گفتگو با عمار تفتی بازیگر سریال “زمستان گرم”

عمار تفتی

عمار تفتی کارنامه ای پر و پیمان در عرصه سینما و تلویزیون دارد. او کارش را شاید با دستیاری در سینما به شکل جدی آغاز کرده باشد. امّا از 11 سالگی با فیلم «ایلیا نقاش جوان» (ابوالحسن داودی) پا به عرصه سینما گذاشت.

«نون و گلدون»، «جایی برای زندگی»، «خواب زمستانی»، «مزارشریف» و حتی اثر به پایان نرسیده ناصر تقوایی «زنگی و رومی» در کارنامه سینمایی او دیده می شوند، امّا قطعاً حضورش در سریال «میوه ممنوعه» در نقش فرزاد یکی از نقاط عطف کارنامه اوست.
بازیگر سریال های «گل های گرمسیری»، «زیرزمین»، «ساختمان 85»، «شب می گذرد» و… که این روزها مشغول بازی در سریال «بی قرار» (که البته نامش به زمستان گرم تغییر پیدا کرد) است به خاطر بازی در سریال «رنگ شک» اولین ساخته فریبرز عرب نیا، مهمان یک فنجان چای بانی فیلم شد تا از کاراکتر غفار در این سریال و فعالیت های اخیرش بگوید:

عمار تفتی این روزها را چگونه سپری می کند؟

ـ مشغول بازی در سریالی برای شبکه تهران هستم که روزهای آخر تولیدش را سپری می کند.

در سریال «بی قرار» با امیرمحمد زند، مریم کاویانی، نیلوفر شهیدی، شهرزاد کمال زاده، علی ثانی فر و… همبازی هستم.

جالب است که پیش از این سریالی با عنوان «بی قرار» داشتیم!

ـ بله، در تلویزیون کار تکراری زیاد داریم.

و جالب تر اینکه فلورا سام تصمیم دارد بزودی «بی قرار 2» را هم که ادامه سریال قبلی اش است را هم کلید بزند؟

ـ (می خندد) خیلی هم عالی، احتمالاً ما باید اسم سریال را بگذاریم «بی قرار 5/1»!

و پیشنهاد یا قرارداد جدید دیگری…

ـ یک پیشنهاد خوب سینمایی دارم، ولی هنوز چیزی قطعی نشده است.

چطور شد پس از مدتها بی کاری و نبودنت بازیگر پروژه فریبرز عرب نیا شدی؟

ـ من با آقای خوش رزم و دخترش که سابقه همکاری و دوستی قبلی داشتم. یک روز خیلی اتفاقی در اوج بیکاری و آمادگی جسمانی…

آمادگی جسمانی؟؟!!

ـ (می خندد) بله من 7 ماه اول سال 1392 را مجموعاً 7 جلسه سر کار بودم و تمام زمانم را به ورزش گذراندم.

این بیکاری 7 ماهه خواسته خودت بود یا نبودن پیشنهاد کاری؟

ـ به شکل  عجیبی پیشنهادی نداشتم. من هم رفتم سراغ ورزش…

تا اینکه فریبرز عرب نیا با «رنگ شک» به سراغ تو آمد؟

ـ بله فریبرز عرب نیا دریچه خوبی را به سوی من باز کرد. او گفت من اصلاً معتقد به نقش کم و زیاد نیستم. من هم گفتم بله اینکه خب تعارف است. عرب نیا گفت این نقش بسیار کوتاه است و قسمت اول کار تمام می شود. ولی کاراکتر خوبی است، پس انتخاب با تو، برو نقش را در فیلمنامه بخوان و فکر کن! من فیلمنامه را خواندم. به هر حال من بیکاری زیادی را گذرانده بودم و اساساً دلم می خواست کار کنم. پیشنهاد کار از سوی عرب نیا خیلی اتفاق خوبی برای من بود.

چرا؟

ـ فریبرز عرب نیا، از دوران نوجوانی من یا نه همان دوران کودکی که کار بازیگری را شروع کرده بودم دلیل محکمی بود که به سینما به شکل یک شغل برای تمام زندگی نگاه کنم.

هیچ وقت با هم سابقه همکاری نداشتید؟

ـ نه هیچ وقت، جالب است بدانید من نظرات زیادی از دوستان و همکارانم داشتم که شبیه فریبرز می خندم، شبیه فریبرز گاهی حرف می زنم و حتی جنس بازی ام گاهی شبیه او می شود و از این نظرات لذت می بردم؛ برای اینکه بی تعارف فریبرز جزو ستاره های نوجوانی من بود. من فیلم «سلطان» را در سالی که پشت کنکور بودم، برای اینکه بیایم و سینما بخوانم بیش از 10 ـ 15 بار در سینما دیدم. گاهی 2 تا 3 سانس در سینما می ماندم و «سلطان» را می دیدم.

همکاری تان که کلید خورد اینها را با خودش مطرح کردی؟

ـ بله… جالب است بدانی من آنقدر «سلطان» را دیده بودم که تمام دیالوگ های آن کار را حفظ بودم و در آن دوران شب و روزم با دیالوگ های عرب نیا سپری می شد. یادم است در فیلم «مرد بارانی» به کارگردانی آقای ابوالحسن داوودی که اولین تجربه دستیاری من در سینما بود، آنقدر دیالوگ های «سلطان» را زمزمه می کردم که بهمن اردلان صدابردار آن فیلم که اتفاقاً صدابردار «سلطان» هم بود یک روز آمد، گفت: بیا من در این نوار صدای عرب نیا را از فیلم «سلطان» کپی کردم. او یک هدیه خوب به من داد. پیشنهاد این کار از سوی فریبرز یک اتفاق خوب برای من بود. اساساً دوست شدن با فریبرز هم یکی از آرزوهایم  بود، پس با خودم گفتم  بدون اینکه به نقش و عرض و طولش فکر کنم، حتماً این کار را انجام می دهم.

فیلمنامه «رنگ شب» را که خود عرب نیا نوشته بود، چطور دیدی؟

ـ در فیلمنامه نقشی وجود داشت که اندازه اش همانطور که فریبرز گفته بود، خیلی کم بود. من تمام فیلمنامه را نخواندم. فقط قسمت اول و بخشی از قسمت دوم (که در سریال روی آنتن تا پایان قسمت دوم طول کشید) را مطالعه کردم. پس نمی توانم راجع به کل فیلمنامه نظر بدهم، امّا گپ و گفتی که با فریبرز راجع به نقش داشتیم در مورد اینکه؛ این آدم از کجا آمده، با چه نگاهی، چه کودکی ای را پشت سر گذاشته؟ اهل کجای این مملکت می تواند باشد؟ با چه کاستی هایی به عنوان یک شهروند روبرو بود و اینکه چه مواد مخدری مصرف یا بیزینس می کند؟ من مهارتی در کار عرب نیا دیدم که آن را تنها با مهدی فخیم زاده تجربه کرده بودم. او متبحر بود در باز کردن زوایایی از شخصیت که حتماً در فیلمنامه نمی توانی آن را پیدا کنی!

شاید این بر می گردد به اینکه هر دوی این بزرگواران خودشان بازیگر هستند. بعد از «ساختمان 85 »فخیم زاده برای دومین بار احساس کردم یک دری باز شد و این غفار با لباس هایش از آن در آمد بیرون با لباس، آرایش، لحن حرف زدن و… و من فقط ادای او را در آوردم! شروع کردم او را تقلید کردن! زوایای جالب را فریبرز برای این نقش باز کرد که من گره خوردم به شخصیت… جلسه دوم کار بود که فریبرز راش را شب قبل دیده بود و آمد سر کار، رو کرد به من و گفت اصلاً شک نکن که خوب شده! با خودم گفتم هیچ ماست بندی نمیگه ماست من ترشه!

فریبرز هم کارگردان کار است، پس نظرش حتماً به خوب بودن کار است. گفتم بیماری عجیب و غریبی دارم و آن این است که تا خودم نبینم باور نمی کنم. گفت این بیماری را من هم دارم ولی چاره ای نداری باید اعتماد کنی! گفت دل بده بگذار جلو برویم بهتر هم می شود! به من گفته بودند تو 7 تا 10 جلسه کاری در طول 20 روز تصویربرداری، با این پروژه کار خواهی داشت. امّا من در طول 30 روز تصویربرداری 21 جلسه کار کرده بودم.

یعنی کم کم شخصیت، رنگ و لعاب بیشتری در داستان گرفت و عملاً بد من سریال حضور پررنگ تری گرفت؟

ـ بله به سبب اینکه فریبرز هیچ پلانی را به راحتی رها نکرد. سفت و سخت ایستاد پای کیفیت سینمایی سریالش…

یعنی تو سریال «رنگ شک» را در حد یک اثر سینمایی می بینی؟

ـ من تا کل کار را نبینم، نمی توانم قضاوت کنم به عنوان مخاطب که چقدر این سریال دارای وجوه سینمایی بوده است. ولی این را می توانم بگویم تا آنجا که درگیر پروژه بودم (خبر دارم این سریال نزدیک به یکسال طول کشید) هیچ کجا فریبرز باج نداد، تلویزیونی کار نکرد و ثابت کرد اگر بخواهد تلویزیونی کار کند با وسواس و دقت نظر بسیار سینمایی، سریال می سازد.

تو فریبرز عرب نیا را یک بازیگر خوب دیدی که حالا پشت دوربین ایستاده و سینما را می شناسد یا در شکل و شمایل یک کارگردان او را موفق دیدی؟ کارگردانی را اصولاً حس می کردی؟

ـ پروسه کارگردانی کردن فریبرز برای من جالب شده بود، چون جنس نگاهش را دوست داشتم. سبک کارش را می پسندیدم. هر کس یک سلیقه ای در فیلمسازی و حتی فیلم دیدن دارد. فریبرز با یک سلیقه خاص من بازیگر را هدایت می کرد. این سبک و سیاق هدایت برای من جدید بود. چون مال خودش بود، سلیقه او برای من غبطه برانگیز بود به همین دلیل خیلی دوست داشتم خودم را در معرض نگاهش قرار بدهم.

به شدت تلاش می کردم نظرش را در کار جلب کنم و به سلیقه اش نزدیک شوم. برای هدایت و کارگردانی اش دلیل و منطق داشت، تمام تعاریفی که در دفتر از شخصیت به من داده بود پشت کاراکتر در اجرا هم خوابیده بود و این برای من جالب بود. جالب تر اینکه بدانید در کار خودش ـ فریبرز به خودش هم باج نمی دهد. یعنی برای خودش هم پلان دشوار می نوشت، تمرین می کرد تا بتواند آن دشواری را اجرا کند.

اینکه کارگردان کار به شکل کامل و سرا پا درگیر پروسه فیلمسازی است و تنها روی صندلی کارگردانی نمی نشیند، سرش را زیر پرده سیاه کند و… نشان از آن دارد او به کارش، سلیقه اش و دقت نظرش در کار ایمان دارد. فریبرز آمد برای یک مینی سریال به اندازه یک سریال 26 قسمتی وقت گذاشت و من حس می کنم خالی از تکنیک هم نبود. آن سختی که به همه آدم ها و خود فریبرز بیشتر از بقیه، در این کار وارد شد به نظرم قابل دفاع است.

و امّا غفار یک کاراکتر خاکستری که مشخصاً نمونه ای از شخصیت های تحت تأثیر یک جریان اجتماعی است یک نارسایی، نداشتن، فقدان و…

ـ غفار قربانی طبقه خودش است. چون دیگر اعضای آن طبقه نیز قربانی هستند. اصولاً آن طبقه، طبقه قربانی هستند، حالا هر کدام به شکلی، به ندرت پیش می آید که با دستاویزهای مذهبی بتوان جان سالم از این طبقه به در برد. غفار قربانی طبقه خودش است و به نظر من یک دست و پا زدن بی دلیل و بی نتیجه هم دراین راستا برای ادامه حیات دارد.

او را خارج از هرگونه قانون و خط و مرز و اعتقاد در زندگی دیدی؟

ـ بله کاراکتر کاملاً جنگلی زندگی می کرد. در واقع مثل یک درنده در جنگل زندگی می کرد. این آدم زائیده جامعه مدرن است به لحاظ رفتار…

در واقع خواص انسانی اش را به لحاظ فطرت از دست داده و…

ـ آفرین، هیچ هویتی نداشت غفار، نه می توانی بگویی چند سال سن دارد، نه می توانی بگویی چی دیده در زندگی و نه می توانی بگویی چه دوران کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشته است. در زندان بر او چه گذشته، چند نفر را تا به حال قربانی کرده، مادرش که بوده، آیا آغوش مادر تجربه کرده، اصلاً چه شده که او تا این حد بیمار است؟!

من این حد از مریض بودن را زائیده جامعه مدرن می دانم، اگر دقت کرده باشید، آسیب هایی که می زند مدرن است، آسیب هایی که می بیند هم مدرن است. او یک نوع مواد مخدر شیمیایی را مصرف می کند و توزیع می کند. حرفی که در جمع بندی کار می توانم بگویم این است که دوست دارم این اتفاق رخ دهد. ای کاش تماشاگر با دیدن این سریال، به خصوص دو قسمت ابتدایی سریال و مرگ غفار یک نفس و آه از سر راحتی بکشد و اگر آدمی دور و اطراف خودش می بیند که از این ماده مصرف می کند، سعی کند به هر شکلی جلوی او را بگیرد و اگر خودش مصرف کننده است یک لحظه بترسد. اگر این اتفاق رخ بدهد، خیلی خوش به حال من و فریبرز شده است.

بعد از فرزاد «میوه ممنوعه»، سریال «گلهای گرمسیری» «ساختمان 85 »با شخصیت کامران و… این تصور به وجود می آید که تو مسیر درستی را طی نکردی یا شاید آنطور که باید انتخاب نکردی چرا؟

ـ امروز که به سینما و سابقه خودم در این حرفه فکر می کنم، به این نتیجه می رسم که همواره همین طور بود، آن زمانیکه من خیلی منتظر بودم تا یک اتفاق خوب برایم رخ دهد، نشده و شانس از دستم فرار کرده، آن زمان که در اوج نا امیدی منتظر هیچ ماجرای خوبی نبودم و حتی  تئاتر خیابانی هم اگر پیشنهاد می شد کار می کردم و یا اصلاً تغییر شغل می دادم برای اینکه بتوانم زندگی ام را بچرخانم و بگذرانم کاری به من پیشنهاد شده که با خوش شانسی خیلی خوب از آب در آمده است. نمی توانم بگویم پیش از «گل های گرمسیری» آنطور که باید برای من رقم نخورد،

من پس از آن سریال با راما قویدل سریال «شب می گذرد» را کار کردم که سریال بسیار خوبی برای شبکه تهران بود هم به لحاظ کارگردانی و هم به لحاظ تدوین، اجرا، موسیقی و حتی بازی ها، ولی اصلاً دیده نشد! در پخش سوم، کار کمی در چهاچوب سریال دیده شد.

غیر از این من سفری 2 ساله داشتم و مجبور بودم به خاطر پول چند انتخاب اشتباه انجام بدهم. می توانم بگویم در آن سال دوستان بدترین سو استفاده های حرفه ای را از من کردند و من تنها توانستم آن دوران را بگذرانم، همین! در این سالها نمایش «چاله» را بازی کرده ام که یک اتفاق خوب برای من بود. کار سهیل بیرقی که در آن با اندیشه فولادوند و عاطفه نوری همبازی بودم.

و حرف آخر….

ـ من بازی در سریال فریبرز عرب نیا را یک اتفاق خوب دیدم. همیشه سعی می کنم امیدم را از دست ندهم، روشن باشم، سر حال باشم تا بتوانم احوال خوبم را به یک نقش خوب منتقل کنم تا آنچه باید را از توانایی های خود به معرض نمایش بگذارم.

بانی فیلم

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا