گفتگوی نوروزی با مثلث هنری خانواده فرجاد

خانواده فرجاد

ساده و دوست‌داشتنی. باید از نزدیک رابطه استاد فرجاد با دخترانش را ببینید و همینطور رابطه دخترها با پدرشان؛ آنها به قدری صمیمی است که گویی دوستانی نزدیک برای یکدیگر هستند و جالب‌تر آنکه خیلی هم با همدیگر هماهنگ هستند و یک تله‌پاتی خاص بین آنها جریان دارد. مثلث هنری خانواده فرجاد در یکی از روزهای بارانی اواخر سال ‌مهمان سفره هفت‌سین زندگی ایده‌آل است.

عید نوروز و سنت‌های ماندگار

جلیل فرجاد: یکی از سنت‌های خوبی که ما ایرانی‌ها داریم، عید نوروز است. این عید باعث می‌شود تا همه کدورت‌ها، کینه‌ورزی‌ها، ناراحتی‌ها و. . . با دید و بازدیدها و صله‌رحم از بین برود. دوستی‌ها دوباره تجدید شود. من عید را خیلی دوست دارم و سعی می‌کنم عید در شهری باشم که در آن زندگی می‌کنم، دوست ندارم به مسافرت بروم. از طرفی عید یعنی خانه‌تکانی، البته خانه تکانی روح و جسم و فکر. عید فقط این نباشد که یک لباس نو بپوشیم و یک عیدی بدهیم بلکه به سنت‌ها پایبند باشیم، دید و بازدید را رعایت کنیم.

دنیای امروزه دنیای ماشینی شده است. پس بهتر است از این ایام استفاده کنیم و عزیزانی که فقط سالی یک بار آنها را می‌بینیم، به دیدارشان برویم چون فقط همین‌ها برای ما باقی می‌ماند. دگرگونی که در طبیعت رخ می‌دهد به ما این انگیزه را می‌دهد که یک سال جدید را با شور و شعف آغاز کنیم.

مونا فرجاد: این اواخر خاطره خوبی از سفرهایی که در ایام عید داشتیم، نداریم و واقعا لذت عیدمان را از بین برد. بعد با خودمان فکر کردیم که این سال‌هایی که در مسافرت بودیم چقدر در تهران بیشتر به ما خوش می‌گذشت. به همین خاطر دیگر در ایام عید به مسافرت نمی‌رویم. به دید و بازدید اقوام، آشنایان و دوستان می‌رویم و از هوای خوب تهران و خلوتی خیابان‌های تهران استفاده می‌کنیم.

عید برای من به‌شخصه ماه خیلی خوبی است، من خودم متولد فروردین هستم و احساس خیلی خوبی نسبت به این ماه دارم. از کودکی هم عید در ذهن ما با لباس نو، خوراکی‌های خوشمزه، ‌مهمانی، عیدی و. . . ثبت شده است به خاطر همین همیشه از عید خاطرات شیرینی در ذهن‌مان وجود دارد. احساس می‌کنید که در زیر پوست درختان و برگ‌ها آب جریان دارد مثل این حرف که می‌گویند آب زیر پوستت رفته و شادابی را کاملا احساس می‌کنی.

مارال فرجاد: به‌نظرم بهار و عید بوی خاص خودش را دارد و کاملا تغییر را می‌شود احساس کرد. بوی تازگی در هوا موج می‌زند. بااینکه در تابستان همه جا سبز سبز است ولی این سبز بودن عید است که برای ما جلب‌توجه می‌کند و تازگی دارد. سبزی تابستان دیگر عادی می‌شود. عید حال و هوای خاص خودش را دارد. البته پیرو حرف پدر که خوب است مردم کینه‌ها را کنار بگذارند، به نظر من بیشتر مردم به حرف و شعار اکتفا می‌کنند و وقتی پای عمل به میان می‌آید، عقب می‌کشند و کدورت را از سینه خود خالی نمی‌کنند.

ما تغییر کرده‌ایم نه عیدها

مارال: من احساس می‌کنم که شاید حس ما در کودکی با حس امروزمان متفاوت باشد. زمان کودکی با یک لباس نو، با یک عیدی، با یک بستنی و. . . خوشحال می‌شدیم. تعطیلاتی که در آن از مدرسه هیچ خبری نبود واقعا برای ما لذت‌بخش بود. آدم‌ها وقتی بزرگتر می‌شوند حریص‌تر و شرطی‌تر می‌شوند، دنیای امروزی هم که به سمت تکنولوژی و مادی‌گرایی سوق پیدا کرده است و توقعات امروز ما زمین تا آسمان با توقعات ایام قدیم فرق می‌کند.

شاید امروز لباس‌های گران‌قیمت‌تر و خوراکی‌های خوشمزه‌تر از زمان کودکی داشته باشیم ولی چون حس عید در ما وجود ندارد، فکر می‌کنیم، بوی عید دیگر رفته است، در حالی‌که این ما هستیم که تغییر کرده‌ایم وگرنه عید که همان عید است. عید یک مراسم است که ما آدم‌ها باید آن را برپا کنیم، متاسفانه این ما آدم‌ها هستیم که عوض شده‌ایم و بدون رنگ و بو.

جلیل: البته در ادامه صحبت‌های مارال جان باید بگویم چون در زمان گذشته کمتر صنعتی و مدرن بودیم و تکنولوژی در زندگی‌مان رخنه نکرده بود، بیشتر هم بوی عید را حس می‌کردیم.

مونا: من هم با نظر مارال موافق هستم. به یاد دارم بچه که بودم اقوام را در طول سال بارها و بارها می‌دیدیم. رفت‌وآمد وجود داشت ولی امروز باید اتفاق خاصی بیفتد یا مناسبتی باشد که اقوام را آن هم فقط یک بار در عید ببینیم. این باعث می‌شود که احساس بین ما از بین برود و هیچ حرفی برای گفتن باهم نداشته باشیم و حرف‌های کاملا عادی که بین دو غریبه ردوبدل می‌شود را بگوییم. گاهی با خودم می‌گویم ما که سال به سال به همدیگر سر نمی‌زنیم چرا همین یک روز ایام عید را هم رها نمی‌کنیم.

مارال: البته در بچگی ما بیشتر تابع پدر و مادر و تصمیمات آنها هستیم. با پدر و مادرمان به همه جا می‌رویم ولی وقتی به سن دبیرستان می‌رسیم، کمی غرور و خودخواهی باعث می‌شود تا عقب بکشیم و بیشتر با دوستان‌مان باشیم و مثلا بگوییم من خانه فلان فامیل نمی‌آیم. این اولین قدم کم شدن دید و بازدید است چون متعاقبا پدر و مادر با خودشان می‌گویند وقتی بچه‌ها نمی‌آیند پس دیگر نرویم. من و مونا هم همین رفتار را از خودمان نشان دادیم.

مونا: ما که هرجا مامان و بابا رفتند، رفتیم.

مارال: نه، خیلی جاها بوده که ما دوست نداشتیم و نرفتیم. وقتی بچه‌ها بزرگ می‌شوند دیگر آنها هستند که برای خانواده تصمیم‌گیری می‌کنند. هرچه بچه‌ها بزرگتر می‌شوند این فاصله‌ها بیشتر می‌شود چون پدر و مادر یک بار تنها بروند، دوبار تنها بروند، بار سوم می‌گویند وقتی بچه‌ها نیستند پس نرویم. این ما هستیم که تغییر کرده‌ایم وگرنه به خدا عید هیچ تغییری نکرده است.

رسم عیدی دادن و عیدی گرفتن

مارال: ما هنوز هم از پدرمان عیدی می‌گیریم.

مونا: بله، همیشه عیدی می‌گیریم.

جلیل: من به همسرم، به مارال جان و مونا جان، به خواهرهایم و بچه‌ها و نوه‌های‌شان هم عیدی می‌دهم. قبل از عید لیستی از کسانی که باید به آنها عیدی بدهم تهیه می‌کنم. بالاخره سالی یک بار بیشتر که نیست!

مونا: ولی من ضرر می‌کنم چون تولدم تقریبا با ایام عید یکی است و همیشه کادوی من با عیدی یکی می‌شود.

جلیل: دقیقا همینطور است. اکثرا کادوی تولد و عیدی مونا با هم قاطی می‌شود چون همه در حال و هوای عید هستند، تولدش را فراموش می‌کنند. اما مارال مرداد به دنیا آمده و اطرافیان آن‌موقع درگیر عید نیستند و همه تولد او را به یاد دارند.

زندگی ایده آل

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا