مصاحبه با مهوش صبرکن بازیگر سریال یادآوری

مصاحبه با مهوش صبرکن بازیگر سریال یادآوری

 

 مهوش صبرکن, مصاحبه, سریال, یادآوری, بازیگر, گفتگو, بیوگرافی, سایت بیوگرافی, نقش, فیلم, یوسف پیامبر, محمود پاک نیت, همسر, mahvash sabr kon, yad avari

 

مهوش صبرکن تاکنون در سریال‌هایی چون جراحت ، یوسف‌ پیامبر(ع)، روشن‌تر از خاموشی، پنجمین خورشید، پشت کوه‌های بلند، خاطرات مرد ناتمام، رسم شیدایی و پس از باران بازی کرده است و هرگاه تصویری از یک زن مدبر و مقتدر را به نمایش گذاشته بیشتر مورد توجه مخاطبان واقع شده است. در میان نقش‌هایی که او برعهده داشته کمتر می‌توان زنی متمول یا مستاصل را به یاد آورد، اما او این روزها در سریال یادآوری نقش زنی متمول را بازی می‌کند که برای دختران برادر همسرش مادری کرده، اما در مقابل خواسته‌های آنها و درک دیدگاه‌هایشان مستاصل مانده است. تصویر متفاوتی که این شب‌ها از مهوش صبرکن در سریال یادآوری می‌بینیم، نتیجه یک تصمیم‌گیری و اجرای سریع بوده که درس‌های بسیاری برای او به همراه داشته است؛ چرا که مهوش صبرکن معتقد است انسان تا زمان مرگ می‌تواند یاد بگیرد و تجربه کند.

 

نقشی که در سریال یادآوری برعهده گرفته‌اید از نقش‌های دیگرتان دور است، چطور شد برای بازی در این نقش انتخاب شدید؟

انتخاب من برای بازی در این نقش و حضورم در این سریال بسیار سریع انجام شد؛ آن‌قدر سریع که فردای روزی که دعوت به کار شدم، جلوی دوربین قرار گرفتم!

درباره نقش با آقای قاسم‌زاده چند ساعتی صحبت کردیم و به توافق رسیدیم. من نتوانستم قبل از اجرا فیلمنامه را بخوانم، اما آن‌قدر داستان سریال برایم جذاب بود که اصلا نمی‌شد به آن نه گفت. یادآوری فیلمنامه مفصلی دارد و نمی‌توانستم یک‌شبه تمام‌ آن را بخوانم، بنابراین آقای قاسم‌زاده آن را به‌طور خلاصه برای من تعریف کرد و من فقط توانستم سکانس‌های مربوط به فردای آن روز را بخوانم.

و علت این‌که با همه این سختی‌ها و با سرعت، بازی در این نقش را قبول کردم، همین تفاوت نقش با نقش‌های قبلی بود. با این نقش من می‌توانستم شخصیتی ارائه کنم که با دیگر شخصیت‌هایی که تا امروز بازی کرده بودم فرق داشت. به اعتقاد من این باید نهایت آرزوی یک بازیگر باشد که منتقدان، روزنامه‌نگاران یا مخاطبان به او بگویند توانسته یک نقش متفاوت ایفا کند. به نظرم به هر بازیگری بگویند اینجا هم شبیه فلان نقش خودت بودی، او رنجیده خاطر می‌شود، حتی اگر این گفته حقیقت داشته باشد.

آقای قاسم‌زاده از قبل شما را می‌شناخت که چنین نقشی را برایتان در نظر گرفت؟

نه. این اولین‌باری بود که همدیگر را می‌دیدیم. من نمی‌دانم در دل آقای قاسم‌زاده چه گذشت،اما وقتی در حضور ایشان بودم و در تمام مدتی که درباره سریال و نقشم حرف می‌زدیم، شادی و رضایت را در چشمان ایشان می‌دیدم؛ احساس می‌کردم به این نتیجه رسیده که من همانی هستم که می‌خواهد.

چطور شد که این‌قدر سریع باید بازیگر این نقش انتخاب می‌شد؟ قبل از شما قرار بوده کسی آن را بازی کند یا نه؟

خیلی وقت قبل، از من برای بازی در این نقش دعوت شده بود، اما آن زمان گرفتار بودم و نتوانستم با این گروه همکاری کنم. نمی‌دانم بعد از من با بازیگر دیگری درباره این نقش صحبت شد یا نه، اما این‌بار که آقای مجید فاضلی، دستیار آقای قاسم‌زاده با من تماس گرفت، پذیرفتم. در همان اولین برخورد احساس کردم ایشان در انتخاب من تردید ندارند، بنابراین فقط کافی بود من بازی در این نقش را بپذیرم و آن را ایفا کنم. از آنجایی که من همیشه دوست داشتم همکاری با کارگردان‌هایی را که برای اولین بار مرا دعوت به همکاری می‌کنند، بپذیرم، بازی در این نقش را پذیرفتم و خوشبختانه تجربه همکاری با آقای قاسم‌زاده خیلی خوب بود. بسیار خوشحالم که با ایشان کار کردم چون جزو بهترین کارگردان‌هایی هستند که من تاکنون با آنها کار کرده‌ام. زمان‌هایی بود که نزدیک به یک شبانه‌روز سر کار بودیم، اما با همه اینها نمی‌شد نشانی از خستگی در چهره کارگردان پیدا کرد! خنده‌ها، انرژی و توانایی ذاتی آقای قاسم‌زاده در ذهنم حک شده است؛ حتی یک مرتبه نشده بود در سخت‌ترین شرایط، در سرمای زمستان بهشت زهرا و در شب‌کاری‌های کوچه‌های بالای شهر تهران احساس خستگی را در چهره ایشان ببینیم.

فرصت کوتاهی برای تحلیل نقش در اختیار داشتید. در این فرصت چه کردید که این شخصیت را پیدا کنید؟ قبلا روی این قشر از زن‌ها تمرکز کرده بودید؟

برای شروع من فقط از گفته‌های کارگردان استفاده کردم و روز اولی که سر کار حاضر شدم مثل بچه‌هایی که درس زیست‌شناسی از بر می‌کنند دیالوگ‌ها را می‌‌خواندم. شب ‌قبل سردرد شدید داشتم و در ضمن باید تعداد زیادی لباس برای این نقش انتخاب می‌کردم و ساعت ۸ صبح هم جلوی دوربین قرار می‌گرفتم، بنابراین حتی نتوانسته بودم دیالوگ‌ها را حفظ کنم. آن‌قدر این کار به سرعت انجام شد که الان وقتی به آن فکر می‌کنم دوباره سردرد می‌گیرم. روز اول من فقط به توضیحات کارگردان راجع به این شخصیت اکتفا کردم.

آن روز چقدر بازی داشتید؟

دو سکانس سخت بازی کردم و چون بازی من از صبح اول وقت شروع شد، حتی این فرصت را نداشتم که فضا را بشناسم، آن را درک کنم، با همکاران پشت صحنه آشنا بشوم یا لااقل یکی دو سکانس را ببینم تا دستم بیاید چه خبر است. در جریان کار نبودم اما باید سکانسی را بازی می‌کردم که مربوط به اواسط داستان بود؛ جایی که یکی از دخترها در دریا غرق شده بود و من باید با آن یکی سر و کله می‌زدم. همه اینها در حالی بود که من حتی بازیگر رو برویم را نمی‌شناختم و حتی یک بار هم او را ندیده بودم. سکانس اولم در این سریال بسیار دشوار بود، براحتی دیالوگ‌ها را حفظ نمی‌شدم و حتی خودم از نتیجه کارم راضی نبودم، چون به هر طرف که نگاه می‌کردم همه را غریبه می‌دیدم؛ اما آرام آرام با فضا و اعضای گروه آشنا شدم و با راهنمایی‌های کارگردان خودم را پیدا کردم. هر چند تا آن زمان سکانس‌های زیادی تصویربرداری شده بود.

از این کارتان پشیمان نیستید؟

اصلا. به نظرم یک تجربه خوب بود که هر بازیگری باید آن را به دست بیاورد. هر کدام از ما باید بتواند در موقعیتی که متن آماده نیست، دورخوانی، صحبت و تحلیل نقش انجام نشده از عهده کار بربیاید.

من و محمود پاک‌نیت از استاد مشایخی آموخته‌ایم که وقتی می‌گویند برای این کار سه روز بازی دارید این یعنی سه روز بعلاوه ۴۰ سال تجربه. در موارد اینچنین هم تجربه است که به دادمان می‌رسد.

تجربه به من می‌گوید این سریال حضرت یوسف(ع)، پس از باران یا جراحت نیست! باید به شیوه خودش اجرا شود. وظیفه یک بازیگر، یک بازیگر نه یک هنرپیشه، این است که بتواند در لحظه همه چیز را مدیریت کند تا همه از توانمندی او لذت ببرند.

یعنی این اتفاق شما را مجاب نکرد که دیگر کارهای عجله‌ای قبول نکنید؟

چرا؛ البته هنوز هم ممکن است برای فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی که فقط چند روز درگیر تصویربرداری هستیم تن به چنین شرایطی بدهم اما برای سریال نه! سریال یادآوری داستان مفصل و پر افت و خیزی دارد و کار طولانی در این شرایط برای من خیلی دشوار بود.

برای من همیشه مهم بوده که مدتی قبل از حاضر شدن جلوی دوربین، فیلمنامه را بخوانم و با نقشم کلنجار بروم چون ‌ از زیر و رو کردن نقش خیلی لذت می‌برم، اما در این سریال اصلا فرصت چنین کاری را نداشتم و خدا را شکر که خوش‌اخلاقی کارگردان باعث شد انرژی و نیروی لازم برای این کار داشته باشم.

با سرعتی که شما در جریان کار قرار گرفتید،توانستید به این نقش چیزی اضافه کنید یا برایش برنامه‌ای بریزید؟

هر چیزی که شما از این شخصیت می‌بینید کار خود من بود. حتی انتخاب لباس و جواهرات این زن هم به عهده خودم بود که البته بعد از تائید کارگردان و طراح لباس از آنها استفاده می‌کردم. آقای قاسم‌زاده می‌خواستند رفاه این زن در سریال دیده شود چون معتقدند همیشه خانواده‌های متوسط در سریال‌های ایرانی به نمایش درآمده و بد نیست برای مخاطبی که خارج از کشور شبکه آی‌فیلم را می‌بیند بخش مرفه جامعه را هم نشان بدهیم.

ایشان درباره شرایط آدم‌ها توضیحاتی به من ارائه کرد و این‌که دخترها پدر و مادرشان را از دست داده‌اند و این زن و همسرش آنها را بزرگ کرده‌اند.

با وجود توضیحات آقای کارگردان، شخصیت این زن را خودم پیدا کردم و هر آنچه در این نقش می‌بینید، چیزی است که خودم خواسته‌ام. راهنمایی‌های کارگردان در حد شخصیت و قصه بود. از آنجایی که من می‌خواستم بدانم قبل از سکانسی که قرار است بازی کنم چه اتفاقی افتاده یا بعد از آن چه خواهد شد، اگر فرصتی پیش می‌آمد آقای قاسم‌زاده درباره روند داستان اطلاعاتی در اختیارم می‌گذاشت. داستان سریال هم بسیار پیچیده است و توصیفش به اندازه کافی وقتگیر بود، بنابراین کمتر این فرصت ایجاد می‌شد که ایشان این نقش را برای من تحلیل کند. بخشی از زمان هم صرف تمرین می‌شد، بنابراین هر آنچه درباره این شخصیت در سریال می‌بینید نتیجه برداشت‌ها و تلاش‌های خودم است.

ظاهرا طراحی ظاهر این زن هم به خود شما مربوط بوده و از لباس‌ها و جواهرات خودتان استفاده کرده‌اید!

بله، زمان کوتاه بود و باید سریع آماده می‌شدیم، بنابراین من سعی کردم چیزهایی را انتخاب کنم که هم به سن و سال این خانم بخورد هم به جایگاه اجتماعی او و هم متمول بودنش را به نمایش بگذارد و هم گویای سلیقه‌اش باشد چون خانه‌ای که برای این زن انتخاب و طراحی شده خانه‌ای زیباست.

به نظر می‌رسد از نتیجه کارتان راضی هستید!

با توجه به شرایطی که داشتیم، بله راضی هستم و به نظرم توانسته‌ام از پس کار بر بیایم. از آنجایی که روزنامه جام‌جم را بسیاری از هنرمندان کشورمان می‌خوانند، می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم و بگویم که من از آقای قاسم‌زاده و از رفتار و کردارشان چیزهای زیادی آموخته‌ام و حضور در این سریال با همه دشواری‌هایش برای من یک تجربه خوب بود.

آذر مهاجر / گروه رادیو و تلویزیون

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا