بیوگرافی کامل امیر علی دانایی + عکس

بیوگرافی کامل و تصاویر امیرعلی دانایی همراه با مصاحبه 

 

امیرعلی دانایی بازیگری است که تصویر او را ابتدا در بیلبوردهای تبلیغاتی اجناس تجاری می دیدیم و حالا در پوسترهای چسبیده به در ورودی سالن های سینما. او مانکن بود و از جایی به بعد تصمیم گرفت با فاصله گرفتن از کار مدلینگ، بازیگری را تجربه کند 

امیرعلی دانایی یکی از بازیگران تازه وارد عرصه سینما و تلویزیون می باشد. او اولین تجربه تلویزیونی خود را با سریال کلاه پهلوی آغاز کرده است

نام : امیرعلی دانایی

تولد : 1359

تهران

تحصیلات : مهندسی صنایع دانشگاه آزاد تهران – جنوب

امیرعلی دانایی در دورهمی 

زندگی

جالب است بدانید که امیر علی دانایی درگذشته فوتبالیست بوده و یک طرفدار دو آتشه فوتبال(استقلالی) است. این بازیگر جوان از طرفداران احمدرضا عابدزاده دروازه بان اسبق تیم ملی و پرسپولیس  است و با او رفاقت چند ساله دارد و حتی در روزهایی که احمدرضا بیمار بود این بازیگر به دنبال کارهای او بود. او همچنین در فیلم سه درجه تب در نقش سهیل نامزد الهام حمیدی نیز بازی کرده است.

چندی هست مخاطبان ثابت تلویزیون که منتظر تماشای سریال کلاه پهلوی بودند این سریال را دنبال می کنند. شخصیت محوری قصه جوانی به نام فرخ باستانی است که نقشش را امیر علی دانایی بازی می کند.

اگرچه این سریال نخستین فعالیت حرفه ای این بازیگر محسوب می شود اما مخاطبان با چهره اش آشنا هستند چرا که شاید او را در بیلبوردهای تبلیغاتی دیده باشند.

امیرعلی دانایی کلاه پهلوی
امیرعلی دانایی کلاه پهلوی

مصاحبه

شروع از اوج چطور به نظرتان می رسد، آسان؟ سخت؟ این پاسخی است که امیر علی دانایی بازیگر نقش اول سریال «کلاه پهلوی» باید بدهد. جوانی که می تواند ادعا کند همه ایران او را دیده اند. بیش از یک سال هر روز وقتی از خانه بیرون می رفتیم، در مسیر کار، عصرها در ترافیک، صبح، ظهر، شب، در اتوبان، خیابان و جاده و میدان های اصلی و خلاصه همیشه و همه جا تصویر او روی بیشتر بیلبوردهای شهرها بود.

از شمال تا جنوب تصویر جوان خوش قیافه، ساده، و خندان با دندان های ردیف سفید و براق در تبلیغ رویال. طولی نکشید که این مدل جوان را روی صفحه نقره ای تلویزیون دیدیم در نقش اصلی یکی از بزرگترین و مهمترین پروژه های تاریخی تلویزیون بعد از انقلاب،خیلی ها دوست دارند او را بیشتر بشناسند و بدانند از کجا آمده و پیش از این چه می کرده.

 ما هم بهتان وعده می دهیم از خواندن و گفت و گوی بیوگرافی ها با این بازیگر جوان سورپرایز می شوید. او حرف های شنیدنی درباره تجربیات متفاوت و مختلفش دارد که صمیمانه آنها را با شما در میان گذاشت. با بیوگرافی ها همراه باشید:

 

می دانم که خوانندگان بیوگرافی ها دوست دارند قبل از هر چیز بیشتر از پیشینه شما بدانند. کمی از خانواده تان و فضایی که شما را به این سمت هدایت کرد، بگویید. چه شد که سر از دنیای بازیگری درآوردید؟

مرحوم پدرم پزشک متخصص بودند و فکر می کنم همین تا حدودی فضا و محیط خانواده ام را مشخص می کند. از کودکی علاقه شدیدی به فوتبال داشتم و از نوجوانی تا 23 سالگی فوتبالیست حرفه ای و شاگرد آقای پرویز ابوطالب بودم و یک دوره تیم ملی نوجوانان و یک دوره تیم ملی جوانان دعوت شدم. همینطور بازیکن تیم امید استقلال بودم و با خیلی از بازیکنانی که الان دارند در این تیم بازی می کنند در آن تیم همبازی بودیم اما متاسفانه آسیب دیدگی زانو برایم پیش آمد و منجر به این شدکه دیگر فوتبال بازی نکنم.

 

 پیش از اینکه این تصمیم را بگیرم، 3، 4 بار دانشگاه قبول شده بودم اما نرفته بودم ون دنبال فوتبال بودم و فوتبال برایم اولویت داشت. مرحوم پدرم همیشه از این موضوع ناراضی بودندو خیلی روی تحصیلات دانشگاهی حساسیت داشتند. بعد از اینکه فوتبال را کنار گذاشتم حال خوبی نداشتم و ناراحت بودم. بی اندازه فوتبال را دوست داشتم و کسانی هم که بازی ام را دیده بودنداعتقاد داشتند می توانم فوتبالیست خیلی خوبی بشوم.

 

بعضی وقت ها چیزهایی که ما می خواهیم خدا برایمان نمی خواهد و تقدیر دیگری برایمان در نظر گرفته است. بعد از اینکه فوتبال را کنار گذاشتم به فرانسه رفتم چون خانواده پدری ام پاریس هستند؛ رفتم که بمانم و حتی تو این فکر بودم که بعد به آمریکا بروم. 4 ماه در پاریس بودم و بزرگترین تحول زندگی ام آنجا برایم اتفاق افتاد. آنجا احساس کردم که این کار من یک جورفرار کردن است. شب ها شروع به نوشتن کردم. هنوز هم آن نوشته ها را دارم. می نوشتم و در آن نوشته ها با خدای خودم حرف می زدم. بر اساس توانایی هایی که داشتم یکسری اهداف در ذهنم شکل گرفت.

 

مثل مدل شدن؟

من پیش از آن هم در 18 سالگی برای برند «کاسیو» کار مدلینگ کرده بودم. آن زمان کار تبلیغاتی هنوز به این شکل نبود و حتی تبلیغات روی بیلبوردها چندان متداول نشده بود. با تکیه بر همین سابقه می دانستم که زمینه کار مدلینگ در من هست، بنابراین تصمیم گرفتم بر اساس توانایی هایم وارد مسیری شوم که بتوانم روی پای خودم بایستم.

 

 من اعتقادم بر این است که خداوند به هر کدام از بنده هایش یکسری توانایی ها و استعدادها را داده منتها با توجه به اینکه من در دوران مدرسه محصل خوبی بودم و نمره هایم خوب بود، احساس کردم از این بخش از توانایی ام که خدا به من داده، آن استفاده لازم را نکرده ام پس تصمیم گرفتم برگردم و در اولین قدم بدهی خودم را به این توانایی و نعمت هایی که خدا به من داده پس راهم و ادامه مسیرم را مشخص کنم ولی همان موقع در یادداشت هایم نوشتم که به ایران برمی گردم و زانویم را عمل میکنم، درس می خوانم و در کنکور قبول می شوم و به دانشگاه می روم، بعد دوباره تمرین می کنم ببینم می توانم به فوتبال برگردم یا نه؟ بعد از آن هم وارد دنیای مدلینگ و سینما شدم.

 

چرا سینما؟

این بیشتر برمی گشت به اینکه دنبال این بودم مسیری را بروم که این مسیر بر اساس توانایی هایم باشد. به هر حال در زمینه سینما و تصویر، ظاهر یکی از فاکتورهای مهم است. من به خودم نگاه کردم و دیدم من منهای حمایت خانواده چه کاری می توانم انجام بدهم.

امیرعلی دانایی و همسرش
امیرعلی دانایی و همسرش

یعنی علاقه خاصی به فیلم و سینما نداشتید و بر اساس اینکه ظاهر خوبی دارید این حرفه را انتخاب کردید؟

صددرصد علاقه داشتم، مگر می شود علاقه نداشته باشم؟! از بچگی خیلی فیلم دیدن را دوست داشتم؛ همه فیلم های ایرانی را می دیدم. عاشق فردین بودم که هنرپیشه مورد علاقه من، او بود؛ برعکس همه که می گویند بهروز وثوقی. نه اینکه بگویم بهروز وثوقی را دوست ندارم اما به نظر من فردین اصلا به همه لحاظ یک ماجرای دیگر در تاریخ سینمای ایران است.

 درست است الان به خیلی از فیلم هایی که او بازی کرده آبگوشتی می گویند ولی همان فیلم ها را همین بازیگران امروز ما به راحتی نمی توانند بازی کنند. البته منظورم توهین به دیگران نیست، می خواهم توان بازیگری فردین را بگویم.

 

پس بالاخره از فرنگ که برگشتید با کدام هدفتان استارت زدید؟

سال 2002 از فرانسه به ایران برگشتم و همه آنچه نوشته بودم را یکی یکی انجام دادم؛ شب تولدم (24 دی)، زانویم را عمل کردم. بعد از 15 بهمن درس خواندن برای کنکور را شروع کردم. پنج سال بود دیپلم گرفته بودم ودر این مدت از فضای درس کاملا دور بودم.

بعضی اطرافیانم می خندیدند و می گفتند، مگر ممکن است تو قبول شوی، بعد از پنج سال دوری از درس و کتاب 3، 4 ماه مانده به کنکور شروع به درس خواندن کردی این همه از اول سال درس خواندن باز هم شانسی ندارند. خوش بین ترین آدم ها مثل پدر و مادرم می گفتند حالا اگر امسال نشد سال بعد ولی از لحظه ای که من پای درس و کتاب هایم نشستم به تنها چیزی که فکر نکردم این بود که ممکن است قبول نشوم.

با خودم گفتم باید همه تلاشم را بکنم و می دانستم امکان ندارد تلاش کنم و خدا جوابم را ندهد. فقط 3 ماه ونیم وقت داشتم و حداقل روزی 15 ساعت درس می خواندم. یکسری معلم هم برای کمک و تست زدن گرفتم. سر جلسه کنکور که نشستم گفتم خدایا من همه تلاشم را کرده ام بقیه اش دیگر تو کمکم کن و قبول شدم.

 

چه رشته ای خواندید؟

مهندسی صنایع دانشگاه آزاد تهران – جنوب. بعد از آن سراغ هدف بعدی ام یعنی مدلینگ رفتم. خوب یادم است آن موقع تازه بازار بیلبوردهای داخلی داغ شده بودو بازیگران سینما برای بندهایی مثل «ایکات» به عنوان مدل کار تبلیغاتی می کردند. یک روز سر خیابان گاندی چشمم به بیلبورد «ایکات» افتاد، همان لحظه به خودم گفتم من می روم روی این بیلبورد. همان موقع به آرایشگاه رفتم و گفتم موهایم را کوتاه کن. کمتر از 4 ماه بعد من روی بیلبورد «ایکات» بودم.

 

چه کار کردید که به این سرعت به هدفتان رسیدید؟

زنگ زدم 118 و تلفن دفتر «ایکات» را گرفتم و در تماسی که با دفتر «ایکات» داشتم گفتم که کار مدلینگ می کنم و عکس هایم را برایشان فرستادم. آنها هم گفتند بفرست و راستش خیلی هم جدی نگرفتند. آن موقع سر «ایکات» دعوا بود و همه می خواستند از بیلبوردهای تبلیغاتی آن سردربیاورند. سه روز بعد از اینکه عکس هایم را فرستادم زنگ زدند و قرار جلسه ای حضوری گذاشتند.

 

صحبت کردیم و گفتند یکسری عکاسی کنیم، من هم قبول کردم. عکاسی کردیم. دو روز بعد از عکاسی قرارداد بستیم و از 10 روز بعد از قراردادمان تا دو سال و نیم بیلبورد «ایکات» عکس های من بود. هدف بعدی ام بازیگری بود. چند نفر از کارگردانان بسیار مطرح سینما را ملاقات کردم البته فقط در همین حد یعنی هیچ دفتر سینمایی نرفتم، صرفا فقط همدیگر را ملاقات کردیم.

 

چطوری این آدم ها را پیدا می کردید و با آنها قرار ملاقات می گذاشتید؟ شما با آنها تماس می گرفتید؟

 

از طریق دوستان مشترک، خیلی عادی از همه آنها هم بازخورد مثبت گرفتم. از همان زمان یک نکته برایم مشخص بود. نمی خواستم حالا چون کار مدلینگ کرده ام و روی بیلبوردها بودم صرفا به خاطر ظاهرم وارد این حوزه شوم و بخواهم از این فیلم های ضعیف که خیلی ها بازی می کنند، بازی کنم.

 

خیلی هم کار ساده ای بود. یعنی به هر دفتر سینمایی که از این دست فیلم ها می سازند، می رفتم به راحتی نقش اول یک فیلم ضعیف می شدم اما با خودم عهد کردم فیلمی را بازی کنم که به عنوان یک بازیگر کار اولی برای هیچ کس تا امروز در سینمای ایران اتفاق نیفتاده باشد. هم نقش اول باشم، هم کاری آبرومند و باارزش باشد. هم کارگردان خوب باشد و هم پول بگیرم.

 

 این آخری خیلی برایم مهم بود چون نمی خواستم 5 سال بعد مردم بگویند این یا پول داده یا پول نگرفته. می خواستم با همه متفاوت باشم و پی خانه ام محکم باشد. امروز که به عقب برمی گردم می بینم که خیلی کار سختی بوده. یک لحظه هم به نشدن فکر نکردم چون من پایم را در کارهایی که بدانم توانایی اش را ندارم نمی گذارم و دنبال آن چیزهایی می روم که می دانم می توانم از پس شان بربیایم پس نشد برایم معنایی ندارد و این اتفاق افتاد.

 

آن موقع آقای محمد سلوکی قرار بود نقش اول این فیلم را بازی کنند. گفتم آقا من نقش دو بازی نمی کنم. می دانستم دنبال چه چیزی هستم و برای همین نگفتم حالا فیلم استاد مهرجویی است پس من نقش دو هم بازی می کنم. گفت که حالا شما بیا. من رفتم همان دفتر عباس آباد یک طبقه بالاتر تست گریم معتاد را انجام دادم آقای مهرجویی پسندیدند و گفتند نقش اول کار من تو هستی.

 

 یک بار هم ایشان مفصل با من حرف زدند و گفتند اگر تو روی بازی ات کار کنی سوپراستار سینمای ایران خواهی شد اما سرنوشت چیز دیگری بود و نهایتا نقش «علی سنتوری» به بهرام رادان رسید که واقعا هنرمندانه هم آن را بازی کرد. بعد از آن دیگر هیچ تماسی با آقای شریفی نیا نگرفتم و واقعیتش از او ناراحت بودم. همچنانکار مدلینگ می کردم و روی بیلبوردهای تبلیغاتی بودم.

 

 3 ماه بعد یعنی تقریبا اردیبهشت سال 85 خانم پاکروان دوباره تماس گرفتند و گفتند به دفتری در خیابان توانیر بیا. آنجا که رفتم دیدم آقای شریفی نیا و خانم پاکروان و یک خانم بازیگر شناخته شده که نهایتا هم در «کلاه پهلوی» بازی نکرد و یک آقایی که نمی شناختم آنجا نشستند. آقای شریفی نیا من را به آقای سید ضیاءالدین دری معرفی کردند. یک ساعت صحبت کردیم. آقای دری به من گفتند شما چهره تان خیلی خاص است. بعد از آن شب که خیلی ملاقات خوبی بود یک

 

جلسه تست گریم گذاشتند. تست گریم که انجام شد آقای دری گفت «فرخ» خودت هستی. یک هفته بعد هم قرارداد بستیم. ایشان سخت بازیگر انتخاب می کنند اما فکر می کنم من خیلی آسان برای این نقش انتخاب شدم. بنابراین به یکی دیگر از آن هدف هایم با همان کیفیت و ویژگی که مد نظرم بود رسیدم.

 

 نقش اول سریال «کلاه پهلوی» مهمترین نقشی بود که آقای شریفی نیا به عنوان انتخاب بازیگر در تمام کارهایی که تا آن روز انجام داده بود و داشت انجام می داد، دستش بود. امروز خیلی ها دارند این سریال را می کوبند اما همه بازیگرانی که امروز به آن انتقاد می کنند، روزی آرزویشان بود در آن بازی کنند. من 15 تیر 85 اولین پلان سریال «کلاه پهلوی» را بازی کردم. اصلا استرس نداشتم، نمی دانم شاید چون قبل از آن در فوتبال جلوی بیوگرافی هاچی بازی کرده بودم استرسی از دیده شدن نداشتم.

________________________________________

 

سه درجه تب اشتباه بود

شما هیچ دوره آموزش بازیگری را نگذرانده بودید؟

همان موقع که از فرانسه آمدم، کلاس های آقای امین تارخ را ثبت نام کردم ولی نرفتم. نهایتا شاید 5، 6 جلسه رفته باشم اما به واقع نمی توانم بگویم آنجا آموزش دیدم، چون نرفتم.

امیرعلی دانایی بازیگر
امیرعلی دانایی بازیگر

چرا هیچ آموزشی ندیدید؟ نیازی به یادگیری این حرفه و تکنیک های آن در خودتان نمی دیدید؟

نه، من اعتماد به نفسم خیلی بالا بود.

 

این مسئله ربطی به اعتماد به نفس ندارد، 2 تا مسئله جدا از هم است. آموزش دیدن و یادگیری یک مبحث دیگر است. ممکن است من امروز خیلی اعتماد به نفسم هم بالا باشد اما نتوانم آن تابلو را بکشم یا جراحی قلب باز انجام دهم.

موضوع این است که من به خودم اعتماد داشتم و این را مدت های زیادی به عنوان یک هدف در ذهنم پرورش داده بودم، بنابراین ناخودآگاه آمادگی آن را داشتم. با کارگردانی هم کار کردم که الفبای این کار را به من آموخت. خدا را شکر می کنم همه بزرگانی که در همان کار بازی کردنداز من تعریف می کنند و من جوابم را از آنها گرفت. در «کلاه پهلوی» حتی یک بار هم بین من و آقای دری اصطلکاک و مشکلی پیش نیادمد. حتی یک بار ایشان سر من داد نزدند. به خاطر اینکه من خیلی خوب گوش می کنم؛ در زمان مدرسه هم همینطور بودم چون خوب گوش می دهم می توانم خیلی سریع آنچه می شنوم را عملی کنم و انتقال دهم.

 

روز اول به شما گفتند فیلمبرداری این مجموعه چقدر طول می کشد؟

– 17 ماه، یعنی حتی کمتر از یک سال و نیم اما 78 ماه طول کشید. یعنی شش سال و نیم. تصمیم گرفتم حین «کلاه پهلوی» کاری بازی نکنم و فقط یک بار این تصمیم تغییر کرد که اشتباه کردم. البته فکر می کردم آن کار، کار خوبی شود.

 

حضور رضا عطاران و آقای صلاحمند (که قبل از آن فیلم خوب «نیش زنبور» را سخته بود) من را تشویق به حضور در «سه درجه تب» کرد. حتی برای اینکه من را راضی کنند، سر صداگذاری «نیش زنبور» بردنم منتها بعدها فهمیدم که آن کار در واقع کار رضا کیانیان و عطاران بوده است!

 

«نیش زنبور» هم فیلم خوبی نیست.

به هر حال در کمدی ها یک کمدی آبرومند بود. آن هم بین کمدی های سخیف آن روزها. البته آنچه به من گفتند و فیلمنامه ای که نشان دادند واقعا چیز دیگری بود. به هر حال آن هم تجربه ای بود هر چند تلخ!

________________________________________

 

اگر می دانستم «کلاه پهلوی» اینقدر طول می کشد

چرا اینقدر اصرار داشتید اولین کاری که از شما پخش می شود «کلاه پهلوی» باشد و چرا در آن 6، 7 سال کارهای دیگری نکردید منهای آن فیلمی که بحثش بود؟

ماجرا این بود که در قراردادم آمده بود تا 2 سال اول که در قراردادم بود نباید کار دیگری بازی کنم. بعد هم که «سه درجه تب» را بازی کردم و اتفاقا «سه درجه تب» باعث شد به شدت منزجر شوم از اینکه این اتفاق دوباره بیفتد. هدف من این بود که با کارگردان های خوب کار کنمو هست. هدف من این بود که فیلم خوب بازی کنم و هست. احساس کردم اگر دوباره این اتفاق بیفتد ممکن است کل کارنامه هنری ام و فرصت هایی که ممکن است در آینده داشته باشم به خطر بیفتد. چون کارگردان خوب برایش بحث چهره مطرح نیست و باید از تو کار خوب ببیند. اگر نه من از آن دست پیشنهادهای «سه درجه تب» در مان زمان تبلیغات «رویال» بسیار داشتم. البته یک نکته را هم صادقانه باید اعتراف کنم و آن هم این است که من اگر می دانستم که «کلاه پهلوی» 7 سال طول می کشد کارهای دیگری هم می کردم اما پیش بینی نمی کردم. هر روز می گفتیم فردا تمام می شود.

 

چرا اینقدر طول کشید؟

دلایل مختلفی دارد. از کمبود بودجه تا اضافه شدن زمان سریال تا تعطیلی های ممتد و فرسایشی و … خیلی سخت بود. من حتی تکلیف دانشگاه و برنامه باشگاه ورزشی رفتنم را نمی دانستم و بیشتر از همه بازیگران درگیر این پروژه بودم و بقیه بازیگران همه در این مدت کار کردند.

امین حیایی یا آقای شریفی نیا بیش از 20 کار در همین مدت انجام دادند اما من به معنی واقعی کلمه آنگاژه (نیروی ثابت) بودم. تنها به هدف معروف شدن یا دیده شدن که نیامده ام.

 

هدف شما چیه؟

مجموعه ای از آن حرف هایی که گفتم بوده.

اتفاقا براساس حرف هایی که گفتید من به این نتیجه رسیدم که دیده شدن برای شما خیلی مهم بوده و دنبال آن بودید. دیده شدن در مقابل بیوگرافی هاچیان فوتبال، دیده شدن روی بیلبوردهای تبلیغاتی، دیده شدن روی صفحه تلویزیون و … یعنی شما به کارهایی علاقه نشان دادید که آدم ها در آنها دیده می شوند. البته از این حرف من قضاوت منفی نکنید. به هر حال علایق و میل های مختلف در انسان ها هست اما چون گفتید هدفتان دیده شدن نبوده این بحث را مطرح کردم.

دوتا بخش دارد. بحث فوتبال که از بچگی عاشق خود فوتبال و فوتبال بازی کردن بودم و در وجودم بوده و دنبالش کردم. بحث سینما هم چون می دانستم به واسطه فیزیک و چهره ام می توانم وارد آن شوم شروع کردم اما درباره دیده شدن آنچه گفتم توضیحی دارد و شاید باید می گفتم که هدف بزرگ من دیده شدن نبوده.

من می خواهم دیده شوم، همه می خواهند دیده شوند اما به نظر من چطوری دیده شدن خیلی مهم است. اینکه 30 سال دیگر درباره من چه بگویند برای من مهم است. من فقط پله بعدی را نمی بینم و سعی می کنم پله پنجم را هم ببینم. می خواهم کارنامه کاری داشته باشم که بعدها قابل دفاع باشد. پس دنبال دیده شدن به هر قیمتی نیستم و نمی خواهم بگویند این پسره فقط خوش قیافه است.

 می خواهم راه خودم را بروم، شبیه هیچ کس نباشم و جایگاه خودم را داشته باشم. برای همین 7 سال «کلاه پهلوی» را بازی کردم و الان هم دارم روی صحنه تئاتر بازی می کنم. من خیلی صبور هستم و می دانم به هدف هایم می رسم. در همه این سال ها هم هیچ تغییری نکرده ام و رفتار و شخصیتم همان است که 10 سال پیش بوده. بعد از این هم همین خواهد بود و کار فقط برایم کار است. هدف های مختلفی دارم که می خواهم به همه آنها برسم. الان هر روز ساعت ها طوری حرفه ای ورزش می کنم که شاید ورزشکاران حرفه ای اینطور مستمر و با برنامه و سخت تمرین نکنند چون می خواهم که متفاوت باشم و به اهداف بزرگ و متفاوتی برسم.

بیایید این داستان موفق بودن و متفاوت بودن و … را فراموش کنیم که البته در جای خودشان مهم و ارزشمند هستند تاما دوست دارم بدانم شما در زندگی از چه چیزهایی لذت می برید و چه کارهایی را دوست دارید؟ چطور باید باشد که شما جدای احساس موفقیت، احساس خوشبختی هم بکنید؟ آیا شما جدای بحث توانایی ها و هدف هایتان خود این کار را دوست دارید از اجرا از بازی از نمایش لذت می برید؟

فقط لذت می برم و صددرصد دوست داشتم که وارد آن شدم. هرگز وارد کاری نمی شوم مگر اینکه همه وجودم را در آن بگذارم و آدم همه وجودش را در کاری می تواندن بگذارد که دوست داشته باشد. هیچ چیز برای من سرسری و شوخی نیست. «کلاه پهلوی» برای من یک پله بود و حالا من به دنبال پله های بعدی هستم. من را هیچ کس بازیگر نکرده، هیچ کس دست مرا در خیابان نگرفته بگوید بیا بازیگر باش. من خودم مسیری را برای خودم ترسیم کردم و به آن رسیدم.

 خودم خواستم بازیگر باشم. این برای من خیلی مهم است. این چیزی است که از آن لذت می برم. اینکه خودم برای زندگی ام اهداف و برنامه هایی را ترسیم کردم و به آنها رسیدم. خودم تصمیم گیرنده زندگی خودم بودم. خیلی با خدا خلوت های خودم را دارم و همیشه در ساعت هایی که فقط با او صحبت می کنم از خدا تشکر می کنم که به من این اراده و این قدرت را داده.

 آنچه من را راضی می کند این است که از عملکرد خودم در مقابل خداوند، خودمو آدم های دیگر راضی باشم. من در ارتباطم با دیگران خیلی دقت می کنم که باعث اذیت و ناراحتی هیچ کس نشوم. حالا شاید هم بد باشد چون همیشه داری فکر می کنی اما به هر حال من اینجوری هستم.

________________________________________

 

استقلالی دو آتیشه ام

با دنیای فوتبال الان چقدر ارتباط دارید؟

من هنوزهم با دوستانم فوتبال بازی می کنم. از سال ها پیش ورزش فیتنس را زیر نظر مربی ام مجتبی عالی به صورت حرفه ای کار می کنم. الان مدتی است که در مجموعه ورزشی انقلاب با علی آذری که از فوتبالیست های قدیمی است تمرین می کنم که مربی حرفه ای فیتنس است. اخیرا با آقای قلعه نویی آشنا شدم که سریال را می بیند و لطف دارند. خیلی دوستان فوتبالیست هم دارم که ترجیح می دهم اسم نبرم چون می ترسم اسمی را از قلم بیندازم.

امیرعلی دانایی بیوگرافی
امیرعلی دانایی بیوگرافی

فکر کنم استقلالی ها را بیشتر دوست دارید؟

نه، همه بچه های فوتبال را دوست دارم اما طرفدار دو آتیشه استقلال هستم و بازی هایش را با هیجان بیوگرافی ها می کنم و لذت می برم.

خب، چه شد پایتان را در کفش ما کردید و خبرنگار شدید؟ کمتر کسی انتظار داشت شما را بعد از «کلاه پهلوی» روی صحنه تئاتر ببیند.

بعد از «کلاه پهلوی» یکسری پیشنهاد کارهای سینمایی و تلویزیونی داشتم که هیچ کدامشان مورد پسندم قرار نگرفتند. چون سریالم الان در حال پخش است ترجیح دادم فعلا کار تلویزیونی نکنم تا این کار پخش شود. پیشنهادهای سینمایی هم آن چیزی که می خواستم نبودند.

 

حتی «لاله» که خیلی پروژه پر سروصدایی است؟

ترجیح می دهم راجع به کارهایی که نپذیرفتم صحبت نکنم. خلاصه هیچ کاری را نپذیرفتم تا اینکه ایوب آقاخانی عزیز نمایش «رویاهای رام نشده» را به من پیشنهاد داد.

قبل از آن هم من تئاتر دیگری از ایشان دیده بودم با نام «نویسنده مرده است» که خیلی لذت بردم. به این فکر کردم با توجه به شرایطی که الان در سینما و تلویزیون است و با توجه به اینکه »کلاه پهلوی» تا چند ماه دیگر روی آنتن خواهد بود

بهتر است به خاطر ارتقای بازیگری ام و تجربه همکاری با ایوب آقاخانی و بازیگرجان برجسته ای که این کار دارد تئاتر را تجربه کنم. تئاتر به من چیزهای زیادی یاد داده و آموخته های بسیاری از آن به دست آوردم.

________________________________________

 

معجزه یعنی همین دیگه

اما مسواک رویال؟

من از سال 85، 86 تو فکر یک کار تبلیغاتی جدید بودم و جزو هدف هایم بود کاری باشد که واقعا تمام بیلبوردهای مهم کشور را تسخیر کند؛ یک کار تبلیغاتی عظیم. در شهر که می رفتم به خودم می گفتم این بیلبورد و آن بیلبورد هم باید عکس من باشد. سال 89 بعد از اینکه با چند برند مختلف تا دم قرارداد هم رفته بودم با «رویال» قرارداد بستم و تمام آن چیزهایی که می خواستم و در نوشته هایم به عنوان هدف هایم آورده بودم در آن لحاظ شد.

معجزه یعنی همین دیگه. من چی باید در زندگی ببینم که به آن بگویم معجزه. من اسم این را می گذارم معجزه، همه آنچه تا امروز می خواستم اتفاق افتاد. همه هدف هایی که تا آن روز در ذهن داشتم عملی و واقعی شد.

«رویال» رکورد تاریخ تبلیغات در ایران را با 120 بیلبورد از جنوب تا شمال کشور شکست. فقط 43 بیلبورد در تهران داشت. ما موفق ترین حرکت تاریخ تبلیغات ایران را انجام دادیم و بعید می دانم چنین شگفتی به این راحتی بتواند دوباره اتفاق بیفتد. خد را به خاطر آن هر روز شکر می کنم چون خیلی اتفاق بزرگی بود و همه هموطنانم از دورترین نقاط ایران هم من را دیدند.

 

شما چون بازیگر بودید مشکلی در این زمینه نداشتید؟

تبلیغات بیلبوردی برای هر چهره شناخته شده ای ممنوع است اما من سوالم از شما این است، خود شما که روزنامه نگار هنری هم هستید، می دانستید من کی هستم.

نه.

بله، من بازیگر «کلاه پهلوی» بودم اما کسی من را نمی شناخت به یک علت خیلی ساده و قابل فهم. کار من هنوز پخش نشده بود اما خیلی از همکارانم اعتراض کردند. فقط یکی از دوستان که خودشان هم قبلا این کار را می کردند و روی بیلبوردها بودند، 12 بار به ارشاد رفت و اعتراض کرد که به بیلبورد آخر من دیگر با تلاش این دوستان مجوز ندادند.

 من در این 9 سال خیلی چراغ خاموش و دور از هیاهو و جنجال برای هدف هایم تلاش کردم. واقعیت این است، هیچ کس از دیده شدن بدش نمی آید اما من نیامده بودم که صرفا فقط دیده شوم.

________________________________________

 

امین حیایی مثل برادرم است

در سینما و همکاران بازیگرتان یا حتی فوتبالیست ها با چه کسانی بیشتر دوست و صمیمی هستید؟

من با امین حیایی بی اندازه صمیمی هستم و مثل برادرم می ماند. بقیه دوستان هم برای من عزیز هستندو از همکاران «کلاه پهلوی» حداقل تلفنی از اکثرشان خبر دارم در طول کار هم خیلی رابطه خوبی با هم داشتیم.

 

امین حیایی چه ویژگی دارد که اینقدر با هم دوست و صمیمی هستید؟

به نظر من امین حیایی در سینمای ایران یک شخصیت ویژه و متفاوت است. مهمترین ویژگی او هم این است که بی اندازه بی عقده است. روز اولی که سر صحنه «کلاه پهلوی» آمدن آنقدر برخورد صمیمانه و راحتی با من داشت که واقعا انتظارش را نداشتم.

خیلی از ستاره های مشهور این سینما پیش از «کلاه پهلوی» از دوستان من بودند یا هم مدرسه ای بودیم. نمی گویم آنها خدایی نکرده رفتار بدی داشتند اما اصلا رفتار و برخوردشان قابل مقایسه با امین نیست. امین آدمی است که چشم دارد که بازیگران تازه ای وارد این کار شوند و دیده شوند. او واقعا همه را در طول کار حمایت و همراهی می کند.

 

معاشرت تان در چه حدی است؟ با هم سفر، مهمانی و … می روید؟

بله، سفر، مهمانی، ورزش و همه جا با هم می رویم. خیلی با هم دوست هستیم. امین روز اول «کلاه پهلوی» یک چیزی به من گفت که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود. گفت من 18 سال در این سینما کار کردم که امروز چنین نقشی را کار کنم و تو اولین کارت چنین کاری است. این حرفش خیلی روی من تاثیر گذاشت. امین بسیار آدم با محبت، پاک و بی شیله و پیله ای است.

________________________________________

 

در همه فیلم های جیرانی قرار بود بازی کنم

چطور از «کلاه پهلوی» سردرآوردید؟

توسط دوستی به تینا پاکروان معرفی شدم. به خانم تینا پاکروان زنگ زدم و او همان شب در دفتری در خیابان عباس آباد قراری با آقای شریفی نیا گذاشت. آن روز آن دفتر سریال «کلاه پهلوی» بود و بازیگر نقش «فرخ» هم یک نفر دیگر بود. یک صحبت کوتاهی با آقای شریفی نیا داشتیم و خداحافظ. همان زمان آقای فریدون جیرانی با من صحبت کرده بودند که در فیلم ایشان بازی کنم.

امیرعلی دانایی در کلاه پهلوی
امیرعلی دانایی در کلاه پهلوی

کدام فیلمشان؟

آقای جیرانی 4، 5 فیلم در این سال های اخیر ساختند که در همه آنها قرار بوده بازی کنم اما به خاطر درگیری «کلاه پهلوی» نتوانستم بازی کنم. اسم فیلم ها را نمی آورم چون دوست ندارم برای همکارانم سوء تفاهمی ایجاد شود.

 

آن بازیگری که آن زمان نقش «فرخ» را قرار بود بازی کند کی بود؟

آن روز حمیدرضا پگاه بود. قبل از آن اول علی مصفا قرار بوده این نقش را بازی کندن و بعد پارسا پیروزفر و بعد حمیدرضا پگاه و نهایتا این نقش به من رسید. یک هفته بعد آقای رضا درمیشیان به من زنگ زد. رضا الان ازت دوستان صمیمی و خیلی خوب من است. درمیشیان به من گفت برای تست گریم بیایید. من گفتم برای چه کاری؟ گفت برای کار آقای مهرجویی. آقای مهرجویی می خواستند «سنتوری» را بسازند. گفتم کار آقای مهرجویی را که آقای محمد سلوکی قرار است بازی کنند؟!

 

مجردم و فعلا قصد ازدواج ندارم

شما متولد چه سالی هستید؟

– 1359.

 

مجرد یا متاهل هستید

مجرد.

 

تصمیم به ازدواج ندارید؟

نه، در حال حاضر تصمیم به ازدواج ندارم.

 

چرا؟

پیش نیامده.

 

ازدواج به نظر شما چطور پیش می آید، با عشق یا با انتخاب فاکتورهای دیگر؟

من به ازدواج از روی عشق باور دارم و به نظرم عشق باید باعث ازدواج شود. فاکتورهای دیگر هم مهم است اما اصل عشق است.

 

و برای شما هنوز عشق به وجود نیامده؟

نه اینکه پیش نیاد اما در این زمان از زندگی ام عشق را ندارم که بخواهم به ازدواج فکر کنم. در زمانی داشتم ولی الان ندارم.

 

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

۶ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا