زندگینامه سید مرتضی آوینی – Seyed Morteza Avini

زندگینامه سید مرتضی آوینی

سید مرتضی آوینی (شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری – ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در فکه) کارگردان فیلم مستند، روزنامه‌نگار حوزهٔ فرهنگی اهل ایران بود. مجموعه فیلم‌های مستند تلویزیونی او درباره جنگ ایران و عراق با نام روایت فتح شناخته‌شده‌است.

زادروز : شهریور ۱۳۲۶

شهر ری

شهادت : ۲۰ فروردین ۱۳۷۲

فکه خوزستان

ملیت : ایران

تحصیلات : معماری از دانشگاه تهران

پیشه : کارگردان، روزنامه‌نگار

لقب : شهید آوینی، سید شهیدان اهل قلم

دین : اسلام

مذهب : شیعه

زندگی

شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌  خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و تا مقطع کارشناسی ارشد این رشته را ادامه داد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌ های انقلاب به فیلم ‌سازی پرداخت. وی اعتقاد داشت هر چه آموخته از خارج دانشگاه بوده و تخصص حقیقی در سایه‌ تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر.

اشتغال اصلی وی قبل از انقلاب در ادبیات بوده که با شروع انقلاب تمام نوشته ‌های خود را اعم از نوشته های فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و… را در چند گونی ریخته و سوزاند.

وی با شروع کار جهاد سازندگی در سال 1358 به روستاها رفت. بعدها ضرورت‌ های موجود او را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی کشاند. در سال 1359 به عنوان نماینده جهاد سازندگی به تلویزیون آمده و در گروه جهاد سازندگی که پیش از او بوسیله کارکنان خود سازمان صدا و سیما تأسیس شده بود،  مشغول به کار شد.

فیلمهای دوران جنگ شهید آوینی با روزهای محاصره خرمشهر آغاز شد که پس از سقوط خرمشهر مجموعه ای یازده قسمتی برای ترسیم علل سقوط این شهر ساخت و با آغاز عملیات والفجر 8، مجموعه روایت فتح در سال 1364 بصورت منسجم شروع و تا پایان جنگ ادامه پیدا کرد. اواخر سال 1370 به فرمان مقام معظم رهبری “موسسه‌ فرهنگی روایت فتح” تاسیس شد تا تهیه‌ مجموعه‌ روایت فتح که بعد از پذیرش قطع ‌نامه رها شده بود از سر گرفته شود.

شهید آوینی از سال 1362 تا 1365 در کنار فیلم سازی فعالیتهای مطبوعاتی خود را با نوشتن مقاله ای برای ماهنامه “اعتصام”، و بعد ها در ماهنامه “جهاد” با مضامین سیاسی، اعتقادی و عبادی شروع کرد که بعدها این مقالات در قالب کتاب به چاپ رسید. وی در سال 1366 به نگارش کتاب “فتح خون” و در سال 1367 یک ترم به تدریس در مجتمع دانشگاهی هنر پرداخت اما چون طرح دانشگاه با مفاد مورد نظرش همخوانی نداشت به تدریس ادامه نداد و از فروردین 1368 شروع به نگارش مقاله برای ماهنامه هنری “سوره” کرد و بعد از پایان جنگ تا شهادتش فعالیتهای مطبوعاتی شهید آوینی به اوج خود رسید.

سرانجام در 20 فروردین 1372 وقتی در منطقه فکه در حال بررسی لوکیشن فیلم “شهری در آسمان” بود با انفجار مین به شهادت رسید. پیکر وی، 22 فروردین با حضور مقام معظم رهبری و هنرمندان و نویسندگان تشییع و در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

خانواده

شهید آوینی در سال 1357 با “مریم امینی”، ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو دختر و یک پسر می باشد.  کوثر آوینی دختر دوم وی نقد فیلم می‌نویسد و سجاد آوینی تنها پسرش هم در کار فیلمسازی است.

مریم امینی، همسر شهید آوینی با تاسیس انتشارات “واحه” اقدام به چاپ سریع همه کتابها و مقالات شهید آوینی کرد و تلاش کرد کتاب‌ ها را به هر نقطه از کشور که ممکن است برساند.

فعالیتهای فیلم سازی

شهید آوینی فیلم‌ سازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن مجموعه “شش روز در ترکمن صحرا” درباره‌ غائله‌ گنبد، (در فروردین 1358 گروه تروریستی فدائیان خلق، حزب توده و مخالفان داخلی، مردم ترکمن شهر گنبد از استان مازندران را برای خود مختاری و تجزیه ‌طلبی تحریک کردند که به تصرف شهر و جنگ خیابانی انجامید) و مجموعه‌ مستند “خان گزیده‌ها” درباره سیل خوزستان و ظلم خوانین، آغاز کرد.

شهید آوینی در روزهای محاصره‌ خرمشهر برای تهیه‌ فیلم وارد این شهر شد و اولین فیلم مستند جنگی درباره‌ خرمشهر با نام “فتح خون” را ساخت. کار بعدی وی مجموعه‌ یازده قسمتی “حقیقت” با هدف ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.

با شروع عملیات والفجر هشت، کار شکل کاملاً منسجم و به هم پیوسته‌ ای گرفت و مجموعه‌ روایت فتح بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد. شهید آوینی درباره‌ انگیزه‌ گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه بود چنین می‌گوید:

«انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آن‌ها را به جبهه‌های دفاع مقدس می‌کشاند نه وظایف و تعهدات اداری.»

اواخر سال 1370 “موسسه‌ فرهنگی روایت فتح” به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلم ‌سازی مستند و سینمایی درباره‌ دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌ مجموعه‌ روایت فتح را که بعد از پذیرش قطع ‌نامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلم ‌برداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال کار تهیه‌ شش برنامه از مجموعه‌ ده قسمتی “شهری در آسمان” را به پایان رساندند و مقدمات تهیه‌ مجموعه‌ های دیگری را درباره‌ آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. “شهری در آسمان” به واقعه‌ محاصره، سقوط و باز پس‌ گیری خرمشهر می ‌پرداخت که در ماه‌ های آخر حیات شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامه‌ وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در فکه ناتمام ماند.

فعالیتهای مطبوعاتی

شهید آوینی از اواخر سال 1362 تا سال 1365، هم زمان با حضور در جبهه و ساخت فیلم‌ های مستند از رزمندگان، در مجلات “اعتصام” و “جهاد” و پس از جنگ تحمیلی در فاصله سالهای 68 تا 72 در ماهنامه “سوره” به انتشار آرا و نظرات خود پرداخت.

ماهنامه اعتصام

شهید آوینی فعالیت‌ های مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با ساخت فیلم ‌های مستند درباره‌ جنگ، با نگارش مقالاتی در موضوعات سیاسی، اعتقادی و عبادی برای ماهنامه اعتصام شروع کرد.

وی همچنین مجموعه مقالاتی درباره “مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام” آرا و اندیشه‌های رایج در مورد دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی حاصل از وحی و نهج ‌البلاغه و نظرات سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد.

شهید آوینی همچنین مقالاتی در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا(ع) و جایگاه آن با جنگ‌های صدر اسلام و قیام عاشورا و وجوه تمایز آن از جنگ‌هایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شده‌اند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزم ‌آوران و بسیجیان، در ماهنامه “اعتصام” منتشر کرد.

وی مقالاتی چون “اشک، چشمه‌ تکامل”، “تحقیقی در معنی صلوات” و “حج، تمثیل سلوک جمعی بشر” در مضامین اعتقادی و عبادی به چاپ رساند.

ماهنامه جهاد

شهید آوینی در ماهنامه “جهاد” وابسته به ارگان جهاد سازندگی، مقالاتی چون “بهشت زمینی”، “میمون برهنه!”، “تمدن اسراف و تبذیر”، “دیکتاتوری اقتصاد”، “از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی”، “نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی”، “ترقی یا تکامل؟” و … را با عنوان کلی “تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب” نوشت و این دوره از کار نویسندگی شهید آوینی تا سال 1365 ادامه داشت.

فصلنامه فارابی

وی در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه هم ‌خوانی نداشت، از ادامه‌ تدریس صرف ‌نظر کرد. مجموعه‌ مباحثی که برای تدریس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در مقاله ای با عنوان “تأملاتی در ماهیت سینما” درباره مباحث تئوریک سینما در ایران در فصلنامه‌ “فارابی” به چاپ رساند.

ماهنامه سوره

سال‌های 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی بود. اولین شماره ماهنامه سوره در فروردین 1368 منتشر شد که اولین مقاله علمی با عنوان ” منشور تجدید عهد هنر” به قلم شهید آوینی در آن به چاپ رسید وی در این مقاله به ایراد نظرات خود در هنر بر پایه آرای امام خمینی(ره)، در حجم 10 صفحه قطع وزیری پرداخته بود. همچنین در مقالاتی با عناوین “جذابی در سینما”، “آینه‌ جادو”، “قاب تصویر و زبان سینما” و… به مباحث و نقدهای سینمایی پرداخت. در مهر ماه 1369، سید مرتضی آوینی به سردبیری این ماهنامه منصوب شد و کار انتشار ماهنامه را تا 40 شماره ادامه داد.

او در کنار تالیف مقالات تئوریک درباره ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و… تالیف کرد که در این ماهنامه به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی، اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غرب ‌زدگی و روشن ‌فکری، تجدد و تحجر و موضوعات دیگر تفکر و تحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.

تالیفات

آینه جادو

این کتاب سه جلدی، ثمره‌ تجربه‌ ده سال مستند ‌سازی شهید آوینی است. اما آن‌ چه این کتاب را از دیگر کتب سینمایی متمایز می‌سازد، نگاه فلسفی-عرفانی حاکم بر مباحث آن است. مطالب اولیه‌ مباحث کتاب، جزوه‌ای دانشگاهی بوده که برای یک ترم تدریس در مجتمع دانشگاهی هنر، توسط نویسنده فراهم شده بود که بعدها به صورت کنونی بسط پیدا کرد.

شهید آوینی در جلد اول این کتاب (که در زمان خود او منتشر شد) به تامل درباره ماهیت سینما می پردازد و به دور از نگاه غربزده رایج، مسائل جدیدی را مطرح می کند.

تمام نقد‌هایی که سید مرتضی آوینی در فاصله سال‌ های 1368 تا 1372 بر فیلمهای سینمایی نوشته به اضافه دو سه مقاله سینمایی دیگر، جلد دوم کتاب آیینه جادو را تشکیل می‌دهد؛ کتابی که اولین بار یک سال پس از شهادت او به چاپ رسید. این نقدها شامل اغلب فیلم‌های مهم جشنواره نهم، دهم و یازدهم “فجر” می‌شوند. ضمن آنکه دو مقاله ابتدای کتاب هم با تأکید بر فیلم‌های جنگی به نمایش درآمده در جشنواره هفتم نوشته شده‌اند.

شاید یکی از جالب ‌ترین بخش‌های این کتاب مقاله‌ ای با عنوان “عالم هیچکاک” است که نویسنده با ارائه تفسیری جامع و استثنایی درباره ویژگی فیلم ‌های آلفرد هیچکاک، نسبت سینما و ادبیات در آثار او، معنای راز در قصه‌هایی که او تعریف می ‌کند و مفهوم گناه، ترس، وسوسه و معما در آثار او را بیان می‌کند.

جلد سوم آیینه جادو برای اولین بار در سال 1378 به چاپ رسید و با انتشار آن کار گردآوری و تنظیم نوشته‌ ها و گفته‌ های سینمایی مرتضی آوینی به پایان رسید. این کتاب باقیمانده آثار تألیفی، همچنین سخنرانی‌ ها و مصاحبه ‌های شهید آوینی است.

“سینما، مخاطب” عنوان مطلبی از این کتاب است که حاوی متن سخنرانی وی در سمینار بررسی سینمای پس از انقلاب و پاسخ‌ های کتبی به نامه‌ های اعتراض ‌آمیزی است که از سوی جریان غربزده سینما در همان سمینار خطاب به او نوشته شده بودند. این پرسش و پاسخ‌ها علاوه بر آنکه جذاب ‌اند نوعی جمع ‌بندی آخرین عقاید آن شهید درباره سینما، روشنفکری، عرفان ‌زدگی و هنر مدرن محسوب می‌شوند.

گنجینه آسمانی

کتاب گنجینه آسمانی، متن گفتارهای فیلم‌های مجموعه روایت فتح است، به همراه متن گفتارهای چند برنامه دیگر که مرتبط با جنگ هستند و از اواخر سال 1370 و پس از فرمان مقام معظم رهبری معظم له مبنی بر تأسیس مؤسسه فرهنگی روایت فتح، ساخته شدند، می باشد. شاید اگر راوی روایت فتح در برنامه اش فقط به توصیف صحنه‌ ها و بیان ارتباط آنها با یکدیگر پرداخته بود، خواندن دوباره‌ آنها لطفی نداشت اما اینچنین نیست. راوی سعی می ‌کند با ذکر ماهیت تاریخی اتفاقات و ارزش آن در جهت اقامه قسط و عدل در سراسر جهان، عمق تاریخی صحنه‌ ها را ارایه کند و مخاطب خویش را همواره ناظر بر این اعماق نگاه دارد.

رستاخیز جان

این کتاب، گزینش مجموعه مقالاتی که در سال‌های 1368 تا 1371 در حوزه هنر و ادبیات و فرهنگ در ماهنامه سوره نگارش یافته است که شامل چهار بخش ادبیات و زبان فارسی، فرهنگ و تهاجم فرهنگی، همه‌ گیرشدن رسانه‌ های جمعی جدیدتر نظیر ویدئو و ماهواره است. مقالات معروف “انفجار اطلاعات”، “آیا تئاتر زنده می‌ماند” و “منشور تجدید عهد هنر؛ پیام امام خمینی در تجلیل از هنرمندان متعهد”، در این کتاب آمده است.

انفطار صوت

شهید آوینی در این کتاب به هنرهایی غیر از سینما پرداخته است که شامل شش مقاله همراه با دو یادداشت ناتمام درباره هنرهای تجسمی که در تمام مقالات نگاهی تأویلی بر هنر گرافیک؛ مبانی، سیر تاریخی و ماهیت آن است. نویسنده معتقد است هنر با سفارش می‌ میرد و در عین حال بر آن است که ماهیت هنر گرافیک سفارش ‌پذیر است. توضیح این پارادوکس، در مقاله دوم کتاب آمده است که عنوان آن “گرافیک و انقلاب اسلامی” است. آخرین و مفصل ‌ترین مقاله کتاب، “نقاشی برای نقاشی” است که در آن، نویسنده به تبیین آفاق نقاشی نوین می‌پردازد.

توسعه و مبانی تمدن غرب

شهید آوینی در این کتاب ابتدا با ارائه تعریفی از واژه توسعه در پس نگاه انتقادآمیز به آراء متفکران غربی مصادیق انحطاط و شکست اینگونه جوامع را روشن می گرداند. شهید آوینی در فصل هایی با عنوان “از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی” و “و ما ادریک ما البانک؟” به مسائل اقتصادی پرداخته است. در واقع این کتاب حاوی مقالات شهید آوینی در ماهنامه جهاد است مانند: “تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب”، “بهشت زمینی”، “میمون برهنه!”، “تمدن اسراف و تبذیر”، “دیکتاتوری اقتصاد”، “از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی”، “نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی”، “ترقی یا تکامل؟” و….

فتح خون

نویسنده که در این کتاب خود را راوی می خواند هم حوادث و اتفاقات را روایت می‌کند و هم با عبور از ظاهر سعی می‌کند به باطن حوادث هم نقبی بزند. در ده فصل، از هنگام شهادت امام حسن مجتبی (ع) در چهل و نهمین سال هجرت رسول الله(ص) تا دهم محرم 61 هجری، که به علت شهادت مرتضی آوینی این کتاب با شهادت عباس بن علی (ع) نیمه تمام مانده است.

حکومت فرزانگان

شهید آوینی در این کتاب مرورى بر مبانى حاکمیت سیاسى در اسلام دارد. کتاب حاصل گردآورى بخشی از دست نوشته ‏های شهید آوینی است که پیرامون موضوع ولایت فقیه و حاکمیت سیاسى در اسلام به رشته تحریر درآمده است. این مقالات در زمان حیات شهید، در مجله اعتصام منتشر و براى اولین بار توسط مؤسسه فرهنگى هنرى شهید آوینى به صورت کتاب به چاپ رسیده است.

فردایی دیگر

این کتاب از آن جهت اهمیت دارد که شهید آوینی خود از میان نوشته هایش آن را گلچین کرده است. از لحاظ موضوعی نیز گر چه مقالات به ظاهر پراکنده می ‌نمایند اما می ‌توان آنها را در دو بخش دسته ‌بندی کرد. بخش نخست، مجموعه سه مقاله است که به فهم و تفسیر عالم غربی در وجوه گوناگون آن پرداخته و بخش دوم، از چهار مقاله با موضوع شعر تشکیل شده است و در آن، عالم اشراقی و دینی که در این عرصه از ادبیات جلوه ‌گر است، تبیین گردیده است. وی در مقاله “سرزمین آفتاب” که در این کتاب منتشر شده است به تحلیل ویژگی‌ های قومی مردم ژاپن که آنها را برای بسط تمدن غربی در سرزمین خود و پذیرش همه‌ جانبه آن آماده کرده و موجبات توسعه شگفت ‌انگیز اقتصادی و تکنولوژیک آن را فراهم آورده است می ‌پردازد.

حلزونهای خانه به دوش

این کتاب یکی از پر مخاطب ترین آثار این شهید می باشد. نویسنده در این کتاب به انتقاد از روشنفکران وادی فرهنگ و هنر پرداخته و با مقالات و یا جوابیه هایی که به برخی نوشته ‌های آنها داده این قشر را رسوا کرده است. او کسی است که با ادا و اطوارهای روشنفکری آشناست و چم و خم رفتارهایشان را می ‌شناسد.

آغازی بر یک پایان

این کتاب مجموعه مقالات شهید آوینی درباره انقلاب اسلامی است. نویسنده در بخش اول به امام خمینی(ره) و ولایت فقیه می پردازد و در بخش دوم مسایل فرهنگی و اجتماعی مبتلا به انقلاب و نظام اسلامی را طرح و بررسی می‌ کند. بخش سوم کتاب دو مقاله در مورد بوسنی و هرزگوین است. اما بخش چهارم در پنج مقاله به وضعیت معنوی جهان معاصر و حرکت باطنی انقلاب اسلامی در آن می‌ پردازد.

مستند روایت فتح و تاثیر آن بر سینمای جنگی جهان

روایت فتح 1

مجموعه اول روایت فتح یازده برنامه درباره عملیات بزرگ والفجر هشت است. عملیات والفجر هشت غروب روز 20 بهمن سال 1364 از ساحل شرقی اروند رود شروع شد. غواصان خط شکن شرکت کننده در این عملیات با وجود سرمای سخت آب و هوای زمستانی بهمن ماه، با تجهیزاتی کاملاً ابتدایی از رودخانه ی خروشان اروند گذشتند و خط دفاعی دشمن را در آن طرف رودخانه شکستند. سرانجام این عملیات با تصرف شهر فاو عراق در آن طرف رودخانه پایان یافت.

روایت فتح 2

بعد از عملیات والفجر هشت، ارتش عراق برای پس گرفتن شهر فاو فشار زیادی به نظامیان ایران وارد کرد که به جایی نرسید. این شد که به شهر مهران در غرب کشور حمله کرد و آن را گرفت. شرط صدام برای آزادی مهران، عقب نشینی ایران از فاو بود. اما روش ایران برای آزادی مهران طور دیگری بود. مهران، با انجام عملیات کربلای یک در تابستان سال 1365 آزاد شد. برنامه های مجموعه دوم روایت فتح به این عملیات اختصاص دارد.

روایت فتح 3

مجموعه سوم روایت فتح درباره عملیات کربلای پنج است که در زمستان سال 1365 در شلمچه روی داد. در این عملیات سه تن از عوامل فیلمسازی گروه روایت فتح به فاصله یک روز از هم شهید شدند؛ “رضا مرادی نسب”، “ابوالقاسم بوذری” و “حسن هادی”. به همین دلیل سه برنامه از پانزده برنامه این مجموعه به این سه شهید اختصاص یافته است.

روایت فتح 4

وجه مشترک برنامه های مجموعه چهارم روایت فتح اتفاقاتی است که در سال 1366 علاوه بر جبهه نظامی در عرصه سیاسی و فرهنگی بر ایران گذشت؛ انتقال عملیات سراسری ایران از جنوب به غرب، هجوم تبلیغی دشمن برای نا امید کردن مردم از ادامه  جنگ و خالی کردن جبهه ها، و شروع دخالت مستقیم آمریکا در جنگ و زمانی که رژیم سعودی هم با کشتار حجاج ایرانی خانه خدا در ایام حج، به فشارهای که علیه ایران وارد می کردند افزود.

روایت فتح 5

در فاصله اسفند ماه سال 1366 تا پایان جنگ، ایران چند عملیات مهم در غرب کشور انجام داد که به تصرف چند شهر کردنشین و مرزی عراق از جمله “حلبچه” منجر شد. مردم این شهرها از رزمندگان ایرانی استقبال کردند؛ چیزی که اسباب خشم رژیم بعث عراق شد. اواخر اسفند سال 1366 نیروی هوایی ارتش عراق شهر حلبچه را بمباران شیمیایی کرد و پنج هزار نفر از ساکنان بومی این شهر عراق را بی رحمانه کشت.

مجموعه پنجم روایت فتح ضمن داشتن نگاهی دوباره به عملیات پیشین رزمندگان ایرانی نظیر کربلای ده و چند عملیات محدود دیگر در غرب، حوادث این مقطع از جنگ را تا پایان آن مرور می کند؛ چهار قسمت برنامه مربوط به عملیات مرصاد با عنوان “درخششی دیگر” که نشان دهنده دفع حمله گروه منافقین است و طی ساخت آن یکی از اعضای گروه روایت فتح به نام “حسین شریعتی” به شهادت رسید، از برنامه های این مجموعه است.

دو مجموعه ی “شهری در آسمان” و “با من سخن بگو دوکوهه” هم برنامه هایی است که شهید آوینی پس از پایان جنگ ساخت و در نوع خود تجربه جدیدی بود.

تاثیر راویت فتح بر سینمای جهان

فیلم‌هایی چون “نجات سرباز رایان” (Saving Private Ryan) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ در سال 1998 (جزء 10 فیلم بر‌تر جهان از نگاه انجمن فیلم آمریکا و برنده جایزه گلدن گلوب و نامزد 11 جایزه اسکار در سال 1998) بر اساس “شیوه مستندسازی اشراقی” شهید آوینی ساخته شده است.
اینچنین بود که تأثیر افکار و شیوه مستند سازی شهید آوینی بر سینمای جنگی جهان غیرقابل‌انکار شد. در همین زمینه فرانسیس فوکویاما، استراتژیست آمریکایی در کنفرانس اورشلیم در سال 1986 با عنوان “بازشناسی هویت شیعه” گفت: «فیلم سازان آمریکایی برای تضعیف هویت شیعی و اسلامی باید در فیلم‌هایشان هر چه را که شیعیان درباره امام زمان می‌‌گویند، بر شخصیت عیسی ناصری تطبیق دهند و برای این منظور فیلم‌هایی بر اساس مدل “روایت فتح” آوینی، ساخته شوند؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلفه‌های احساسی برنامه‌های آوینی…»

دفاع از فیلم عروس بهروز افخمی

فیلم “عروس” به کارگردانی بهروز افخمی در سال 1369 با بازیگری “نیکی کریمی” در نقش مهین و “ابوالفضل پور عرب” در نقش حمید تولید شده است، خلاصه داستان:

«حمید از مهین خواستگاری می کند، اما پدر مهین با شرط هایی که برای ازدواج تعیین می کند حمید را برای اندوختن ثروت به کار قاچاق دارو می کشاند. حمید در زمان اندکی ثروت کلان می اندوزد و ازدواج او با مهین سرمی گیرد و برای ماه عسل راهی شمال می شوند. در جاده حمید بر اثر سرعت زیاد اتومبیل با زنی روستایی تصادف می کند و به رغم نظر مهین از محل حادثه می گریزد. آن دو به خانه پسرعموی حمید، سعید، می روند و پس از شرح ماجرا عازم ویلای حمید می شوند. پس از درگیری لفظی بین زن و شوهر، روز بعد، مهین حمید را ترک می کند، تا از سرنوشت زن روستایی مطلع شود. حمید که برای یافتن مهین مستأصل مانده است با سعید تماس می گیرد و سعید او را ترغیب می کند که خود را به پلیس معرفی کند. حمید به محل حادثه می رود و درمی یابد که زن روستایی جان سالم به در برده و در بیمارستان بستری است. سعید عازم بیمارستان می شود و مهین، که پس از ترک شوهر هزینه مداوای زن روستایی را از حساب پس انداز حمید برداشت کرده است، از راهروی بیمارستان حمید را می بیند که از اتومبیل پیاده می شود…»

گروهی از منتقدان موضعی مخالف نسبت به فیلم “عروس” داشتند و معتقد بودند که “عروس” در استفاده ابزاری از چهره زن و نشان دادن نماهای درشت و کلوز آپ از زن خط شکنی کرده است. این در حالی بود که شهید آوینی از فیلم عروس دفاع کرد: «”عروس” فیلمی است استادانه و نمونه ای از سینمای مطلوب».

تمجید شهید آوینی از فیلم “عروس” ساخته بهروز افخمی شروع حملات بی سابقه ای به وی بود در حدی که روزنامه کیهان به مدیریت “مهدی نصیری”، نوشت: «آقای آوینی از فیلم عروس خوشتان آمده یا از خود عروس». تمجید آوینی از این فیلم تمجید ارزشی نبود بلکه بیشتر ناظر به تکنیک بود. آوینی در دفاع از فیلم عروس با استفاده از ادبیات خاصی که در حوزه فلسفه سینما به دست آورده، می نویسد: «فیلم عروس توانسته است که از مرز تصنع فاصله بگیرد و به واقعیت تبدیل شود. در فیلمنامه هیچ چیز نیست که تو را مشکوک کند به آنکه همه این ماجرا دامی است که کارگردان برای تو گسترده است تا به فلان پیام برسی، احساسی که من در غالب فیلم ها دارم و به همین دلیل بسیار کم اتفاق می افتد که برای دل خودم به سینما بروم؛ بیش تر به حکم وظیفه به سینما می روم و کمتر فیلمی هست که بتواند مرا از احساس تصنع بیرون بیاورد.»

وی در جای دیگری نیز به مضمون این فیلم اشاره می کند و می نویسد: «البته من معتقدم که عروس فیلم بدی نیست و حتی از لحاظ مضمون یک فیلم اخلاقی است. مگر آنکه بخواهیم چند کلوزآپ از خانم کریمی و یا زیبایی ایشان را جنایتی تلقی کنیم که هیچ چیز حتی سیر اخلاقی فیلم که از دقیقه بیست به بعد در جهت نفی زندگی کادیلاک اندیشان و هواداران سانتی مانتالیسم حرکت می کند نمی تواند این جنایت را جبران کند!» آوینی در سمینار “سینمای پس از انقلاب” نیز تاکید کرد که به هیچ وجه از مضمون عروس حمایت نمی کند اما مبنایش این است که برای ارتقای مضمون سینمایی، باید به نقد تکنیکی فیلم ها پرداخت.

پیش بینی شهید آوینی درباره محسن مخملباف

محسن مخملباف که به عنوان عنصری رادیکال در میان سینماگران پس از انقلاب شناخته می شود، کارش از نوشتن “مانیفست سینمای اسلامی” به جایی رسید که آرام آرام زاویه انحراف از اعتقادات اولیه اش، در فیلمهایش روشن شد. شهید آوینی درهمان سالهای اولیه او را نه تنها فیلمساز نمی دانست بلکه به انحرافات عمیق فکری و شدت گرفتن آن مکرر اشاره می کرد. لازم به ذکر است که در آن زمان مخملباف در حوزه هنری تفسیر قرآن درس می داد و سروش او را تبلیغ و گفته‌ هایش را منتشر می‌کرد.

این یکی از فرازهای نظرات انتقادی شهید سید مرتضی آوینی درباره محسن مخملباف است که در سال 1367 در لابلای نقدهای سینمایی او آمده است: «از همان اول با کمال تاسف معلوم بود که مخملباف از آن تب های تند است که زور سرد خواهد شد. اما همان تندی و داغی مانع از آن بود که این برودت قریب الوقوع را باور کنند. اما امروز دیگر در وجود او، باید “ایمان بیارویم به آغاز فصل سرد”، “نوبت عاشقی” و “شبهای زاینده رود” که از لحاظ ساختار سینمایی به اولین کارهای دانشجویان بی استعداد سینما شبیه هستند و بنابراین، اصلا نباید درباره آنها به عنوان فیلم سخن گفت.»

آوینی در یادداشت “مضمون عشق در جشنواره نهم” در جلد دوم “آینه جادو”، که انتقاداتش به مخملباف را به سالها قبل باز می گرداند و می نویسد: « آنچه که باعث می‌شد تا ما علی ‌رغم آگاهی مان از تحولات فکری و درونی او [مخملباف] سکوت کنیم همان ملاحظاتی بود که امروز ما را وا داشته است تا با تفکر او به مقابله برخیزیم.»

وی در دو یادداشت از سه یادداشتی که به بهانه جشنواره نهم فجر در سال 1369 منتشر شده، نوشته هایی به محسن مخملباف دارد. “یادداشت های یک تماشاگر حرفه ای” عنوان مقاله ای بلند از سید مرتضی آوینی است که دربردارنده یادداشتهایی کوتاه درباره عمده فیلم های حاضر در جشنواره است. مخملباف که به عنوان نویسنده فیلم “فرماندار” نیز در این دوره از جشنواره حاضر شده است، مورد نقد سید مرتضی قرار می گیرد. آوینی با میان تیتر “وقتی یک خشکه مقدس فرماندار می شود!” به سراغ فیلم او می رود.

آوینی با اشاره به شخصیت وی می نویسد: «مسئله‌ی مخملباف از “دستفروش” [محصول 1365] به بعد، فقر و عدالت بوده است بی‌آنکه جواب را پیدا کند، و آدمی مثل او هرگز به جواب نخواهد رسید. شکاک است، اما این شک را مقدمه‌ رسیدن به یقین و بعد هم قطعیت و قاطعیت قرار نمی‌دهد. فقط شک می ‌کند و دیگران را به شک می‌اندازد و بعد هم رهایشان می ‌کند، چرا که خودش هم به جواب نرسیده است.»

او در ادامه می نویسد: «وقتی که به سینمای مخملباف می‌ روی باید قبول کنی که یک ساعت و نیم از زندگی‌ ات را در یک فضای آکنده از بدخلقی، عصبانیت، ظاهرگرایی، تردید، نیهیلیسم مزمنِ بدخیم، سیاه‌ اندیشی، سرگردانی و عوام فریبی سر کنی. اشکال کار اینجاست که وقتی کسی به اینجا می‌رسد باز هم هیچ ‌چیز مانع از آن نیست که امکانات سینما در اختیارش قرار بگیرد و فیلم بسازد، فیلم اکران عمومی پیدا کند و آدم‌های بسیاری فیلم را تماشا کنند و بیماری‌ های فیلمساز به آن کسانی که آمادگی دارند سرایت کند و مگر نه اینکه آقای مخملباف خودشان بارها گفته بودند که فیلم، کارگردان را لو می‌دهد؟»

در ادامه آوینی اشاره می کند که مخملباف در اصول اعتقاداتش دچار شک و تردید است: «کسی که بر سر عدالت مشکل دارد باید بداند که پای عقل او در مسئله‌ جبر و اختیار می‌لنگد؛ بگذریم از آنکه اصلاً جای مباحثه و حل مسائل فلسفی در سینما نیست. کسی تا به قطعیت نرسیده است نباید فیلم بسازد و اگر هم فیلم می ‌سازد تا طرح مسئله کند، باید داستانی را طراحی کند که در طول آن، در متن وقایع و ارتباط میان افراد، این مسئله وجود پیدا کند. از زبان قاضی فیلم “نوبت عاشقی” می‌شنویم که: «قضاوت به درد کسی می‌خورد که به نتایج عمل مجرم‌ فکر می‌کند نه به دلایلش.» و درست خود آقای مخملباف هم به همین درد مبتلاست.»

شهید آوینی که نمی دانست روزگاری کار محسن مخملباف به تولید فیلم “سکس و فلسفه” محصول 1384، خواهد کشید، در ادامه این یادداشت او را مدافع لیبرالیسم جنسی معرفی می کند و می نویسد: «در جامعه‌ای که جبر موقعیت و شرایط بسیاری از جوانان کشور را وا داشت تا خود را برای آزادی فدا کنند، جبر همان موقعیت و شرایط بچه مسلمان دیگری را هم وا داشت تا خط بطلان بر هرچه داشت بکشد و در صف اصحاب هربرت مارکز و پوپر از لیبرالیسم جنسی دفاع کند! به راستی از جبر محیط چه کارها که برنمی‌آید!»

شهید آوینی و شکستن بت جشنواره های خارجی

سید مرتضی آوینی ضمن انتقاد به رویه داوری در هفتمین جشنواره فیلم فجر در سال 1367 می گوید: «اما حقیقت این است که کسب توفیق در جشنواره‌ های خارج از کشور ارزشی را اثبات نمی‌ کند و اگر داوری فیلم‌ ها در جشنواره‌ فجر نیز بخواهد همین سان باشد که امسال بود، باید گفت که کسب توفیق در جشنواره‌ فجر نیز ارزشی را اثبات نمی‌ کند…

آیا فیلم‌ هایی که به فستیوال‌ های خارجی می ‌روند نباید بویی از حقیقت انقلاب اسلامی و معتقدات ما داشته باشند؟ … و تو گویی این بیماری اصلا همه ‌گیر است، چرا که در زمینه‌ هنرهای تجسمی نیز هنوز که هنوز است، تابلوهایی برای شرکت در جشنواره های خارجی انتخاب می‌شوند که رنگ و بویی از انقلاب و مردم و جنگ ندارند و بعضا مخالف با آرمان‌های غایی جمهوری اسلامی و انقلاب هستند.

ما باید بنشینیم و یک بار برای همیشه تکلیف خود را بفهمیم. به راستی این همه هیاهو برای چیست؟ هیاهوی بسیار برای هیچ و یا حتی کمتر از هیچ؟

پرورش سینماگرانی که بتوانند جوایز جشنواره‌های از ما بهتران را درو کنند؟ اعتراف به 10 سال اشتباه؟! از بین بردن و انکار همه دستاوردهای گران قدر 8 سال دفاع مقدس؟… یا همراهی و همزبانی با امتی که علمدار مبارزه برای احیای اسلام در سراسر جهان هستند؟ کدام ‌یک؟ آیا حقیقتا انصاف است که ما به حرکت‌ هایی که در تمام طول این 10 سال انقلاب و 8 سال جنگ، آن همه از انقلاب، مبارزه، ارزش‌ها و معیارهای آن دور بوده‌ اند و همراهی و همزبانی نکرده‌اند که هیچ، از پشت خنجر هم زده‌اند، این همه بها بدهیم؟ تحسین و تشویق چند نفر انتلکتوئل غفلت‌ زاده گمراه وامانده، چه دردی را دوا می‌کند؟ نه برادران! چیزی عوض نشده و هنوز هم اس‌الاساس بنای انقلاب اسلامی بر مبارزه است و هنوز هم ما محتاج هستیم که روح حماسه و ایثار را در میان مردم زنده نگه داریم، بسیج را تقویت کنیم، اسلحه بسازیم، عاشورا را حفظ کنیم، فرهنگ مصفای عاشورایی جبهه‌های جنگ را اشاعه دهیم و خود را برای یک نبرد طولانی و همه‌ جانبه با شیطان آماده کنیم… و از هیچ ملامتی هم نترسیم.»

اعتراض به کتاب هیچکاک همیشه استاد

“سوره سینما” یکی از شاخه های مجموعه مطبوعاتی “سوره” بود که به صورت فصلنامه و به سردبیری سیدمرتضی آوینی منتشر شد. این فصلنامه در سال 1371 دست به انتشار ویژه نامه ای تخصصی درباره آلفرد هیچکاک، کارگردان نامدار انگلیسی زد. انتشار این ویژه نامه با نام “هیچکاک همیشه استاد” که بالغ بر 700 صفحه بود ، بازتاب های متفاوتی را در محافل و مجامع فرهنگی آن سال ها به دنبال داشت.

“مسعود فراستی” گردآوری و تنظیم ویژه نامه “هیچکاک” را بر عهده داشت. شهید آوینی و فراستی که برای مقابله با جریان روشنفکری فقط نقد می کردند تصمیم گرفتند مانند الگوی داخلی که سینمای جنگ را معرفی کرده بودند یک الگوی خارجی هم معرفی کنند، این در حالی بود که روشنفکران تارکوفسکی، را علم کرده بودند. از نظر شهید آوینی، “تارکوفسکی”، با توجه به کتاب معروفش به نام “پیکر تراشی زمان” نظریه پرداز قوی بود، شهید آوینی پس از بررسی و دیدن فیلمهای “هیچکاک” تصمیم میگرد که او را در مقابل جبهه روشنفکری داخلی مطرح کند.

مسعود فراستی چنین می گوید: «یادم می‌آید دانشکده صدا و سیما فیلم “مرد عوضی” از “هیچکاک” را گذاشت. مرتضی با خانم امینی (همسرش) آمدند و دیدند. مرتضی بعد از پایان فیلم گفت: این بی‌ نظیر است. این فیلم به معیارهای مورد نظر ما خیلی نزدیک است. ما شیعه جماعت خیلی می‌توانیم با هیچکاک ارتباط برقرار کنیم.»

بعد از آن کتاب “هیچکاک همیشه استاد” را به چاپ می رساند که با واکنش روزنامه های کیهان و جمهوری اسلامی و صدا و سیما مواجه می شود.

“مهدی نصیری”، (مدیر مسئول وقت روزنامه کیهان) در هجدهمین سالگرد شهید آوینی در مورد چاپ کتاب “هیچکاک همیشه استاد” می گوید: «عده‌ای از بچه‌های مسلمان از این اقدام سوره دلخور شدند و معتقد بودند که این کار با تشویق و ترغیب یکی از نویسندگان سوره که نسبت زیادی با جبهه فرهنگی انقلاب ندارد [مسعود فراستی]، منتشر شده است. مقاله انتقادی کیهان از سوره هم معطوف به این کتاب بود و طبعا من هم نظر همین بچه‌ها را داشتم. تلقی آن روز بسیاری این بود که با توجه به اصولگرایی و ارزش ‌گرایی عمیق آقای آوینی در عرصه فرهنگ و سینما، سینمای هیچکاک اگر چه ممکن است واجد نقاط آموزنده ‌ای باشد اما نمی تواند به عنوان الگوی جریان اسلامی در سینما مطرح شود.»

علی رغم اینکه مجله سوره و روزنامه کیهان در نقد جریان های فرهنگی و هنری رو در روی انقلاب و روشنفکران در یک جبهه بودند این دلیل نمی شد که از هم انتقاد نکنند؛ مهدی نصیری می گوید: «آقای آوینی هم چنین نگاه نازلی به قضایا نداشت و دلیلش هم اینکه او هم از کیهان یکی دو مورد علی رغم هم جبهه بودن انتقاد کرد. ایشان در اوج دعواها با وزارت ارشاد دوران آقای خاتمی و نیز جریانات روشنفکری مقاله‌ای راجع به “جمهوریت و اسلامیت” نوشتند و در پانوشت آن مقاله نوشتند که ما در طرح این مبحث مساله را از موضع سیاسی یا سیاست زدگی مثل کیهان مطرح نمی کنیم.»

شهید آوینی در قسمتی از مقاله “سینما و مردم” با مقایسه صریح هیچکاک و تارکوفسکی، برخی اتهامات را از خود رفع می کند که چرا به هیچکاک که اعتقاد محکمی به دین و دیانت ندارد، اینگونه چنگ انداخته است: « با این تعبیر، پرده از این اشتباه نیز برداشته می شود، مبدعان لفظ “سینمای متفکر” تفکر را نه در ذات و جوهر فیلم، که در مضامین و عوارض آن می جویند و با این ترتیب، اگر چه من اعتقادات آلفرد هیچکاک را دوست نمی دارم، اما فیلم های او را بیش تر از فیلم های تارکوفسکی، که تفکراتش را درباره تکنولوژی و تمدن غرب بیش تر دوست می دارم فلسفی می دانم . فلسفه هیچکاک در ذات فیلم های او و کیفیت رابطه ای که با تماشاگر برقرار می کنند وجود دارد. حال آنکه فلسفه تارکوفسکی در حد مضمون ظاهری و دیالوگ های فیلم های او توقف کرده است و به عمق نمی رسد؛ گذشته از آنکه فیلم های او، چه از لحاظ داستان پردازی و چه از لحاظ کیفیت ساخت، منقطع از مخاطب و بی اعتنای به او هستند، درست مثل تابلوهای نقاشی مدرن، تئاتر مدرن، رمان مدرن و شعر مدرن.»

برخورد با مستند خنجر و شقایق

مستند “خنجر و شقایق” به کارگردانی نادر طالب زاده و نویسندگی شهید آوینی پیرامون جنگ بوسنی و هرزگوین است که با حضور “سعید قاسمی” و “نادرطالب زاده” در بوسنی فیلمبرداری و گویندگی متن این مستند توسط سید مرتضی آوینی انجام شد.

زمانیکه کشتار مسلمانان “بوسنی و هزرگوین” به دست ارتش نژاد پرست صربستان در صدر اخبار رسانه های داخلی و خارجی قرار داشت، گروهی از فعالان حوزه هنری به همراه هیاتی از سوی مقام معظم رهبری و به ریاست  آیت الله جنتی عازم “بوسنی” شدند تا بتوانند گزارشهای نزدیک به واقع از این کشتار را ثبت کنند. با اینکه این سفر یک هفته ای برنامه ریزی شده بود، 40 روز به طول انجامید. این گروه پس از بازگشت به ایران و دو ماه کار بی وقفه چهار قسمت از این مستند را با نام “خنجر و شقایق” برای بزرگداشت هفته “بوسنی و هرزگوین” آماده پخش کرده و به شبکه اول سیما تحویل داد. کارهایی که در واحد تلوزیونی حوزه ساخته می شد بطور رایگان برای پخش به سیما می رفت. در آن زمان ریاست صدا و سیما با محمد هاشمی برادر رئیس جمهور وقت بود، پس از چهار روز انتظار بدون هیچ تبلیغ و اعلام قبلی و در ساعت ده شب، قسمتهای تکه تکه شده از این فیلم با حذف تمام نریشنهای شهید آوینی و بدون رعایت تقدم و تاخر حوادث، پخش اعلام شد که فیلم توسط گروه سیاسی شبکه اول تهیه شده است.

در راستای این اقدام شهید آوینی مقاله تندی با عنوان “چگونه خنجر بر پشت شقایق نشست” می نویسد و به روزنامه کیهان می دهد و اذعان می کند هر تغییری لازم است در آن ایجاد کنید و روزنامه کیهان با تعدیل کردن مواضع تند شهید آوینی نسبت به صدا و سیما این مقاله را در تاریخ 23 آبان 1371 در شماره  14625 روزنامه کیهان خطاب به محمد هاشمی رئیس وقت صدا و سیما، بدون ذکر نام مرتضی آوینی به چاپ میرساند. تنها دو روز بعد، در 25 آبان 1371، در شماره 14627 روزنامه کیهان مقاله ای بلند بالا به امضای “حسین بهزاد” (از فعالان در حوزه هنری) به چاپ رسید، این مقاله در حقیقت تکمیل کننده نامه سرگشاده قبل و شرحی دقیق تر از روند ساخت مستند “خنجر و شقایق” و برخورد صدا و سیما با آن بود، چون پاسخهای منفی به حوزه هنری مرتب تکرار می شد، محمد علی زم ریاست وقت حوزه هنری کوتاه نیامد و نامه ای به دفتر رهبری نوشت و به این رفتار تلویزیون اعتراض کرد.

مفقود شدن آرشیو مجموعه روایت فتح

از جمله آثار ماندگار در حوزه سینمای دفاع مقدس، مجموعه “روایت فتح” است که بارها و بارها چه در زمان حیات سید مرتضی و حتی پس از عروج او از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی مورد تقدیر و مدح قرار گرفت.

این مجموعه در زمان تولید خود با چالش هایی در صدا و سیما مواجه بود. لازم به ذکر است که “یوسفعلی میرشکاک” که دورانی طولانی در عرصه مطبوعات همراه شهید آوینی بود، در این باره می گوید: «مسئولین صدا و سیما در آن زمان بارها مرتضی را از ساختن و پیگیری ساخت روایت فتح بر حذر می داشتند. برای نمونه محمد هاشمی رئیس وقت صدا و سیما به سید گفته بود که اکنون دوره سازندگی است، چرا جنگ را فراموش نمیکنی؟ مرتضی هم پاسخ داده بود که امر حضرت آقا است و باید این برنامه ها را ادامه بدهم.»

میرشکاک در ادامه به ماجرای مفقود شدن راشهای روایت فتح در صداوسیما اشاره میکند و میگوید: «جالب اینکه بعد از یک هفته آرشیو و راشهای روایت فتح در صدا و سیما مفقود می شود!»

شهید آوینی به همراه تنی چند از دوستان (سید مهدی شجاعی، حسین شریعتمداری(روزنامه کیهان)، ثقفی و…) رنجنامه ای را برای مقام معظم رهبری به نگارش در می آورند و ایشان نیز از نویسندگان نامه می خواهند که میدان را خالی نکنند و نامه مجددا به صدا و سیما ارجاع داده می شود که این مسئله ناراحتی محمد هاشمی را در پی دارد و می گوید: «مگر صدا و سیما صاحب ندارد که به رهبری نامه می زنید!» و باز هم کاری از پیش نمی رود بطوریکه بعد از گذشت مدتی این گروه با حمایت مالی مقام معظم رهبری  کار خود را از سر گرفته و به ساخت مستند ادامه می دهند.

مقام معظم رهبری پنج ماه پس از شهادت آوینی نیز در دیدار اعضای گروه روایت فتح در 11 شهریور 1372  با رد بهانه زمینه کار اقتصادی و سازندگی، برای تخریب تلاشهای امثال شهید آوینی فرمودند: «مستندسازى که من اصرار داشتم باقى بماند، به خاطر نقش ویژه  آن در حفظ فضاى جنگ در کشور است، نه اینکه بخواهیم القاى حالت جنگى بکنیم. الان که عملاً جنگ نیست لکن ما میخواهیم نگذاریم آن احساسات و حالتى که در دوران جنگ بود، از حافظه ها زدوده شود. باید ببینید در هر زمان چه چیز مناسب است و آن را تهیه کنید. اگر بتوانید مستندسازى را ادامه دهید، به نظر من کار مهم و خوبى است. البته در مستندسازى، نقش کلام همان کارى که خود مرحوم شهید آوینى میکرد خیلى مهم است.»

توبیخ شهید آوینی از طرف وزارت ارشاد (محمد خاتمی)

عکس جوان بوسنیایی مخالف با شئونات اسلامی

شهید آوینی به علت چاپ مطلب مخالف شئونات اسلامی از سوی وزیر ارشاد وقت، (محمد خاتمی) توبیخ کتبی شد چون در شماره هفتم دوره چهارم مجله سوره اقدام به چاپ تصویری از یک جوان بوسنیایی می کند که در تقلید از بسیجیان ایران، پیشانی بند “الله اکبر” بر پیشانی بسته است. شهید آوینی معتقد بود این تصویر، نمادی از تهاجم فرهنگی اسلام به غرب است و این عکس از نظر وزارت ارشاد مخالف شئونات اسلامی شناخته شد.

ماجرای خمیرشدن سوره به دستور وزیر ارشاد

پس از آنکه مسعود بهنود مقاله‌ای با عنوان “حکومت آسان بی آینده است” در شماره 59 آدینه می نویسد، مرتضی آوینی در پاسخ، مقاله ای با عنوان حکومت “یک تحلیل آسان” می نویسد و البته در این مقاله پاسخ هایی هم به مندرجات مجله “گردون” از آغاز انتشار تا آن زمان دارد.

بهنود که خود روزنامه نگار دوران پهلوی بود، در آن مقاله گفته بود حالا که حکومت سفته استقلال را به مردم پرداخته و دوران کاریزماتیک امام هم تمام شده، نوبت آن است که حکومت سفته آزادی را هم بپردازد.

او می نویسد: «اهل تفکر و قلم حق دارند حواله ای را که انقلاب به دست آن ها داده – و در سال های جنگ بابت دریافت آن اصراری نکردند – اینک وصول کنند.»

چنانکه آوینی در پاسخ به اظهارات سید محمد خاتمی اشاره دارد، سخنان وزیر ارشاد بهانه را به دست بهنود داده تا طلب حواله آزادی کند. آوینی می نویسد: « در مقاله ای که یکی از این جماعت در مجله « آدینه » – شماره 59 ـ نوشته است، تحلیلی بسیار شگفت آور از تاریخ معاصر ایران ارائه شده – به قصد مصادره به مطلوب وزیر ارشاد و اغتنام فرصت در گیرودار مباحثات فرهنگی اخیر در میان جناح های مسلمان و معتقد به نظام اسلامی – که می تواند پرده از عمق وجود این جماعت بردارد.»

آوینی در بخشی از پاسخش می گوید: «آزادی مورد نظر انقلاب همان liberty نیست و با آزادی عبد که به «کمال انقطاع» می رسد نسبت دارد و سپس در ادامه می نویسد: « بسیار شگفت‌آور است که این آقایان اثبات برادری نکرده ادعای ارث دارند.»

شهید آوینی می نویسد: «و لابد ما هم که سخت درگیر جنگ و جانبازی بودیم باید نسبت به این آقایان و خانم های محترم شکرگزار باشیم که بر ما منت نهادند و حواله خود را وصول نکردند(!) و اگر نه، ما به راستی چه می کردیم؟ و راستش اگر ما هم بخواهیم به شیوه همین نویسنده «فضای خالی میان سطور» را بخوانیم، باید بگوییم: این آقایان از ترس خودشان بود که در زمان جنگ، طلب وصول حواله آزادی را نکردند، چرا که امکان داشت وقتی رزم آوران اسلام خود را با دو دشمن رو به رو ببینند، در همان حال، محضاً لله یک آرپی جی جانانه هم به سمت مجله «آدینه» شلیک کنند و آن وقت «خر بیار و باقلا بار کن!»

چندی بعد رهبر انقلاب در نطقی که برای ناشران داشتند با درنظر گرفتن سخنانی از این دست، به مضمونی نزدیک به این اشاره دارند که «بعضی‌ها که تا به حال دنبال سوراخ‌ موش می‌گشتند، حالا سفته آورده‌اند.»

بهنود خود در مصاحبه با قاصدک آنلاین علت خمیر شدن یک شماره از سوره را این می داند که سید مرتضی آوینی در کنار انتشار نقدش به مقاله وی، به دیدار رهبری و روایت خودش از سخنان رهبری اشاره کرده است. وی می نویسد: «من یک نامه نوشتم به وزارت ارشاد. نوشتم اگر قرار باشد هرکس از ملاقات با ایشان بیرون می‌آید، حرف‌های ایشان را نقل کند یا حرف‌های ایشان را واضح کند، بخصوص که در مجله بالای جمله ستاره زدن و واضح کردن حرفی که ایشان دانسته واضح نگفته‌اند. بعد دستور دادند سوره را جمع کردند تا بعد بروند از دفتر رهبری بپرسند.» بهنود می‌گوید: «در آن زمان مرتضی جایی گفته بود آن کسی که پشتش گرم است بهنود است. ماها حرف مفتیم.»

به فرض صحت این سخنان بهنود، این را باید یکی از فقراتی دانست که اوج مظلومیت سید مرتضی آوینی را نشان می دهد. او که به پاسخ دادن به روشنفکرانی چون بهنود شهره بود و پاسخ هایی به موقع و مستدل و منطقی می داد، از سوی وزیر ارشاد وقت و به تحریک یک روزنامه نگار ضدانقلاب و جوان مانند بهنود، نه تنها نمی تواند نشریه اش را منتشر کند بلکه به برخی مسائل نیز متهم می شود.

آوینی و نقد اندیشه های سروش

عبدالکریم سروش از اولین ‏سال‌های پیروزی انقلاب به میدان آمد و اولین جدل‌های فکری او با دکتر رضا داوری به سال ‏‏1363 باز می‌گردد که در مجله کیهان فرهنگی طی چند نوبت مقالات پی در پی به بحث و جدل بر سر ‏ماهیت غرب و نسبت سنت و تجدد و چگونگی جمع میان دین و مفاهیم اخذ شده از دنیای مدرن ‏پرداختند. جدل فکری این دو پس از آن نیز ادامه یافت و تا پایان دهه 1360 به اشکال ‏گوناگون بروز داشت. اما شهید آوینی پس از انتشار کتاب جنجال‌برانگیز “قبض و بسط تئوریک شریعت” ‏در سال 1370 بود که در برخی از نوشته‌هایش در مجله سوره به نظریه دکتر سروش اشاره می‌کند و به ‏نقد آن می‌پردازد.

سید مرتضی آوینی روزهایی خطر انحرافات سروش را گوشزد کرد که دکتر سروش هنوز قیافه یک متفکر جدی و ایده‌آل انقلاب را داشت و هنوز ذات لیبرال اندیشه هایش هویدا نشده بود.

بنیان سفسطه بر باد است

اما شهید آوینی حتی در همان زمان هم اصل ماجرا را به روشنی دریافته بود. وی در مقاله‌ای با عنوان “بنیان سفسطه بر باد است” می‌نویسد: «شاید تا چندی پیش که این مباحث بیشتر صبغه‌ای فرهنگی داشت تا سیاسی، جواب این پرسش چندان روشن نبود، اما امروز که به توسط قرائن سیاسی و نتایجی که مطلوب مدعیان است – و از آن به طور مستقیم و غیرمستقیم در جراید سخن رانده اند – حدود این مدعیان تشخص بیشتری یافته است، می‌توان گفت که ثمره این مباحث در تقابل این دو نظر ، یعنی اعتقاد به ولایت فقیه و عدم اعتقاد به آن خلاصه می‌شود.»

او در ادامه می نویسد: «اگر به حدود مدعیات این آقایان نظر کنیم برایمان تردیدی نمی‌ماند که نوک پیکان هجوم اینان متوجه “ولایت فقیه” است، نه ولایت مطلقه فقیه. آنان از اصل، ولایت فقیه را یک نظام توتالیتر و استبدادی می‌دانند و افزودن لفظ “مطلق” به همین منظور انجام می‌گیرد که از آن خودکامگی فقیه استنباط شود و تلخی این مفهوم کاهش یابد وگرنه، همه می‌دانند که ولایت در مقام عمل، خواه ناخواه مطلق است و نه تنها ولایت، که هر حاکمیتی چنین است … . اگر مدعیان به جمهوریت نظام نیز در برابر اسلامیت آن اصالت می‌دهند، پر روشن است که این مجادله هم به قصد مخالفت با ولایت فقها علم شده، و باز به همین نیت است که به یکباره تفکرات آیت الله نایینی درباره حکومت اسلامی از قبر بیرون کشیده می شود و در برابر نظرات امام محلی برای اظهار می یابد.»

پروسترویکای اسلامی وجود ندارد

شهید آوینی در مقاله‌ای دیگر به نام “پروسترویکای [بازسازی اقتصادی] اسلامی وجود ندارد” باز هم به مخالفت‌ها با ولایت فقیه و انحرافات سروش اشاره می‌کند و می‌نویسد: «همه مخالفان، با همین “ولایت” است که در افتاده‌اند. نمی‌خواهم بگویم با “ولایت فقیه”؛ ولایت اعم از ولایت فقیه است. فلذا، هر نوع معارضه ای با ولایت ناگزیر به مقابله با ولایت فقیه که صورت سیاسی ولایت است می‌انجامد. نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت نیز، دانسته یا ندانسته، نحوی از انحای مقابله با ولایت است، منتها در مقدمات منطقی استدلال با آن در افتاده است، نه در نتایج …
هر چه مخالفت هست، در داخل و یا خارج از کشور، با همین ولایت است، در حوزه های مختلف سیاست، فرهنگ، اجتماع، هنر و غیرهم. “در دل” نویسنده هفته نامه “آینه” نیز با همین ولایت در افتاده است، منتها با مظاهر اجتماعی آن، آن هم از زبان خود اهل ولایت، یعنی بسیجی ها و اعضای انجمن‌های اسلامی!»

گرداب شیطان

شهید آوینی در “گرداب شیطان” نیز خطر نفوذ گرایش‌های لیبرالیستی و سکولار را به مؤسسات فرهنگی دولتی گوشزد می‌کند: «آنچه که مسلم است این است که ساختمان نظام جمهوری اسلامی بر اصولی شکل گرفته که ضعف‌های فردی و جزئی را در موجودیت کلی خود مستحیل و این امکان را از بین می‌برد که خدای ناکرده در ذات اسلامی نظام تغییری حادث شود و دشمنان داخلی و خارجی از این لحاظ امید در باد بسته اند؛ اما از سوی دیگر، هرگز از این حقیقت غافل نشد که آنچه دشمن را طمعکار می‌کند این است که مع الاسف نشانه های بسیاری از گرایش های لیبرالیستی و غرب گرایانه درقالب مؤسسات وابسته به دولت و علی الخصوص در مراکز فرهنگی هنری آن به چشم می‌خورد که چهره مشوهی از نظام جمهوری اسلامی در دیدگان نامحرم می نشاند. نگاهی جامع به کتابفروشی ها، گالری های خصوصی و غیرخصوصی، موزه ها، تئاترها و سینماها، رادیو و تلویزیون، فعالیت‌های فرهنگی و هنری پارک ها، هتل ها و دیگر مؤسسات تحت پوشش بنیادهای دولتی و نیمه دولتی…، با صرف نظر از استثنائاتی معدود، دوستان انقلاب را سخت به اضطراب و حیرت می اندازد و دشمنان را به طمع.»

انتقادهای شهید آوینی از وزیر فرهنگ و ارشاد وقت

سید محمد خاتمی که تا سال 1370 وزیر ارشاد دولت میرحسین موسوی و آیت الله هاشمی رفسنجانی بود، هیچگاه از گزند قلم سید مرتضی آوینی در امان نمانده بود. او به سیاست‌های این دوران انتقادهای زیادی دارد. انتقاد به نقطه نظر او درباره آزادی و یا مثلاً انتقاد به سیاست‌های ادبی وزارت ارشاد در حوزه داستان از این موارد است. مثلاً وی در کتاب “آینه جادو” جلد دوم می نویسد: «وزیر محترم فرهنگ و ارشاد در برنامه تلویزیونی ارتباط نزدیک شبکه اول تلویزیون می فرمایند:«ذکر مسائل جنسی در کتاب ترویج فحشا نیست. این مسائل در قرآن هم آمده است. در کتب دینی ما هم آمده است.» آوینی با اشاره به مقاله ای که پیشتر با همین رویکرد در نشریه دولتی وابسته به ارشاد منتشر شده، می نویسد: «ایشان مقصود خود را از ذکر مسائل جنسی به اندازه کافی تشریح نفرموده‌اند و بنابراین بنده نمی توانم از این شباهت ظاهری که میان فرمایش ایشان با آن مقاله کذایی وجود دارد حکم کنم که ایشان نیز همان مطلب را با همان مقدمات استدلالی مراد فرموده اند.»

وقتی روشنفکران وارث انقلاب می شوند

همچنین در مقاله‌ای با عنوان “وقتی روشنفکران وارث انقلاب می شوند” با اشاره به مصاحبه‌ای درباره سلمان رشدی در “کیهان فرهنگی” که آن روزها تحت اداره دوستان سید محمد خاتمی یعنی شمس الواعظین و برخی اعضای آینده حلقه کیان بود، می‌نویسد: «آنچه که زمینه‌ای آماده برای نشر مطالبی از این قبیل فراهم می‌کند لیبرالیسم حاکم بر فضای فرهنگی و هنری کشور است.»

تحجر یا تحجد

همچنین سید مرتضی آوینی در مقاله‌ای با عنوان «تجدد یا تحجر؟» در واکنش به سخنان سید محمد خاتمی وزیر وقت ارشاد می‌نویسد:«اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی بینند و بالطبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی‌کنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت می‌خواهد! دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاست های نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی می‌کند!»
در ادامه تحجر و تجدد را دو پرتگاه جهنمی معرفی می کند و به وزیر فرهنگ و ارشاد توصیه می کند اگر می خواهد حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد باید با تجدد افراطی نیز مبارزه کند تا جامعه را از چاله به چاه نیندازد.

سخنرانی محمد خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد وقت و نامه شهید آوینی

در اردیبهشت سال 1370 سید محمد خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران صورت گرفت، دربارۀ مسائل فرهنگی و هنریِ کشور به ابراز نظر پرداخت. پس از آن سخنرانی، شهید آوینی با انتشار نامه‌ای، سخنان او را نقد کرد.

در این سخنرانی محمد خاتمی انقلاب اسلامی را با آنچه در دنیا می گذرد در تضاد می بیند و این را خاصیت و ماهیت هر انقلابی بیان می کند و می گوید جهان رقیب ما از یک نظام نظری و سیاسی جا افتاده و پر سابقه برخوردار است و مبانی فرموله شده ای دارد و نتیجه پشت سر گذاشتن سالها تجربه است و با واقعیت محک خورده و اصلاح شده، وی ادامه می دهد که آزادی از دیدگاه آنها یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است و در مقابل دشواری حیات دینی را ترسیم می کند و می گوید: «نظامی که ما عرضه می کنیم از طریق جهاد و ریاضت کسب می شود و کسب تقوا کار بسیار مشکلی است» و مشکل دیگر را در قرنها دور بودن اسلام از صحنه زندگی بیان می کند و فقه را دارای نقص می داند و اعتقاد دارد اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد ایجاد مشکل می کند.

شهید آوینی در نامه انتقادی خود در مقابل جهان رقیب لفظ “بدویت” را مناسب تر می داند و می گوید: « انسان هر چه بیشتر از بدویت به سوی تعالی روحانی که غایت خلقت اوست پیش رود، از تمایلات طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت و بنابراین، این «آزادی» به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر می‌شود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست.»

وی اشاره می کند دعوت مردم به دینداری دعوتی است همسو با جذبه فطرت اگرچه طبع بدوی بشر از آن اعراض دارد و حیات دینی کاملا منطبق بر فطرت بشر است و نباید این توهم در فکر ما ایجاد شود که تفکر دینی در برابر تفکر متعارف غربی از جذابیت کمتری برخوردار است.

شهید آوینی در ادامه اضافه می کند که اشکال فقه یک نقص ذاتی نیست و هر کس چنین بیندیشد اسلام را از توان تشکیل حکومت تهی می کند و تلاشهایش همه در جهت جدایی دین از سایر شئون و حیثیات وجود بشر قرار می گیرد.

وی اسلام را پاسخگوی تمام مسائل بشر می داند و به کتاب “بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی”، شهید مطهری اشاره می کند و آنرا مصداق روشنی برای اینکه چگونه حکمت نظری دین می تواند به معنای تحت الفظی تفقه نزدیکتر شود معرفی می کند.

دفاع مقام معظم رهبری از شهید آوینی

سیر تحول شخصیتی شهید آوینی هیچ گاه از سوی کسی به روشنی پرداخته نشده است، چون به قول “سیده کوثر آوینی”- دختر ایشان- “آوینی خوب؛ یک آوینی مرده است!”

آوینی روزهای آخر اگر چه با نقد هایش در دولت سازندگی و وزارت ارشاد “میرسلیم” و سید محمد خاتمی کم مانده بود که به کفر و زندیق متهم شود و با زیر پا کشی هایش از هر دو جناح سیاسی زمین بخورد اما این اندیشه قطعا به روشنی از قلم او پیداست که با همه زاویه هایش که با دولت وقت ایجاد شده بود هیچ گاه در زمین شبه روشنفکران غرب زده ای چون مسعود بهنود بازی نکرد.

ادعای دروغ بهنود

پس از شهادت سید مرتضی آوینی، از جمله کسانی که با دروغ و تحریف در زندگی قبل از انقلاب شهید آوینی سعی در مصادره این شهید نمود مسعود بهنود بود. وی بعدها از فعالان در “بی بی سی” فارسی شد. بهنود در فیلم مستند “مرتضی و ما” ساخته کیومرث پوراحمد سعی کرد واقعیت موضع گیریهای شهید آوینی را نسبت به خود آرام و مودب نشان دهد این قسمت از فیلم اگرچه بعدا از آن مستند حذف می‌شود اما خانم “امینی”، همسر شهید آوینی در اردیبشهت 1389 در جمع دانشجویان دانشگاه تهران به آن قسمت از فیلم اشاره می‌کند و می‌گوید: «صحبت بهنود در فیلم مرتضی و ما بی خود بود. بهنود در آن فیلم گفته بود: «آوینی مودب بود و با اینکه موضعش با من مخالف بود ولی مقاله اش هم مودبانه بود.» این حرف او بی خود بود چون آن مقاله خیلی تند بود و اصلا مودبانه نبود.»

این در حالی بود که مسعود بهنود در زمان حیات آوینی مقاله‌ ای بنام “حکومت آسان” می‌نویسد که مبانی انقلاب اسلامی را زیر سوال می برد. شهید آوینی در شماره ششم مجله “سوره” (شهریور 1370) در مقاله‌ ای با عنوان “تحلیل آسان” پاسخ بهنود را می‌دهد. وی در پاسخ، بهنود و دوستانش را، با چنین الفاظی مورد خطاب قرار می دهد: «میراث ‌خوران خوش‌ نشین دیار غرب و وابستگان داخلی استکبار و خود باختگان مرعوب مدینه فاوستی، رجّالگان و زُنّاربستگان دِیر “مایکل جکسون” و شیفتگان جزایر اتورالیست ‌ها و مدّاحان پروسترویکای مفلوک شوروی مفلوک ‌تر و نوچه‌های کمربسته “بوش” قداره ‌بند و بُزمجه‌ های از ترس رعد و برق به سوراخ خزیده… این پهلوان پنبه‌های جُبّان فضای خالی میان سطور نشریاتِ نشخوارگر جویده‌های فرنگیان….»

اعتراف مسعود بهنود

البته “بهنود” بعد ها در مصاحبه ای با “یاسر کراچیان” در سایت “قاصدک آنلاین” (نشریه دانشجویان دانشگاه های تورنتو) که در مجله “سپیده دانایی” در شماره اردیبهشت 1387 نیز منتشر شد ابعاد و فاصله اندیشه اش با آراء سید مرتضی آوینی در حوزه انقلاب اسلامی و ماهیت تئوریک آن را به خوبی بیان کرد . وی در گفتگو با “قاصدک آنلاین” می‌گوید:

«…. مرتضی برداشت 13-14 صفحه مقاله نوشت که «ما می‌گوییم ولایی، این‌ها می‌گویند دموکراسی. ما چطور به این‌ها بفهمانیم که ما ولایی هستیم؟» بعد  گفته‌ آقای خامنه‌ای را آورد که این‌ها حالا سفته آوردند و آن موقع دنبال سوراخ موش می‌گشتند و بعد هم ستاره زد بالای این جمله و بعد در پانوشت صفحه آدرس داد که مقاله مسعود بهنود در شماره‌ فلان مجله‌ آدینه. خیلی هم قضیه را تند کرده بود. من فکر کردم ممکن است یک عده هم احیانا احساس تکلیف کنند و بلایی سر من بیاورند. خیلی عصبانی شدم. با خودم گفتم من یک خدمتی از او می‌رسم. مرتضی خیلی پررو شده بود…»

استراتژی تقبیح و توهین

یک دهه بعد وقتی مسعود بهنود و همکارانش در مصادره کردن شهید آوینی ناکام ماندند از استراتژی تقبیح و توهین و تخفیف آن شهید بزرگوار استفاده کردند و چاره ای جز تمسک به دروغ و تحریف تاریخ نداشتند. یکی از افرادی که سعی وافری در تحریف زندگینامه و نظرات آوینی نمود مسعود بهنود بود که گفته های وی به تواتر مورد استناد جریان روشنفکری نیز قرار می‌گرفت. وی در مورد دوره جوانی شهید آوینی در “قاصدک آنلاین” چنین ادعا کرد:

«یک دوره زده بود به مواد مخدر و این جور چیزها. تمام بازوهایش جای سوزن بود. شب در دانشکده خوابش می ‌برد، فردا صبح جسدش را از دانشکده بیرون می ‌آوردند. اصولا بچه تندرویی بود. هرکار می‌ کرد تا ته‌ اش می ‌رفت. بعد یک دوره هیپی شد. موهایش را گذاشته بود بلند شود. مدرن شده بود. قرتی مآب شده بود. جین می‌پوشید. دست ‌بند می‌بست و از این جور کارها.»

شهید آوینی در مورد سالهای قبل از انقلاب خود اینگونه می گوید: «ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذراندم. من هم سال ‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه ‌ای گذاشته ‌ام و کتاب “انسان تک ساحتی”، “هربرت مارکوز” را بی ‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌، طوری دست گرفته‌ ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»… اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشدم رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی‌ شود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این  متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.»

مصادره آوینی از سوی روشنفکر ها کار حضرت فیل است

همسر آوینی در همان جلسه سال 89 دانشگاه تهران درباره تلاش روشنفکران برای چسباندن خود به آوینی حرف جالبی می‌زند. یکی از حاضران در آن جلسه می‌پرسد: «نظرتان درباره یادداشت های آخر ابراهیم نبوی و بهنود چیست؟ نبوی گفته که آوینی در 3 سال آخر از نظام نا امید شده بود و فشار های زیادی از طرف بیت رهبری به او می شد.»

امینی می‌گوید: «این هم سوء استفاده قشر روشنفکر است. آنها هم در صدد این سوء استفاده بودند. اما به آن اشاره نمی کنم چون این قدر آوینی واضح است که مصادره کردن او از سوی روشنفکر ها کار حضرت فیل است. چون تصویری که آوینی برجا گذاشته نمی گذارد که آنها او را مصادره کنند و بگویند ضد انقلاب بوده. با این حرف ها نمی توانند خود را به آوینی بچسبانند.»

امینی تاکید کرد: «آن آدم ها خیلی زود خودشان را لو می دهند. اینکه آوینی از نظر فرهنگی در سه سال آخر تحت فشار بود، درست است ولی اینکه از طرف بیت رهبری تحت فشار باشد، حرف بیخودی است. بنابراین طبیعی است که وقتی سیدمرتضی آوینی بعد از انقلاب به روشنفکران نمی‌چسبد، آنها سعی کنند از کامران آوینی قبل از انقلاب صحبت کنند. خاصه که از آن زمان او مواضعی بجا نمانده است تا دستشان را رو کند. درست است که خود آوینی هم با گفتن از ماجرای سبیل نیچه‌ای و… از تحولی شگرف حرف زده است که با شناخت آوینی را تا مرز هیپی بودن هم بکشانند.»

فرمایشات مقام معظم رهبری فصل الخطاب ماجرا

اما برای اینکه پاسخ این ادعاهای پوچ امثال بهنود داده شود و مشخص گردد که اصلا این مباحث محلی از اعراب ندارد به چند جمله زیر که توسط رهبر معظم انقلاب بیان شده است، اشاره می کنیم:

«یکی‌ از مدیران دستگاه‌ های‌ فرهنگی‌ درباره‌‌ یک نفر از همین چهره‌ های‌ معروف فرهنگی‌ِ خوب که امروز جزو شهدای‌ عالی‌ مقام ماست و من خیلی‌ به او علاقه داشتم و همیشه به دستگاههای‌ مختلف فرهنگی‌ توصیه می‌ کردم که از وجودش استفاده کنید، چند عکس به من نشان داد که مربوط به قبل از انقلاب او بود و او را در مناظری‌ که آن زمان برای‌ جوانان خیلی‌ پیش می‌ آمد نشان می‌ داد. آن آقا به من گفت: بفرما! این همان کسی‌ است که شما این طور از او تعریف می‌ کنید! من عکسها را که نگاه کردم گفتم ارادتم به این شخص بیشتر شد، چون او در این محیط بوده و حالا این گونه شده است؛ حتماً باید از ایشان استفاده کنید!» (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما- 15 بهمن 1381)
بیانات رهبر معظم انقلاب نشان می‌دهد که تلاش مسعود بهنود و همفکرانش برای ترسیم چهره‌ای مانند آنچه در بالا آمد از آوینی، آب در هاون کوبیدن است و حاصلی ندارد.

بیانات مقام معظم رهبری پس از شهادت سید مرتضی آوینی

پس از شهادت سید مرتضی آوینی در سال 1372، مقام معظم رهبری در دیداری که با خانواده آن شهید داشتند ضمن اینکه دعا کردند این شهید با پیغمبر محشور شوند، فرمودند: «امیدواریم که خداوند متعال درجات او را عالی کند. من با فرزند شما نشست و برخاست زیادی نداشتم. شاید سه جلسه که در آن سه جلسه هم ایشان هیچ صحبتی نکرده بود. من با ایشان خیلی کم هم صحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلویزیونی را از سالها پیش می شنیدم و به آن ها علاقه داشتم، هر چند نمی دانستم که ایشان آنها را اجرا می کند لکن در ایشان همواره نوری مشاهده می کردم. ایشان دو- سه مرتبه آمد اینجا و روبه روی من نشست. من یک نور و یک صفا و یک حالت روحانی در ایشان حس می کردم و همین جور هم بود.

همین ها هم موجب می شود که انسان بتواند به این درجه رفیع شهادت برسد … چند روز پیش توفیق زیارت مقبره ی این شهید را پیدا کردیم. پنج شنبه گذشته رفتیم آنجا و قبر مطهر ایشان و آن همرزم و همراهشان [شهید یزدان پرست] را زیارت کردیم. ان شاءالله که خداوند درجاتشان را عالی کند و روز به روز برکات آن وجود با برکت را بیشتر کند. کارهایی که ایشان داشتند ان شاءالله نباید زمین بماند. ان شاالله برای “روایت فتح” یک فکر درست و حسابی شده است که ادامه پیدا کند.
نباید بگذارند که کارهای ایشان زمین بماند. این کارها، کارهای با ارزشی بود. ایشان معلوم می شود ظرفیت خیلی بالایی داشتند که این قدر کار و این همه را به خوبی انجام می دادند. مخصوصا این «روایت فتح» چیز خیلی مهمی است. شب هایی که پخش می شد من گوش می کردم. ظاهرا سه- چهار برنامه هم بیشتر اجرا نشد.

حالا یک مسئله این است که آن کاری را که ایشان کرده اند و حاضر و آماده است چگونه از آن بهره برداری بشود. یک مسئله هم این است که کار ادامه پیدا کند. آن روز که ما از این آقایان خواهش می کردیم و من اصرار می کردم که این “روایت فتح” ادامه پیدا کند درست نمی دانستم چگونه ادامه پیدا کند. بعد که برنامه ها اجرا شد دیدیم همین است، یعنی زنده کردن ارزش های دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطره ها را یکی یکی از زبان ها بیرون کشیدن و آنها را به تصویر کشیدن و آن فضای جنگ را بازآفرینی کردن. این کاری بود که ایشان داشت می کرد و هر چه هم پیش می رفت بهتر می شد، یعنی پخته تر می شد چون کار نشده ای بود. غیر از این بود که بروند در میدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن کار خیلی آسان تر بود. این کار هنری تر و دشوارتر و محتاج تلاش فکری و هنری بیشتری بود. اول ایشان شروع کرد و بعد کم کم بهتر و پخته تر شد. من حدس می زنم اگر ایشان زنده می ماند و ادامه می داد این کار خیلی اوج پیدا می کرد. حالا هم باید این برنامه دنبال شود. تازه در همین میدان هم منحصر نیست. یعنی بازآفرینی آن فضا از راه خاطره ها یکی از کارهاست. در باب جنگ و ادامه “روایت فتح” کارهای دیگری هم شاید بشود انجام داد. حیف است که این کار تعطیل شود.»

جریانات اواخر عمر شهید آوینی

برخورد تند روزنامه جمهوری اسلامی

چهارماه قبل از شهادت مرتضی آوینی نامه ای از یک جوان با عنوان “داستانم را چاپ کنید آقای سردبیر” به دستش می رسد، در این نامه داستانی از “سید یاسر هشترودی” که در زمان جنگ تحمیلی، مسئول مرکز مطبوعات جنگ سپاه‏ اهواز بود، وجود داشت که ارجاعات مکرر آن به “سید یاسر هشترودی” و قصه او بود. وی به عنوان سردبیر برای میدان دادن به جوانان انقلابی آنرا در دی ماه 1371 در مجله سوره چاپ کرد. شهید آوینی با برخی بخش های آن مخالف بود لذا اشاره‌ای به ابتدای قصه افزود و چند کلمه‌ ای نیز در لزوم تحمل حرفهای طعنه‌ آمیز قصه ‌نویس نوشت. به بهانه چاپ این داستان روزنامه جمهوری اسلامی با مسئولیت “مسیح مهاجری” یادداشتی با امضای “وحید عرفانی” و با تیتر “آقای سردبیر به خدا فکر کنید!” در انتقاد شدید از شهید آوینی چاپ کرد که شهید آوینی را بسیار آزرده خاطر کرد.

مجمع هنرمندان مسلمان

“مجمع هنرمندان مسلمان” با هدف ایجاد نوعی پایگاه برای هنرمندان و نویسندگانی با دغدغه مسائل اسلامی پایه گذاری شد؛ این در حالی بود که صدا و سیما در آن زمان جزء مراکزی بود که زیر نظر مقام معظم رهبری اداره نمی شد.
شهید آوینی که از علاقمندان این مجمع بوده و امیدوار بود که آنها بتوانند در فضای فرهنگی جامعه کاری انجام بدهند، اواخر حیاتش دیگر در مجمع شرکت نمی‌ کرد و می‌ گفت: «چه اصراری است ما در جمع دوستانی باشیم که ما را دوست ندارند.» آنها کاملاً او را بایکوت کرده بودند.

اتهام روشنفکری

عده ای اعتقاد داشتند که شهید آوینی در اواخر عمر به روشنفکری بازگشته “شهریار زرشناس”، همکار شهید آوینی چنین می گوید: «خودتان قضاوت کنید آیا او روشنفکر شده بود یا نه؟ آقا مرتضی گاهی اوقات من را تا مسیری با خودرویی که حوزه هنری در اختیارش قرار داده بود همراهی می کرد و در این راه با هم صحبت می کردیم. چهارشنبه قبل از شهادتش طبق روال گذشته در ماشین با او بودم که وی به من گفت: شهریار! می دانی کجا می روم؟ گفتم کجا؟ گفت می خواهم بروم فکه و بعد دست هایش را به حالتی خاص بالا گرفت و گفت جایی که فرشتگان ارواح شهدا را مستقیما از زمین به بالا می بردند [بغض زرشناس] مرتضی برای اینکه به فکه می رفت، ذوق زده بود. حال شما بگویید آیا کسی که به عقیده عده ای روشنفکر شده درباره ارواح شهدا اینگونه صحبت می کند؟».

من تو را رئیس فارابی نمی کنم

در بخش دوم گفتگوی “یاسر کراچیان” با مسعود بهنود که اوایل آوریل سال 2004 در سایت “قصدک آنلاین” و بعدها در نشریه “سپیده دانایی” منتشر شد؛ بهنود در ادامه هرزه درایی روشنفکرانه اش که سعی در تخریب آوینی دارد به ماجرایی در دوران وزارت ارشاد علی لاریجانی اشاره می کند، و از برخورد لاریجانی با آوینی می گوید:

«علی لاریجانی یک‌بار در حضور بچه‌های مجله فیلم به آوینی گفته بود «اگر تو فکر می‌کنی تو داخل آدم هستی و ما تو را رئیس فارابی‌ات می‌کنیم، اشتباه می‌کنی. تو همه‌ این کارها را می‌کنی که رئیس فارابی بشوی، اما من تو را رئیس فارابی نمی‌کنم.» اگرچه این سخن بهنود نیز قابلیت راستی آزمایی از اعضای مجله فیلم مانند “امید روحانی”، که در آن جلسه حضور داشته‌اند، دارد اما همه می دانند که عضویت آوینی در هیأت داوران جشنواره نهم فیلم فجر به دعوت و تماس مستقیم علی لاریجانی صورت گرفته بود.

شهادت

شرح کامل ماجرای شهادت سید مرتضی آوینی از زبان سردار سعید قاسمی: «20 فروردین 1372، 9 صبح جمعه، یعنی مقطعی که یک سال یا یک سال و نیم بود که تفحص را شروع کرده بودیم. حالا ما هم راه را گم کرده‌ایم. کجا داریم می‌رویم؟ باید برویم به قتلگاه. ما بچه‌های اطلاعات عملیات دست‌کم ده بار این مسیر را رفته بودیم و همه بچه‌هایی که با ما بودند، خبره‌های اطلاعات عملیات بودند. محمد جوانبخت، احمد کوچکی و… همه پیر عملیات هستند. مسیرهایی را که بارها هم از این طرف رفته بودیم، هم از سمت عراق آمده بودیم، گم کردیم. اینجا دیگر کلافه شدیم. سید گفت: «آقا! چرا نمی‌رویم؟» گفتم: «آقاسید! میدان مین است، باید طمأنینه کرد». گفت: «برویم! برویم!» این آخرین صداهاست که ضبط شده‌اند، سه دقیقه قبل از شهادت است و بعد هم مین والمری VALMER یکی از مزخرف‌ترین چیزهایی است که ساخته شده است. پایت روی آن برود، 1300، 1400 ساچمه بیرون می‌ریزد. تقریباً در آن صحنه همه زخمی شدند.

من فکر کردم نفر جلویی من روی مین رفته است. بعد دیدم پشت خود من هم خیس شده است. برگشتم و دیدم نه، سید است که روی مین رفته است و رفیق خودم آقا سعید یزدان‌ پرست، دانشجوی معماری و شهرسازی دانشگاه علم و صنعت. فقط حداقل 100 تا از ساچمه های مین به سید خورده و شریان و رگ‌های پایش قطع شده بود. بیش از 10 ساچمه به پشت سعید یزدان‌پرست خورد و آبکش شد. من و اصغر بختیاری رفتیم بالای سرش و اصغر گفت: «آقاسید! نترس، طوری نشده است». حالا دارد می‌بیند پاها قطع شده و همه چیز خونین و مالین است. گفت: «اصغرجان! برای چه بترسم؟ ما برای همین حرف‌ها آمده‌ایم.»  سید گفت: «مرا کجا می‌برید؟» گفتیم: «بالاخره باید از اینجا برویم». گفت: «ولم کنید. بگذارید اینجا باشم». من فکر کردم دارد پرت و پلا می‌گوید. حالا ما وسط میدان مین گیر کردیم. جلو می‌توانیم سریع‌ تر به خودرویمان برسیم، ولی باید از دل میدان مین رد بشویم و دو باره این قصه را بشکافیم. عقب دو مرتبه در میدان مین هستیم و هر لحظه هر اتفاقی می‌تواند بیفتد. در آنجا دو باره چه گذشت؟ خدا عالم است.

قرار بود این اتفاق فقط برای این دو نفر پیش بیاید، والا ما هم وسط میدان مین گیر کرده بودیم. وقتی آنها زخمی شدند، دیگر کسی به این قصه‌ها که آقا! تکان نخور، اینجا پر از مین است توجه نمی‌کند. همه فقط تلاش می‌کنند زودتر آنها را ببرند و جلوی خونریزی را بگیرند، وگرنه نه برانکاردی هست و کیلومترها در عمق هستیم و کسی به داد ما نمی‌رسد. سنگری وجود ندارد. هنوز خط ارتش هم در آنجا نبود که به داد ما برسد.  قاسم دهقان که بعداً شهید شد، آمد و با نبشی‌های عراقی‌ها برانکارد درست کرد. من عقب برانکارد سید را گرفته بودم. پا از مویرگ‌ها جدا شده بود و سه چهار بار پا زیر پایم افتاد و روی زمین کشیده شد.  دیدم دارم اذیت می‌شوم، پا را که کشیده می‌شد، برداشتم و روی سینه‌اش گذاشتم. گفت: «چه کار می‌کنی؟ ولش کن». در این حال و هوا شروع کرد مادرش را صدا زدن: «یا فاطمه زهرا(س)! یا فاطمه زهرا(س)! یا فاطمه زهرا(س)!» بعد سه مرتبه این دعا را کرد: «اللهم اجعل مماتی شهادتاً فی سبیلک»، «اللهم اجعل مماتی شهادتاً فی سبیلک»، «اللهم…» من دیدم خونریزی که شدید شده است، او دارد بی‌قرار می‌شود.

برانکارد هم کوچک بود و حی سرش بیرون می‌افتاد و نمی‌تواند نفس بکشد و حی سرش را بلند می‌کند که یک جوری از این وضعیت خلاص شود. ما هم حواس‌مان نیست و داریم سعی می‌کنیم با این برانکارد در پیتی که درست کرده‌ایم زودتر آنها را به جایی برسانیم. یک جا دیگر نتوانست تحمل کند، سرش را آورد بالا و گفت: «خدایا! همه گناهانم را ببخش و مرا شهید کن». این آخرین ذکر سید است و بعد از آن به اغما رفت. قاسم دهقان، رفیق فابریک سیدمرتضی بود. هم او خیلی سید را دوست داشت و هم سید خیلی به او علاقه داشت.

هی گوشش را می‌گذاشت روی سینه‌ سید که ببیند قلب می‌زند یا نه؟ سید هم خوشگل با آن ریش و محاسن! بعد دید جواب نمی‌گیرد، گفت: «بچه‌ها! هفت بار “قل هو الله” بخوانید. روایت داریم که اگر هفت بار «قل هو الله» خواندی و مرده زنده شد، زیاد تعجب نکنید». همه شروع کردیم به “قل هو الله” خواندن. چهل دقیقه ماشین یک کله آمد تا رسیدیم به اورژانس وسط راه. تا رسیدیم، سید و سعید را به اتاقی بردند و شروع کردند به تنفس مصنوعی دادن. جواب نداد. مقدر بود در جمعه 20 فروردین 9 صبح سید و موجی از خاطراتی که از او به جا ماند، بروند. این هم از نوادر است که آقا برای تشییع جنازه تشریف بیاورند. مثلاً سر قصه صیاد شیرازی و حاج حسن مقدم تهرانی آمدند. سر قصه آسیدمرتضی هم آقا به حوزه هنری تشریف آوردند و قیامت و کربلایی در آنجا شد.»

پیکر مطهر شهید آوینی در ردیف 11 از قطعه 29 گلزار شهدای بهشت زهرا (س) در تهران به خاک سپرده شد.

اظهار نظر آوینی در مورد هنرمندان

مسعود کیمیایی

سید مرتضی آوینی در مورد مسعود کیمیایی می گوید: «کیمیایی سعی می‌کند روشنفکر نباشد و به مردم وفادار بماند، اما مردم امروز ایران را درک نمی‌کند و روشنفکرها را هم دوست دارد… باز هم گلی به جمال کیمیایی که می خواهد رابطه‌ای بین خود و تاریخ و مردمش برقرار کند و قیصروار یک تنه به جنگ ناهنجاری‌های اجتماعش ـ اگرچه در خیال ـ برود و دندان مار را بکشد. (کتاب آینه جادو، جلد دوم، یادداشت‌های مربوط به جشنواره‌ی هشتم فجر- نقد فیلم «دندان مار»)

در جایی دیگر می گوید: «بنده آقای مسعود کیمیایی را نه در زمره‌ی اصحاب فیلم‌ فارسی قرار می‌دهم و نه در زمره‌ شبه ‌روشنفکران آوانگارد. اگرچه ایشان بعد از انقلاب دیگر آن جلوه‌ی گذشته‌ خویش را از دست داده‌اند و به نحوی خودشان را تکرار می‌کنند، اما جایگاه ایشان در آن دسته‌ بندی که عرض کردم در میانه است. (کتاب آینه جادو، جلد سوم، مقاله‌ی «سینما مخاطب»)

کیومرث پوراحمد

شهید آوینی: «آقای پوراحمد در “قصه‌های مجید” از حداقل امکانات و تکنولوژی سینما سود جسته است و در تکنیک نیز مبنا را بر بی‌غرضی نهاده است تا زندگی آنچنان که هست در آن تجلی یابد. دوربین با فضاها، اشخاص و وقایع مواجهه‌ای مستندگونه دارد و همه چیز در نهایت سادگی است. مسلم است که این سادگی و سلامت را نخست باید در وجود هنرمند جست.» (کتاب آینه جادو، جلد سوم، مقاله‌ی «تکنیک در سینما»)

« آن‌ چه در کار پوراحمد ارزشمند است، تجربیات موفق او در خرق حجاب تکنیک و عبور از آن است، نه در استفاده از تکنیک‌های سینمایی…. ارزش تجربیات کیومرث پوراحمد در آنجاست که نشان می ‌دهد چگونه می ‌توان ذات سینما را فراتر از دوربین و سه ‌پایه و آرک و تراولینگ و کرین و اسپشیال افکت و حتی بازیگری تسخیر کرد. او به ما نشان می‌دهد که سینما چگونه می‌تواند در برابر هویت ایرانی ما آینه ‌وش قرار بگیرد و بی‌ هیچ تصرفی در واقعیت بیرونی، به آن ‌‌چه هست، وفادار بماند. و البته ارزش این کار، بیشتر از لحاظ تجربی است.» (کتاب آینه‌ی جادو، جلد دوم، یادداشتی ناتمام بر جشنواره‌ی یازدهم)

ابراهیم حاتمی کیا

شهید آوینی در بخشی از نقد فیلم “وصل نیکان” درباره ابراهیم حاتمی‌کیا نوشت: «من هیچ‎ کس دیگر را نمی‌شناسم که همچون حاتمی‌ کیا فیلم بسازد. نمی‌ دانم شاید میان غربی‌ها و در وسعت این نود و چند سالی که از عمر سینما می‌گذرد، فیلم ‏ساز دیگری هم پیدا شود که با همه وجود خود فیلم بسازد. اما میان ایرانی‌ها . . . من کس دیگری را سراغ ندارم. حاتمی ‌کیا همه وجود خود را در فریم‌‌ها می‌ دمد و هربار خود را می‌سوزاند تا از شعله آن چراغی برافروزد و هربار ققنوس ‌وار از همان آتش، حیات دوباره می‌گیرد.

عالم شبه‌ روشنفکران عالمی انتزاعی است، چرا که آنان خود را برتر از مردم می‌بینند و از همراهی کردن با آنان شرم دارند و سینمای ایران نیز به تبع همین خصوصیت است که به دامی چنین، فرو افتاده است. در فضای بی‌هویت سینمای ایران مطمئناً هیچ فیلم‏سازی، جز حاتمی‌ کیا جرأت نمی‌یافت که پای در چنین حریمی بگذارد که هنرمندان را در جهتی خلاف آن می‌ کشاند.

حاتمی ‌کیا با روح اشیا سر و کار دارد نه با جسم آنها، و این مستلزم نحوی رازدانی و رازداری است که اصلاً مردم این روزگار سیطره ‎تکنیک و سلطنت‎ ابزار سال‌هاست که با آن غریبه ‌اند و بگذارید راستش را بگویم؛ سینما نیز چه دشوار قالب معرفتی چنین عارفانه واقع می‌شود؛ اما شده است. حاتمی‌کیا توانسته است که بر تکنیک پیچیده سینما غلبه کند، حجاب‌های تصنع و تکلف و صورت‌ گرایی و انتلکتوئلیسم را بدرد، از سطح عبور کند و به عمق برسد و با سینما همان حرفی را بزند که حزب‌الله می‌گوید. رودربایستی را کنار گذاشته‌ام؛ زدن این حرف‌ها شجاعتی می خواهد که با عقل و عقل‎ اندیشی و حتی ژورنالیسم جور در‌نمی‌آید، چرا که حزب‌الله حتی میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان. اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیده‌ام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است.

شاید باشند فیلم‎سازانی که مهارت تکنیکی‌شان در سینما از حاتمی‏کیا بیش‌تر باشد، اما هیچ‎کدام «بسیجی» نیستند . . . و من به بسیجیان امید بسته‌ام؛ نه من تنها، همه آنان که تقدیر تاریخی انسان فردا را دریافته ‌اند و می ‌دانند که ما از آغاز قرن پانزدهم هجری پای در عصر معنویت نهاده‌ایم.

ظهور حاتمی‌کیا در سینمای انقلاب واقعه‌ای است نظیر انقلاب. هرکس سینما را بشناسد و آدم مغرضی هم نباشد، قدر حاتمی‌کیا را به مثابه یک فیلم‎ ساز در خواهد یافت. اما حاتمی‌کیا فقط در این حد توقف ندارد. او در عرصه سینما مظهر انسان‌هایی است که با انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ظهور کرده‌اند و آنان را باید طلایه‎داران عصر معنویت خواند. او یک بسیجی است.

در میان کلمات، کلمه‌ای بدین زیبایی بسیار کم است؛ “بسیجی”. نه از آن لحاظ که سخن از موسیقی الفاظ می‌ رود و نه از لحاظ ایماژی که در ذهن می‌سازد؛ نه، جای این حرفها این ‌جا نیست. از آن روی که این کلمه بر مدلولی دلالت دارد که تجسم کامل آن روحی است که در آوردگاه جهاد در راه خدا تحقق یافته است. بگذار بگویند فلانی رمانتیک می‌نویسد، اما من اگر بخواهم در بند این حرف‌ها باشم، دیگر نمی‌توانم عاشق بسیجی‌ها بمانم. اما تو “ابراهیم‏جان”، بسیجی و عاشق بمان و جز درباره عشاق حق و بسیجی‌ها فیلم مساز.»

اظهار نظرها در مورد شهید آوینی

سردار سعید قاسمی

سردار سعید قاسمی: «همین جا اعتراف می ‌کنم که سر جمع بیشتر از دو هفته با آوینی نبوده‌ام و هیچ ادعایی نسبت به آوینی ‌شناسی ندارم. این را اول قصه بنویسید. این هم که خودم را به آوینی می‌چسبانم به خاطر این است که دوست دارم بچسبانم. به آوینی نچسبانم به چه کسی بچسبانم؟ ولو یک ساعت درک کرده باشم، ولو دو جمله درک کرده باشم، اگر اسمش را می ‌گذارید دو دره‌بازی باشد دودره‌بازی است. اگر کسب آبرو کردن است، ما که غیر از این چیزی نداریم. از شهدا کسب آبرو نکنیم، از چه کسی بکنیم؟ من خودم را به اینها می‌چسبانم و از اینها کسب آبرو می‌کنم.

اگر امام راحل(ره) بودند مرتضی را عارف مجاهد لقب می دادند. کما اینکه حضرت آقا ایشان را سید شهیدان اهل قلم دانست این نام تنها برازنده سید مرتضی بود. دشمنان سید همان هایی بودند که با تمامیت جریان انقلاب درتضاد و حتی در بعضی زمینه ها در تناقض آشکار قرار داشتند.

اگر معنای روشنفکر این چیزی است که ما در جریانات پس از انتخابات 1388 دیدیم و مرزهایی است که این بیخردان ضد انقلاب ترسیم کردند؛ مرتضی هرگز روشنفکر نبود بلکه در مقابل روشنفکری قرار داشت.

مرتضی تنها بود او در جبهه با دشمن بعثی مبارزه می کرد و در داخل با جریان های ضد انقلاب که در بدنه صدا و سیما، حوزه هنری، وزارت فرهنگ ارشاد و … وقت رسوخ کرده بودند در جنگ بود. دشمن اصلی او جریان منحرف داخلی بود. کسانی که توانایی پرواز عارفانه نداشتند، مرتضی را نمی فهمیدند. چون افق عارفانه او برای هرکسی قابل دسترس نبود. دشمنان دیروز آوینی، امروز در سپاه کفر علیه انقلاب لشکر کشی می کنند.»
سید مرتضی آوینی در وصف سردار سعید قاسمی می گوید: «آقا سعید، فرمانده این محور عملیاتی، همان کسی بود که ما در جست‌ و جوی او بودیم. او مظهر همان روحی است که حزب ‌الله را از انسان‌ های دیگر جدا می‌ کند و البته در میان رزم‌ آوران ما دلاورانی چون سعید کم نیستند… او یکی از پرورده‌های میدان رزم و جهاد فی سبیل‌الله است و اگر انقلاب اسلامی هیچ دستاوردی جز پرورش انسان‌هایی اینچنین نداشت، باز هم می‌ارزید تا حزب‌ الله جان و سر خویش را فدای حفظ آن کند.»

شهریار زرشناس

“شهریار زرشناس”، از نویسندگان ماهنامه “سوره” در دوران سردبیری شهید آوینی، معتقد است: « مسیر درست برای تبیین و مقابله جدی با سیطره فرهنگ غرب مدرن، از اندیشه‌های شهید آوینی می‌گذرد. آوینی متفکر دوران گذار و فرزند انقلاب اسلامی است، که اساسا در نظر بنده سید مرتضی آوینی با انقلاب دوباره متولد شده است. و به نظر می‌رسد بزرگترین دغدغه او در زمانی که انسانی فوق العاده دیندار شد، تلاش برای تبیین نسبت انقلاب اسلامی با عالم مدرن بود. یعنی او انقلاب را فراتر از یک تحول سیاسی در یک کشور یا منطقه می‌دانست بلکه آن را تحولی در دنیا عنوان می ‌کرد، بنابراین این انقلاب نیازمند دوران گذاری است که از دوران بشر مدرن غرب به یک فضای دینی و اسلامی تبدیل شود.»

زرشناس با بیان اینکه نیت آوینی بررسی مبانی نظری نبود، بلکه با آن بخش از مظاهر مدرنیته که خواه ناخواه در زندگی ما وجود دارد و ما می‌خواهیم از دست آنها آزاد شویم مخالفت می‌کرد، تاکید کرد: «به همین دلیل من او را متفکر دوران گذار و فرزند معنوی انقلاب اسلامی می‌دانم.  آوینی به دنبال این بود که انقلاب با نظام اقتصادی سرمایه داری، با سکولاریسم، با اندیشه‌های اومانیستی چه باید بکند. بنابراین تفکر دینی و تکنولوژی از منظر تعهد به آرمان‌های اسلامی و تفکر اصیل دینی از مهمترین دغدغه‌های شهید آوینی بود. آوینی هر جا احساس می‌کرد که انقلاب نیاز به بحث تئوری و عملی دارد وارد می‌شد و آنچه که همیشه برای او مهم بود احساس نیاز انقلاب بود. او یک انسان متعهد به آرمان‌های انقلاب بود و می‌کوشد تا هر جا که خلع نظری و عملی در پایه‌های این نظام نو پا وجود داشت را تقویت کند.  ما در دوران گذار نیاز به متفکرانی مثل شهید آوینی داریم باید اساتیدی چون او در برخی موارد الگویی برای نسل جدید معرفی شوند.»

عکس و بیوگرافی شهید آوینی

زندگینامه سید مرتضی آوینی

آرشیو تصاویر باکیفیت مرتضی آوینی

زندگینامه سید مرتضی آوینی

زندگینامه و گالری عکس شهید آوینی

زندگینامه سید مرتضی آوینی

نقاشی زیبا از شهید آوینی

زندگینامه سید مرتضی آوینی

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

۲ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا