گفتگو با علی مطهری چهره سال مجلس

علی مطهری

علی مطهری خیلی پیش از اینها ستاره شده بود. سال 93 برای او مثل موعد یک تورنمنت بزرگ برای یک ورزشکار بود. مثل جام جهانی برای یک فوتبالیست؛ زمینی مهیا برای نشان دادن همه آنچه در چنته دارد. مطهری سال 93 هرگاه زبان به سخن گشود، خبرساز شد. او در میان سیاسیون فقط شبیه خودش است؛ بازیگری که هم می تواند رد بال رسات جلو برود و هم از سمت چپ نفوذ کند. یک بار می تواند بر سر موضوعاتی چون حجاب شبیه جبهه پایداری شود و هم توانش را دارد که بر سر مسائل سیاسی منتهاالیه اصلاح طلبی را هم جا بگذارد. خودش اما می گوید راه واقعی اش در میانه زمین است.

نماینده ای که زمانی در فهرست سرخست ترین هواداران محمود احمدی نژاد پا به بهارستان گذاشت حالا دلی خیلی از اصلاح طلبان را برده است. خیلی ها هم هنوز او را قدری متناقض می دانند.مطهری خیلی روایت واقعی خودش را آشکار نکرده است، روایتی که شاید اگر کامل گفته شود دیگر اینقدرها هم متناقض به نظر نرسد؛ روایتی از اینکه چطور برچسب اصولگرایی به او چسبید، روایتی از مواضع فرهنگی اش و از اعتراضات سیاسی کم نظیرش. گفت و گوی پیش رو هرچند نهایتا کوتاه و مختصر شد اما قدری  از این روایت را روشن می کند. اینکه مطهری حتی در دوران اصلاحات هم در آن مواضع فرهنگی که رسانه های اصولگرا هرازچندگاهی از او منتشر می کردند، خلاصه نشده بود. زمانی که خودش می گوید مجال گفتن مواضع سیاسی اش در ستایش از فضای باز سیاسی و آزادی بیان برایش مهیا نشد. چنین فضایی بود که نهایتا باعث شد تا تصویری اصولگرا از او در ذهن جامعه نقش ببندد؛ تصویری که حالا می گوید دیگران برای او ساخته اند.

علی مطهری

به نظر خودتان علی مطهری از کی علی مطهری شد و در منظر افکار عمومی صرفا فرزند شهید مطهری نبود؟

فکر نمی کنم علی مطهری چیزی شده باشد که شما این سوال را مطرح می کنید. در عین حال پاسخ این گونه سوال ها یک مقدار مستلزم تعریف از خود است.

می خواهم ببینم ذهنیت خودتان در این باره چیست؟

شاید بهتر باشد دیگران این سوال را پاسخ بدهند. اما من خودم فکر می کنم همیشه مردم وقتی احساس کنند فردی به اصطلاح عرف از خودش وجود دارد و می تواند گاهی برخلاف فضای غالب براجتماع حرکت کند، او را فرد مستقلی می دانند. هرچند فرزند شخصیت بزرگی باشد اما برای خود او هم در ذات خودش یک شخصیت قایل می شوند. به جای اینکه بگویند فرزند فلان کس است، روی خود او حساب باز می کنند. یکی از دوستان به شوخی می گفت کم کم دارد طوری می شود که به جای اینکه بگویند علی مطهری فرزند شهید مطهری، خواهند گفت شهید مطهری پدر علی مطهری.

از این وضعیت راضی هستید؟ چقدر برای تان اهمیت دارد در جامعه محبوب باشید؟

هرکسی به سابقه فطرت الهی خودش دوست دارد در بین مردم محبوب باشد و این چیز بدی نیست. محبوبیت را همه دوست دارند، یک خلق مذموم نیست ولی اگر این موضوع بخواهد هدف باشد و محبوبیت بخواهد آرمان بشود، امر مذمومی خواهدبود. اگر روش انسان این باشد که به وظیفه اش عمل کند و در این بین محبوب هم بشود، چه اشکالی دارد؟

چقدر این محبوبیت برای تان اهمیت دارد؟

زیاد اهمیت ندارد. زمانی که به من حملاتی می شود، خصوصا در برخی رسانه ها و سایت ها یا مثل آن حمله ای که در مجلس به من شد، خیلی اینها را جدی نمی گیرم. یک جمله ای از شهید مطهری هست که می گویند مصلح واقعی کسی است که در مقابل توهین هایی که به شخص او می شود، کرخ و بی حس است ولی در مقابل پایمال شدن حقوق مردم حساس است یعنی اگر کسی ادعای مصلح بودن و اصلاح گری داشته باشد باید این روحیه هم در او باشد که نسبت به توهین هایی که به او می شود بی حس باشد. برخی سیاسیون این نقطه ضعف را دارند که در مقابل حملات و توهین ها تحت تاثیر واقع می شوند. در آستانه انتخابات مجلس نهم به یکی از شخصیت های سیاسی پیشنهاد کردم که کاندیدا شوید چون جای افرادی مانند شما در مجلس خالی است. او گفت که اگر من مثل شما این مقدار خونسرد و نسبت به توهین ها بی تفاوت بودم می آمدم ولی من به هم می ریزم. این یک نقطه ضعف است.

حمله به شما بیشتر در قالب گروه ها و گرایش های سیاسی بوده اما حمایت از شما بیشتر جنبه عمومی و اجتماعی دارد. شما به این حمایت و محبوبیت عمومی چگونه نگاه می کنید؟ به مثابه یک امر کاربردی آیا جایی به کار شما خواهدآمد و فکر می کنید اصلا کاربردی داشته باشد یا خیر؟

خب یک فرد وقتی احساس می کند در تغییر و تحولات اجتماعی تاثیرگذار است، باید از موقعیت خودش بهترین استفاده را در راه آرمان هایش بکند. اگر محبوبیتی برای من وجود داشته باشد باید از این موضوع در راه هدف های درست مانند آرمان های انقلاب اسلامی، اجرای کامل قانون اساسی، احقاق حقوق شهروندی و دفاع از حقوق مردم استفاده شود. نباید از آن استفاده شخصی کنم، یعنی نباید آن را در راه منافع خودم به کار بگیرم.

علی مطهری

برای استفاده از این محبوبیت، برنامه ای دارید یا اینکه کاری هم کرده اید؟ منظورم یک برنامه سیاسی است.

به هرحال محور و اساس همان انجام وظیفه است.

یعنی شما تاکتیک مکلف بودن به انجام وظیفه نه منتظر نتیجه بودن را برگزیده اید؟

ببینید، ما در امور تعبدی مثل نماز و روزه مامور به نتیجه نیستیم ولی در اموری مانند امر به معروف و نهی از منکر یا هدایت مردم مامور به نتیجه هستیم و باید ببینیم بهترین راه کدام است. به طور کلی در امور اجتماعی، مامور به نتیجه  هستیم یعنی باید از موثرترین راه ها و بهترین ابزارها استفاده کنیم. انسان در راه انجام وظیفه از ابزارهای مختلفی استفاده می کند، از جمله اینها محبوبیت اجتماعی است یعنی باید از این محبوبیت در جای خودش استفاده کرد.

اگر  ترکیب مجلس هشتم و نهم که شما در آن حضور داشتید، به لحاظ گرایش سیاسی متفاوت بود و مثال وزن اصلاح طلبی داشت، فکر می کنید باز هم موقعیت اجتماعی تان همینی بود که الان هست؟ اصلا تا به حال به این موضوع فکر کرده اید؟

خب بله. انسان در هر شرایطی یک موقعیت پیدا می کند. شاید اگر مجلس ترکیب دیگری  داشت من الان موقعیت متفاوتی داشتم. حتی برای شخصیتی مانند امام خمینی (ره) هم همینطور است. نمی توان گفت امام خمینی (ره) در هر شرایطی امام خمینی (ره) بود. اگر رژیمی مانند رژیم شاه نبود، اگر فرد مستبدی به نام محمدرضا پهلوی نبود و اگر اشتباهات مکرری نمی کرد شاید امام خمینی به عنوان یک قهرمان نمی توانست ظاهر شود. قهرمان همیشه مولود شرایط جامعه است. من البته خودم را قهرمان نمی دانم.

بحث این است که کسی که نمود پیدا می کند در دنیای سیاست، هنر، فرهنگ، اقتصاد، ورزش یا هرچیزی، این به جز استعدادها و توانایی های آن فرد و نبوغ شخصی او، حاصل شرایط موجود است. یعنی او از فرصت ها بهترین استفاده را می کند. مثلا در رهبری امام خمینی (ره) تا پیروزی انقلاب، می بینید که ایشان بهترین استفاده ها را از فرصت ها و از اشتباهات رژیم شاه کردند و به همین ترتیب انقلاب را پیش بردند. درباره دیگران هم همین موضوع صادق است. من وقتی وارد مجلس هشتم شدم، با اینکه به عنوان اصولگرا شناخته می شدم، وقتی می دیدم دارد تخلف می شود و رییس جمهور می گوید من فلان قانون را اجرا نمی کنم و تقریبا همه اصولگرایان به این بهانه که رهبری از این دولت حمایت کرده، سکوت می کردند، تشخیص دادم که اینجا وظیفه ما است که به عنوان نماینده و وکیل مردم مخالفت کنیم و جلوی بی قانونی بایستیم. خب این طبیعتا نمود پیدا می کند. چون وقتی تعداد کمی از افراد برخلاف جریان آب شنا کنند و جو غالب را بشکنند بیشتر به چشم می آیند و برجسته می شوند.

یعنی خودتان فکر می کنید موضع گیری خود اصولگرایان هم در برجسته شدن شما نقش داشته است؟

بله. خب خیلی مواقع آنها منفعل عمل می کردند و وقتی کسی طور دیگر رفتار می کرد، دیده می شد. شاید اگر آن انفعال نبود من هم الان موقعیت دیگری داشتم و خیلی های دیگر. اما من با این هدف وارد نشده بودم که دیده شوم بلکه احساس می کردم روش آقای احمدی نژاد به ضرر کشور است. هیچ منافاتی هم بین حمایت رهبری از او و انتقاد از دولت نهم و دهم نمی دیدم. استدلال اصولگرایان این بود که چون رهبری حمایت کرده اند پس باید همه ساکت باشیم. این اشتباه بود و دیدیم وقتی آقای احمدی نژاد خانه نشین شد تازه اینها ورود کردند. می گفتند چون در مقابل ولایت ایستاد باید در مقابل او بایستیم، گویی همه کارهای قبلی او و قانون شکنی هایش درست بوده است.

یعنی فکر می کنید برداشت صفر و صدی دارند؟

بله. می توان این طور تعبیر کرد. من بارها گفته ام که برداشت اکثر اصولگرایان از اصل ولایت فقیه اشتباه است.

شما قبل از مجلس هشتم در فضای سیاسی نبودید و بیشتر کار پژوهشی می کردید.

بله. البته از طریق مقاله نویسی یا مصاحبه در فضای سیاسی بودم اما حضورم کمرنگ بود.

به هر حال حاشیه نشین سیاست بودید. چه شد سال 86 وارد متن فعالیت سیاسی شدید؟

من احساس کردم ایده هایی دارم و خیلی از افکار و اندیشه های شهید مطهری را می خواستم مطرح کنم و یک تریبون موثری نداشتم. احساس کردم اگر جایگاه قانونی داشته باشم بهتر می توانم حرف هایم را به جامعه بزنم.

آن ایده ها را توانسته اید جلو ببرید؟

بی تاثیر نبوده است. تقریبا یک جریان فکری ایجاد شده و از نظر خودم جلوی برخی آسیب ها توانسته ام بایستم و درباره برخی موارد روشنگری کرده ایم و فکر می کنم موثر بوده است.

چقدر موثر بوده اند؟

فکر می کنم روشنگری هایی که در آن دوره هشت ساله قبل از دولت یازدهم خصوصا بعد از سال 88 توسط امثال بنده صورت گرفت، در تغییر فضای جامعه و خنثی کردن برنامه حذف برخی شخصیت ها از انقلاب و در دستاورد انتخابات سال 92 موثر بود.

شما می گویید که جریان سازی اتفاق افتاده است. اما خیلی ها فکر می کنند که مثلا خود شما تنها هستید. با وجود اینکه در سال 90 توانستید لیستی به نام صدای ملت تشکیل دهید که هم موفقیت داشت و هم شکست…

به هر حال به نسبت امکانات خودش موفق بود.

علی مطهری

بله خب خیلی امکانات نداشتید.

ما فقط 20 روز قبل از انتخابات این کار را شروع  کردیم. چون زمانی بود که اسم ما را از فهرست اصولگرایان حذف کرده بودند و هیات اجرایی هم صلاحیت ما را تایید نکرده بود و فرصت کمی داشتیم. با آن امکانات کم نتیجه خوبی گرفتیم که ناشی از رشد اجتماعی مردم بود.

حالا سوال من این است که آیا به لحاظ سیاسی واقعا جریان سازی کرده اید؟ منظورم در سطح گروه های سیاسی است یعنی به فرض توانسته اید جمعی را حول آن سیاست تشکیل دهید؟

جریان فکری تقریبا شکل گرفته است. اما نتوانستیم جریان سیاسی که یک پشتوانه حزبی دشته باشد، ایجاد کنیم. ما ابتدا تصمیم داشتیم در مجلس فراکسیونی به نام «صدای ملت» ایجاد کنیم ولی ملاحظه رهروان ولایت را کردیم.

تعدادتان اینقدرها بود که بتوانید این کار را بکنید؟

یک موقعی بله. آمادگی هایم هم در مجلس در آن زمان وجود داشت.

چقدر بودید؟

اگر اقدام می کردیم شاید تا 70 نفر بودند که با ما همراه می شدند. ولی یک مقدار ملاحظه رهوران ولایت را کردیم و احساس  کردیم که آقای لاریجانی ناراضی است. بعد هم احتمال دادیم به نفع تیپ تندروی مجلس شود و احیانا در انتخابات ریس مجلس تاثیرگذار شود، لذا منصرف شدیم.

الان از آن انصراف پشیمان نیستید؟

به هر حال مجلس جای کار گروهی است نه کار فردی. البته جاهایی چاره ای جز کار فردی نیست و کسی حاضر نیست وارد شود مثل مسائلی که من بارها مطرح کرده ام. این مسائل را کسی حاضر نیست وارد شود و طبعا کار فردی می شود. اما در مجموعه مجلس جای کار گروهی است. چون اگر بخواهیم روی رای نمایندگان تاثیر بگذاریم باید هم اندیشی وجود داشته باشد و بتوانیم اراده و تصمیم واحد ایجاد کنیم. لذا اگر کسی بخواهد در مجلس موفق باشد باید کار فراکسیونی بکند.

ولی تجربه رهروان ولایت تجربه موفقی نبود.

بله. خیلی جاها منفعل بود.

این تجربه تقریبا ناموفق آیا شما را به آن سمت نمی برد که به سمت کادرسازی سیاسی بروید؟ حالا در قالب حزب یا فراکسیون یا هر چیز دیگر. این را شما احساس نمی کنید؟ اگر این کار انجام نشده دلیلش این بوده که نخواستید یا نتوانستید؟

من اساسا برخلاف آنچه جلوه می کند، تمایل قلبی ام کارهای فکری و علمی است یعنی تمایل کارهای اجتماعی و سیاسی ام کمتر است.

به هر حال الان در گورد هستید و از خیلی ها هم جلوتر رفته اید.

بله، وقتی وارد شدم معلوم شد استعداد خوبی در این زمینه دارم. من برای این وارد عالم سیاست شدم که افکار شهید مطهری بیشتر پا بگیرد. چون احساس می کردم توجه کافی به آن وجود ندارد. انگیزه واقعی من همین بود. لذا الان هم خیلی بی میل نیستم که اگر احساس ضرورت نکنم، برای دوره بعد نامزد نشوم و در همان کارهای علمی و فکری بمانم ولی اگر احساس نیاز بکنم که وجودم می تواند موثر باشد، این جور کارها یعنی ایجاد تشکل و پشتوانه های اجتماعی را از لوازم کار سیاسی می دانم. بالاخره به قول معروف «شترسواری دولا دولا نمی شود» یا آدم باید با تمام قوا وارد شود یا اساسا وارد نشود. باید منتظر آینده بود. اگر تصمیم بر این شد که به طور جدی در عالم سیاست باقی بمانم قطعا به دنبال کار تشکیلاتی خواهم رفت.

در عالم سیاست باقی ماندن شما به چه معنا است؟ یعنی وارد انتخابات مجلس دهم شوید با فراتر از آن است؟

آنچه نقد است همین جریان مجلس است، اینکه به این نتیجه برسم که وجودم برای مجلس آینده ضروری است.

تا اینجا فکر می کنید چقدر ضروری باشد؟

فعلا فکر می کنم ضروری است. به خاطر اینکه هنوز مسائلی مانده که نیاز به افرادی مثل من است تا آن مسائل دنبال شوند. فرض کنیم که کشور به حالت عادی برگردد و تندروی ها تمام شود و حالتی که بعد از سال 88 ایجاد شده پایان بپذیرد و قانون اساسی و حقوق شهروندی مردم درست رعایت شود. اگر احساس کنم مسائلی که امثال بنده مطرح می کنیم، وجود ندارد حضورم در مجلس شاید خیلی ضروری نیست. همه چیز بستگی به آینده دارد.

این آینده حداقل تا یک سال پیش رو چطور است؟

امیدوارم این مسائل حل شود.

فعلا که ضرورت ها وجود دارند، برنامه تان برای انتخابات مجلس دهم چیست؟ اینکه مثلا لیست تهیه کنید و انسجامی به نیروهای همفکر خودتان بدهید یا حتی به ائتلاف هایی نظیر ائتلاف با دولت فکر کنید. به این فرضیه ها فکر می کنید؟

بله، فکر می کنم ولی به این نتیجه نرسیده ام که به طور جدی وارد این فضا شوم. معتقدم هر فعالیت سیاسی باید براساس اصول و مبانی معین باشد والا حمایت از دو لت یا مخالفت با آن نمی تواند معیار باشد. چوند ولت یک امر سیال است و ما نمی توانیم کاملا موافق یا مخالف و منتقد آن باشیم. هر دولتی برخی کارهایش خوب است و برخی جای انتقاد دارد.

الزاما منظورم ائتلاف با دولت نیست. منظورم برنامه ریزی انتخاباتی است و مشخصات تهیه لیست.

اگر مصمم به ورود به انتخابات شوم به طور قطع وارد این فضا می شوم و برنامه جدی خواهم داشت.

شما گفتید اگر کشور به حالت عادی برگردد لزومی برای وارد شدن به انتخابات نمی بینید. این حالت عادی چیست؟ مثلا آنچه از این مفهوم مدنظر شماست در دو دهه اخیر تجربه کرده ایم یا فکر می کنید تجربه جدید خواهدبود؟

بالاخره ما بعد از جنگ تا قبل از سال 88 در شرایط عادی بودیم. البته تنش های سیاسی وجود داشت که تاحدی از آن طبیعی است. نمی توانیم بگوییم که کشور آرامش گورستانی داشته باشد. خیلی از این تنش ها نشانه آزادی و دموکراسی و مردمی بودن و استحکام حکومت است. اما شرایطی مثل چند سال اخیر بی سابقه بوده است. وجود افرادی مثل ما برای این شرایط لازم است.

علی مطهری

فکر می کنید مجلس بعدی چقدر اصلاح طلب خواهدبود؟

تا حد زیادی بسته یه شرایط برررسی صلاحیت ها و نیز عملکرد دولت در یک سال آینده دارد. اگر رد صلاحیت ها گسترده باشد روی مشارکت عمومی هم تاثیر می گذارد و بعدی است مجلس اصلاح طلب داشته باشیم. اگر سختگیری نشود و طبعا مردم هم مشارکت بالا داشته باشند احتمال شکل گیری مجلسی اصلاح طلب یا حداقل متوازن بین اصولگرا و اصلاح طلب زیاد است. خصوصا اگر دولت با اقبال بیشتر  مردم مواجه شود.

فرض کنیم مجلس دهم با رویکرد اصلاح طلبی تشکیل شده و شما هم در آن هستید. علی مطهری اصولگرا با شاخصه های خودش چه جاییی در این مجلس دارد؟ به این موقعیت فکر کرده اید؟ آیا مناسبات چنین مجلسی می تواند در نظر مردم نسبت به شما تاثیر بگذارد؟

مردم همیشه افرادی را که ثابت قدم و دارای اصول و مبانی ثابتی هستند، دوست دارند. اگر احساس کنند فردی از روی عقیده حرف می زند و به خاطر منافع فردی نیست، مردم همیشه آن را می پسندند. به هر حال هر مجلسی باشد من به وظیفه خودم عمل می کنم. ممکن است در یک مجلس اصلاح طلب من همان مواضع فرهنگی خودم را مطرح کنم و باعث دلگیری برخی مجلسی ها شود.

فکر می کنید نظر عمومی جامعه راجع به مواضع فرهنگی شما چطور باشد؟ هیچ وقت آن را رصد کرده اید؟

فکر می کنم در مجموع مثبت باشد. چون من قایل به سختگیری نیستم. طبعا تیپ های متدین بیشتر قبول دارند و ستایش می کنند.

یعنی فکر می کنید همانقدر که درباره مواضع سیاسی شما در جامعه حس هواداری وجود دارد، درباره مواضع فرهنگی تان هم همین طور باشد؟

می دانم گروه های اصلاح طلب یا تیپ به اصطلاح متجدد و امروزی مواضع فرهنگی من را چندان قبول ندارند. اما همان ها هم می گویند چون این حرف ها از روی صداقت است، می پذیریم. حتی من در یک کامنتی دیدم که خانمی گفته بود که من اگرچه برخی نظرات فرهنگی آقای مطهری را قبول ندارم اما به خاطر مواضع سیاسی و حریت و شجاعتش، اگر به من بگوید چادر سرکنم، این کار را می کنم. یک چنین نظراتی هست. اما مردم هم می دانند که نظرات فرهنگی من تند و افراطی نیست. مثلا درباره فیلم های سینمایی یا حجاب، معتقد به سختگیری نیستم. یا درباره مساله کنسرت ها در مصاحبه ای که با مجله مثلث داشتم نظر آقای علم الهدی را رد کردم. به طور کلی معتقدم معیار و ملاک ما باید احکام اسلام باشد و آنجا که اسلام مردم را آزاد گذاشته نباید دخالت کنیم.

در مساله حجاب مقصود ما این نیست که لزوما باید برسیم به جایی که پوشش همه خانم ها و آقایان نسبت به الگوی اسلامی ایده آل باشد چون نشدنی است و شاید در دوره حکومت امام زمان (عج) هم چنین اتفاقی نیفتد. بلکه می گوییم آن موارد ناهنجار که آثار مخرب دارد و بنیان خانواده ها را ویران می کند، دولت در قبال آن، وظیفه نظارت دارد و نمی تواند آن را رها کند.

شیوه آن هم مهم است. مثلا نظرتان راجع به گشت ارشاد چیست؟

بستگی به مواردش دارد. مصادیق آن مهم است. مثلا من راجع به ساپورت صحبت کردم و گفتم این نوع پوشش از طریق شبکه های ماهواره ای در حال رایج شدن است، اجازه ندهیم رسمیت پیدا کند. اما ایرادات جزئی برعهده مردم است و ایمان خودشان.

شما در سال 86 با یک تصوری از سیاست وار گود می شوید. تصور امروز شما با آن تصور قبلی چه تفاوتی می کند و امروز درباره بازی سیاست در ایران چه دارید که بگویید؟

من تقریبا به این نتیجه رسیده ام که در عالم سیاست ما، سیاست به معنای اسلامی کمتر وجود دارد و بیشتر سیاست به همان معنای عرفی و آنچه در اکثر کشورهای دنیا وجود دارد، اینجا هم هست.

سال 86 هم همین نظر را داشتید؟

نه بعد از ورود به این نتیجه رسیدم و تصور و انتظارم بهتر از این بود. همینطور به این نتیجه رسیدم که اصولگرای واقعی و اصلاح طلب واقعی خیلی کم است، یعنی صرفا اینها نوعی نامگذاری است و ریشه و مبنای فکری ندارد.

دعوا پس سر چیست؟

دعوا تا حدودی سر لحاف ملاست. مثلا کسی که اصولگرا شده به خاطر این است که نزدیک به برخی شخصیت ها یا گروه های اصولگرا بوده است. یا دوستانش اصولگرا بوده اند و او هم اینطور شده. همین طور در بخش اصلاح طلبان.

خود شما چرا اصولگرا شدید؟

خود من شخصا خیلی ادعای اصولگرایی نکرده ام. اصلا من این دسته بندی را خیلی قبول ندارم. شاید چون من در دوران اصلاحات انتقاداتی داشتم، به عنوان اصولگرا مشهور شدم. بیشتر لقبی بوده که برای من برگزیدند تااینکه خودم آن را انتخاب کرده باشم.

یعنی خودتان را اصولگرا می دانید؟

من خودم را هم اصولگرا می دانم و هم اصلاح طلب تعصبی به این تعبیرها ندارم.

به لحاظ دسته بندی سیاسی منظورم است.

ما در دسته بندی سوم هستیم که هیچ کدام از این دو نیست.

تعدادتان چقدر است  و آیا می توانید این راه سوم را باز کنید؟

قطعا می توانیم و استعداد و زمینه آن در جامعه وجود دارد.

در بین نیروهای سیاسی هم این استعداد وجود دارد؟

در بین شخصیت های سیاسی شاید زیاد نباشند اما در جامعه اقشار زیادی هستند که این راه را می پسندند.

مثلا آقای روحانی را در این طیف می بینید؟

ایشان هم نزدیک هستند به این راه سوم.

چرا فکر می کنید در فضای سیاسی، به زعم شما این جریان کسی را ندارد و می خواهید برای آن چه کار کنید؟ شما به هر حال احساس نیاز می کنید و چطور می خواهید به آن پاسخ دهید؟

اصل قضیه، آن زمینه اجتماعی است که اگر باشد این جریان و هر جریان دیگری رشد می کند.

بدون سازماندهی؟

به سازماندهی نیاز دارد. منتها شخصیت هایی که این اصول و مبانی را عملا داشته باشند زیاد نیستند، اگرچه افراد قدرتمندی در میان آنها داریم.

نام می برید؟

ممکن است افرادی باشند که اختلاف جزیی بین آنها باشد، اما در یک طیف قرار می گیرند. مثلا آقای ناطق نوری.

شما در دوره اصلاحات در روزنامه هایی مثل کیهان و رسالت مطلب می نوشتید و موضع گیری می کردید. امروز چقدر آن آرا را منصفانه می بینید؟ کاری به ظرف زمانی خودش ندارم.

چون آن موضع گیری ها بیشتر متکی به مبانی فکری بود تا سیاسی، امروز هم آنها را قبول دارم. منتها خیلی از مقالات ما که در تایید گفتمان اصلاحات بود، در آن رسانه ها منشتر نمی شد، مخالف می شد و چاپ نمی کردند.

شما در تایید اصلاح طلبان مطلب می نوشتید؟

من بارها این موضوع را که فضای آزادی بیان باز شده است، تمجید کردم.

علی مطهری

چه بر سر این نوشته ها می آمد؟ یعنی اصلا منتشر نمی کردید؟

خیلی جاها می خواستند آن را تغییر دهند که من قبول نمی کردم و در نتیجه چاپ نمی شد یا مثلا افشای قتل های زنجیره ای را تمجید می کردم و می گفتم این دفاع از حقوق ملت است. این جور چیزها را آنها قبول نمی کردند و فقط نوشته هایی را که مطابق میل خودشان بود منتشر می کردند. این طور نبود که هرچه من بنویسم منتشر کنند.

به دنبال تریبون دیگری نبودید؟ یا برای تان سوال برانگیز نبود که چرا حتی شما را یک سویه در جامعه بازتاب می دهند؟

فکر می کردم که روزنامه های اصلاح طلب چاپ نمی کنند و کیهان هم مخاطبان ثابتی داشت. البته همان زمان برخی مقالات من را روزنامه شرق چاپ می کرد.

شما می گویید موافق آزادی بیان دوره اصلاحات بودید و تمجید می کردید. اگر آن موقع در مجلس ششم بودید و لایحه مطبوعات می آمد چه موضعی می گرفتید؟ یا مثلا درباره تحصن مجلس ششم نظرتان چه بود؟ اگر آن زمان در مجلس بودید چه می کردید؟

این، سوال سختی است. من کلا درباره احکام حکومتی معتقدم باید به گونه ای باشد که به وسیله شخص رهبر اعلام شود. یعنی یا باید صدای ایشان را بشنویم یا دستخط ایشان را ببینیم. اینکه گفته شود پیغام داده شده است، نمی پسندم.

چرا؟

چون باید مسوولیت هر کاری پذیرفته شود. اینطور نمی شود که با علامت و اشاره کار کرد. همچنین باید در این مسائل اطمینان حاصل شود.

جدای از آن حکم حکومتی نظر خودتان درباره لایحه مطبوعات چه بود؟

به طور کلی مثبت بود. الان متن لایحه یادم نیست اما نیاز به اصلاح قانون مطبوعات وجود داشت و الان هم هست.

از باب آزادی بیان خیلی ها به موضوع تحصن مجلس ششم هم می پردازند. درباره آن چه نظری دارید؟

آن موقع شاید خیلی درک نمی کردم که حرف متحصنین چیست چون در متن فضای سیاسی نبودم. بعدها که برخی مسائل را دیدم احساس کردم باید اعتراض وجود داشته باشد، البته اگر شکل آن درست باشد. مثلا در حد نامه ای به مقام رهبری برای تظلم و دادخواهی یا تحصنی که به کار مجلس و کشور آسیب نزند. اگر چنین باشد نباید خیلی سخت گرفته شود. اما اگر بخواهد کشور را مختل کند من این روش را قبول ندارم.

به این فکر کرده اید که در انتخابات سال آینده رد صلاحیت شوید؟

نه، فکر نکرده ام. من هیچ دلیلی نمی بینم که رد صلاحیت شوم هرچه کرده و گفته ام طبق قانون اساسی بوده است.

اگر شدید چه؟ آن موقع واکنش شما چه خواهدبود؟

اول باید فرض کنیم که می آیم. بعد باید فرض کنیم که رد صلاحیت می شوم. فرضا رد صلاحیت شوم طبیعتا اعتراض می کنم.

اگر قبول نکردند؟

بالاخره باید نظر داور قانونی را پذیرفت. هرچند قانع نشده باشیم. در این صورت در مقابل مردم و تاریخ اتمام حجت خواهدشد. البته بعد می توان درصدد اصلاح ترکیب داوران برآمد.

به عنوان کسی که می گویید هم موافق آزادی بیان هستید و هم از طرفی فرزند و حتی شاگرد مکتب شهید مطهری هستید، چقدر نقد آرای ایشان را لازم می دانید؟

من که موافق این قضیه هستم. مخالفتی با نقد شهید مطهری ندارم. به شرط آنکه نقد واقعی و علمی باشد. این جور نقدها باعث زنده ماندن تفکر شهید مطهری هم می شود. اصلا من سخت بر این باورم که هر اندیشه ای بدون نقد خواهدمرد.

خودتان در ذهن تان شهید مطهری را نقد کرده اید؟ به عبارتی به این مطلب که بخواهید خودتان ایشان را نقد کنید اندیشیده اید؟

ضرورتی احساس نکردم.

چرا؟ رابطه پدر و فرزندی اجازه نداد؟

نه. به موردی برنخورده ام. در مجموعه ایشان خیلی دقیق اظهارنظر کردهاند. ایشان آدمی بوده اند که اول عالم شده و تسلط پیدا کرده اند و بعد به گفتن و نوشتن روی آورده اند. لذا نقد ایشان راحت نیست. ضمن اینکه آثار بشری قابل نقد است. البته یک وقت کسی می گوید نظر ایشان اشتباه است و یک وقت می گوید ناقص است. دو نقد است. گاهی هم کسانی می خواهند با نقد چهره ای چون شهید مطهری خودشان را اثبات و خودنمایی کنند و بگویند من کسی هستم که شهید مطهری را نقد کردم. یعنی شخص بدون آنکه تسلط کافی به آثار ایشان داشته باشد و بداند ایشان چه گفته اند شروع می کند به نقد کردن.این خوب نیست.

خب این شرط و شروط گذاشتن برای نقد چقدر با آزادی بیان همخوانی دارد؟

ما جلوی کسی را نمی گیرم. فقط می گویم که نقد شرایطی دارد.

برای همین نقدی که می پسندید، خودتان کاری  کرده اید؟

بله، مثلا گاهی در ایام سالگرد شهادت ایشان ما فراخوان هایی می دهیم و موضوعاتی داده ایم که جنبه نقد داشته تا اینها بررسی و  نقد شوند و حتی به نقدها امتیاز هم داده ایم. اما اینکه بگویید جریان نقد ایجاد کرده ایم، چنین نبوده است.

آقای دکتر لاریجانی با شما نسبت خانوادگی نزدیکی دارند. تاحالا از این نسبت خانوادگی توسط خود شما یا ایشان در راستای توصیه های سیاسی استفاده شده است؟

اینکه توصیه به هم کرده باشیم، خیلی کم اتفاق افتاده است. هم من موقعیت ایشان را درک می کنم و هم ایشان متقابلا موقعیت من را می شناسد. گاهی در جمع های خانوادگی به مزاح و شوخی حرف هایی به هم می زنیم و در این قالب نقدهایی مطرح می کنیم. ایشان می داند که من به راحتی از حرف هایم بر نمی گردم و من هم متوجه هستم که آقای لاریجانی نمی تواند همه افکار و نظرات خود را بروز بدهد و بر زبان بیاورد. به هر حال ایشان سیاسی تر از من هستند. در مجلس مواردی بوده که من مخالف بودم و ایشان موافق یا بالعکس مثل مخالفت من با وزارت نفت آقای رستم قاسمی که من به دلیل نظامی بودن ایشان مخالفت کردم و ایشان موافقت کرد. ما از دوران دانشجویی و از زمانی که ایشان داماد ما شد با هم دوست هستیم.

الان هم همینطور است؟

کاملا. ما هیچ وقت از همدیگر دلگیر نمی شویم، با حفظ مواضع.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

۲ دیدگاه

  1. علی مطهری نه چهره است و نه غیره ، فقط از مرگ پدرش داره سوء استفاده می کنه. کاش بجای اینکه کتاباشو بدن دانش اموزان و دانشجویان بخونن میدادن یک کلکه از کتاباشو پسرش و دامادش لاریجانی میخوندن. بعید میدونی این دو نفر کتابای شهید مطهری را حتی باز کرده باشن که نگاش کنند. کتابای مطهری قضیه اون آخونده هست که دید زنش فرش را بریده گفت اونو برا مردم گفتم نه خودمون.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا