مصاحبه با حسین تبریزی کارگردان سریال رخنه
مصاحبه با حسین تبریزی کارگردان سریال رخنه
سریال «رخنه» به کارگردانی حسین تبریزی که در حال پخش از شبکه دو است، ساختاری سنتی دارد و در محلهای قدیمی و میان مردمی که سخت به گذشته، اصالت و فرهنگشان وفادارند، اتفاق میافتد. داستان رخنه در مورد مرد جوانی است که معتمد محله است، اما بتدریج سرنوشت خواب دیگری برای او میبیند و او را با مسائلی درگیر میکند که پیشبینی آنها سخت است. تبریزی کارگردان رخنه تاکنون ۴۰ تلهفیلم و ده سریال تلویزیونی را کارگردانی کرده است. با او به گفتوگو نشستیم تا درباره چند و چون سریال رخنه بیشتر بدانیم.
از چگونگی شکلگیری سریال رخنه بگویید. چطور ایده این سریال در ذهنتان شکل گرفت و اجرایی شد؟
تم و خلاصه داستان «رخنه» از ابتدا برای تلهفیلم در نظر گرفته شده بود. وقتی طرح را به شبکه دادیم، پیشنهاد کردند که با توجه به درونمایه قصه، آن را برای ایام محرم و صفر، به شکل یک سریال بسازیم. فیلمنامه را بازنویسی کردیم و قرار شد در دهه آخر صفر در قالب یک سریال ده قسمتی که هر قسمت آن ۴۵ تا ۵۰ دقیقه است، پخش شود.
از آنجا که سریال احتیاج به قصهای طولانیتر دارد، چه تغییراتی در فیلمنامه اولیه ایجاد کردید؟
چون فقط ایده را به شبکه ارائه داده بودیم و هنوز فیلمنامه نوشته نشده بود، زمانی که قرار شد سریال بسازیم ایده را پروراندیم و فیلمنامه را برای سریال طراحی کردیم.
چطور عزاداری ماه محرم را با این داستان گره زدید؟
محله را به منزله کوفه در نظر گرفتیم که آدمهایش با فردی بیعت میکنند، بعد بیعت از او برمیدارند و با کسی دیگر بیعت میکنند. نفر دوم که ابزارهایی برای فریب و خرید مردم دارد، آنقدر به شخصیت اصلی فشار وارد میکند که او را به مرز شکست میرساند. قهرمان قصه ما صبرش را مثل نجابت یک زن تا آخرین لحظه حفظ میکند. در این سریال تکیه و عزاداری و سینهزنی نداریم. چون انتخاب زمان در این سریال، قبل از محرم و صفر است و در قسمت آخر است که وارد محرم میشویم و آنجاست که یک برش زمانی از شهادت امام حسین(ع) تا شهادت امام رضا(ع) را مرور میکنیم. قهرمان قصه ما دچار سرنوشتی غیرقابل پیشبینی میشود،اما در پایان نتیجه صبرش را میگیرد. به دلیل مناسبتی که سریال برای آن تدارک دیده شده، ممکن است ساختاری تراژیک داشته باشد، اما این طور نیست که در آن امیدی وجود نداشته باشد.
هدف از انتخاب این سبک زندگی، نشان دادن محاسن بازگشت به زندگی سنتی است؟
نه این که بگوییم باید به گذشته برگردیم و سنتی زندگی کنیم، اما سعی کردیم به موضوعاتی بپردازیم که در گذشته بوده و خوب هم بوده، اما حالا از آنها دور شدهایم؛ مقولههایی مثل سادهزیستی.
ویژگی اصلی این سریال، وجود فضای سنتی و قدیمی است. چرا سراغ آدمها و فضاهایی نرفتید که برای مخاطب امروزی ملموستر و آشناتر باشد؟
چون نسل جدید با بعضی از مفاهیم غریبه است. هدفم این بود که بگویم ما اصالتهایی داریم که کمکم در حال فراموششدن است؛ باید به آنها نزدیک شویم و حفظشان کنیم.
به همین علت است که مثلا سراغ ورزش باستانی رفتهاید که اکنون در زندگی نسل جوان دیگر جایی ندارد؟
بله. ما ایرانی هستیم، با فرهنگی همراه با آمیزههای ایرانی و دینی. این که بخواهیم این فرهنگ را حفظ کنیم خیلی بهتر از این است که از زندگی مدرن الگوبرداری کنیم. زندگی ایرانی به اندازه کافی رنگ و لعاب دارد. به همین دلیل در این سریال هم سعی نکردیم فقط قصه را تعریف کنیم، بلکه کوشیدیم فاکتورهایی را در نظر بگیریم که از لحاظ ساختاری، بصری و شنیداری، برای مخاطب جذاب باشد و او را با فرهنگ سنتی و ایرانی آشنا کند.
چرا برای نشان دادن این فضای سنتی، داستان را به تاریخی مشخص مربوط نکردید که واقعیتر جلوه کند؟ مثلا الان بعید به نظر میرسد که در محلهای فردی را به عنوان معتمد محل و کدخدا انتخاب کنند یا چنین لباس پوشیدن و استفاده از چنین ادبیاتی معمول باشد. شاید اگر میگفتید که این داستان در دهه ۵۰ یا ۶۰ اتفاق افتاده است، پذیرفتنیتر بود.
شاید کلمه کدخدا که مربوط به سالها قبل است، شما را به این برداشت رسانده است، اما این نوع زندگی با همین ابعاد و خصوصیات هنوز در مرکز شهر وجود دارد. مثلا در مناطق جنوب شهر که کار میکردیم، رفتار ساکنان این منطقه بسیار گرم و صمیمی بود و با ما خیلی همکاری میکردند به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم این سبک از زندگی را در سریال هم نشان دهیم. درباره ادبیات کار هم فقط حاجمحمود است که از ادبیاتی به اصطلاح بازاری استفاده میکند که اگر الان هم پیش یک فرش فروش قدیمی بروید، متوجه میشوید او از همین ادبیات استفاده میکند. ما میخواستیم سادهزیستی را نشان دهیم و بگوییم میشود این طور هم زندگی کرد.
اما مخاطب جوان بیشتر دوست دارد سریالی را ببیند که به مشکلات امروزی او میپردازد، اما در این سریال به این موضوع توجه نمیکنید. وقتی چنین ایده و فضایی را انتخاب کردید، چه عاملی امیدوارتان کرد که مخاطب جوان، دلگرم به تماشا و پیگیری این سریال شود؟
الان اهداف و سیاستگذاری شبکهها مشخص است. مثلا شبکه سه کارهایی جوانپسندتر ارائه میکند و یکسری کارها هم ساخته میشود که مختص جوانان است. ممکن است کار بعدی من در مورد نسل جوانتر و فضای اجتماعی روز باشد، اما در این کار هدفگذاری مد نظر ما، طیف دیگری از مخاطبان بود. مخاطبان دیگری بجز جوانها هستند که تلویزیون تماشا میکنند و مخاطب هدف ما آنها بودند. هدفگذاری ما کل خانواده است نه فقط یک گروه سنی. خانواده رکن اصلی آمیزههای یک فرد در اجتماع است و میبینیم که یک فرد مشکلش را نمیتواند به تنهایی حل کند، اما خانواده به او کمک میکند تا او مشکلش را حل کند. این روش به جوان امروز راه و رسم زندگی را یاد میدهد. گرچه هدف اصلی ما این بود که همه اعضای خانواده و در رأس آنها رکنهای اصلی خانواده مثل پدر و مادر را جذب کنیم، اما در این کار به نسل جوان هم فکر کردیم و سعیمان بر این بود که به آنها هم نزدیک شویم و مشکلات آنها را هم بیان کنیم.
این که مخاطبان امروزی، به سریالهای ماهوارهای که شکلی تخیلی و دور از واقع از زندگی و روابط را نشان میدهند بیشتر علاقهمند هستند چطور تحلیل میکنید و فکر میکنید لحن قصهگویی مورد انتخاب شما، میتواند با این سریالها رقابت کند؟
هدف ما در این سریال تقویت خانواده است و هدف سریالهای ماهوارهای تخریب خانواده. در سریالهای ماهوارهای جز به تصویر کشیدن ارتباطات نامعقول که نه تنها برای ما، بلکه برای خودشان هم پذیرفته نیست، از ابزار دیگری استفاده نمیکنند. هرگز نمیبینید که موشکافانه درونیات یک آدم را بررسی کنند، اما ما باید به سمت کارهایی با کیفیت بالا حرکت میکنیم و حفظ بنیان خانواده هدف ما است.
اگر این سریال را در ستایش سنتها و فرهنگ ایرانی بدانیم، ایرادهایی هم در همان زندگی سنتی هست که در این سریال نادیده گرفته شده است. مثلا این که آدمها به خودشان حق میدهند که در زندگی دیگران دخالت کنند (حتی با نیت خیر) چرا باید مورد ستایش قرار بگیرد؟
دخالت با همدلی فرق میکند. در جامعه کنونی و در زندگی آپارتماننشینی و بیشتر در مرکز و بالای شهر معمولا همسایهها از حال هم بیخبر هستند، اما در جنوب شهر چون هنوز مردم از حال یکدیگر باخبرند، هم مشکلات کمتری وجود دارد و هم امنیت بیشتری هست. الان اگر بین دو نفر که دارند دعوا میکنند قرار بگیرید و بخواهید وساطت کنید، اولین چیزی که میگویند این است که شما دخالت نکن! اما این دخالت نیست. کمککردن و حلکردن معضل است. در این سریال هم آن چه میبینیم دخالت نیست، بلکه وساطت و میانجیگری و همدلی است.
اما این که مثلا وحید با یک نفر شریک میشود و بعد در محل میپیچد که آن شخص از این شراکت نارضایتی دارد، بعد این حرف از سوی حاج محمود به او منتقل میشود، نشاندهنده دخالت بیجای اهل محل نیست؟
اینها به سبب وجود آدمی از همان جنسی است که میگویید؛ آدمی که فتنهبرانگیز است، از ضعف آدمها استفاده میکند و به دنبال انتقامجویی است. این که در محله مسالهای این طور سر زبان میافتد، به این دلیل است که ما محله را به منزله یک خانواده بزرگ در نظر میگیریم. در این خانواده بزرگ، هم آدم اهل پیدا میشود و هم نااهل، اما نکته مهم این است که در این خانواده باید همه از حال یکدیگر باخبر باشند. وقتی این آگاهی از حال یکدیگر باشد، اهل یک محل میتوانند با ایجاد یک صندوق قرضالحسنه، یک نفر را از ورشکستگی و بیپولی نجات دهند. این عمل خوبی است که ریشهاش در همین بازار و زندگی جنوب شهری است، اما الان دارد فراموش میشود. اینها هدفهایی است که ما در سریال رخنه دنبال میکنیم.
یعنی فکر میکنید یک نفر میتواند چنین اجازهای داشته باشد که برای زندگی آدمهایی با شرایط مختلف تصمیم بگیرد؟
ما میخواهیم بگوییم چقدر خوب است که کسی با توجه به تجربهاش برای دیگران راهگشا باشد. آدمی مثل حاج محمود که ممکن است در هر خانوادهای باشد، در کارهایی پادرمیانی کند و آنها را ختم به خیر کند.
نمونه این آدمها در سریالهای دیگر هم به کرات وجود داشتهاند و تقریبا به کلیشه تبدیل شدهاند. با این شرایط آیا باز هم میتوانند تاثیرگذار باشند؟
این آدمها در واقعیت وجود دارند و همیشه هم هستند. هر کدام از ما پدربزرگ و مادربزرگ یا پدر و مادری داریم که با وجود این که سنی از ما گذشته، هنوز از سر دلسوزی و نگرانی سفارشهایی به ما میکنند. مثلا مادری که در مورد لباس پوشیدن و غذا خوردن و عادات فرزندش به او تذکر میدهد یا سعی میکند راه درست را به او نشان دهد، مثلا میگوید این غذا را نخور ضرر دارد، هر چقدر هم که تکرار شود، چون از دل واقعیت در آمده، بیهوده نیست. این کلیشه نیست. این فرهنگ است؛ خانواده است.
دیالوگهایی که در این سریال استفاده کردهاید و زبان و کلماتی که برای شخصیتها در نظر گرفته اید، آمیزهای از جملات و کلماتی است که به نظر میآید کمتر استفاده میشود. این حرفها به نظرتان شکل شعاری ندارد؟ آیا بیشتر جنبه زیباییشناسی و دراماتیک را در نظر داشتید یا واقعگرایی را؟
در درجه اول جنبه زیباییشناسی اهمیت داشت. ضمن این که اینها اصطلاحات کاملا ایرانی و مربوط به مردم کوچه و بازار است و هنوز هم به همین شکل وجود دارد. شنیدن و درک گفتهای مثل «دروغ از هر راهی بیاید یک پایش میلنگد» خیلی ثقیل نیست. چنین دیالوگهایی قصه را به سمتی نمیکشاند که تاریخ مصرف داشته باشد. قالب این گفتار، برگرفته از ضربالمثلهای خودمان است. ضمن این که در مورد یک شخصیت که شما اسم آن را کلیشه میگذارید از این نوع گفتار استفاده میکنم. یعنی منیره، معصومه و حکمت از این ادبیات استفاده نمیکنند بلکه کاملا بهروز صحبت میکنند. حتی وحید هم وقتی از بعضی کلمات ثقیل و قدیمی استفاده میکند، به سبب این است که در مواجهه با حاجمحمود قرار گرفته و برای این که به زبان او نزدیک شود از این کلمات استفاده میکند.
آیا در زمان نوشتن فیلمنامه به بازیگران هم فکر میکردید؟ انتخاب بازیگران با چه ملاک و معیاری انجام شد؟
معمولا وقت نوشتن فیلمنامه به بازیگران آن فکر نمیکنم، اما در مورد نقش حاجمحمود، یکی از گزینههای مورد نظرم آقای عنایت بخشی بود. به دلیل این که کسی مثل آقای بخشی، میتواند پیشینهای را با خود بیاورد که به شناخت مخاطب کمک کند. چون زمان کافی برای معرفی همه شخصیتها وجود ندارد، برای این نقش بهتر دیدم که مخاطب به دانستههای خودش تکیه کند، اما وحید یک شخصیت جدید است که لازم بود برای این نقش از بازیگری استفاده کنیم که در ذهن بیننده پیشینه پررنگی نداشته باشد که لازم باشد آن را فراموش کند. یکی از ملاکهای همکاری با آقای جلالیتبار این بود که چهرهای کمتردیدهشده دارد. همینطور تکیدگی و سردیکه میخواستیم در شخصیت وحید وجود داشته باشد در چهره او وجود دارد. در مورد خانم بروفه، قابلیتها و تواناییهایی که در ایشان میشناختم باعث شد همان ابتدا (در زمان نوشتن فیلمنامه) که دنبال یک جور صدا و معصومیت و ملاحت و مهربانی در چهره معصومه بودم، او را انتخاب کنم. همینطور در مورد تعدادی از شخصیتها، میخواستم کنتراست ایجاد کنم. مثلا رحیم نوروزی که با نقشهای منفی معرفی شده و اشکان اشتیاق که بیشتر در کارهای طنز ظاهر شده، در اینجا نقشهای متفاوت به عهده دارند. همینطور نقش صفا که حفظ راکورد آن بسیار سخت بود و چند بازیگر نتوانستند از پس آن بربیایند، اما میرطاهر مظلومی بسیار عالی آن را ایفا کرد.
شروینه شجری کهن / جامجم