بیوگرافی کامل رخشان بنی اعتماد + عکس
بیوگرافی کامل رخشان بنی اعتماد + عکس
رخشان بنیاعتماد (زاده ۱۳۳۳)، کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده ایرانی.
زادروز : ۱۴ فروردین ۱۳۳۳ – ۳ آوریل ۱۹۵۴
تهران
ملیت : ایرانی
پیشه : کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده
سالهای فعالیت : ۱۳۵۲ تا کنون
همسر : جهانگیر کوثری (۱۳۵۹ تا کنون)
فرزندان : باران کوثری
زندگی
رخشان بنیاعتماد در سال ۱۳۳۳ در تهران زاده شد. او در رشته کارگردانی سینما در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران (دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر) تحصیل کرد. وی از سال ۱۳۵۲ با سمت منشیصحنه در تلویزیون مشغول به کار شد و تا سال ۱۳۵۹ چند فیلم مستند کوتاه را کارگردانی کرد. فعالیت سینمایی خود را از سال ۱۳۶۰ به عنوان منشی صحنه فیلم «آفتابنشینها» و فیلم «گلهای داوودی» آغاز کرد. با کارگردانی فیلم «خارج از محدوده» در سال ۱۳۶۶ کارگردانی فیلمهای بلند را آغاز کرد. سپس فیلمنامه «زرد قناری» را نوشت و کارگردانی آن را نیز خود انجام داد. با نوشتن فیلمنامه فیلم «نرگس» با همکاری فریدون جیرانی و کارگردانی آن،در سال ۱۳۷۰ به عنوان بهترین کارگردان در دهمین جشنواره فیلم فجر برگزیده شد. پس از آن، فیلمهای «روسری آبی»، «بانوی اردیبهشت»، «زیر پوست شهر» و «خون بازی» برای وی افتخارات و جایزههای بیشتری به ارمغان آورد. بنی اعتماد با جهانگیر کوثری (تهیهکننده و مفسر و گزارشگر ورزش) ازدواج کردهاست و دخترشان، باران کوثری بازیگر است. حسین عالمگیر نویسنده کتاب ((باران کوثری در سینمای ایران)) درباره شخصیت رخشان بنی اعتماد در کتاب خود اینچنین میگوید: او را نمیتوان صرفاً یک کارگردان دانست بهتر است بگوییم کارگردانی او بخشی کوچک از فلسفهای تفکر بنی اعتماد است تا بدین وسیله ابعاد فکری خود را در قالب فیلم طرح نماید . بنی اعتماد نمونه یک زن ایرانیست. زنی که میگوید زنان ایرانی اگر فرصت و مجال هنر نمایی داشته باشند ابرهایی میشوند که بارانها در دامانشان متولد میشود.
فعالیتها
نویسنده
خون بازی (۱۳۸۵)
گیلانه (۱۳۸۳)
روایت سهگانه (اپیزود سوم، ننه گیلانه) (۱۳۸۱)
زیر پوست شهر (۱۳۷۹)
داستانهای جزیره (اپیزود سوم، باران و بومی) (۱۳۷۷)
بانوی اردیبهشت (۱۳۷۶)
روسری آبی (۱۳۷۳)
نرگس (۱۳۷۰)
کارگردان
قصهها (١٣٩٠)
حیاط خلوت خانه خورشید (۱۳۸۹)
ما نیمی از جمعیت ایران هستیم (۱۳۸۸)
فرش ایرانی (کار گروهی) (اپیزود دوم، فرش سهبعدی یا مشترک موردنظر در دسترس نمیباشد) (۱۳۸۵)
خون بازی (۱۳۸۵)
گیلانه (۱۳۸۳)
روایت سهگانه (اپیزود سوم، ننه گیلانه) (۱۳۸۲)
روزگار ما (مستند) (۱۳۸۰)
زیر پوست شهر (۱۳۷۹)
داستانهای جزیره (اپیزود سوم، باران و بومی) (۱۳۷۷)
بانوی اردیبهشت (۱۳۷۶)
روسری آبی (۱۳۷۳)
نرگس (۱۳۷۰)
پول خارجی (۱۳۶۸)
زرد قناری (۱۳۶۷)
خارج از محدوده (۱۳۶۶)
برنامهریز
گلهای داوودی (۱۳۶۳)
دستیار کارگردان
تنوره دیو (۱۳۶۴)
گلهای داوودی (۱۳۶۳)
مشاور کارگردان
حیران (۱۳۸۷)
شبانه (۱۳۸۴)
عصر جمعه (۱۳۸۴)
منشیصحنه
آفتابنشینها (۱۳۶۰)
مشاور فیلمنامه
شب یلدا (۱۳۸۰)
بازیگر
میکس (۱۳۷۸)
تهیهکننده
حیران (۱۳۸۷)
خون بازی (۱۳۸۵)
روزگار ما (۱۳۸۰)
زیر پوست شهر (۱۳۷۹)
نرگس (۱۳۷۰)
سرمایهگذار
زیر پوست شهر (۱۳۷۹)
جایزهها و افتخارات
تندیس بهترین کارگردانی (خون بازی، یازدهمین جشن خانه سینما، ۱۳۸۶)
تندیس بهترین فیلم (خون بازی، دهمین جشن دنیای تصویر، ۱۳۸۶)
سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه (خون بازی، بخش مسابقه سینمای ایران/ بیست و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، ۱۳۸۵)
سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (خون بازی، بخش مسابقه بینالملل/ بیست و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، ۱۳۸۵)
جایزه بهترین فیلم (خون بازی، دومین جشنواره فیلم شهر تهران، ۱۳۸۵)
دریافت نشان قدیمی صلح و آزادی از استاندار توسکانی ایتالیا، در پاییز ۱۳۷۹
بهترین کارگردانی شانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بانوی اردیبهشت
برنده جشنواره فیلم دهلی نو برای روسری آبی
برنده جشنواره فیلم سالونیکا (یونان) برای روسری آبی
برنده جشنواره فیلم لوکارنو (سوئیس) برای روسری آبی
بهترین فیلمنامه سیزدهمین جشنواره فیلم فجر برای روسری آبی
سیمرغ بلورین بهترین کارگردان در دهمین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۷۰ برای نرگس
برای رخشان بنی اعتماد …
جان کوچولو
زیر آسمان کبود
که نه پری بود نه رابین هود
ماریانی هم لابد نبود
اما من و جان کوچولو هنوز در انتظار یا ضامن آهو
و همین پرنس ادوارد و غول چراغ جادو
چیزی مثل شازده کوچولو
نه ببخشید شاهزاده و گدا
دست آخر اشراف زاده ای بی ادعا
که کمک کرد به رسیدن سیب سرخ هوا
افتادن جاذبه از مد نگاه
که نیوتن بود یا چیزی مثل یه بوسه کوچولو
در خواب من و ما
این شد استالونه و در راه ازدها
اما قصه های من و شما
تنها تفسیر این باران بی ادعا
که اگر گریه کنم دروغ است به خدا
دست بردارم از این غریبه ها
به انتظار کلون در و صدا
من بی آبرویی خدا
که ببخشید مهر خورده ام از انتها
که کجاست این انگشتر خاتم حضرت آقا
تا کسی بفهمد زبان ما را
که ای آقا شازده و این همه گدا
دست آخر هاشم آقا و این سینمای مفلوک گیلانه ها
اگر ببخشید باران هم عروس خانه ما
دست هر نوازش گر
من و هزار آرزوی نوپا
که همه ما دست آخر برمی گردیم به خانه ها
مثل قطرات دیوانه رها
که باران نبود اما قطره ای شاید به دروغ
با این سوسول و کوچولو
شما دست آخر کهنه بچه ها و من این همه بی آبرو
اگرببخشید من هنوز هم دوستان دارم
اما خیلی کوچولو
و این زبان سرخ است سبزی این مزرعه
بی مترسک یا کلاغی به رسم عادت
اما من فقط نوازش می کنم بی شهامت
شاید کسی بفهمد دوست دارم اما نه از سر عادت
تا وقتی که همه بروند و این همه مارک و بار کد
از انتهای صف تا این اشرافیت
فقط سر جان یا رابین هود
اما من فقط بلدم بگویم هود یا چیزی مثل بادگیر
و بلندی های که پیدا کردنش تباهی بود
اما همه ما دست آخر روزی می میرم در کنار هم
سخت و سالها وقت که بلا هم بگوییم از چیزی مثل عادت …
سیامک رشنو
یازدهم اسفند ماه هزار سیصد و نود وچهار …