود را ادا نمود. خویشاوندانی که در میان آنها جاسوس مستقیم انگلیس نیز یافت میشد. دکتر کریم سنجابی از رهبران جبهه ملی و از یاران مصدق دراینباره میگوید:
«… در کابینه اول مصدق، خود او آشکارا به ما میگفت: آقا! ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم. یک عدهای از افراد را که جزء مبارزین و مجاهدین آزادیخواهی و وطندوستی نبودند و حتی شهرت خوبی هم نداشتند یا مشکوک و متهم بودند به اینکه ممکن است ارتباطی با خارجیها داشته باشند [را] وارد کابینه کرد …»
یکی از این انتصابات دکتر مصدق، انتصاب سرلشگر وثوق (رئیس شهربانی کل کشور) به معاونت خود در وزارت جنگ بود. جالب اینجا بود که سرلشگر وثوق بنا به سمتش، جزو فرماندهان سرکوب مردم در 30 تیر بود!
شاپور بختیار را به معاونت وزارت کار برگزید. بختیار یکی از افرادی بود که اسناد جاسوسی او در اسناد «خانه سدان» ثابت شده بود. ریچارد سدان (seddon)، یکی از مقامات نفتی انگلستان بود که با بازرسی منزلش اسناد متعددی از رشوه دادنها و توطئهها بدست آمد که به پرونده سدان معروف شد.
در شرکت نفت، مرتضی قلی بیات (سهام السلطان)، به عنوان مدیرعامل و رضا فلاح به عنوان مدیر پالایش که هر دو به جاسوسی برای انگلستان شهرت داشتند، منصوب شدند؛ به همین جهت، حسین مکی و نمایندگان عضو هیئتمدیره شرکت نفت، در اعتراض به انتخاب این افراد استعفا دادند و در پی آن، دکتر مصدق، جمع دیگری را به مدیریت امور نفت برگزید؛ اما رضا فلاح و مرتضی قلیخان بیات را در مسئولیت خود ابقا کرد.
مصدق اصرار فراوانی به حضور احمد متین دفتری، در اعضای شورای امنیت داشت. کسی که عضو هیئتمدیره نفت بود و بر اساس اسناد کشفشده از خانه سدان نقش فعال در ارتباط با انگلیسها داشت.
احمد قوامالسلطنه که به موجب مصوبه مجلس میبایست تحت تعقیب قرار میگرفت و مجازات میشد علیرغم اینکه دسترسی به وی ممکن بود، از مجازات وی استنکاف شد و عملاً اقدامی علیه وی صورت نگرفت. همین امر، زمینهساز جرأت یافتن دیگران در فعالیت علیه مصدق و اعتراض دیگر رهبران و سیاسیون نهضت گردید.
شکاف میان مصدق و آیتالله کاشانی
پس از قیام 30 تیر، مردم، آیت الله کاشانی و یاران قدیمی مصدق از بازگشت مصدق به میدان مبارزه شادمان بودند؛ اما این همدلیها و شادمانیها دیری نپایید. مصدق از همان ابتدای بازگشت با آیتالله کاشانی اختلاف پیدا کرد و به نصایح ایشان واکنش منفی نشان داد و از همین جا شکاف میان مصدق و آیتالله کاشانی آغاز شد. مصدق بدون توجه به نقش و رهبری آیتالله کاشانی در روی کار آمدن مجدد او، به پیاده نمودن شعار «جدایی دین از سیاست» پرداخت و برخی از روحانیون و نزدیکان آیتالله کاشانی را دستگیر کرد. عوامل داخلی و خارجی هر دو در لکهدار کردن چهره این روحانی بزرگ نقش داشتند. مصدق با این کج رویها نه تنها آیتالله کاشانی بلکه یاران دیرین خود چون ملکی و حائری زاده را نیز از دست داد. همانگونه که امام خمینی (ره) فرمودند: «مشکل اصلی مصدق با اسلام و نه اشخاص مذهبی بود.»
تذکر آیتالله کاشانی به دکتر مصدق در باب انتصابات
پس از انتصابات شگفتانگیز مصدق، آیت الله کاشانی (که مردم به امر او برای نخستوزیری مجدد دکتر مصدق به خیابان و جلوی گلوله آمده بودند و حالا مورد سؤال مردم بود که چرا رهبران سرکوب همان مردم و یا برخی افراد مسئلهدار، ترفیع درجه مییابند) در نامهای محرمانه به دکتر مصدق در باب این انتصابات اعتراض کرد.
در بخشی از این نامه آمده بود: «من تا کنون در انتصابات شما هیچگونه دخالت نکردهام و دو بار هم ضمن اعلامیه، این مطلب را به نظر عموم رسانیدهام ولی برای مصلحت و خیرخواهی مینویسم که سرلشگر وثوق در روز 30 تیر دستور مضروب کردن جمع کثیری را داد و صلاح نیست معاون شما باشد. اقتصاد، شریان مملکت است… این بار زمامداری شما مثل بار اول به پیشنهاد جمال امامی و مجلس نیست که شما بخواهید مثل گذشته با محافظه کاری عمل کنید. این بار شما با قیام خونین ملت سر کار آمدهاید و این ملت که با خون خود پیروزی نهضت و قیام و تجدید زمامداری شما را تضمین کرد، از شما انتظار اصلاحات انقلابی و اساسی دارد و از هر جهت نیز پشت سر شما ایستاده و هیچ قدرتی نمیتواند مانع اصلاحات باشد… اگر بنا باشد جریان بدین منوال ادامه یابد، ناچارم تهران و بلکه ایران را ترک گفته و از صحنه سیاست خارج میشوم.»
جواب دکتر مصدق: آیتالله دخالت نفرمایند!
دکتر مصدق در جواب نامه آیت الله کاشانی، از ایشان خواست در کار او دخالت نکند! دکتر مصدق در روز 6 مرداد یعنی فقط یک هفته پس از قیام خونین 30 تیر به رهبری شخص آیت الله کاشانی، در جواب آیت الله کاشانی نوشت:
«6 مرداد 1331
به عرض میرساند مرقومه محترمه شرف وصول ارزانی داد. نمیدانم در انتخاب آقای سرلشگر وثوق و یا آقای دکتر اخوی که بدون حقوق برای خدمتگزاری حاضرشدهاند و همچنین آقای نصرتالله امینی که از فعالترین اعضای نخستوزیری هستند، حضرتعالی چه عیب و نقصی مشاهده فرمودهاید که مورد اعتراض واقعشدهاند. بنده صراحتاً عرض میکنم که تا کنون در امور اصلاحی عملی نشده و اوضاع سابق مطلقاً تغییر ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند، خاصه اینکه هیچگونه اصلاحاتی ممکن نیست مگر اینکه متصدی مطلقاً در کار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقید بنده هم افتخار خدمتگزاری را خواهم داشت؛ و الّا چرا حضرتعالی از شهر خارج شوند، اجازه فرمایند بنده از مداخله در امور خودداری کنم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
دکتر محمد مصدق»
این انتصابات و این نامه، سرآغازی بر جدایی مصدق از آیت الله کاشانی شد.
مصداق تحلیل رهبر انقلاب
و این ماجرا مصداقی است بر تحلیل رهبر فرزانه انقلاب در 29 آذر سال 1363 که فرمودهاند:
«مصدق دید [در روز 30 تیر] مردم آمدند توی خیابانها و شعار دادند و “یا مرگ و یا مصدق” گفتند و یک عدهای کشته شدند، مطلب بر او مشتبه شد، خیال کرد این مردم از او حمایت میکنند … تذکرات مرحوم کاشانی نسبت به افراد که این آدم، آدم خطرناکی است، چرا این شخص را در رأس کار گذاشتهاید یا این اقدام یک اقدام لازمی است چرا انجام نمیدهید، دخالت و فضولی به حساب آمد و گفتند اینها دخالت و فضولی میکنند.
دلشان میخواست علمای اسلام بیایند مردم را حرکت بدهند، هدایت بکنند، در صحنه حاضر بکنند، خون بدهند، سینههایشان را سپر کنند و بعد حکومت را در اختیار آنها بگذارند و بعد بگویند خداحافظ شما و بروند در مدرسههایشان بنشینند. … بنابراین یک چنین حرکت عظیمی [نهضت ملی] در جامعه ما به وسیله روحانیت بیدار و مبارز و در صحنه به وجود آمد و متأسفانه به وسیله ملیگراها سقوط کرد و به لجن کشیده شد. این یک حقیقتی است.»
مخالفت آیتالله کاشانی با تمدید لایحه اختیارات مصدق
حمایتهای مکرر و آشکار آیت الله کاشانی تا دی ماه سال 1331 ادامه داشت که می توان به حمایت آیتالله آن زمان که دکتر مصدق برای دفاع از دعاوی ایران بر سر شرکت نفت انگلیس، عازم دادگاه بینالمللی لاهه گردید، اشاره کرد که وی طی پیامی از ملت ایران خواست تا به مساجد رفته و برای پیروزی دکتر مصدق دست به دعا بردارند یا هنگامی که دولت مصدق برای تأمین کسری بودجه به پخش اوراق قرضه ملی اقدام کرد، آیتالله کاشانی طی فتوایی، مردم را به خرید اوراق مزبور دعوت نمود. این حمایتهای مکرر و آشکار آیتالله کاشانی تا دی ماه سال 1331 ادامه داشت. در آن ماه دکتر مصدق تصمیم گرفت تا اختیارات فوقالعاده خود را برای یک سال دیگر تمدید کند، اما آیتالله کاشانی که پیش از آن نیز مخالفت خود را با اختیارات شش ماهه، طی نامهای خصوصی به دکتر مصدق اعلام داشته بود، این بار طی نامه سرگشادهای، به مجلس شورای ملی، آن را نقض اصل قانون اساسی دانست. به عقیده وی، تصویب این لایحه، کشور را به وضع دیکتاتوری برمیگرداند و از نظر او خلاف مصلحت بود.
آیتالله کاشانی از مخالفان رفراندوم مجلس
آیت الله کاشانی یکی از مخالفان رفراندوم بود. وی در 8 مرداد سال 1332، در اعتراض به انحلال مجلس نوشت: … شما میخواهید با اتکا به چند تانک، ارابه جنگی و افواج نظامی، پلیس و ژاندارمری رفراندوم کنید؟ آقای دکتر مصدق مجلسی را که خودش انتخاب کرده و بیش از صد بار گفته که صدی هشتاد آن ملی است قبول ندارد. برای فرار از استیضاح و راه ندادن به ناظر بانک که از طرف مجلس انتخابشده [رفراندوم کند.] [او] تا به حال که اسکناسهای زیادی منتشر ساخته… »
این نامه تندترین نامهای است که از طرف آیت الله کاشانی منتشرشده و اینگونه رهبران نهضت از یکدیگر جدا شدند.
کودتایی برانداز
انگلیس پس از کوتاه شدن دست خود از صنعت نفت ایران، درحالی که منابع بسیاری را در منطقه و خصوصاً ایران از دست داده بود، با قطع امید از رسیدن به توافق، وارد مطالعه طرح یک کودتای نظامی شد.
آمریکا که میدانست مصدق از حمایت عظیم مردم برخوردار است و همین طور به دلیل ترس از کمونیسم، ابتدا با طرح کودتا مخالف بود؛ اما پیروزی آیزنهاور در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باعث تغییرات عمدهای در سیاست خارجی آمریکا شد.
فراهم شدن زمینههای کودتا
با روی کار آمدن جمهوری خواهان در آمریکا به رهبری آیزنهاور و مخصوصاً روی کار آمدن وینستون چرچیل (که در زمان وزارت جنگ خود سبب کودتای 1299 و صعود رضاخان به قدرت شده بود) همزمان با نهضت مبازره با کمونیسم در آمریکا (مک کارتیسم) و مرگ استالین در شوروی، شرایط بینالمللی لازم برای کودتا علیه دکتر مصدق و نهضت ملی فراهم آمد. کرمیت روزولت، رئیس اداره خاور نزدیک سازمان سیا به فرماندهی عملیات انتخاب شد و آمریکا و انگلیس، ستاد مشترکی را در ایستگاه اطلاعاتی انگلیس در قبرس تشکیل دادند و عملیات کودتا را طرحریزی کردند. آن دو با هدف تصاحب منابع عظیم نفتی ایران، سیاستهای یکسانی را علیه نهضت ملی در پیشگرفته بودند.
فضای سیاسی و اختلافات گسترده میان رهبران نهضت باعث شد که سرلشکر فضلالله زاهدی که در دولت مصدق مدتی وزیر کشور بود، پس از برکناری، به یک نظامی مدعی نخستوزیری و محور مخالفان دکتر مصدق تبدیل شود. از طرف دیگر آمریکاییها و انگلیسیها از طریق اشرف پهلوی، نامه حاوی همکاری با کودتاچیان را به شاه ابلاغ کردند.
پس از آن، اقداماتی در جهت تجهیز مالی کودتا از طریق سازمان سیا صورت گرفت و در آخر با ورود روزولت همه چیز برای کودتا آماده بود. روزولت، رهبر کودتا، در 11 مرداد 1332 با شاه ملاقات کرد و طرح کودتا، برکناری مصدق و نخستوزیری زاهدی را با وی مطرح و رضایت وی را در عزل مصدق و انتصاب زاهدی جلب نمود.
طرح کودتای 25 مرداد
در طرح کودتای 25 مرداد، قرار بود، دو حکم جداگانه یکی مبنی بر عزل دکتر مصدق از نخستوزیری و دیگری مبنی بر انتصاب زاهدی به نخستوزیری را که شاه روز 24 مرداد سال 1332، امضا کرده توسط سرهنگ نصیری، فرمانده گارد، به مصدق و زاهدی تحویل داده شود.
اگر دکتر مصدق این فرمان را میپذیرفت، کودتا منتفی و اگر نمیپذیرفت طرح کودتا اجرا میشد که با محاصره خانه مصدق و تصرف رادیو، سقوط مصدق اعلام میشد.
شکست کودتای 25 مرداد
زمینههای کودتا که از ماهها قبل برنامهریزیشده بود، باعث نگرانی شاه شد. او میخواست هنگام کودتا علیه دکتر مصدق در ایران نباشد بنابراین پس از صدورحکم عزل مصدق و نخستوزیری زاهدی، راهی رامسر شد. در شب 25 مرداد وزیر دفاع دکتر مصدق، تقی ریاحی، از طریق چند نفر از عوامل نفوذی متوجه کودتا گردید و وقتی که فرمانده گارد شاهنشاهی، فرمان را به مصدق ابلاغ کرد، هنگام خروج از منزل بازداشت شد. مصدق فرمان را مغایر قانونی اساسی خواند و رد کرد زیرا طبق قانون اساسی آن زمان، مجلس باید فردی را به عنوان نخستوزیر به شاه پیشنهاد میکرد نه این که شاه، خود نخستوزیر برگزیند. در این هنگام شاه و همسرش با یک هواپیما از طریق عراق از ایران خارجشده و به ایتالیا رفتند.
اجرای نقشه کودتا در 25 مرداد شکست خورد و شاه از ایران فرار کرد. روزهای 25 تا 27 مرداد، در سراسر ایران اجتماعات بزرگی تشکیل شد و مجسمههای شاه و پدرش به پایین کشیده شد. عکسهای وی از ادارات جمعآوری گشت. آنها خواستار لغو نظام سلطنتی از دولت بودند. در تجمع بزرگی در میدان بهارستان، دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه، اعلام کرد که: «نظام سلطنتی باید برچیده شود و حکومت، جمهوری اعلام شود. شاه ایران روی ملک فاورق مصر را سفید کرده است.» اما سایر اعضای کابینه، بعد از سخنان فاطمی تأکید کردند که: «اعلیحضرت باید برگردد»
در چنین شرایطی که کشور شدیداً به مجلس نیاز داشت. دکتر مصدق پیروزی در رفراندوم و انحلال مجلس را اعلام کرد و در تظاهرات گستردهای که به حمایت از دولت او بر پا شد، دستور منع تظاهرات را صادر و تکلیف کرد که مردم به خانههای خود برگردند. درحالیکه کودتاچیان درصدد اجرای برنامه دیگری برای پیروزی بودند.
هشدار آیتالله کاشانی به مصدق
در روز 27 مرداد، آیت الله کاشانی طی نامهای به دکتر مصدق او را از شرایط جدیدی که کودتاچیان تدارک دیده بودند، مطلع ساخت و از او خواست که با همکاری با او تصمیمات لازم برای جلوگیری از کودتا را تدارک ببیند:
«حضرت نخستوزیر معظم جناب آقای دکتر مصدق دام اقباله
گرچه امکانی برای عرایضم باقی نمانده است ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است… خودتان بهتر از هر کسی میدانید که تمام هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقای آن مایل نیستید… حرف اینجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندم نشنیدید … خانهام را سنگ باران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد، بستید. حالا نه مجلسی هست و نه تکیهگاهی برای این ملت گذاشتهاید… اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید کنار بروید این نامه من سندی است در تاریخ ملت ایران که من شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا توسط زاهدی که مطابق با نقشههای خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذری نباشد…»
پاسخ دکتر مصدق به نامه آیتالله کاشانی
«27 مردادماه مرقومه حضرت آقا توسط آقای حسن سالمی زیارت شد. اینجانب مستحضر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام. دکتر محمد مصدق.»
با این پاسخ دکتر مصدق، آیت الله کاشانی را از دخالت در حوادث آینده منع کرد و حتی اعلام حمایت وی را نیز لازم نشمرد.
نامه شهید نواب صفوی به مصدق
شهید نواب صفوی قبل از کودتای 28 مرداد 1332، در نامهای به دکتر مصدق او را از سقوط دولت باخبر و به وی جهت اجرای احکام الهی هشدار میدهد:
«هو العزیز آقای دکتر محمد مصدق نخستوزیر پس از سلام، شما و مملکت در سختترین سراشیب سقوط قرارگرفتهاید. چنانچه احساس کرده و معتقد شده باشید که نجاتبخش شما مملکت، اجرای برنامهی مقدس پیغمبر اکرم (ص) میباشد و پس از تمام جریانات گذشته آمادهی اجرای احکام مقدس اسلام باشید، قول میدهم که شما و مملکت را به یاری خدای توانا و به برکت اجرای احکام و تعالیم عالیهی اسلام از هر بدبختی و سقوط و فسادی حفظ نموده، به منتهای عزت و سعادت معنوی و اقتصادی برسانم.»
مرحله دوم کودتا
پس از شکست کودتا در مرحله اول، زاهدی به سفارت آمریکا میرود و اجرای کودتا با همکاری سفیر و اعضای ستاد کودتا پی گیری میشود. عوامل محلی «CIA» و «MI6» با همکاری طرفداران زاهدی دست به توزیع گستردۀ فرمانهای قلابی شاه که توسط روزولت پر شده بود و حاکی از انتصاب زاهدی به جای مصدق به عنوان نخستوزیر بودند، زدند. بر اساس برنامهی تنظیمشده از طرف سیا، عدهای از اراذل و اوباش مانند شعبان جعفری معروف به شعبون بیمخ و دار و دستهاش که از قبل سازماندهیشده بودند، با پرداخت مبلغی پول به خیابانها ریخته و علیه مصدق و به حمایت از شاه شعار میدادند و این در حالی بود که مصدق دستور داده بود که هوادارانش خیابانها را ترک نمایند و این خود بهترین فرصت را برای کودتا فراهم کرده بود.
طرح کودتای 28 مرداد
طرح کودتای 28 مرداد به این گونه بود که از نقاط مختلف کشور جمعیتهای مشخصشده و با رهبری معلوم در مسیری تعیینشده به محل خیابان شاه برسند. شعار کلیه افراد، سلطنت محمدرضا شاه باشد. افراد گارد نیز به جمعیت بپیوندند. خانه دکتر مصدق را محاصره و او را دستگیر کنند و به دنبال اعلام خبر دستگیری مصدق از رادیو، زاهدی با تانک به نخستوزیری برود و از شاه دعوت به بازگشت کند. در روز 28 مرداد، طرح فوق به طور کامل اجرا شد و واحدهای نظامی طرفدار دکتر مصدق دخالتی در خنثیسازی کودتا نکردند.
در روز 28 مرداد دولت مصدق هیچ اقدام عملی علیه کودتاچیان نکرد و از مردم نیز برای مقابله با کودتا دعوت ننمود رئیس شهربانی را که مشکوک به همکاری با کودتاچیان بود، برکنار و سرتیپ دفتری را که از همکاران جدی کودتاچیان بود، به ریاست شهربانی منصوب کرد.
گزارش وزیر کشور از واقعه کودتا
دکتر غلامحسین صدیقی، وزیر کشور دکتر مصدق و از دوستان نزدیک وی، حوادث و حال و هوای کابینه دکتر مصدق و چگونگی عکسالعمل آنها در برابر کودتا را چنین توصیف میکند:
«صبح زود روز 28 مرداد دکتر مصدق مرا خواست تا راجع به رفراندم شورای سلطنت تصمیمگیری نماییم و پس از آن، موضوع را با تیمسار ریاحی رئیس ستاد ارتش در میان گذاشته تا با بیسیم ارتش به فرمانداران و استانداران ابلاغ شود… ناگهان رئیس اداره آمار وارد اطاق شد گفت: «دستهای از مردم شعار «زندهباد شاه» میگویند و شعارهایی بر ضد دولت میدهند عدهای پاسبان نیز با آنها هماهنگی میکردند.» بعد به سرتیپ «مدبر» رئیس شهربانی تلفن کردم و راجع به حضور پاسبانها پرسیدم، متوجه شدم که تجاهل میکند. در همین موقع تیمسار ریاحی تلفن کردند که نخستوزیر دستور دادند حکم ریاست شهربانی به نام سرتیپ شاهنده صادر کنید… من حکم را امضا کردم. تظاهرات در شهر و مناطق مختلف ادامه داشت. ساعت یازده نخستوزیر تلفن کردند که حکم را به نام سرتیپ محمد دفتری که فرمانداری نظامی بر عهده اوست صادر کنید تا حکم را صادر کنم سرتیپ دفتری در شهربانی حضور یافت… تظاهرات به جلوی وزارت کشور کشیده شد… ساعت 15 وارد منزل نخستوزیر شدم، دیدم جمعی همه در حال انتظار و تفکر نشستهاند دکتر مصدق پرسید: اوضاع چگونه است؟ گفتم: اوضاع خوب نیست… پس از چند دقیقه رئیس شهربانی و فرماندار نظامی، سرتیپ دفتری به نخستوزیر تلفن کرد که «اعلامیه حمایت از شاه صادر نماید» بعد اعلام کردند مخالفین، رادیو را اشغال کردند … حال آقای نخستوزیر بهم خورده و به شدت گریه میکردند. با تشدید تیراندازی، مهندس رضوی ملحفهای را به علامت تسلیم بیرون برد و بر بام نصب کردند.»
سقوط مصدق با کودتای 28 مرداد
تمام این حوادث به نفع دکتر مصدق پیش میرفت تا اینکه طبق نقشه قبلی، اوضاع از بامداد 28 مرداد تغییر کرد و کودتا شکل گرفت. سستی مصدق و دلایل مختلف دیگر باعث شد که در 28 مرداد 1332 کودتا عملی شود و سرلشکر فضلالله زاهدی مجری طرح کودتا به جای مصدق نخستوزیر شد. شاه نیز پس از دریافت خبر سقوط مصدق، در 31 مرداد همان سال به ایران بازگشت. بدین ترتیب با قبضه شدن قدرت در دست استبداد داخلی و استعمار خارجی یکی از ننگینترین دورههای استبداد در تاریخ معاصر ایران رقم خورد و باعث حاکمیت 25 سال دیکتاتوری محمدرضا شاه با حمایت مستکبرین و خصوصاً آمریکا گردید. بدین ترتیب کودتا به پیروزی رسید و سرلشگر زاهدی به نخستوزیری رفت، محمدرضا پهلوی به کشور بازگشت و به تعبیر امام خمینی(ره) «محمدرضا رفت و رضاشاه برگشت»
کودتای صورت گرفته چند هدف را داشت: انتقال سلطه از انگلیس به آمریکا، اسلام زدایی و تضعیف روحانیت گروههای اسلامی مبارز و توسعه و اقتدار ساواک.
با پیروزی کودتا، رژیم، این حادثه را رستاخیز ملی 28 مرداد یا قیام ملی 28 مرداد نامگذاری کرد و به همین مناسبت در سالهای مختلف برای چنین روزی مراسم بزرگداشت در شهرهای کشور برگزار کرد.
محاکمه، زندانی و تبعید مصدق
یک روز پس از براندازی 28 مرداد 1332، دکتر مصدق و چند تن از یارانش از جمله دکتر صدیقی و دکتر شایگان در خانهای در خیابان کاخ دستگیر و زندانی شدند. مصدق پس از کودتای 28 مرداد در دادگاه نظامی محاکمه شد و دادگاه وی را به 3 سال زندان محکوم کرد. پس از گذراندن 3 سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمدآباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود.
درگذشت
پس از گذشت 10 سال از تبعید، در 14 اسفند سال 1345 دکتر محمد مصدق به دلیل بیماری سرطان، در سن 84 سالگی درگذشت.
مصدق وصیت کرده بود او را کنار شهدای 30 تیر در ابنبابویه تهران دفن کنند، ولی محمدرضا شاه از ترس آنکه مدفن مصدق محل اجتماع مخالفان شود، این اجازه را نداد و گفت: «زنده یا مرده در احمدآباد.» مصدق از خویشاوندان خود خواسته بود که مراسمی برپا نشود. حتی سنگ قبر هم نمیخواست. تقاضایش اجابت شد و او در یکی از اتاقهای محل اقامتش به خاک سپرده شد.
علت تغییر مصدق بعد از نخست وزیری
مسعود رضایی، پژوهشگر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، اسفند ماه سال 91 در گفتگو با پایگاه خبری فرهنگ نیوز، در پاسخ به این سؤال که چرا بعد از نخستوزیری مصدق، میان او و آیت الله کاشانی اختلافهای شدیدی بروز میکند، گفت: «مصدق در اوایل به صورت علنی درگیری و مخالفت چندانی با شاه نداشت، هرچند که شخصیت و جایگاه چندانی هم برای او قائل نبود؛ اما به تدریج که کار ملی شدن صنعت نفت پیشرفت و به واسطه تحریم شدید و همهجانبهای که انگلیس درباره خرید نفت ایران به کار بسته بود، مسایل و مشکلاتی پیش آمد، اختلافهای مصدق و دربار هم اوج گرفت. در این حال مصدق تلاش کرد محمدرضا را در چارچوب قانون اساسی محدود کند و اجازه فرار وی از محدوده اختیارات سلطنت که البته بسیار ناچیز بود را به او ندهد؛ اما در سوی دیگر، انگلیسیها تلاش میکردند با بهرهگیری از عوامل گسترده خود در ایران و همچنین دربار و خود شاه، به هر شکل ممکن مصدق را تحت فشار قرار دهند.
به این ترتیب اختلافهای مصدق و دربار افزایش پیدا کرد؛ اما در تمام این مراحل، آیت الله کاشانی حامی جدی دکتر مصدق بود و این سرمایه گرانقدری برای او به شمار میرفت. مهمترین و جدیترین حمایت آیتالله کاشانی از مصدق در 30 تیر سال 1331، صورت گرفت… آیتالله کاشانی با درک حساسیت شرایط کشور و اهمیت اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت، با اعلام حمایت از مصدق تا پای جان، موجب قیامی شد که شاه را ناچار کرد مصدق را دوباره به عنوان نخستوزیر به مجلس معرفی کند.»
اختلاف شدید مصدق با آیتالله کاشانی
رضایی علت اختلافات شدید بین آن دو را اینگونه بیان میکند: «معمولاً این طور نیست که نیروهای دخیل در امور سیاسی با یکدیگر اشتراک فکری کامل داشته باشند. بلکه معمولاً یک هدف مشترک موجب میشود این نیروها کنار یکدیگر قرار بگیرند و به مسیر خود ادامه دهند. بهویژه هنگامی که به آیت الله کاشانی و دکتر مصدق نگاه میکنیم، میتوانیم این نکته را دریابیم که آنها روحیههای متفاوتی داشتند و محتوای کلی فکر و اندیشهشان هم از دو جنس متفاوت بود. یکی، شاهزاده قجری بود با تحصیلات اروپایی و روشنفکرانه و دیگری مجتهدی حوزوی بود با تفکر کاملاً دینی؛ اما به اعتقاد من هر دو آنها در یک موضوع با یکدیگر مشترک بودند، نفرت از انگلیس و دشمنی با سیاستهای استعمارگرانه آن و تلاش برای بیرون راندنش از ایران.
یکی از مشکلهایی که بعد از ماجرای قیام ملی 30 تیر روی داد، این بود که گویا مصدق، نقش آیت الله کاشانی را در این ماجرا نادیده گرفت و تمام مسایل را به حساب خود گذاشت. با چنین تصوری، او خود را در جایگاهی تصور کرد که دیگر نیازی به حمایت و پشتیبانی آیتالله کاشانی ندارد و از آن به بعد مصدق نوعی بیاعتنایی تدریجی اما فزاینده را نسبت به آیتالله و حتی یاران پیشین دیگر خود مثل حسین مکی و امثال آنها در پیش میگیرد.
بعد از پایان 6 ماه یعنی در اواخر دی 1331، مصدق برای بار دوم، درخواست اختیارات و این بار به مدت یک سال کرد. در این زمان آیت الله کاشانی با این درخواست مخالفت کرد و اگرچه در نهایت اکثریت مجلس به این درخواست رأی مثبت داد، اما به هرحال در جریان بحثها و مسایلی که پیش آمد، رابطه آنها با یکدیگر تیرهتر شد.
برخی اقدامهای او هم واقعاً قابل انتقاد بود. مثلاً با استفاده از اختیارات، قانونی را به عنوان تأمین امنیت اجتماعی تصویب کرد که طبق آن به دولت این اختیار داده میشد هر کسی را که احتمال میداد در جهت خلاف امنیت کشور فعال است، دستگیر و زندانی کند.
طبعاً چنین قانونی صدای اعتراض بسیاری از سیاسیون و ازجمله آیت الله کاشانی را بلند کرد. با توجه به چنین مواردی، حرف آیتالله کاشانی این بود که دکتر مصدق ابتدا توضیح دهد که در طول 6 ماه برخورداری از اختیارات، چه کارهایی کرده تا اگر مجموع عملکرد او در این زمینه مثبت بود، این اختیارات تمدید شود. مسلماً این مسئله به مذاق دکتر مصدق خوش نمیآمد و فضای میان آنها را تیرهتر میکرد.»
برهم زدن رابطه با جبهه ملی
رضایی درباره ارتباط مصدق با جبهه ملی اظهار کرد: «او حتی رابطهاش را تا حد زیادی با جبهه ملی برهم زد. وقتی همان دولت اول دکتر مصدق تشکیل میشود، عبدالغدیر آزاد به حضور بعضی افراد در آن اعتراض میکند و او هم به صراحت میگوید: «بنده با حمایت جبهه ملی نخستوزیر نشدم که بخواهم با مشورت شما دولت خود را تشکیل دهم!» بعد از آن هم در جلسههای جبهه ملی شرکت نمیکند و در واقع جبهه ملی با رهبری آیت الله کاشانی پیش میرود و جلسههای خود را نزد او تشکیل میدهد.»
باز گذاشتن دست حزب توده
رضایی در مورد نقش حزب توده گفت: «نباید نقش حزب توده را در بالا گرفتن اختلافها نادیده گرفت. مصدق در دوره دوم نخستوزیری خود، دست تودهایها را در تظاهرات و حضور خیابانی بسیار باز گذاشت و این مسئله موجب شد نیروهای مذهبی و ملی به دلیل هراس از قدرتگیری حزب توده و خارج شدن کنترل آنها از دست دولت و افتادن مقدرات کشور به دست این حزب وابسته شوروی کمونیست، روزبهروز انتقادهای بیشتری را متوجه مصدق کنند و وقتی با بیاعتنایی وی مواجه شدند، به نوعی نسبت به وی بدبین شوند.»
فشار اقتصادی شدید
رضایی در توصیف وضعیت مصدق در آن دوران گفت: «تحریم شدید نفتی ایران از سوی انگلیس، فشار اقتصادی بسیار شدیدی را بر کشور وارد میکرد. از سوی دیگر، درخواستهای مکرر او از آمریکا برای اعطای کمکهای اقتصادی با بهانههای مختلف، اجابت نشده بود و چنین به نظر میرسید که در صورت ادامه این وضعیت، آینده ملی شدن صنعت نفت بهطور جدی به خطر میافتد و این چیزی نبود که مصدق راضی به آن باشد؛ بنابراین به نظر رضایی، مصدق دست به یک بازی زده بود که بتواند از این مخمصه نجات یابد. او دست حزب توده را باز گذاشت که آنها هر روز در خیابانها دست به تظاهرات بزنند و به واسطه این مسئله، آمریکاییها با احساس خطر از امکان افتادن کشور به دست تودهایها و در واقع شوروی، به دولت مصدق کمک کنند بتواند مقابل چپها مقاومت کند. در حقیقت مصدق نگاه کاملاً ابزاری به تودهایها داشت و همانطور که خودش به دکتر سنجابی گفته بود، قصد داشت از آنها سواری بگیرد و ضمن پیش بردن این بازی، با فریب آمریکاییها و ترساندن آنها از افتادن ایران به دامن کمونیسم و بلوک شرق، بالأخره آمریکاییها را وادار به اعطای کمکهای اقتصادی مورد نظر خود کند؛ اما این تحلیل و برنامه مصدق دچار یک مشکل اساسی بود. محور اصلی تحلیل مصدق این بود که آمریکاییها را در نهایت دوست خود میپنداشت و نسبت به آنها خوشبین بود.»
انحلال مجلس
در چنین وضعیت حساسی، دکتر مصدق به جای آنکه تدابیر و عملکرد سنجیدهای داشته باشد، متأسفانه مرتکب اشتباههای بزرگی میشود. از نظر رضایی یکی از نکتههای جالب درباره دکتر مصدق این است که در کارنامه سیاسی او خدمتهای بزرگ و اشتباههای بزرگ را میتوان کنار یکدیگر مشاهده کرد.
رضایی تیره کردن رابطه با آیت الله کاشانی و میدان دادن به تودهایها، دو اشتباه بزرگ او میداند که از مدتی پیش آغاز و همچنان به صورت فزاینده ادامه داشت. به عنوان نمونه حضور و تظاهرات تودهایها در سالگرد قیام 30 تیر به حدی پررنگ میشود که حتی اعتراض دوستان نزدیک دکتر مصدق مانند دکتر سنجابی را هم برمیانگیزد و اما پاسخ مصدق، در واقع چیزی جز یک جواب سربالا و بیاعتنایی به این اعتراض نبود.
پژوهشگر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، دیگر اشتباه بزرگ مصدق را انحلال مجلس دانسته و میگوید: «مصدق در فضای پرالتهاب اواسط مرداد، به دلیل اینکه فکر میکرد نمایندگان مجلس ممکن است در چارچوب سیاست انگلیس، به وی رأی عدم اعتماد بدهند، اقدام به تعطیلی مجلس هفدهم میکند؛ آن هم با اجرای رفراندومی که حداقل از نظر شکلی و ظاهری قابل قبول نبود؛ زیرا صندوق آرای موافق و مخالف را از یکدیگر جدا میکند. در این زمینه هم بسیاری از دوستان وی خطر این کار را گوشزد میکنند و هشدار میدهند که به این ترتیب نصب و عزل نخستوزیر بهطور مستقیم در اختیار شاه قرار میگیرد و ممکن است حکم عزل وی نوشته شود؛ اما مصدق با این تحلیل که شاه جرأت این کار را ندارد، حرف و رأی خود را بدون اعتنا به مشورت دوستانش به اجرا میگذارد.»
اعتماد واهی به آمریکا
رضایی استمرار اعتماد و خوشبینی مصدق به آمریکا را از جمله اشتباههایی میداند که برای او و کشور تبدیل به یک فاجعه شده و بیان میکند: «دکتر مصدق حتی بعد از ناکامی موج اول کودتا در شب 25 مرداد، همچنان آمریکا را دوست خود میپنداشت. در روزهای 25 تا 27 مرداد اتفاقهای زیادی در کشور میافتد. مهمترین آنها فرار شاه از کشور بود که بلافاصله بعد از آن هم مجسمههای او و پدرش در میدانهای مختلف شهر به زیر کشیده میشود. در همین حال تودهایها به شدت شروع به تظاهرات در شهر میکنند و البته همین کار موجب ترس و وحشت بیسابقهای میان مردم و روحانیون و شخصیتهای سیاسی دیگر میشود؛ زیرا آنها میدیدند شاه از کشور خارجشده و ممکن است تودهایها با حمایت شوروی، قدرت را در دست بگیرند. البته به نظر او تودهایها در آن زمان چنین قدرتی نداشتند اما به هرحال حضور پررنگ آنها در خیابانها، این ترس را در دل مردم انداخته بود.»
دستگیری تودهای ها برای جلب حمایت آمریکا
رضایی در ادامه اظهار می کند: «اتفاقاً آمریکا که خود در این کودتا همدست انگلیس بود، چون هنوز دستش رو نشده بود و همچنان احساس میکرد مصدق به او اعتماد دارد، برنامهای را اجرا میکند که نقش مهمی در پیروزی کودتا داشت. بعدازظهر روز 27 مرداد، هندرسون سفیر آمریکا در ملاقات با مصدق تهدید میکند که اگر تودهایها به عنوان نیروهای سیاسی مخالف آمریکا، از خیابانها جمع نشوند، چون جان و مال اتباع آمریکایی به خطر میافتد، همه آنها ایران را ترک میکنند. مصدق که با این تهدید احساس میکند یکی از حامیان خود را مقابل انگلیس از دست خواهد داد، آن شب دستور قاطع برای دستگیری تودهایها صادر میکند و بسیاری از آنها دستگیر میشوند.»
انتصابی علیه خود
رضایی انتصاب سرتیپ دفتری به ریاست شهربانی کشور در صبح روز کودتا، درحالیکه به مصدق هشدار داده شد دفتری خود در برنامه کودتا دست داشته، اشتباه بزرگ دیگر وی میداند و میگوید: «در واقع مصدق به دلیل اینکه سرتیپ دفتری یکی از اقوام نزدیک او بود، بیجهت به او اعتماد کرد و با غلبه احساسات فامیلی بر مسایل امنیتی، دستگاه شهربانی مصدق که در حقیقت یکی از مهمترین ابزار او در مقابله با کودتا به شمار میرفت، در خدمت کودتا قرار گرفت.»
مصدق از مخالفان حکومت پهلوی
پژوهشگر دفتر مطالعات بیان میکند: «دکتر مصدق از بدو برپایی حکومت پهلوی، از مخالفان سرسخت آن به شمار میرفت. مخالفت جدی او با پادشاهی رضاخان، یکی از نقاط درخشان زندگی او به شمار میرود و به دلیل همین مخالفتها هم بود که به محض آنکه رضاخان پای قدرت خود را محکم کرد، او را از گردونه سیاست کنار گذاشت و خانهنشین کرد. زمان محمدرضا هم مصدق به عنوان یک نیروی استقلالطلب، مقابل انگلیسیها ایستاد و در دوران نخستوزیری خود، گذشته از اشتباههایی که داشت، اما به هرحال شاه را از کشور بیرون کرد. بوسیدن دست ثریا که عکس آن موجود است را هم نباید به معنای سرسپردگی مصدق نسبت به شاه تلقی کرد. این کار در آن زمان برای نخستوزیران عرف بوده و بر مبنای آن نمیتوان وی را از حامیان سلطنت و از مهرههای انگلیس دانست! این بیانصافی در حق مصدق است.»
کودتایی برای سرنگونی مصدق
رضایی در مورد کودتای 28 مرداد گفت: «درباره کودتا بودن آنچه در 28 مرداد اتفاق افتاد هم جای شک نیست زیرا یک نقشه و طرح منسجم از سوی بیگانه برای سرنگونی دکتر مصدق تدارک دیده شده بود که دارای ابعاد سیاسی، تبلیغاتی و نظامی بود. سرانجام هم با اقدام نظامی طراحیشده در این برنامه، دولت دکتر مصدق سقوط کرد. تا حدود 8 – 9 سال بعد از کودتا، تمام صداها در گلو خفه شد و دوران دیکتاتوری شاه که اینک آمریکا و انگلیس را پشت سر خود میدید، آغاز شد. طوریکه محمدرضای بعد از کودتای 28 مرداد با محمدرضای قبل از آن اصلاً قابلمقایسه نیست.»
غرور و خودبینی دلیل شکست مصدق
رضایی با تأکید به اینکه باید سعی کنیم نگاه منصفانهای به تاریخ داشته باشیم و از آن عبرت بگیریم، نه آنکه چیزی را که دوست داریم، بر آن بار کنیم، گفت: «مصدق اشتباههای فراوانی داشت و من منکر آنها نیستم اما اینها دلیل بر این نمیشود که بگوییم او یک عامل مخفی انگلیس یا مثلاً دربار بود که در روز مبادا از آن استفاده شد. هرگز. مصدق فردی وطندوست بود که در نهایت، بسته شدن گوش او بر نصیحتها و مشورتهای حتی دوستان و نزدیکان خود به واسطه غرور و خودبزرگبینیاش، او را و مملکت را بر زمین زد.»
دلیل عدم موفقیت مصدق از زبان آیتالله خوشوقت
آیتالله خوشوقت در 27 اسفند سال 1391، در چند جمله کوتاه علت عدم موفقیت دکتر مصدق را در بیاعتنایی وی به دین و دینداران بیان کرد. در کتاب «درّ مکنون علامه طباطبایی (شرح حال آیت الله خوشوقت، به کوشش عباسعلی مردی)» به نقل از ایشان چنین آمده است:
«مصدق مردم دیندار و متدین و علما را نادیده گرفت، او خود فرد متدینی نبود – دخترها و زنش بیحجاب بودند – او جزو اولین کسانی بود که از دارالفنون به اروپا رفت و در فرانسه تحصیل کرد. او روشنفکر غربی بود؛ لذا به این دو دسته (علما و مردم متدین) توجهی نمیکرد با اینکه این دو، عنصر بزرگی در کشور ماست؛ با آیت الله کاشانی اختلاف پیدا کرد و ایشان را طرد کرد.
فداییان اسلام به او خدمت بسیار کردند، منتها با او شرط کرده بودند که اگر نخستوزیر شد باید احکام اسلام را پیاده کند. ایشان هم قبول کرده بود. به همین خاطر فداییان اسلام پای صندوقهای رأی ایستادند که کسی رأیها را ندزدد و ایشان با اینکه شاه به نخستوزیری او مایل نبود رأی آورد، بعد از شش ماه مرحوم نواب پیش ایشان رفت و حرفهای پیشین را یادآوری کرد، اما او یک سال یا شش ماه دیگر مهلت خواست، به این بهانه که وضع اقتصاد خوب نیست و فعلاً نمیشود کارخانههای مشروبسازی را تعطیل کرد! بعد از شش ماه رابطهشان به هم خورد و نشد. لذا فداییان اسلام از مصدق رو برگرداندند و عده زیادی هم با اینها برگشتند و مصدق تنها ماند و شکست خورد. در واقع عدم توجه به دین و دیندارها باعث شکست مصدق شد.»
چند پرده از زندگی مصدق
ثروت
مصدق قجر زادهای بود که از نظر مالی جزو مالکین بزرگ و اشرافی به حساب میآمد و روستای بزرگ او در احمدآباد بخشی از ثروت او را تشکیل میداده است. قسمتهای زیادی از خیابان کاخ (فلسطین کنونی) در شهر تهران به صورت منزل شهری و املاک و مستغلات استیجاری او بود که از جمله یکی از این ساختمانها را در زمان نخستوزیری خود به ادارهی اصل 4 ترومن (که لانهی جاسوسی امریکا در ایران بود) اجاره داده بود.
فراماسونر بودن
قسمنامهی فراماسونی بودن مصدق به هیچ روی قابل کتمان نیست. محمد مصدق از طرفداران میرزا ملکم خان بود، یکی از عناصر برجسته وابسته استعمار که از پیشقراولان واردکردن فرهنگ استعماری غرب در ایران بود که مکتب فراماسونری را تحت عنوان «اومانیسم» و دفاع از انسانیت و آدمیت در میهن ما آغاز کرد. ملکم خان همچنین طراح قرارداد خائنانه رویتر بود که بر اساس آن مملکت یکجا به انگلیس تحویل داده میشد. مصدق السلطنه از لبیکگویان به ندای فراماسونری ملکم خان بود و به لژ آدمیت، یکی از شاخههای فراماسونری در ایران پیوسته و با سوگندنامهای که متن آن با «یا ابوالفضل» ختم میشود به آن اعلام وفاداری مادامالعمر میکند.
دلیل وفاواداری به محمدرضا شاه
مصدق در فرازی از خاطرات خود، علت وفاداری به محمدرضا شاه را آزادی خود از بیرجند عنوان کرده و میگوید: «در مجلس پنجم من برای اعلیحضرت شاه فقید قسم یاد نکردم؛ ولی در مجلس چهاردهم برای شاهنشاه قسم یاد نمودهام و خود را مرهون الطاف شاهانه میدانم؛ گرچه استخلاص من از زندان بیرجند به همت موسیو پرون یکی از اتباع سوئیس که با شاهنشاه از زمان تحصیلاتشان در آن مملکت سابقه داشت صورت گرفت، با این حال هر فرصتی به دستم آمد و مخصوصاً در جلسات رسمی مجلس وفاداری خود را نسبت به شاهنشاه ابراز نمودهام.»
اقداماتی علیه خود
در روزهای منتهی به کودتای 28 مرداد 1332 علیه مصدق، وی دست به اقداماتی عجیب علیه خود میزند که به یکی از معماهای حل نشده تاریخ ایران تبدیل میگردد.
سرتیپ دفتری، داماد مصدق بود. وی رئیس شهربانی کل کشور رزمآرا بود که به تعقیب هواداران مصدق پرداخت. مصدق در اقدامی نامعقول وی را به ریاست گارد گمرک منصوب میکند. در کودتای 25 مرداد 32 او از عوامل کودتا علیه مصدق بود. این کودتا که سه روز قبل از کودتای اصلی انجام شد ناکام ماند. فرزند مصدق دراینباره نوشته است:
«سرتیپ دفتری در کودتای 25 و 28 مرداد، با سرلشکر زاهدی و دیگر کودتاچیان ارتباط و همکاری داشت.»
هنگامی که اسناد خیانت دفتری به مصدق ارائه میشود مصدق، دفتری را به ریاست شهربانی کل کشور منصوب میکند. دفتری تنها یک روز فرصت میخواست تا در کودتایی آمریکایی، مصدق را برکنار کند. کودتایی که آیت الله کاشانی یک روز قبل مصدق را از آن آگاه ساخت؛ اما مصدق که میتوانست مردم را در مقابله با کودتای آمریکایی بسیج کند حتی مردم را از این مسئله باخبر نساخت …
وجه اشتراک کودتای 28 مرداد 32 و فتنه 88
مردادماه سال 1387، در سالگرد کودتای 28 مرداد، مطلبی تحت عنوان رمزگشایی از کودتای 28 مرداد با نگاهی به شرایط امروز در خبرگزاری فارس منتشر شد که در آن پیشبینیشده بود که دشمن قصد دارد کودتای آژاکس را در قالب یک براندازی شبه قانونی در قالب انتخابات دهم ریاست جمهوری مجدداً تکرار کند.
سعید کریمی، پژوهشگر سیاسی و نویسنده کتاب «مصدق و تراژدی آژاکس»، در این مقاله اینگونه عنوان کرده بود: «55 سال از واقعهای میگذرد که سرنوشت منطقه خاورمیانه و شاید بتوان ادعا کرد که آینده سیاسی جهان را تحت تأثیر قرار داد. کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت دکتر مصدق، تنها یک واقعه در درون چارچوب ایران نبود، چرا که ایران خود چهارراه حوادث تاریخ است و هر اتفاقی که بر سر این چهارراه رخ دهد، مسلماً شرق، غرب، شمال و جنوب عالم را تحت تأثیر قرار میدهد.
عملیات کودتای 28 مرداد در نوع خود یکی از پیچیدهترین عملیاتهای براندازی که حاصل کار دو سازمان برجسته جاسوسی و امنیتی CIA آمریکا و MI6 انگلستان بوده که نه برای یک بار بلکه برای بارها و بارها از آن استفاده شد. درباره اهمیت این کودتا همین بس که یک سال بعد از کودتای 28 مرداد در 1332 در گواتمالا و علیه دولت آربنز مورد استفاده قرار گرفت و بعدها در جنگ سرد، شوروی سابق را از پای درآورد. عملیات براندازی بر علیه جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و دکتر مصدق است. سرویسهای امنیتی آمریکا و انگلیس نام این عملیات را آژاکس (Ajax) نهادند که کلید و سر نخ رمزگشایی این عملیات است…»
پیش بینی طرح براندازی شبه قانونی(انتخابات دهم ریاست جمهوری) مشابه براندازی مصدق
کریمی اظهار کرد: «واقع آن است که در خصوص کودتای 28 مرداد 1332، علیه دولت دکتر مصدق تاکنون تحقیقات فراوانی صورت پذیرفته اما به دلیل آنکه اسناد و مدارک اندکی در این خصوص از طرف نهادهای امنیتی دول انگلیس و امریکا منتشرشده که بیشتر آنان نیز مخدوش، ناقص و با جهتگیریهای خاص بیرون داده شده است، مورخین و تحلیل گران را دچار نوعی سردرگمی در خصوص تبیین رفتار سیاسی دشمن کرده است.
… در زمان ملی شدن صنعت نفت نیز گروه کثیری از عمال سازمان جاسوسی سیا در ایران بودند که در ازای دریافت دهها هزار دلار در ماه برعلیه دکتر مصدق تبلیغ میکردند و نشان میدادند که لایق گرفتن هر سنت آن دلارها بودند. در آن دوران بنا بگفته استیفن کینزر: “هیچ روزی سپری نشد مگر آنکه سخنوری مزدبگیر سیا، مفسر خبری مزدور سیا، یا سیاستمداری وابسته به سیا، مصدق را طعن و لعن کرده باشد… نقشه عملیات آژاکس، راه انداختن کارزار روانی شدید و پردامنهای را علیه مصدق پیشبینی کرده بود که سیا قبلاً در راه گام نهاده بود.” این در حالیست که بنا به تحقیقات ما و شواهد موجود و عیان، تحلیل محتوای سایتها، شبکههای ماهوارهای، برخی روزنامههای داخلی و خارجی [نسبت به] دولت و مسئولان اجرایی با درصد بیشتری جهتگیری منفی برخوردار بودهاند؛ که نشانه بدی برای وضعیت رسانهای کشور است.
به تازگی فیلم مستندی در آمریکا به نمایش در آمده با نام “ایران، مشکل نیست” که به این نکته میپردازد که هر تغییری در وضعیت ایران باید از طریق درون و توسط خود ایرانیان صورت پذیرد. این فیلم اشارههای فراوانی به وقایع کودتای 28 مرداد 1332 دارد و به نوعی اشاره مینماید که استفاده از یک براندازی شبه قانونی (انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران اسلامی) میتواند دولت قاطع و اصولگرای نهم را از عرصه مقابل خود حذف نماید. این قبیل تحرکات بیشتر در جهت براندازی نرم از سوی سردمداران آمریکا و انگلیس تدوین شده است. در این میان باید بسیار هوشیار بود چرا که چنین حرکاتی بسیار مشابه دوران دکتر مصدق است.»
تطابق سال 1390 با دوران مصدق
سعید کریمی همچنین در مصاحبه با سایت خبری مشرق، در مردادماه سال 1390، در مورد پیشبینیاش از تکرار کودتای براندازی در سال 88، مشابه کودتای 28 مرداد اظهار داشت: «با مطالعه عمیق منابع تاریخی کودتا اینکه در همین ایام با توجه به مسائل روز و علیالخصوص پرونده اتمی ایران جزو مباحث روز بود، متوجه شدم که در شرایط بسیار مشابهی به لحاظ تطبیقی قرار داریم، البته بسیار مهمتر، گستردهتر و حساستر. سپس به تحقیق عمیق و گسترده در خصوص فرمانده کودتا یعنی «کرمیت رزولت» پرداخته و تمامی خاطرات وی را چندین بار مطالعه کردم.»
اذعان BBC بر ایجاد کودتای براندازی دولت مصدق
به گزارش خبرنگار مشرق در شهریور سال 1390، در فیلم مستندی که در 27 مرداد و به مناسبت کودتای 28 مرداد 1332 توسط شبکه BBC فارسی پخش شد، این شبکه برای نخستین بار به نقش رادیوی فارسیزبان BBC به عنوان بازوی پروپاگاندای دولت انگلیس در ایران و ایجاد کودتا برای براندازی دولت دکتر مصدق اذعان کرد.
این برنامه مستند به تشریح جزئیات این مسئله پرداخت که چگونه این شبکه رادیویی با پخش برنامههایی بر ضد مصدق باعث سرنگونی دولت وی شد.
راوی این برنامه در سخنانی تصریح کرد: «دولت انگلیس از رادیوی فارسیزبان BBC برای پیشبرد پروپاگاندای خود علیه مصدق استفاده کرد و مرتباً مطالبی بر ضد مصدق از این شبکه رادیویی پخش میشد، به حدی که کارکنان ایرانی رادیوی فارسیزبان BBC به خاطر این حرکت دست به اعتصاب زدند.»
خدمات دکتر مصدق
موازنه منفی (قانونی برای ندادن هیچ امتیازی به دولتهای استعماری روسیه و انگلیس) در زمان وکالت در مجلس چهاردهم
ملی شدن شیلات و کشتیرانی در زمان وکالت در مجلس چهاردهم
ملی شدن صنعت نفت ایران (اکتشاف، استخراج و بازرگانی) در زمان وکالت در مجلس شانزدهم
اجرای قانون خلع ید از انگلیسیها در صنایع نفت ایران در زمان نخست وزیری
ملی شدن مخابرات در زمان نخست وزیری
تاسیس بندر آزاد در بوشهر در زمان نخست وزیری
لایحه مجازات دادن پاسخ خلاف واقع (مجازات دروغگویی) در زمان نخست وزیری
قانون استقلال کانون وکلا
تاسیس سازمان نقشه برداری
قانون صدور چک
ایجاد سازمان تربیت بدنی و پیشاهنگی ایران
طرح ها و لوایح مهم دولت دکتر مصدق
لغو دادگاههای نظامی
قانون دادرسی و کیفر ارتش و متمم آن
لایحه قانون کار و تشکیل بیمههای اجتماعی
قانون بازنشستگی کشوری
لایحه تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی
قانون استقلال شهرداریها
اصلاح قانون مطبوعات
لایحه سد سفیدرود
قانون تشکیل اتاقهای بازرگانی
قانون تشویق صادرات و صدور پروانه بازرگانی
لایحه بانک توسعه صادرات
تشکیل شورای عالی فرهنگ
لایحه و متمم قانون وصول مطالبات غیر مالیاتی دولت
لایحه الفای عوارض در دهات
قانون بنگاه عمران کشور
لایحه تشکیل پلیس گمرک
برخی از این طرحها در سالهای بعد عملیاتی شدند. از جمله تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، ساخت سد سفیدرود و بانک توسعه صادرات. و برخی نیز بلادرنگ پس از سرنگونی دولت او، ملغی شدند. از جمله اصلاحات حقوقی و قضایی که در دوران مصدق انجام شده بود.
وصیت نامه دکتر مصدق
متن کامل وصیتنامه دکتر محمد مصدق بدین شرح است:
وصیت میکنم که فقط فرزندان و خویشان نزدیکم از جنازهٔ من تشییع کنند و مرا در محلی که شهدای ۳۰ تیر مدفونند، دفن نمایند.
بدون سند رسمی یا نوشته به خط و امضای خود به کسی مدیون نیستم.
نظر به اینکه طبق اسناد رسمی ثبت شده در دفتر اسناد رسمی شماره ۳۹ تهران منافع دو سال از خانهها و مستغلاتی که به فرزندان خود بخشیدهام پس از مرگ تعلق به اینجانب دارد به شرح ذیل:
الف- منافع خانه واقع در کوچه ازهری ملک خانم ضیاء اشرف بیات مصدق سند شماره ۴۲۱۵۶ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)
ب- منافع چهاردانگ از خانههایی که در آن سکونت داشتم، ملک آقای مهندس احمد مصدق، سند شماره ۴۲۱۵۷ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)
ج- منافع خانه مسکونی همسر عزیزم، ملک آقای دکتر غلامحسین مصدق سند شماره ۴۲۱۵۸ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹) حقالارض عمارت دو اشکوبه و دو گاراژ، ملک دکتر غلامحسین مصدق، سند شماره ۴۲۱۵۹ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹) که در سال به یکصد و بیست هزار ریال (دوازده هزار و تومان قطع شده)
د- مستغلات واقع در خیابان ناصرخسرو، ملکبانو منصوره متیندفتری، سند شماره ۴۲۱۶۰ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹) از بابت منافع سال اول مبلغی که در صورت جداگانه به خط اینجانب تنظیم شده به اشخاص مفصله در آن صورت بپردازند و هرچه باقیماند، برای نماز و روزه و حج اینجانب به کار برند و از عواید سال دوم قطعه زمینی که برای باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران مناسب باشد، با نظر نمایندهٔ آقایان مزبور خریداری شود و چنانچه آقایان دانشجویان قطعه زمینی در اختیار داشته باشند، مبلغ مزبور را به نماینده یا نمایندگان قانونی آقایان دانشجویان تحویل دهند که آنها خود مبلغ مزبور را صرف تعمیر ساختمان جدید آن بنمایند. چنانچه وصیتنامه دیگری از نوشتجات غارت شده یا در خانه نزد دیگران است از درجه اعتبار ساقط است.
احمدآباد، ۲۰ آذر ماه هزار و سیصد و چهل و چهار هجری شمسی
دکتر محمد مصدق
آثار دکتر مصدق
کتاب ها
مسؤولیت دولت برای اعمال خلاف قانونی که از مستخدمین دولتی در موقع انجام وظایفشان صادر میشود و قاعدهٔ عدم تسلیم مقصرین سیاسی: رسالهای به زبان فرانسه در مدرسه علوم سیاسی پاریس.
وصیت در حقوق اسلامی (شیعه): رسالهٔ دکترای مصدق به زبان فرانسه (۱۹۱۴ م). ترجمه به فارسی توسط علیمحمد طباطبایی قمی چاپ انتشارات زریاب
کاپیتولاسیون و ایران: پس از انتشار خبر الغای کاپیتولاسیون در اول اکتبر ۱۹۱۴ در ترکیهٔ عثمانی مصدق این کتاب را برای آگاهی مردم از نتایج منفی وجود چنین قانونی و نیزبرای تشویق دولت ایران به الغای کاپیتولاسیون نگاشت. به این ترتیب او اولین کسی بوده که در ایران به مصونیت سیاسی اتباع دول بیگانه اعتراض کرد و خواهانالغای این رژیم مخالف آزادی و استقلال مملکت شد.
شرکت سهامی در اروپا: این کتاب بعد از اظهارات اردشیر جی، نمایندهٔ زرتشتیان هند در ایران، مبنی بر اینکه تاکنون در ایران کتابی دربارهٔ شرکتهای تجاری منتشر نشده و دراین خصوص کمبودی وجود دارد، با مطالعهٔ قوانین مختلف کشورهای اروپایی، در آبان ۱۲۹۳ در ۱۰۳ صفحه انتشار یافت.
دستور در محاکم حقوقی: این کتاب نتیجهٔ مطالعات گستردهٔ حقوقی مصدق بود که به درخواست مدیر مدرسهٔ سیاسی تهران، دکتر ولیاللهخان نصر تالیف گردید.
مختصری از حقوق پارلمانی در ایران و اروپا برای آقای محترم نمایندگان دوره پنجم تقنینیه: در ۷۲ صفحه در سال ۱۳۰۲
اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دورهٔ مشروطه: ابتدا در سال ۱۳۰۴ بعدها در ۱۳۷۷ با پیشگفتاری از عزتاللهسحابی و مقدمهای از علیاکبر شبیرینژاد به وسیلهٔ نشر “فرزان” تجدید چاپ شد. در این کتاب مصدق به ارائه اطلاعات و تجربیات خود در امور مالی به عموممردم پرداخت.
کتابهای پنجگانه اخیر را مصدق در قلمرو عمومی قرار داد و بر صفحهٔ عنوان آنها نوشت: مجانی و حق طبع و ترجمه آزاد است.
مقالات
اسقاط دعاوی یا قاعدهٔ مرور زمان: در اولین شمارهٔ مجلهٔ علمی در سال ۱۲۹۳ به چاپ رسید.
تصویب بودجه در پارلمانهای مختلف: مقالهٔ مزبور در مجلهٔ آینده دورهٔ اول، در سال ۱۳۰۴ بدون نام و با ذکر امضاء محفوظ به چاپ رسید.
انتخابات در اروپا و ایران
تابعیت در ایران
اصول مهمهٔ حقوق مدنی و حقوق تجاری ایران: این مقاله دربارهٔ سیر قوانینی مانند حقوق مدنی، عقود، حقوق خانواده، حقوق توارث، املاک و تجارت در ایران از هنگام وروداسلام تا آغاز مشروطیت و نیز دورهٔ بعد از مشروطیت است. مقالات ردیفهای ۳، ۴ و ۵ در مجلهٔ آینده، دورهٔ دوم، سال ۱۳۰۵ به چاپ رسید.
طرح پیشنهادی برای اصلاح قانون انتخابات: در دورانی که مصدق در مجلس چهاردهم نماینده بود، در روزنامهٔ اطلاعات ۱۳۲۳/۲/۲۳ چاپ شد.
مسئلهٔ انتخابات: در یک مقدمه و در شش فصل که به بیان و بررسی قوانین انتخاباتی در ایران پرداختهاست، در دورهٔ نمایندگی مصدق در مجلس چهاردهم و به درخواست مجلهٔ آینده، دورهٔ سوم در مهرماه ۱۳۲۳ چاپ شدهاست.
خاطرات، نطقها و نامهها
خاطرات و تألمات مصدق: با یادداشت غلامحسین مصدق و توضیح ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی، چاپ اول ۱۳۶۴، چاپ هشتم ۱۳۷۵. این کتاب توسط دکتر محمدعلی همایونکاتوزیان به زبان انگلیسی ترجمه شد.
دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او در دورهٔ پنجم و ششم تقنینیه: گردآورنده حسین مکی، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ سوم ۱۳۶۳. این کتاب قبلاً در سالهای ۱۳۲۴ و۱۳۵۸ نیز چاپ شده بود
سیاست موازنهٔ منفی در مجلس چهاردهم: شامل نطقهای مصدق در مجلس چهاردهم، دو جلد در یک جلد، گردآورنده حسین کیاستوان، مدیر روزنامهٔ مظفر، تهرانانتشارات اسلامی، ۱۳۲۷، ۱۳۲۹، ۱۳۵۶
نطقها و مکتوبات دکتر مصدق در ادوار ۵و ۶و ۱۴و۱۶ مجلس و در دوران نخست وزیری ـ دفتر ۱ تا ۱۰” انتشارات مصدق ۹ـ۱۳۴۸
مدافعات مصدق و رولن در دیوان بینالمللی لاهه، تهران، انتشارات زبرجد، بیتا
‘نامههای دکتر مصدق: دو جلد، گردآورنده: محمد ترکمان، تهران، نشر “هزاران”، ۱۳۷۴ و ۱۳۷۷.
دکتر محمد مصدق در محکمهٔ نظامی، سرهنگ جلیل بزرگمهر، دو جلد، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳، دوبار در سالهای ۶۹ و ۷۸ در یک جلد توسط انتشارات “نیلوفر” نیز انتشار یافتهاست.
دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدیدنظر نظامی: جلیل بزرگمهر، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۵
دکتر محمد مصدق و رسیدگی فرجامی در دیوان کشور:تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۵ یا ۱۳۶۷
تقریرات مصدق در زندان: زیر نظر ایرج افشار، تهران، سازمان کتاب، ۱۳۵۹؛ بعدها تحت عنوان “رنجهای سیاسی دکتر مصدق” با توضیحات عبدالله برهان به وسیلهینشر در سال ۷۰ چاپ گردید و چاپ سوم آن در سال ۱۳۷۷ منتشر شد.
کتاب صوتی تقریرات مصدق در زندان
عکس دکتر محمد مصدق
بیوگرافی محمد مصدق
زندگینامه محمد مصدق سیاستمدار ایرانی
عکسهای دکتر محمد مصدق